سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

چه بر سر چالش آب یخ آمد؟

سال ۲۰۱۴، چالشی به راه افتاد به‌اسم «چالش سطل آب یخ». مردم سراسر دنیا، ازجمله ایران، یک سطل آب یخ روی سر خودشان خالی می‌کردند و از آن فیلم می‌گرفتند. این چالش قرار بود برای حمایت از بیماران مبتلا به نوعی بیماری عصبی ناشناخته باشد، اما امروز خودش هم، به‌اندازۀ آن بیماری، از یادها رفته است.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ سال ۲۰۱۴، چالشی به راه افتاد به‌اسم «چالش سطل آب یخ». مردم سراسر دنیا، ازجمله ایران، یک سطل آب یخ روی سر خودشان خالی می‌کردند و از آن فیلم می‌گرفتند. این چالش قرار بود برای حمایت از بیماران مبتلا به نوعی بیماری عصبی ناشناخته باشد، اما امروز خودش هم، به‌اندازۀ آن بیماری، از یادها رفته است. بااین‌حال، جالب است بدانید که این چالش کمک بسیاری به تحقیق و درمان این بیماری کرده است.

تارنمای «ترجمان» افزود: ناگهان جریانی بزرگ و زودگذر کشور را درمی‌نوردد، بر رسانه‌های اجتماعی مسلط می‌شود و طوفانی از نظرات مختلف به راه می‌اندازد، نظراتی که تقریباً بلافاصله به‌شدت مورد حمله قرار می‌گیرند. منتقدان نیز دربارۀ عواقب مصیبت‌بارِ جریان هشدار می‌دهند. درنهایت حوصلۀ مردم سر می‌رود و پیِ چیز جدیدی می‌روند.

بازی پوکمون‌گو نمونه‌ای از این جریان‌های همه‌گیر است: یک بازیِ واقعیت افزوده که مردم را در جست‌وجوی پیکاچوها و اسکوئیرتل‌ها آوارۀ کوچه و خیابان کرده است. چالش سطل آب یخ در سال ۲۰۱۴ نمونۀ دیگری از این جریان‌ها بود. میلیون‌ها نفر به‌منظور مبارزه با بیماری لو گهریگ در حال خالی‌کردن سطل آب یخ روی سرشان از خود فیلم گرفتند.

 کاربران فیسبوک بیش از هفت میلیون ویدئو ارسال کردند و شخصیت‌های مشهورِ بی‌شماری همچون بیل‌گیتس، جاستین تیمبرلیک و لئوناردو دی‌کاپریو در این کارزار شرکت کردند. به‌این‌ترتیب بیماری‌ای که تا همین اواخر کمتر شناخته شده بود و مبارزه با آن با کمبود بودجه مواجه بود، برای چند هفته بر افکار عمومی حکم‌فرما شد.

اما این داستانِ خودش باعث شد عده‌ای از مردم احساسِ ناراحتی کنند. چالش به‌عنوان شکلی از «اسلکتیویسم» (به اعمالی اطلاق می‌شود که از طریق اینترنت و در حمایت از هدفی سیاسی یا اجتماعی صورت می‌پذیرند و لازم نیست برای آن‌ها وقت یا انرژی زیادی صرف کرد، مثل امضاکردن دادخواست یا پیوستن به کارزاری در شبکه‌های اجتماعی) مورد تمسخر قرار گرفت، یعنی راهی که مردم، از طریق آن، بدون انجام‌دادن کار خاصی احساس فضیلت‌مندی می‌کنند.

 منتقدان اعتراض کردند که این عمل گرایش مردم به بخشش از روی دلایل احساسی را تقویت کرده است، درحالی‌که تصمیم عاقلانه این است که بعد از ارزیابی‌های دقیق مشخص کنیم چگونه می‌شود از پول بهترین استفاده را کرد. بعضی استدلال کردند که این چالش باعث می‌شود کمک‌های مردمی از بیماری‌های همه‌گیرتر به‌سمت ای.ال.اس منحرف شود که سالانه تنها شش‌هزار نفر به آن مبتلا می‌شوند. مردم حتی به‌خاطر هدردادن آب هم به چالش سطل آب یخ حمله کردند.

همۀ این انتقادها یک مضمون اصلیِ یکسان داشتند: همه‌گیرشدن چالشْ ارزش آن را از بین برد. این مدعا از لحاظ شهودی پذیرفتنی است، اما آیا حقیقت دارد؟ درواقع، نه! چالش سطل آب یخ ممکن است درحال‌حاضر احمقانه به نظر برسد، اما در واقع تأثیرات گسترده‌ای داشت. طبق گزارش‌ها در سراسر جهان ۲۲۰ میلیون دلار برای سازمان‌های آی.ال.اس جمع‌آوری شد؛ سازمان ای.ال.اس آمریکا تنها در هشت هفته ۱۳ برابرِ کل کمک دریافت‌شده در سال پیش را دریافت کرده بود. آگاهی عمومی بالا رفت: این چالش پنجمین جست‌وجوی محبوب گوگل در سال ۲۰۱۴ بود. 

برایان فردریک، معاون ارتباطات و گسترش سازمان ای.ال.اس، به من گفت: «این چالش باعث شد تعداد بسیار زیادی از مردم، که احتمالاً حتی نمی‌دانستند لو گهریگ کیست، از این بیماری آگاه شوند. این چالش چهرۀ ای.ال.اس را برای همیشه تغییر داد».

به‌بیان واضح‌تر، پول جمع‌آوری‌شده باعث شد تحقیقات بیشتری انجام شود و رسیدگی به بیماران افزایش پیدا کند. بنیاد ای.ال.اس بودجۀ سالانۀ خود برای تحقیقات را سه برابر افزایش داد. «درحال‌حاضر محیط پژوهش نسبت‌به گذشته بسیار متفاوت است،» این را باربارا نیوهاوس، مدیرعامل بنیاد به من گفت. «امروز می‌بینیم که تحقیقات نه‌تنها در حوزۀ شناخت علل بیماری بلکه همچنین در حوزۀ درمان نیز پیشرفت چشمگیری داشته است.» سال گذشته تیمی از دانشگاه جانز هاپکینز مقاله‌ای در مجلۀ ساینس منتشر کرد که به‌عنوان موفقیتی چشمگیر در تحقیقات ای.ال.اس مورد تجلیل قرار گرفت؛ اعضای تیم گفتند وجوه حاصل از چالش سطل آب یخ روند کار آن‌ها را سرعت بخشیده است.

این درست است که بیشترِ کسانی که در حین برگزاری چالش به درمان ای.ال.اس کمک مالی کردند، بعد از آن، دوباره کمک‌های خود را تکرار نکردند. اما کمک‌های مالی به بنیاد ای.ال.اس نسبت‌به سالِ پیش از چالش، ۲۵ درصد افزایش داشته و این میزان افزایش را تا امروز حفظ کرده است. همچنین متوسط سن اهداکنندگان از ۵۰ به ۳۵ سال کاهش یافته است. این کارزار در بین نسل ۳Y با موفقیتی عظیم همراه بود، جمعیتی که بیشترِ خیریه‌ها دوران سختی را برای جلب حمایت آن‌ها گذرانده و می‌گذرانند. 

معمولاً جمعیت جوانْ کمتر از قشرهای دیگرِ جامعه در کمک‌های مالیِ خیرخواهانه شرکت می‌کند. ظاهراً نسل Y (در اینجا منظور نویسنده از نسل Y به‌طور کلی نسل جوان است) در برابر درخواست کمک‌هایی که به شکلِ سنتی انجام می‌شود، مقاوم‌تر از نسل‌های پیشینِ خود هستند. این چالش، با استفاده از قدرت رسانه‌های اجتماعی در انتشار کلمات و با تسهیل پرداخت کمک‌ها با استفاده از موبایل، توانست بر این مشکلات غلبه کند.

اگر پیروزیِ این چالش به‌قیمت شکست خیریه‌های دیگر به دست آمده باشد، می‌توان این دوگانگی در رویکردها را موجه دانست. اما تقریباً هیچ مدرکی دال بر این موضوع وجود ندارد. طبق آمارهای منتشرشده از سوی بنیاد بخشش آمریکا، در سال ۲۰۱۴ کمک افراد به سازمان‌های خیریه در ایالات متحده تقریباً شش‌درصد افزایش داشته است، آماری که نشانی از اثرات مخرب در آن دیده نمی‌شود. البته ممکن است صرفاً ذات این چالش، که متعلق به دسته‌ای است که انسان‌شناسانْ آن را «مناسک افراطی» می‌نامند، باعث شده باشد افراد، بخشنده‌تر شوند.

دیمیتریس خیگالاتاس، انسان‌شناسِ دانشگاه کنتیکت، دربارۀ اثرات چنین مناسکی مطالعه کرده و، برروی کسانی که در حال به‌جاآوردن آیین کاوادی بوده‌اند، آزمایشی شگفت‌انگیز انجام داده است. کاوادی نوعی آیین هندوست که شرکت‌کنندگان در آن پوست خود را با اجسام تیز می‌شکافند و سپس درحالی‌که اشیای سنگینی را حمل می‌کنند مسافتی طولانی را طی می‌نمایند. 

خیگالاتاس متوجه شد افرادی که این آیین را انجام دادند و حتی کسانی که تنها در این راهپیمایی شرکت کردند، بیشتر از کسانی که در گروه معیار بودند، به خیریه کمک کردند. همچنین کسانی که دردناک‌ترین توضیحات را دربارۀ این تجربه ارائه می‌کردند بیش از همه به خیریه پول داده بودند. درنتیجه، خیگالاتاس معتقد است چالش سطل آب یخ نه‌تنها به سازمان‌های خیریۀ دیگر ضرری نزده، بلکه تقریباً بدون شک میزان کلیِ کمک‌ها را نیز افزایش داده است.

درواقع این دستاوردِ حقیقیِ چالش بود: چالش سطل آب یخ از ابزارهایی همچون سِلفی، هشتگ و لایک، که معمولاً برای سرگرمی یا منافع سازمانی از آن‌ها استفاده می‌شود، به‌منظور ارتقای خیر عمومی بهره برد. منتقدین کارزار گفتند اگر مردم برروی سرشان آب یخ نمی‌ریختند احتمالاً می‌توانستند برای ریشه‌کن‌کردن مالاریا فعالیت کنند. 

اما به‌نظر من اگر در این چالش شرکت نمی‌کردند، به‌احتمال زیاد به‌جای آن، تصاویر گربه‌ها را تماشا می‌کردند یا مثل امروز پوکمون‌گو بازی می‌کردند. مسأله این نیست که چالش سطل آب یخ جریانی زودگذر در خیریه بود. مسأله این است که هیچ‌کس نفهمید چطور می‌توان چنین کارزارهایی را تکرار کرد.

منبع : عصر ایران

انتهای پیام/
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.