بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب در این دیدار به شرح ذیل است.
یکی از آفات حرکت دانشجویی این است که - همانطور که گفتم - عناصر و مجموعههای ناباب به آن طمع بورزند و بخواهند از آن سوءاستفاده کنند. در دورهای - که ما هم در آن دوره، خودمان از نزدیک شاهد و واقف به کارهای اینها بودیم - بعضیها بودند که دلشان میخواست سربهتن جنبش دانشجویی نباشد! هرجا که حرکت جوانان، بخصوص دانشجویان بود، اینها رویشان را درهم میکشیدند و طاقت نداشتند! اینها وقتی ببینند که میدانی هست و بالاخره دانشجو و نسل جوان در کشور حرف میزند و تعیین کننده است، بنا میکنند اوّل سینهخیز، بعد یواشیواش نیم خیز، بعد هم یواشیواش با گردن افراشته میآیند که بله، ما هم هستیم! اگر مجموعههای سیاسىِ قدرت طلبِ بدنیّتِ بددلِ بدسابقه، طرف حرکت دانشجویی آمدند و خودشان را به آن چسباندند و بر آن دست گذاشتند، این میشود آفت.
گاهی از همین تجمّعها و تشکّلهای دانشجویی که پیش من میآیند، به آنها صریحاً گفتهام که آن مجموعههای خطرناک چه کسانی هستند. چون این صحبت ممکن است پخش شود، در این جا پیش شما اسم نمیآورم؛ اما برای آنها اسم هم آوردهام. مواقعی هست که یک انسان بد و یک نیّت ناپاک میخواهد از یک نیّت خوب، از یک انسان خوب، از یک حرکتِ خوب سوءاستفاده کند که انسان دلش میسوزد و اگر بتواند، حاضر نیست چنین چیزی اتفّاق بیفتد. اینجا هم از همان قبیل است. دانشجویان باید مواظب باشند. نمیشود بگوییم کسانی مواظب دانشجویان باشند؛ این نقض غرض خواهد شد. خودِ دانشجویان باید مواظب باشند که انسانهای بد نیّت، تجمّعهای بد نیّت، تشکیلاتهای بد نیّت، مجموعههای بد نیّت و بد سابقه و بد نام، نزدیک نشوند. اگر هم میخواهند کار خیری بکنند، بروند خودشان کار خیر بکنند؛ به مجموعه دانشجویی کاری نداشته باشند.
یکی دیگر از آفات جنبش دانشجویی - همانطور که گفتم - دور شدن از آرمانهاست. عزیزان من! ببینید؛ سالها قبل از انقلاب، یک واقعه جنایتآمیز در روز شانزده آذر اتّفاق افتاد. از اوّلِ انقلاب، میشد کاری کنند که شانزده آذر اصلاً فراموش شود؛ چون آنقدر ما حوادث داشتیم! اما نه، مسؤولان کشور و علاقهمندان به مسائل کشور، مایلند خاطره این روز زنده بماند. چرا؟ چون آن روز بهخاطر سخن حقّی، اتّفاقی در دانشگاه افتاد که بعدها جبهه دژخیمان بهخاطر همان هدفی که جوانان داشتند - و هدف والایی هم بود - با آنها مقابله کردند و به کشته شدن سه نفر انجامید. مسأله آن روز چه بود؟ ضدّیت با امریکا. چه زمانی؟ آن زمان که سیاست امریکا و دولت امریکا و رژیم امریکا و عناصر اطّلاعاتی و نظامی امریکا، در تمام شؤون این کشور حاکم بودند. در این کشور، چه آشکار و چه پنهان، همه چیز در دست امریکاییها بود. امروز که شما میبینید امریکاییها از این که ایران اسلامی به طرفشان نمیرود، زنجیر میجوند، به یاد آن روز است؛ چون این جا جایی بود که اینها میایستادند و از این جا به همه منطقه - کشورهای عربی و ترکیه و ... - فخر و آقایی میفروختند و اعمال نفوذ میکردند؛ چون اینجا را مال خودشان میدانستند! این را هم توجّه داشته باشید: کشور شما از لحاظ موقعیت جغرافیایی، در یک مرکز بسیار حسّاس قرار گرفته است که البته آن روز بهخاطرِ بودن شوروی، برای امریکاییها از یک جهت حسّاستر بود. امروز شوروی نیست، اما اوّلاً کشورهای آسیای میانه هستند که بسیار مهمّ است؛ ثانیاً روسیه هست که برای غرب و بخصوص برای امریکا بسیار مهمّ است. روسیه الان در حال بین مرگ و زندگی، یک حالت نیمه بهوشی دارد. آنها میدانند که اگر روسیه - یکی از بزرگترین کشورهای دنیا - توانست در یکی از حسّاسترین مناطق دنیا سرِپای خودش بایستد و اقتدار داشته باشد و تحت نفوذ امریکا نباشد، چقدر برای امریکا و برای تک قطبی شدن دنیا خطرناک است؛ یعنی لنگه همان شوروی سابق برای امریکاییها خواهد شد. لذا روسیه هم مهمّ است. پس، امروز با این که شوروی نیست، اما چون آسیای میانه هست، چون روسیه هست، چون از این طرف کشورهایی مثل عراق و سوریه هستند که یک روز تحت نفوذ شوروی بودند و امروز امریکاییها طمع دارند که اینها را تصرّف کنند؛ لذا باز موقعیت جغرافیایی و جغرافیای سیاسی جمهوری اسلامی ایران، موقعیتی بسیار مهم و در این منطقه منحصر به فرد است.
امریکاییها نگاه میکنند، میبینند که این جا هیچ جای پایی ندارند؛ حتی یک سفارتخانه ناقابل؛ حتّی یک دفتر حافظ منافع! امروز حتّی یک مأمور امریکایی در این کشور شاغل نیست. دفتر حافظ منافعشان در اختیار سوئیسیهاست. امریکاییها این جا جایی ندارند. تلاشی هم کردهاند؛ مدّتی هم هست که فشار میآورند؛ اما مسؤولان ما از این طرف مقاومت کردهاند و اجازه ندادهاند. میگویند باید کسانی به عنوان دفتر حافظ منافع بیایند و در تهران مستقر شوند. آنها در واقع میخواهند برای ارتباط با عناصر خودفروخته، یک سایت اطّلاعاتی - سیاسی در وسط تهران درست کنند؛ این مقصود آنهاست! امروز یکی از علل عصبانیتشان، آن وضعی است که قبل از انقلاب در این جا داشتهاند. در آن چنان شرایطی، دانشجویان از آمدن معاون رئیس جمهور وقت امریکا به ایران خشمگین شدند و خشمگینی خودشان را آنگونه نشان دادند که روز شانزده آذر شکل گرفت. الان هم از آن واقعه تقریباً چهل سال میگذرد، اما هنوز شانزده آذر هست.
انقلاب اسلامی آمد و هندسه جغرافیای سیاسی کشور را بهکلّی عوض کرد. نسبت به گذشته، جهت سیاسی بهکلّی فرق کرده و با گذشته متفاوت شده است. یک نظام مستقل، یک نظام دینی و اسلامی، یک نظام صددرصد مردمی بهوجود آمده است. ایران، پایگاهی برای توجّه همه کسانی شده است که عقده فروخوردهای از سلطه امریکا دارند. ملتهای فراوانی هستند - کم هم نیستند - که امروز از شعارهای ضدّامریکایی ایران خوشحال میشوند. من اگر میتوانستم، اسمهایی میآوردم که شما تعجّب میکردید. کشورهای معروفِ بزرگی هستند که از این که ملتی این جا وجود دارد که با همه قدرت در مقابل افزونطلبی امریکاییها به صراحت حرف میزند، احساس هیجان میکنند و خوشحالند! در چنین شرایطی، حالا یک عدّه بیایند بهعنوان دانشجو، نقطه مقابل حرکت شانزده آذر را عَلَم کنند؛ یعنی گرایش به امریکا تحت عناوین بسیار پوچ و سست و غیرمنطقی و غیرمستدل. این پشت کردن به جنبش دانشجویی است؛ این اصلاً جنبش دانشجویی نیست؛ این بهکلّی یک چیز دیگر است؛ عکس آن است. مسأله مخالفت با امریکا را در قالبهای بسیار کوچک و سست و بیبنیادِ جناحگرایی و امثال آن قرار دهند، برای این که اصل قضیه را از بین ببرند. این نمیشود. این از آفات جنبش دانشجویی است. پس، یکی از آفات جنبش دانشجویی همین است که به آرمانها و آرمانگرایی پشت کنند. یا مثلاً وقتی که مسأله عدالت اجتماعی در کشور مطرح میشود، دانشجو باید از این مسأله حمایت کند. عدالت اجتماعی، آن چیزی است که حتی کسانی که اصرار داشتند شعار عدالت اجتماعی را به دلایل سیاسی و با انگیزههای گوناگون کمرنگ کنند، بالاخره نتوانستند؛ مجبور شدند عدالت اجتماعی را مطرح کنند. در دنیا، غیر از مستکبران و زورگویان و چپاولگران عالم، هیچ انسانی نیست که به عدالت اجتماعی و شعار آن پشت کند. این شعار در کشور مطرح میشود؛ چه کسی باید از این شعار حمایت کند؟ چه کسی باید بیشتر از همه درباره آن بیندیشد؟ چه کسی باید برای آن کار کند و درباره راههای تأمین آن، تحقیق و بحث کند و میزگرد بگذارد، غیردانشجویان؟ باید توجّه داشت که این حرکت دانشجویی و بیداری دانشجویی، مطلقاً به سمت عکس جهتها نرود. پس، یکی از آفات این جنبش، پشت کردن به آرمانها، فراموش کردن آرمانها و از یاد بردن آرمانهاست.
یکی دیگر از آفات مهمّ جنبش دانشجویی، سطحی شدن است. عزیزان من! از سطحیاندیشی بهشدّت پرهیز کنید. خصوصیت دانشجو، تعمّق و تدقیق است. هر حرفی را که میشنوید، رویش فکر و دقّت کنید. چرا در اسلام هست که: «تفکّر ساعة خیر من عبادة سبعین سنه» (۲)؛ یک ساعت فکر کردن، ارزشش از عبادت سالها بیشتر است؛ بهخاطر این که اگر شما فکر کردید، عبادتتان هم معنا پیدا میکند؛ تلاش سازندگیتان هم معنا پیدا میکند؛ مبارزهتان هم معنا پیدا میکند؛ دوستتان را میشناسید، دشمنتان را هم میشناسید. شما فرض کنید در یک جبهه جنگی آدمهایی پیدا شوند که جبهه خودی را از جبهه دشمن تشخیص ندهند - حیران و سرگردان دور خودشان بچرخند - گاهی اینجا تیر بزنند، گاهی آنجا تیر بزنند؛ گاهی بالا تیر بزنند، گاهی به خودشان تیر بزنند! ببینید فکر که نباشد، آدم اینطوری میشود. عدّهای میخواهند در هایوهوی فریادها و شعارها و رنگ و روغنها و رنگ و لعابهای دروغین، مجموعه دانشجویی را به این سمت بکشانند. این برای جنبش و حرکت دانشجویی خطر است. باید فکر کرد. با فکر، انتخاب، انتخابِ درستی خواهد بود. اگر در انتخاب اشتباه هم بکند، چنانچه انسانِ اهل فکر باشد، با او راحتتر میشود حرف زد. آن آدمی که اهل فکر نیست، هرگونه انتخابی بکند، اگر اندک خطایی در آن باشد، نمیشود با او حرف زد و منطقی صحبت کرد؛ تسلیم تعصّبها و ندانستنها و جهالتهای خودش است؛ اما وقتی اهل فکر و دقّت بود، اگر خطایی هم اتّفاق افتاده باشد، یک نفر آدم خیرخواه میتواند با او حرف بزند و بگوید به این دلیل، این کار خطاست. نباید سطحی بود. به هر شعاری، به هر حرف گرمی، به هر دهان گرمی و به هر نقلی، نمیشود اعتماد کرد؛ باید فکر کرد. اساس قضایا فکر است. آن چیزی که انتظار عمده از انسانهای فرزانه و هوشمند است، این است.
یکی دیگر از آفات، به دام احزاب و گروهها افتادن است؛ که این را قبلاً هم گفتم. مواظب باشید، اختاپوس خطرناک احزاب و گروههای مختلف به سراغتان نیاید و شما را به دام نیندازد. از آن مجموعه آزاداندیش، اغلبِ خصوصیات مثبت را خواهند گرفت؛ که اگر این شد، آن وقت انسان در خدمت دشمنان انقلاب قرار میگیرد و چیز خطرناکی میشود و زندگی و سرمایه و آینده انسان حقیقتاً به باد میرود و انسان دچار حسرت میگردد. صحبت قدری طولانی شد. من فقط در پایان این بخش از صحبتم توصیه کنم که شما عزیزان با نهجالبلاغه اُنس پیدا کنید. نهجالبلاغه، خیلی بیدار کننده و هوشیار کننده و خیلی قابل تدبّر است. در جلساتتان، با نهج البلاغه و کلمات امیرالمؤمنین صلواتاللَّهوسلامهعلیه انس پیدا کنید. اگر خدای متعال توفیق داد و یک قدم جلو رفتید، آن وقت با صحیفه سجّادیه - که علیالظاهر فقط کتاب دعاست؛ اما آن هم مثل نهجالبلاغه، کتاب درس و کتاب حکمت و کتاب عبرت و کتاب راهنمای زندگی سعادتمندانه انسان است - اُنس بگیرید. البته حرفِ نگفته و گفتنی بسیار است؛ منتها چون تا ظهر، وقت بسیاری باقی نمانده و میخواهم به سؤالات پاسخ دهم، این است که این بخش را تمام میکنم.
انتهای پیام/