سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

عکس لحظه شهادت شهید آوینی/ روایتی متفاوت از مراسم خاکسپاری

لحظه شهادت شهید آوینی برای همرزمانش بسیار سخت بود و عکس این لحظه یادآور خاطرات لحظات سخت است.

به گزارش خبرنگار حوزه اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان؛سید مرتضی آوینی کارگردان فیلم های مستند و روزنامه‌نگار حوزهٔ فرهنگی در 21 شهریور ماه سال 1326 به دنیا آمد و با ساخت مستندهای تلویزیونی روایت فتح در جریان جنگ عراق علیه ایران اسلامی در بین اهالی فرهنگ و مردم بیشتر شناخته شد، هرچند مظلومیت وی موجب شد تا زمان شهادتش بسیاری او را به درستی نشناسند اما شخصیت وی موجب شد تا او را سید شهیدان اهل قلم بنامند.

این شهید بزرگوار در 20 فروردین ماه سال 1372 در فکه به شهادت رسید.

پست زیر نیز روایتی متفاوت از زمان شهادت و مراسم خاکسپاری این شهید والامقام را از زبان یکی از کاربران شبکه های اجتماعی نقل می کند.

در این پست آمده : "آقا که آمد

کسی از پشت بر شانه‌ام زد و از حال خوش خارجم ساخت:

ـ آقا می‌گه تابوت رو بذارید زمین.

ـ آقا؟

برگشتم پشت سرم را ببینم، که چشمم به قیافه‌ی خندان ـ ببخشید، مثلا گریان ـ حاجی زم افتاد. کفرم درآمد. به یك‌باره همه‌ی ظلم و ستم‌ها پیش چشمم رژه رفتند:

ـ زم ... هم اسم خودش رو می‌ذاره آقا.

همه شنیدند. داد زدم. از ته دل.

می‌خواستم بلندتر داد بزنم تا همه بهتر بشناسندش.

آن مرد اما، ول کن نبود. دوباره بر شانه‌ام زد:

ـ گفتم آقا می‌گه تابوت رو بذارید زمین

ـ برو بینیم بابا

وای خراب کردم.رویم را که برگرداندم تا حالش را بگیرم، حالم گرفته شد.آقا بود. واقعا. خودش بود. درست پشت سر تابوت داشت گام می‌زد و می‌آمد.زدم بر شانه‌ی داوود:

ـ داوود، سریع تابوت رو بذار زمین آقا خودم را انداختم روی تابوت و های‌های گریستم. داوود و دیگران هم.

آقا ایستاد بالای سر آقاسید.چشمانش بارانی بود، حالاتش طوفانی.من اما، رعد و برق شدم.

دلم می‌سوخت.تازه او را شناخته بودم، ولی حالا از همه جلو زده و پریده بود.

رو کردم به آقا:

ـ آقا اینم سیدمرتضات

شلوغ شد. من‌هم شلوغ شدم.همه آمدند. آقا که رفت، تازه جمعیت ریخت آن‌جا و خوب شد آقا آمد.

اگر آقا نمی‌آمد:

"سه قطره خون" مسیح ـ مثلا روزی‌نامه‌ی جمهوری اسلامی ـ همچنان به عناوین‌جعلی "بسیج صدا و سیمای" استان و شهرستان، بخش و ده‌داری و روستا، علیه سیدمرتضی بیانیه صادر می‌کرد.

و همچنان داداش کوچیکه‌ی حاج اکبر، پخش صدای آوینی از جعبه‌ی جادویش را حرام و ممنوع اعلام می‌کرد.

اگر آقا نمی‌آمد، شاید لازم بود تا پیکر آوینی را همچون پیکر اولین شهدای عملیات تفحص، پزشك‌قانونی وارسی کند و سوراخ‌های ترکش مین والمری را "اثرات فرورفتن شیئی سخت همچون پیچ گوشتی در چندجای بدن" اعلام کند!

آوینی که رفت، آنهایی که سال‌های جنگ از قم آن‌طرف‌تر را ندیدند، تازه فهمیدند "فکه" هم روی نقشه دیدنی است.

پای آوینی که بر مین گل کرد،تازه آنهایی که می‌گفتند"چرا جنگیدیم؟" متوجه شدند فکه بخشی از خاک ایران اسلامی است و این پیکرهای استخوانی که همچنان بر دوش‌ها روانند، از این‌سوی مرز، یعنی داخل کشور خودمان می‌آیند. یعنی دشمن تا آخرین روزها حتی، در خانه‌مان جا خوش کرده بود تا نقشه را جعل کند که نتوانست.

آوینی که خونین شد،ماهم تازه یاد رفیقان‌مان افتادیم که پیکرشان را بر خاکریز جا گذاشتیم.

آوینی که شهید شد،حضرات رضایت دادند فیلم اولین عملیات تفحص و کشف شهدا را از طبقه‌بندی "خیلی محرمانه" خارج کنند و بگذارند مردم بفهمند:

در فکه، چه خبرهاست هنوز!".

 
 
 

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۰۸:۲۴ ۲۱ فروردين ۱۳۹۶
سلام و درود خدا بر شهید آوینی و همه شهدای راه حق
ناشناس
۱۹:۲۸ ۲۰ فروردين ۱۳۹۶
شهادت هنر مردان خداست