۱ـ اگر قصد اصلی رامبد جوان از ساختن فیلمی مثل «نگار» این بوده که حسابی غافلگیرمان کند، خب باید گفت که او کاملاً موفق به انجام این کار شده است. آخرین فیلم رامبد جوان در سینما «ورود آقایان ممنوع» بود که به شکل حیرتانگیزی گیشهها را منفجر کرد. جوان در ادامه، یک تاکشوی موفق تلویزیونی به نام «خندوانه» را هم روی آنتن شبکه نسیم فرستاد که بعضی شبها برای رأی دادن به مسابقه استندآپ کمدی آن هشت میلیون نفر پیامک میفرستادند. تمام اینها باعث شده بود نام رامبد جوان در ذهن تودهای جامعه به شکل معادلی برای یک استیکر خنده دربیاید. اما او رفت و یک فیلم جنایی ساخت تا همه را غافلگیر کند و «نگار» سوای خوب و بد بودنش، حرکت جالب یک نفر در زمینه شکستن کلیشههایی است که از او جا افتادهاند. کاش خیلیهای دیگر هم بعد از موفقیتهای فوقالعاده اولیهشان، در دام تقلید از خود نمیافتادند و اتفاقات نومید کننده بعدی رخ نمیداد. مصداق این جمله را از مسعود کیمیایی تا مسعود دهنمکی، باید در میان خیلی از نامهای سینمای ایران جستجو کرد.
۲- اما ساختن فیلم جنایی قبل از هر چیز یک فیلمنامه استخواندار میخواهد. «نگار» تلاش مُجدّانهای برای هرچه سینماییتر بودن و فاصله گرفتن هرچه بیشتر از کلیشههای اصطلاحاً روشنفکری در سینمای امروز ایران است که به عکسبرداریهای شلختهای از زندگی روزمره مردم ـ عموما ونک به بالاـ تبدیل شدهاند و چیزی از جنبههای فیلمیک و غلوهایی که بوجود آورنده حیرت سینماییاند، در آنها یافت نمیشود. این تلاشِ کلیشهشکنانه جای تحسین دارد اما آیا فیلمنامه استخوانداری که برای ساخت یک اثر جنایی لازم است، فراهم شده بود؟
ماجرای «نگار» در مرز مبهمی بین توهم و واقعیت رخ میدهد و توهم در اینجا عملاً عاملی است برای پوشاندن ضعفهای منطقی قصه. با این همه، آیا میشود هر بیمنطقی و ناجفت و جوری عجیبی در روند این روایت را پای سبک کار و ویژگیهای خاصهی آن گذاشت؟ وقتی پیمان (محمدرضا فروتن) در حال زد و خورد با دو قلچماق در خیابان است و نگار (نگار جواهریان) با اتومبیل او را که در حال فرار است سوار میکند، اولین سوال این است که چرا حتی یک خراش در صورت پیمان نیست و اینقدر حالش خوب است؟ و سؤال دوم بعد از اینکه آن دو نفر قلچماق با کامیونی که رانندهاش را شوت کردهاند، از عقب و با شدت تمام به ماشین نگار میکوبند پیش میآید؛ نگار و پیمان با این ضربه روی شیشه جلوی ماشین پهن نمیشوند؛ اما چرا؟ چون کمربند ایمنی را بستهاند! چه کسی وسط زد و خوردی تا این حد شدید و حین فراری که زمان آن به کمتر از یک دقیقه هم نرسیده، کمربند ایمنیاش را میبندد؟ این چیزها اِگزجریشن و غلو سینمایی -یا حتی تئاتری یا انیمیشنی- نیستند. اینها بیمنطقیاند.
اصلاً سرهنگی که فیلم با روایت او شروع میشود چکاره است؟ آیا او نیامده تا قسمتی از ماجرا را توضیح بدهد -تقریباً اصل ماجرا را- در حالی که بودهاش منطق قصه و قتل بهتاش و بهمن (مانی حقیقی و آتیلا پسیانی) توسط نگار را بی معنی میکند. خب اگر پلیس چنین اطلاعات دقیقی از ماجرا داشت، قبل از نگار سر وقت این افراد میرفت...
۳- «نگار» فیلمی است بین «گناهکاران» (فرامرز قریبیان) و «اعترافات ذهن خطرناک من» (هومن سیدی). در اولی رامبد جوان بازی کرده بود و سیمرغ بلورین را برای نقش مکمل مرد برنده شد و در دومی نگار جواهریان ایفای نقش داشت. «نگار» به اندازه «اعترافات...» در روایت قصهاش گنگ و معلق و پیچیده نیست اما در عوض کارگردانی خلاقانه و نماهای کمنظیر آن را هم ندارد. عوالم رؤیاگونه و سکرات توهم و دیوانهواری، برای هر فیلمسازی بهانههای خوبی جور میکنند تا به کارگرداننماییهایش برسد. در چنین وادی و محوطهای، میشود هر نمایی را که قشنگ به نظر رسید کنار بقیه قرارداد و آلبومی از تصاویر زیبا اما به هم نامربوط فراهم کرد. سینما که این نیست. سینما روایت بصری خلاقانه از یک قصه سینمایی است؛ همین.
البته این را هم باید گفت و بحث را تمام کرد که وقتی کمهزینهترین بخش فیلمسازی در سینمای ایران، بخش تهیه فیلمنامه است و وقتی حتی ملودرامهای ساده ما در جور کردن منطق ساده داستانیشان لنگ میزنند، توقع روبرو شدن با یک داستان جنایی استخواندار مثل تلاش برای بالا رفتن از دیواری مرمرین با ناخنهای خیس است.
«نگار» چند صحنه جالب برای تماشا دارد که گرچه آنها را با زحمت میشود به هم ربط داد، اما شاید این فیلم صرفاً برای تماشای همین چند صحنه لااقل مقداری جلب توجه کند و به یک بار دیدن بیارزد. با این همه قطعاً اگر تا اینجای کار اثری از رامبد جوان بخواهد در خاطره سینمای ایران ماندگار بماند، آن اثر «ورود آقایان ممنوع» است، نه چیزی دیگر.
یادداشت از میلاد جلیلزاده
انتهای پیام/