سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

مرگ کودک زیر شکنجه‌های مادر شیشه‌ای

کافی است خواننده صفحات حوادث باشید تا با اخباری بشدت متأثرکننده که عمق فاجعه‌ای جبران‌ناپذیر را نشان می‌دهد، رو‌به‌رو شوید. فاجعه‌ای به قیمت از دست رفتن کودکانی معصوم، آن هم به دست پدر یا مادرشان که بدون هیچ گناهی به بدترین شکل ممکن به قتل می‌رسند.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، وقتی اثر مصرف شیشه از سرشان بیرون می‌رود تازه متوجه می‌شوند چه جنایت تلخی را رقم زده‌اند. قتل‌هایی فجیع که وقوع آن در حالت عادی بسیار بعید به نظر می‌رسد و تنها فرد متوهم شیشه‌ای به دلیل تصورات نادرست از محیط اطراف دست به قتل می‌زند. قتل‌هایی که تحت تأثیر توهمات مصرف شیشه رخ می‌دهد از نظر شکل و نحوه وقوع بسیار فجیع و دردناک است و اغلب نیز نزدیکان فرد شیشه‌ای را مورد تهدید قرار می‌دهد. مصرف شیشه باعث بروز اختلالات روی اعصاب و روان شده و تاثیراتی مخرب بر سیستم عصبی به جای می‌گذارد. عوارض روحی و جسمی فرد نیز روی جامعه اثرگذار است. مهم‌ترین علل گرایش زنان به مصرف مواد مخدر کسب لذت، کنجکاوی، تفریح، اختلالات روحی و روانی، در دسترس بودن مواد مخدر، اصرار دوستان، کاهش علائم بیماری، اختلافات خانوادگی و رفع مشکلات جنسی اعلام شده است. اما در چند سال اخیر شاهد آن هستیم که گرایش زنان به مصرف مواد مخدر شیشه باعث شده که آنها دست به جرایم و بزهکاری ‌های مردانه از جمله سرقت، جیب‌بری و حتی جنایت بزنند. برخی از همین زنان معتاد بی‌دفاع‌ترین موجود یعنی فرزندان خود را قربانی اعتیاد خود کرده‌اند و پا روی عاطفه و احساس مادرانه خود گذاشته‌‌اند. آمار کودک‌آزاری و همسرآزاری به دلیل مصرف موادمخدر صنعتی، بویژه شیشه در حال افزایش است و باید با نگرش عمیق‌تر و چاره جویانه‌تر به این مسأله توجه کرد. معتاد به شیشه اگر متأهل باشد، به همسر خود بدبین می‌شود و حتی فکر می‌کند فرزندانش متعلق به او نیستند و وقتی با او صحبت می‌کنند، هرگز حاضر نیست حرف‌های دیگران را بپذیرد و تائید کند؛ زیرا فکر می‌کند همه اشتباه می‌کنند و فقط اوست که درست می‌اندیشد. عواقب اعتیاد زنان به مراتب بیشتر از مردان است، چرا که زن معتاد مجبور است با ابزار مختلف پول یا مواد مخدر خود را تهیه کند و گاه در این میان دست به فعالیت‌های نامشروع می‌زند که این خود خطری برای جامعه است.
 
از سوی دیگر فرد معتاد نمی‌داند با فرزند آینده خود چگونه رفتار کند و به نوعی ممکن است در تربیت فرزندش دچار انحراف شود و سرانجام نسل آینده کشور را به خطر بیندازد. حس انتقام از دیگر عواقب اعتیاد زنان است چرا که آنها فکر می‌کنند قربانی شرایط جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند، شده اند و همواره در صدد گرفتن انتقام از جامعه هستند.
 
وقتی مهر مادری رنگ خون گرفت
 
هفت سال پیش به اجبار پدر معتادم به عقد مردی درآمدم که هم‌پیاله خودش بود. با هم مواد می‌کشیدند. همین باعث شد پدرم مجبورم کند سرسفره عقد او بنشینم. همیشه با شوهرم دعوا می‌کردم که اعتیادش را ترک کند. نمی‌خواستم جهنمی را که خانه پدری بود، دوباره تجربه کنم؛ اما او دست بردار نبود. مرا خیلی کتک می‌زد چون پشت و پناهی نداشتم. پولی نداشتم و پدرم هم اجازه نمی‌داد به خانه‌اش بازگردم. به همین خاطر نتوانستم از شوهرم جدا شوم. مجبور شدم در خانه شوهر معتادم بمانم. با دود و آه این زندگی بسازم و بسوزم. او برای این‌که صدایم درنیاید و دست از اعتراض‌هایم بردارم، مرا هم گرفتار مصرف مواد کرد. زمانی که به خودم آمدم من هم در منجلاب اعتیاد و شیشه گرفتار شده بودم. او حتی مجبورم می‌کرد برای تامین موادمخدر همراه او موادفروشی کنم. شوهرم در جریان خرید و فروش مواد گیر افتاد و به زندان رفت. من مانده بودم و یک زندگی نکبتی و بی‌پولی. همراه دختری سه‌ساله. دلم به حال دخترم و آینده سیاهی که من و شوهر معتاد و قاچاقچی‌ام برایش رقم زده بودیم، می‌سوخت. دنیای او را هم خراب کرده بودیم. دلم به حال دردانه‌ام می‌سوخت اما اعتیاد آنقدر در تار و پودم تنیده بود که انگار دخترم را هم نمی‌دیدم. روزهایی که مواد نداشتم و نشئه می‌شدم به جان خودم می‌افتادم. رعشه بربدنم می‌افتاد. همه جا را به هم می‌ریختم. وسایل خانه را می‌فروختم تا خرج موادم کنم. گاهی آنقدر خماری به من فشار می‌آورد که حال و هوای خود را نمی‌فهمیدم. هر بار که دخترکم به گریه می‌افتاد و بی‌قرار بود، به جانش می‌افتادم. کتکش می‌زدم. با سیخ و سیگار داغ به جانش می‌افتادم و بدنش را داغ می‌کردم. گریه می‌کرد و با همان صدای کودکانه‌اش گریه می‌کرد و التماس مامان نکن مامان نکن‌هایش هنوز در گوشم هست. آن روز هنوز در یادم هست. آنقدر از زور خماری به خود می‌پیچیدم که نمی‌فهمیدم چه می‌کنم. هرچه گشتم پولی در خانه نبود. وسایل آنچنانی هم برای فروش نداشتم. کسی هم به من پولی قرض نمی‌داد. دخترکم گریه می‌کرد. به سراغش رفتم. گوشواره‌هایی را که در گوشش مانده بود را به زور درآوردم. گریه می‌کرد. بی‌اهمیت به صدای گریه‌هایش از خانه بیرون زدم. باران به صورتم می‌زد. در خیابان سرگردان بودم تا این‌که به خانه مرد مواد فروش رسیدم. گوشواره‌‌ها را دادم و چند صوت شیشه خریدم و به خانه بازگشتم. دخترم همان کنج خوابش برده بود. نیم‌نگاهی به او انداختم و شیشه‌ای را که خریده بودم مصرف کردم. زمانی که دردخماری از بدنم رفت. انگار حالم دگرگون شد. با دیدن دخترم احساس می‌کردم که او عروسک جادویی شد و می‌خواهد جانم را بگیرد. از او می‌ترسیدم. هرجا را که نگاه می‌کردم دخترم را می‌دیدم، که عروسک جادویی شده بود. او چاقو به دست داشت و به سمتم می‌آمد. هر بار که می‌خواستم او را از خودم دور کنم به من نزدیک‌تر می‌شد. می‌خندید و صدای قهقهه‌اش از من دور نمی‌شد. نمی‌توانستم این وضع را تحمل کنم، چاقو را از آشپزخانه برداشتم و به سمتش حمله کردم و ضربه‌ها را یکی پس از دیگری بر پیکر او وارد کردم. بعد دوان دوان از خانه بیرون رفتم. چند ساعت بعد که بازگشتم و حالم بهتر شد، دیدم دخترم غرق در خون کف اتاق افتاده است. چاقویی کنارش بود. همانجا بود که متوجه شدم خودم با دستان خودم جان دختر کوچولویم را گرفته‌ام. ضجه می‌زدم. خودم را لعنت می‌کردم که این مواد لعنتی چه بود که باعث شد جان دخترم را بگیرم. با صدای گریه‌هایم بود که همسایه‌ها وارد خانه‌ام شدند و بعد پلیس آمد و به زندان رفتم.
 
شیشه عمر کودک به دست مادر شکست
 
چشمانش کاسه خون شده بود. از زور خماری نمی‌دانست چه کند. وسایل خانه را به هم ریخته بود. مواد مخدرش تمام شده بود. سعی می‌کرد با خوردن چند قرص مسکن خودش را آرام کند؛ اما فایده‌ای نداشت. خماری مداوم بر او غلبه می‌کرد. نمی‌توانست یک جا بند شود. پسر کوچولو در حال بازی با ماشین کوچولویش بود. آن را این ور و آن ور اتاق می‌برد و می‌خندید. همین که مامان را می‌دید می‌خندید و دوباره بازی می‌کرد. غرق در بازی کودکانه‌اش و غافل از نیت مادر معتادش بود. زن بی‌اهمیت به کودکش از سر جایش بلند شد، به سمت کمد رفت، وسایل آن را چند مرتبه ورانداز کرد. سوراخ و سنبه‌‌های آنجا ر ا جست‌وجوکرد به امید آن که شاید کمی مواد برای مصرف پیدا کند تا این خماری تمام شود؛ اما نبود. همین طور خیره مانده بود به پسر کوچولویش. کودک با دیدن این چهره مادر، وحشت کرد و به گریه افتاد. صدای گریه‌های کودک لحظه‌ای قطع نمی‌شد. زن همین طور به چهره فرزندش چشم دوخته بود. خماری بدجور به زن فشار آورده بود. صدای گریه کودکش هم مثل پتک به سرش کوبیده می‌شد. انگار عقل از سرش پریده بود. به سمت پسرش رفت. چشمانش کاسه خون شده بود. پسرک می‌ترسید. می‌خواست آرام آرام کنار برود که مادر دستانش را گرفت و به سمت خودش کشاند. در همین موقع زن به جای این‌که دستانش را بر سر فرزندش بکشد تا او آرام شود و گریه‌هایش پایانی بگیرد، دستانش را روی گلوی کودک فشار داد. پسرک زیر دست مادر دست و پا می‌زد. زن انگار هیچ احساسی نداشت و نمی‌فهمید که چه می‌کند. آنقدر گلوی پسرکش را فشار دادکه نفس او بند آمد و خاموش شد. چند دقیقه مات و مبهوت مانده بود. زمانی که به خود آمد تازه فهمید جگر‌گوشه‌ای مرده است. به سر و صورتش کوبید. فریاد می‌زد. ضجه می‌زد. هر کاری کرد پسر کوچولویش که به خواب عمیق فرورفته بود، بیدار نشد. او را بغل کرد و دوان دوان از خانه بیرون زد. سراسیمه به خیابان آمد. جلوی خودرویی را گرفت و با فریاد و خواهش از راننده خواست او را به مرکز درمانی ببرد. راننده با دیدن چهره کبود شده کودک و چهره در هم تنیده مادر خیلی وحشت کرده بود اما آن دو را به بیمارستان رساند. زن کودکش را بغل گرفته بود و سراسیمه از خودرو بیرون آمد و به سمت اورژانس یکی از بیمارستان ‌های تهران رفت. پرستاران دورش جمع شده بودند. کودک را روی برانکارد گذاشتند و به سمت بخش اورژانس بردند. وضعیت کودک را که بررسی کردند معلوم شد او نفس ندارد و مرده است. مادرش را سوال‌پیچ کردند و متوجه شدند این زن شیشه‌ای فرزندش را کشته است. همان جا بودکه مانع فرار وی شدند و او را تحویل پلیس دادند.
 
زن زمانی که در برابر ماموران قرار گرفت اعتراف کرد شیشه مصرف می‌کند و آن روز هم از زور خماری طاقت تحمل گریه‌های فرزندش را نداشته است و او را کشته است. ماموران به دستان این مادر دستبند زدند و او روانه بازداشتگاه پلیس شد .
 
مرد، خواهرزاده ده ماهه‌اش را بغل کرده بود و سراسیمه وارد یکی از بیمارستان‌های نیشابورشد. با فریاد از پرستاران کمک می‌خواست. پرستاران کودک را تحویل گرفتند و عملیات نجات برای او ر ا آغاز کردند. روی بدن نحیف کودک پر از آثار شکنجه بود. خط خط‌های ممتد روی بدنش نقش بسته بود. آثار سوختگی با سیخ و سیگار تن نحیفش را سیاه و کبود کرده بود. آثار زخم‌های عمیق روی پیشانی‌اش جا خوش کرده بود. پاهایش پر از کبودی و لکه‌های سیگار داغ بود.
 
پرستاران موضوع را به پلیس خبردادند و کودک را به اتاق عمل بردند. تلاش کردند این نوزاد زنده بماند اما با توجه به تلاش‌هایشان، این نوزاد به دلیل شدت صدمات فوت کرد. آنها دیگر مطمئن شده بودند این نوزاد بارها مورد کودک‌آزاری و شکنجه قرار گرفته است. زمانی که پلیس آمد تحقیق از دایی کودک را آغاز کرد که او گفت خواهرش ـ مادر نوزاد ـ معتاد است و او این بلا را بر سرش آورده است. با گفته‌های این مرد بود که خواهر شیشه‌ای او تحت تعقیب قرار گرفت و زمانی که می‌خواست با برداشتن مقداری پول از خانه فرار کند، بازداشت شد. زن هنوز مرگ دخترش را باور نداشت و به پهنای صورت اشک می‌ریخت. تازه متوجه شده بود این اعتیاد خانمانسوز چه بلایی برسر او و فرزندش آورده است. او می‌گفت: با شوهرم که معتاد بود در خیابان آشنا شدم. همین دوستی خیابانی باعث شد به خانواده‌ام پشت پا بزنم و با توجه مخالفت آنها با شوهر معتادم ازدواج کنم. همین آغاز بدبختی‌هایم شد. او من را هم گرفتار افیون و شیشه کرد. زمانی که نوزادمان به دنیا آمد شوهرم بابت خرید و فروش مواد مخدر به زندان افتاد. من هم معتاد شده بودم و حال و حوصله بچه‌داری نداشتم و همین باعث شده بود طاقت نگهداری او را نداشته باشم. شیشه از من یک آدم دیگر ساخته بود. عشق و محبت مادری را از من گرفته بود. دخترم را شکنجه دادم و سرانجام با دستان خودم جان او را گرفتم. با مرگ او من هم مردم.
 
دردسر توهمات شیشه‌ای
 

دکتر سیدمهدی صابری، رئیس بخش معاینات روانپزشکی پزشکی قانونی تهران می‌گوید: شیشه یکی از مواد محرک روان است و برخلاف داروهای مخدر که سبب احساس آرامش و رخوت کوتاه‌مدت می‌شود و اساس گرایش به آن نیز همین است، موجب افزایش انرژی، توهم و احساس لذت کاذب می‌شود و به همین دلیل در مواقعی که فرد نیاز به تمرکز بیشتر ذهنی، انجام کارهای ظریف، افزایش احساس لذت، افزایش سطح هوشیاری یا توان بدنی دارد، ممکن است به مصرف شیشه روی آورد .
 
وی افزود: واکنش افرادی که به مصرف شیشه وابسته شده‌اند، به صورت حالاتی از خشم، پرخاشگری، سوءظن، بدبینی، افسردگی، بی‌تدبیری و عدم آرامش بروز می‌کند. این وضع رفتارهایی غیرطبیعی در افراد ایجاد می‌کند و اطرافیان بسهولت می‌توانند این تغییرات رفتاری را تشخیص و احتمال دهند فرد به مصرف شیشه روی آورده است. صابری ادامه داد: فرد شیشه‌ای از رفتار اطرافیان برداشت‌های نادرستی دارد و هر حرکتی برای او معنادار می‌شود. او از نگاه‌ها یا گفته‌های عادی دو نفر برداشت نادرست دارد و همواره احساس می‌کند دیگران با حرف‌ها یا نگاه‌هایشان، او را متهم می‌کنند. علاوه بر آن، فرد شیشه‌ای دچار توهماتی می‌شود که ممکن است تحت‌تأثیر آن، بدون آن‌که صدا، شیء یا فردی خاص در محیط باشد، آنها را احساس کند و بر درستی تصور خود نیز مصر باشد.
 
پیامدهای فاجعه‌بار کاهش سن اعتیاد زنان
 
امان‌الله قرایی‌مقدم، جامعه شناس و استاد دانشگاه درباره زنان و باورهای غلط آنها درگرایش به شیشه می‌گوید: بسیاری از مردم بویژه زنان تصور می‌کنند شیشه اعتیادآور نیست اما کارشناسان اعتیاد معتقدند شیشه به همان اندازه که موجب بالا رفتن حس هوشیاری و سرخوشی می‌شود و فرد را به اوج می‌رساند به همان سرعت افول می‌کند و موجب بروز افسردگی، خستگی شدید و ناتوانی می‌شود.
 
وی افزود: متاسفانه سن اعتیاد زنان پایین آمده که به واسطه آثار مخربی که در اجتماع بر جای می‌گذارد، بسیار خطرآفرین و نیازمند توجه است. در حال حاضر گرایش زنان به مصرف مواد مخدر نسبت به قبل افزایش پیدا کرده است. دوستان ناباب و روابط خارج از قاعده در میان برخی زنان افزایش پیدا کرده که عاملی برای گرایش زنان به شیشه است.
 
قرایی مقدم ادامه داد: اعتقادات و باورهای دینی و حیا کم‌رنگ شده است. همچنین شب‌نشینی و پول زیادی نیز از عوامل گرایش زنان به شیشه است. وقت‌گذرانی، نارضایتی خانوادگی از نظر روابط عاطفی و سرخوردگی موجب گرایش به شیشه در میان زنان شده است. گاه همین باعث می‌شود که آنها دست به جرایم مختلفی از جمله سرقت و قتل و حتی کشتن کودکان بی‌دفاع خود دست بزنند. ادامه مصرف، اثرات روانی شامل احساس اجبار شدید به مصرف، افت کارکرد، رفتار تکانه‌ای و ناگهانی، رفتار اجباری و تکراری، پرخاشگری و بی‌قراری، نوسانات عاطفی و خلقی، بدبینی شدید بخصوص به خانواده، توهم و هذیان و گوشه‌گیری در فرد بروز می‌کند. مصرف این ماده مخدر و اثرات آن باعث وقوع قتل به خاطر سوء‌ظن و توهم، رفتارهای خشن و درگیری از سوی فرد معتاد می‌شود. این جامعه‌شناس می‌گوید: متاسفانه مادران شیشه‌ای به جای عشق دادن به فرزندانشان، آنقدر گرفتار توهمات ناشی از شیشه می‌شوند که احساس مادری را از خود دور شده می‌بینند و در تفکرات واهی و شیشه‌ای خود به سر می‌برند و همین باعث می‌شود کودکان خود را قربانی اعتیاد کنند.
 
منبع: روزنامه جام‌جم

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
ساحل
۱۵:۲۶ ۱۷ مهر ۱۳۹۸
واقعا ک اینجور مادر یا پدر جاش تو قبره
شهروند ایرانی
۱۹:۵۹ ۱۶ فروردين ۱۳۹۷
امیدوارم روزی برسه که همه ی ما عاقلانه تصمیم بگیریم و زندگی سالمی داشته باشیم
ناشناس
۰۹:۱۶ ۳۰ مرداد ۱۳۹۶
باید اعدام شه