به گزارش خبرنگار
حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ كتاب یار مهربانی است که از سالهای نخستین زندگی با ما همراه می شود و تا آخر عمر رهایمان نمیکند. هرچند گاه از ما بی مهری میبیند و در کنج کتابخانه خاک میخورد و گرد فراموشی بر حافظه ما مینشیند و از این یار باوفا غافل میشویم. اما در این ایام که فراغتی حاصل است، بهتر آن است که دستی سوی کتاب دراز کنیم و از این یار با سود و بی زیان بهره مند شویم.
«کتاب» عنوان مجموعه شعری از فاضل نظری است که در سال 1395 منتشر شد. آخرین مجموعه شعر این شاعر قبل از «کتاب» سهگانهای بود. در سه گانه فاضل نظری مجموعه های شعر اقلیت، آن ها و ضد را میبینیم. اولین مجموعه شعر این شاعر گریه های امپراتور نام دارد. از این رو که وی شاعری غزلسرا است، در تمام مجموعه های شعرش می توان اشعاری در قالب غزل مشاهده کرد. کار انتشار این کتاب را نیز مانند سایر مجموعه های شعر فاضل نظری انتشارات سوره مهر برعهده داشت.
اثر جدید «فاضل نظری» با عنوان «کتاب» در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران در سال 1395 جزو پرفروشها بود. از این رو به معرفی اجمالی اثر روی می آوريم.
این شاعر جزو شاعران جریان ساز دهه 80 محسوب می شود و به همین دلیل در سال 1391 مورد تقدیر قرار گرفت. در اشعار فاضل نظری می توان نوعی معناگرایی را دید. معناگرایی آثار این شاعر مخاطب را خسته و دلزده نمی کند و مخاطب مجبور نیست برای فهم اشعارش دنبال معنای لغات در لغتنامه بگردد و روانی در اشعار وی دیده میشود.
از سوی دیگر میتوان آثار فاضل نظری را از نظر مکتب ادبی متعلق به نئوکلاسیسم دانست. به زبان ساده تر باید گفت این شاعر مفاهیم ادبیات کلاسیک ایران را به زبانی جدید بیان می کند. همین مسئله بر جذابیت شعری وی میافزاید. شعر فاضل نظری حد واسطی بین غزل کلاسیک و مدرن امروز محسوب می شود. تمام این ویژگی ها در کتاب فاضل نظری دیده می شود.
فاضل نظری در مجموعه شعر جدیدش با عنوان «کتاب» نسبت به مجموعه های قبل متفاوت می شود و نوعی تکامل را می توان در آثارش دید. اشعار «کتاب» نیز مانند دیگر مجموعههای شعرش یک مضمون واحد ندارد. در جایی درباره حضرت علی (ع) شعر میسراید و در جایی دیگر عاشقانه سخن میگوید.
در کتاب نیز مانند سایر مجموعههای شعری فاضل نظری نشانی از لفاظیهای شاعرانه نمیبینیم. اشعار این شاعر بیش از آنکه لباس معنا را به تن کرده باشند، به دنبال مفهوم و معناست. وی به یک معنای خاص توجه نمیکند؛ مثلا همواره عاشقانه سخن نمی گوید گاه در قامت یک ناصح ظاهر می شود. به خصوص در این غزلش با مطلع زیر می توان این ناصح بودن را دید:
گرعقل پشت حرف دل اما نمی گذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشت
غزل هایی از این جنس به ما نوید میدهد که در مواجهه با کتاب فاضل نظری با غزل هایی یک دست عاشقانه یا یک دست عارفانه روبرو نیستیم و تنوع مضامین در آثار این شاعر دیده می شود. در مجموع می توان «کتاب» اثر «فاضل نظری» را آیینهای تمام نما از مضامین مختلف دانست که در هر لباسی به گونه ای دیگر تجلی می کند و خود را به مخاطب شعر عرضه می کند.
در این جا چند غزل از کتاب فاضل نظری را می آوريم:
زندگی یک رود و صد مسیر، همین است زندگی
با مرگ خو بگیر! همین است زندگی
با گریه سر به سنگ بزن در تمام راه
ای رود سربه زیر! همین است زندگی
تاوان دل بریدن از آغوش کوهسار
دریاست یا کویر؟ همین است زندگی!
برگِرد خویش پیلهتنیدن به صد امید
این «رنج» دلپذیر همین است زندگی
پرواز در حصار، فروبسته حیات
آزاد یا اسیر، همین است زندگی
چون زخم، لب گشودن و چون شمع سوختن
«لبخند» ناگریز، همین است زندگی
دلخوش به جمعکردن یک مشت «آرزو»
این «شادی» حقیر همین است زندگی
با «اشک» سر به خانه دلگیر «غم» زدن
گاهی اگر چه دیر، همین است زندگی
لبخند و اشک، شادی و غم، رنج و آرزو
از ما به دل مگیر، همین است زندگی
غزال میخرامد غزالی تازه در اندیشه ما
شاید آهوی تو رد میشود از بیشه ما
دانه سرخ اناریم و نگه داشتهاند
دل چون سنگ تو را در دل چون شیشه ما
اگر از کشته خود نام و نشان میپرسی
عاشقی شیوه ما بود و جنون پیشه ما
سرنوشت تو هم ای عشق! فراموشی بود
حک نمیکرد اگر نام تو را تیشه ما
ما دو سرویم، در آغوش هم افتاده به خاک
چشم بگشا که گره خورده به هم ریشه ما
دروغ
مپرس شادی من حاصل از کدام غم است
که پشت پرده عالم، هزار زیر و بم است
زیان اگر همه سود آدم از دنیاست
جدال خلق چرا بر سر زیاد و کم است
اگر به ملک رسیدی جفا مکن به کسی
که آنچه «کاخ» تو را «خاک» میکند ستم است
خبر نداشتن از حال من، بهانه توست
بهانه همه ظالمان شبیه هم است
کسی بدون تو باور نکرده است مرا
که با تو نسبت «من» چون «دروغ» با قسم است
تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست
وگرنه فاصله ما هنوز یک قدم است
حقیقت باور نکردنی
با آنکه بیدلیل رها میکنی مرا
آنقدر عاشقم که نمیپرسمت چرا؟
در پیچ و تاب عشق، به معنای هجر نیست
رودی ز رود دیگر اگر میشود جدا
خون میخوریم در غم و حرفی نمیزنیم
ما عاشق توایم همین است ماجرا
خوش باد روح آنکه به ما کنایه گفت
گاهی بهقدر صبر بلا میدهد خدا
حق با تو بود هر چه بکوشد نمیرسد
شیر نفسبریده به آهوی تیزپا
ای عشق! ای حقیقت باور نکردنی!
افسانهای بساز خود از داستان ما
بیکران ای رفته کمکم از دل و جان! ناگهان بیا
مثل خدا به یاد ستمدیدگان بیا
قصد من از حیات، تماشای چشم توست
از چشمزخم بدنظران در امان بیا
جام شراب نیست که در کف گرفته است
خون میخورد ز دست غمت ارغوان بیا
ای لحظهای که در سر هر شاخه فکر توست
ای نوبهار تا به ابد جاودان بیا
این صید را به معجزه عشق زنده کن
عیسای من به دیدن این نیمهجان بیا
یک عمر آمدم به در خانهات، تو نیز
یکدم به خانه من بیخانمان بیا
انتهاي پيام/