«پروین» یا «رخشنده» چندان تفاوتی نمیکرد، وقتی که او چون ستارهای بی بدیل در آسمان ادبیات کشور میدرخشید. درست در 25 اسفندماه 1285 وقتی که طبیعتِ مرده، خود را برای سرسبزی و هر چه زیباتر شدن آماده میکرد، پروین به دنیا آمد و آمدن او نویدی خوش برای شعر و ادبیات ایران بود.
وی در تبریز و خانوادهای ادب دوست و اهل مطالعه رشد یافت و پدرش یوسف اعتصامی یا همان اعتصامالملک که از نویسندگان و دانشمندان بنام کشور بود در پرورش قریحه سرایش او نقشی مهم و اساسی داشت. استادان بزرگی چون دهخدا و ملک الشعرای بهار نیز در به ثمر رساندن ذوق و قریحه پروین سهم بسزایی داشتند.
آنطور که در منابع آمده است اولین شعرهای پروین اعتصامی مربوط به سن هفت سالگی اوست و برخی از زیباترین آثار وی به دوران نوجوانی اش باز میگردد. یکی از این اشعار «اشکِ یتیم» است که در دوران مدرسه با آن آشنا شدیم. نخستین مجموعه شعر او که به انتشار رسید با استقبال زیادی از سوی مردم مواجه شد. مجموعه ای که بیش از 150 قصیده، قطعه، غزل و مثنوی را شامل میشد و بسیاری باور نمیکردند که این سرودهها متعلق به یک زن باشد!
دیوان این شاعره نامدار معاصر؛ مشتمل بر 248 قطعه شعر است که در 65 قطعه آن مناظره میان اشیاء، حیوانات و گیاهان به تصویر کشیده شده است. آنچه در آثار وی مشهود است؛ سفارش مجدانه و دلسوزانه به غنیمت شمردن وقت و فرصت، مورد انتقاد قرار دادن ظلم و ستم و بیان پند، اندرز و نکات ارزشمندی به مخاطب است. پروین علاوه بر قلم توانمندش از شخصیت و روحی متعالی نیز برخوردار بود. انسانی با طبع لطیف که به دلیل تواضع، فروتنی و اخلاق مداری هیچگاه به فکر مطرح کردن خود در اشعارش نبود.
اما این شاعر خوش قریحه و خوش طبع سرانجام در 15 فروردین 1320 در حالی که تنها 35 سال از عمر او میگذشت، بر اثر ابتلا به بیماری حصبه چشم از دنیا فرو بست و در حرم حضرت معصومه (س) به دل خاک سپرده شد. به پاس زحمات و خدمات او، روز ولادتش؛ 25 اسفند سالهاست که در تقویم ایرانی، روز بزرگداشت وی نامگذاری شده است.
در پایان یکی از غمانگیزترین اشعاری را میخوانید که پروین اعتصامی برای سنگ مزار خود به یادگار گذاشته است:
اینکه خاک سیهاش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گرچه جز تلخی ز ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آن همه گفتار، امروز
سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بی دوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرسا است
سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقت بین است
هر که باشی و ز هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد
چون بدین نقطه رسید مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آن کس که در این محنتگاه
خاطری را سبب تسکین است
گزارش از لیلا بیکزاده
انتهای پیام/