حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ سعید سهیلی سینما را با «مردی شبیه باران» شروع کرد و این یکی از طوفانیترین شروعها در تاریخ سینمای ایران بود. او بلافاصله بعد از این فیلم، «مردی از جنس بلور» را ساخت که تقلیدی دستپایین از کار اولش به حساب میآمد و اصلاً خوب نبود. بعد نوبت رسید به «چهار انگشتی» که میخواست ایدهای خاص و جنایی داشته باشد؛ «چهار انگشتی» فیلمی بود که در روایت قصهاش، یک بازی فرمی خودنمایانه را سرمایه اصلی قرار داده بود و آن چیزی که قرار بود بشود نشد. بعد هم سهیلی رسید به «چهارچنگولی» و «ازدواج در وقت اضافه» و نشستن سر سفره نسل دوم فیلمفارسیهای سینمای ایران که در نیمه دوم دهه هشتاد، موج به راه انداخته بودند. او با این دو فیلم تتمه اعتبارش را دود کرد و هوا فرستاد اما در نوروز سال ۹۰ اکران «گشت ارشاد» و حواشی پیش آمده حول و حوش آن، مسیر جدیدی را پیش پای این فیلمساز قرار داد.
«گشت ارشاد» هم مثل چهارچنگولی و «ازدواج در وقت اضافه» یک فیلم صد در صد گیشهای بود؛ اما تنها با این تفاوت که سعی میکرد حرفهایی هم برای گفتن داشته باشد.
البته این حرفها چندان عمیق نبودند و طریقه بیانشان هم از حداقل ظرافتهای هنری بهره نمیبرد اما نکته مهم این بود که سهیلی دیگر نمیخواست فیلمی بسازد که مخاطب وقتی از سالن بیرون آمد، همه چیز آن را فراموش کند و فقط بگوید خوش گذشت. این اراده ستودنی بود و در ادامه، کار سهیلی را به ساختن «کلاشینکف» رساند. «کلاشینکف» اولین فیلم سهیلی به حساب میآمد که رسماً چپگرا بود و با اینکه از شلختگی شدید در روایتاش رنج میبرد، در روند تطور شخصیت هنری سعید سهیلی مرحله مهمی به حساب میآمد؛ و حالا رسیدهایم به «گشت ۲».
سهیلی اگرچه طی فراز و فرود دوران کاریاش؛ در انتخاب ایده و هدف، در نوع روایت و فضای گفتمانی و در خیلی چیزهای دیگر این چنینی، شیب و نشیبهایی داشت، اما نمیشود کتمان کرد که او از لحاظ بصری همیشه کارگردانی کاربلد و خوشسلیقه بوده و درباره «گشت ۲» هم بحث چندانی سر این چیزها جود ندارد و مباحث جلوتری هستند که باید به آنها رسید؛ «گشت ۲» یک فیلم گیشه است اما از رنجهای مردم میگوید. نباید انکار کرد که تمام جذابیت عامیانه این فیلم به خاطر متلکهای کلامی آن نبوده و مهمتر از اینها چیز دیگریست؛ آن چیز مهمتر این است که مردم با شخصیتهای فیلم همراه خواهند شد و دوست دارند قصه به همان جایی برود که سهیلی آن را میبرد. مردم دوست دارند که این سه خرده خلافکار زبر و زرنگ و با مرام در در بزهکاریهای غیراخلاقی چندان موفق نباشند اما وقتی همینها آقازاده بدذات فیلم را به آن روز میاندازند، این بار همه راضی هستند که چنین شود.
«گشت۲» یک فیلم مفرح و سرگرم کننده است اما واقعیتی که باید گفت درباره گفتمانی است که پس هر کدام از فیلمها وجود دارد. آیا اگر اکثر فیلمهای مدعی جریان روشنفکری، تمام گفتمان موجود در فضایشان را روی یک پاراگراف بیاورند، چیز چندان بیشتری از «گشت ۲» گفتهاند و اگر ملاک ارزشگذاری فیلمها گفتمان عقبهای آنها نباشد؛ آیا دلیل زیباییشناختی خاصی در هیچکدام از مکاتب فلسفی دنیا میشود یافت که طبق آن، مُـدهای روشنفکری، ملاک زیباتر بودن یک اثر یا والایی شأنیت بیشتر آن باشند؟ «گشت ۲» را میشود با «خوب، بد، جلف» هم مقایسه کرد و در هر دو حمید فرخنژاد نقش کانونی را ایفا میکند. در فیلم سهیلی دو نفر از طبقه فرودست، زیردستان فرخنژاد قرار گرفتهاند و در اثر قاسمخانی دو تا سلبریتی بیغم. «گشت ۲» را میشود با «خوب، بد، جلف» مقایسه کرد اما ارزش آنها را نباید یکی دانست. در کار سهیلی حرفهای روز جامعه ایران مطرح میشوند اما «خوب، بد، جلف» عملاً تلاشی است برای دور شدن از تفکر راجع به وضعی که به آن دچاریم. حتی خلافکارهای فیلم قاسمخانی هم از سر نیاز نیست که چنین میکنند و اصلاً معلوم نیست چه مرگشان است؟! مثلاً دو هنرپیشه پیشکسوتی که یک پیست بزرگ اسبسواری دارند اما در زیرزمین آن دلار تقلبی چاپ میکنند؛ اینها چه نیازی به کار خلاف دارند؟! اما انگیزه رفتار آدمها در «گشت ۲»، چه خوب و چه بد، کاملاً منطق دارد و فیلم هم در قبالشان موضع میگیرد.
«گشت ۲» فیلمی است که از نقد منتقدان گلخانهای و به به و چه چه جماعت بیاستعدادی که علاقهمند به روشنفکر بودن هستند، بی نیاز است. این فیلم هم میفروشد، هم دوستدار خواهد داشت و هم تاثیرگذار است؛ برعکس تمام آثاری که نه میفروشند، نه جزو محافل صنفی روابط عمومیهای سینما جای دیگری برایشان کف و هورا میشود و نه اندکی تاثیر دارند اما به طرزی خودخوانده و جعلی، عبارت روشنفکرانه را به خودشان سنجاق میکنند.
یادداشت از میلاد جلیل زاده
انتهای پیام/