سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

بسته شعر/ من از این نفس، از این بی سر پا خسته شدم

کلمه مناجات و نجوا به معنای در گوشی سخن گفتن و راز گفتن است و در اینجا به برخی از اشعاری که با موضوع مناجات سروده شده‌اند، اشاره می‌کنیم.

به گزارش حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ کلمه مناجات و نجوا که هم‌ خانواده هستند، در لغت عرب به معنای درگوشی سخن گفتن و راز گفتن و سخن گفتن خصوصی با دیگری است.
 
برخی بر آنند که نجوای در کلام به این حاصل می‌شود که جمعی یا دو نفر در خلوت با یکدیگر سخن گویند، خواه سری سخن گویند و خواه آشکارا. پس سرّی و در گوشی سخن گفتن در معنای مناجات نهفته نیست و مناجات سخنی است که دور از اغیار باشد.
 
با این وصف مناجات با آهسته سخن گفتن بیشتر تناسب دارد تا با بلند سخن گفتن و آواز برآوردن.
 
بر این اساس خواندن مناجاتی که از اهل بیت علیه السلام وارد شده و یا اشعاری که برخی در نجوای خویش با خدا سروده اند، نجوا و مناجات نیست بلکه خواندن مناجات است. چه اینکه در دعا کردن، انسان به قصد انشا چیزی را می خواند و از خدا درخواست می کند و خواندن دعاهایی که از سوی اهل بیت علیه السلام وارد شده، دعای خود انسان به حساب نمی‌آید، چون انسان به هنگام خواندن آنها قصد انشا ندارد و به قصد حکایت جملاتی را بیان می کند و در این صورت انسان دعا نمی‌کند، بلکه به خواندن دعا می‌پردازد و گاهی شخصی که آن دعاها را می‌خواند توجهی به معانی شان ندارد.
 
در اینجا به برخی از اشعاری که با موضوع مناجات سروده شده‌اند، اشاره می کنیم:
 
 
موسی علمیرادی
 
من از این نفس، از این بی سر پا خسته شدم
خودم از دست خودم آه خدا خسته شدم

اینکه هر روز بیایم تو مرا عفو کنی
بروم باز خطا پشت خطا خسته شدم

من از این چشم که جز تو همه را می بیند
از همین کوری و این ‌منظره ها خسته شدم

به همه وعده جبران محبت دادم
جز تو ای خوب ... از این رسم وفا خسته شدم

لا اقل کاش دمی شکرگزارت بودم
من از این لال زبانی به خدا خسته شدم

ای که ناگفته همه حاجت ما را دادی
قسمتم کن بروم کرب و بلا خسته شدم

 
 
******
 
علی اكبر لطيفيان
 
 وقتِ پذيرايي ات غذا نشود كم
لطفِ تو با حيف و ميل ما نشود كم

هر كه نشد سائل تو باخت و گرنه
دور كرم خانه از گدا نشود كم

بنده زياد است و با نيامدن من
در حرم تو برو بيا نشود كم

عادت ما بر گناه گرچه زياد است
عادت احسان كبريا نشود كم

قهر ز ما آشتی ز بنده نوازان
از سر ما سايه خدا نشود كم

حاجت ما در خور  خزانه تو نيست
هرچه كرم ميكنی عطا نشود كم

روز قيامت به آتشم كه بسوزند
در دلِ ما مِهر مرتضی نشود كم

از سر ما هرچه رفت هيچ غمی نيست
سايه سلطانِ كربلا نشود كم

شكر، خدا را كه مبتلای حسينيم
سينه زنِ بيرق عزای حسينيم

 
*****
 
 
غلامرضا سازگار
 
فقيـر و درمانـده گدا و مسکينم
تمام هستم هست گناه سنگينم
به نامه‌ام غيـر از گنـه نمي‌بينم
فقط تو را فقط تو را العفو
الهنـا العفو الهنا العفو

 ****
 دوبـاره برگشتـم دوبـاره راهم ده
 خودت قبولم کن خودت پناهم ده
 ثوابي از رحمت بـه هر گناهم ده
 به درد من ذکرت بود دوا العفو  
الهنـا العفـو الهنـا العفو

****
به عفوت از خجلت هماره آبم کن
دوباره عبـدت از کـرم خطابم کن
بگيـر اميـدم را سپس جوابـم کن
اميد از اين درگاه برم کجا العفو
الهنـا العفـو الهنـا العفـو  

****
هوای نفسم شد به هـر نفس قاتل
به روی غيـر تـو بسی گشودم دل
اگر چه من عمری شدم ز تو غافل
تو خود مرا از لطف بزن صدا العفو
الهنـا العفـو الهنـا العفــو

 ****
 پس از هزاران بار که توبه بشکستم
 ره نجـاتم را ز هــر طـرف بستم
 هنـوز هـم يـارب اميــدوار استم
 گفتم و مي‌گويم به هر دعا العفو  
الهنـا العفـو الهنـا العفـو

 ****
چو نامـه جرمم سيـه شده رويم
به درگهت دائم علی علی گويم
مگر به نـام او رضـای تو جويم
شوی به مهر خود ز من رضا العفو
الهنـا العفـو الهنـا العفـو

****
تن ضعيفم را نظـاره کن يا رب
نامه جرمم را تو پاره کن يا رب
تمام دردم را تو چاره کن يا رب
به سويم از رحمت دری گشا العفو
الهنـا العفـو الهنـا العفـو
 
 
*****
 
مظاهر کثیری نژاد
 
نفس آلوده نفسم که هوا می خواهم
عبد شیطان شده ام،  آه، خدا می خواهم
      
نه نمازی، نه نیازی، نه دعایی به لبم
حالت سوز مناجات و دعا می خواهم
      
هر طبیبی نتوانست مداوام کند
دلم از درد گرفته است دوا می خواهم
      
نه هراسم ز عذاب ست و نه شوقم به وصال
کمم این است، کمی خوف و رجا می خواهم
      
بر سر سفره ی احسان تو خوبان جمعند
بین خوبان سر خوان تو جا می خواهم
      
گره کار به هر واسطه ای وا نشود
ضامنی مثل غریب الغربا می خواهم
      
روزه بی روضه صفایی که ندارد اصلا
اندکی روضه شاه شهدا می خواهم
      
کشته کشته اشکم که طلب کردم اشک
طلب عفو جدا، اشک، جدا می خواهم
      
به تو دلداه ام ارباب، که غیر از این نیست
از شما کی طلب غیر شما می خواهم؟
      
 نسخه ای ساده علاج دل بیمار من است
من فقط یک سفر کرب و بلا می خواهم
      
*****
 
 
موسی علیمرادی
 
نا امید از خودمم چشم امیدم به خداست
نفس من عین جفا  و کرمت عین وفاست
      
هرچه خواهی بدهی بر من بیچاره بده
هرچه از سوی تو ای دوست رسد خوب و بجاست
      
سر به زیر آمده ام باز سر افرازم کن
ای کسی که همه جا پرچم لطفت بالاست
      
اشتراک من و تو  باعث شرمم شده است
گنه من به خفا و کرم تو به خفاست
      
پشت کردند همه عالم  و آدم بر من
گرچه سخت است  غمی نیست که رویم به خداست
      
بد زمین خورده دلم گر که چنین می گریم
که نشان به زمین خوردن آیینه صداست
      
حاجتی را که روا نیست فزون شکر کنم
گاه بینایی من کوری چشم گره هاست
      
گرچه زشت است گناه از من مخلوق ولی
بخشش از سوی تو ای خالق زیبا زیباست
      
گر پی مستحقی تا که بر او لطف کنی
نیست بیچاره تر از من که نیازم به سخاست
      
هم بلایم بده هم کرب و بلا حرفی نیست
درد با عشق حسین بن علی عین دواست
 
 
 
 
انتهای پیام/
 

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
امیر
۱۶:۳۵ ۱۰ مرداد ۱۳۹۹
به به عجب اشعاری واقعا زیبا و دلنشین خدایار و همراه شما باشد
جواد شیرمحمدی
۲۲:۳۶ ۱۸ خرداد ۱۳۹۶
شعر موسی علمیرادی قشنگ بود