سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

کتاب «مدافعان حرم»

اولین ذبیح تیپ فاطمیون

شهید نوجوان «رضا اسماعیلی» به‌عنوان اولین ذبیح تیپ فاطمیون که به‌دست نیروهای تکفیری وهابی سر از بدنش جدا شد، شناخته می‌شود.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ مدت زمان زیادی نیست که در صف شهدای مدافع حرم سوریه، نام «تیپ فاطمیون» شنیده می‌شود. گروهی خودجوش که با رسیدن خبر تجاوز تکفیری‌ها به حرم سیده عقیله حضرت زینب(س) به سمت سوریه رهسپار شدند. با بازگشت اولین پیکرهای شهدای مدافع حرم تیپ فاطمیون، تعدادی زیادی از جوانان افغانستانی برای رفتن به سوریه اعلام آمادگی کردند. همین امر موجب شد که مدتی بعد تیپ فاطمیون به لشکر ارتقا یابد. «فاطمیون» امروز در مبارزه با تکفیری‌ها در صف نخست جنگ ایستاده‌ است.

در ادامه بخشهایی از کتاب «مدافعان حرم» انتشارات شهید ابراهیم هادی  را با هم می‌خوانیم:

برای اینکه به ساختار و عملکرد تیپ فاطمیون شامل بسیجیان مدافع حرم از کشور افغانستان بپردازیم، ابتدا به گذشته‌ی این نیروها نظر می‌کنیم. در ابتدا هسته‌ی اولیه‌ی نیروهای نظامی افغان را مجاهدان سپاه محمد(ص) تشکیل می‌دادند.

آنها در افغانستان در زمان مبارزه با طالبان در خط مقدم بودند. همچنین نیروهای تیپ ابوذر که در زمان دفاع مقدس طبق فتوای جهاد حضرت امام در کنار رزمندگان ایرانی به دفاع از اسلام و ایران پرداختند.

آنان در دوران دفاع مقدس بیش از هزار شهید تقدیم کردند. بعد از گذشت سالها، این جمع برای تجدید خاطره‌ی آن دوران، هیات مذ هبی تشکیل داده و جمعه‌ی هر هفته دعای ندبه برگزار می‌کرد. با آغاز تجاوز به خاک سوریه، در اولین نوبت، یک گروه 22 نفری از رزمندگان افغان به این کشور اعزام شدند.

به مرور که حریم اهل‌بیت(ع) با خطر مواجه شد، تقریبا چهل گروه به استعداد دو هزار نفر به سوریه اعزام شدند. بعد هم این نیروها در غالب یک تیپ رزمی به نام فاطمیون سازماندهی شدند.

مسئول فرهنگی تیپ ادامه می‌دهد: علت نامگذاری این تیپ به نام مقدس فاطمیون، فدایی بودن حضرت زهرا(س) برای ولایت است. خدا را شکر همه‌ی مدافعان حرمف ما را به نام بی‌بی دو عالم حضرت زهرا(س) می‌شناسند؛ همان بانویی که در راه دفاع از ولایت، تازیانه را به جان خرید و سیلی به صورتش خورد و پهلوی او را شکستند. عجیب است که اکثر مجروحان ما نیز از ناحیه‌ی بازو و کتف مورد اصابت گلوله قرار گرفتند! برخی از نیروهای ما در عملیات توسط داعش سر از تنشان جدا می‌شود و خیلی‌ها مفقود می‌شوند و...

برخی از مجاهدین وصیت می‌کنند که در صورت شهادت، پیکر آنها بازنگردد و در نزدیکی حرم حضرت زینب(س) به خاک سپرده شوند. شهدای فاطمیون عاشق اهل‌بیت(ع) بودند. رفتند تا دوباره اسارت اهل‌بیت(ع) تکرار نشود.

وی خاطرنشان کرد: نیروهای تیپ فاطمیون چندین غربت را تجربه کردند. مهاجرت به جمهوری اسلامی و دوری و آوارگی از وطن. بعد هم مهاجرت به سوریه به خاطر دفاع از حرم اهل‌بیت(ع) و کمک به شیعیان.

حضور تیپ فاطمیون در سوریه حامل این پیام است که برای فاطمیون مرزهای جغرافیایی معنایی ندارد. رزمندگان این تیپ هر کجا شیعیان و محبان اهل‌بیت(ع) در خطر باشند، فرقی نمی‌کند سوریه باشد یا عراق یا یمن به یاری آنها می‌شتابند. این پیمانی بود که همه‌ی فاطمیون با خون خود امضا کردند که تا آخرین قطره‌ی خونشان پای این پیمان هستند.

اما نیروهای این تیپ در همه‌ی عملیات‌ها حضور دارند. جای شهیدان فاتح، توسلی‌ها و یا اسماعیلی که سر از تنش جدا شد، خالی است...

اما یکی از مدافعان  غریب تیپ فاطمیون شهید رضا اسماعیلی است. آقا رضا داستان جالبی دارد. او یک جوان افعانی ورزشکار بود؛ عشق ساخت بدن. ژست می‌گرفت و عکس می‌انداخت! عکس‌های بدن رزمی کار و ساخته شده‌اش را می‌گرفت و به دوست و آشنا نشان می‌داد و پُز می‌داد.

آقارضا یک جوان افغانستانی ساکن مشهد بود. یک جوان ورزشکار و نائب‌قهرمان وزن 55کیلوگرم پرورش اندام استان خراسان رضوی بود . اوحدودأ 19 سال داشت ودر دانشگاه فردوسی مشهد مشغول تحصیل بود. سوریه که شلوغ شد اوایل بی‌تفاوت بود، هنوز خبری نبود، اما کم‌کم‌ توجهش جلب شد. تا اینکه یک روز شنید حرم خانم زینب(س) را در دمشق تهدید کرده‌اند. گفتند خرابش می‌کنیم و جسارت می‌کنیم و تا نزدیکی‌هایش هم رسیده‌اند. نمی‌دانم شاید دانشگاه بود، شاید هم باشگاه، شاید هم پیش همسر تازه‌عروسش... اما طاقت نیاورد. بلند شد و رفت.چه کار می‌کرد؟ می‌نشست و نگاه می‌کرد؟ هر روز خبرش را می‌شنید که حرم عقیله بنی‌هاشم را تهدید می‌کنند و دم نمی‌زد که سوریه به ما چه مربوط؟ آقارضا رفت به رزم. اما یک عادت داشت بدون سربند «یا علی ابن‌ ابیطالب» به رزم نمی‌رفت.عشقش همین یک سربند بود و با همین سربند هم اسیرش کردند.

آقارضا کارگر بود. مثل بیشتر مهاجران افغانستانی و مثل بیشتر آنها با غیرت کار می‌کرد. بعد هم تحصیلاتش را ادامه داد. گذشت تا ماجرای سوریه پیش آمد. اوایل بی‌تفاوت بود، هنوز خبری نبود، اما کم‌کم توجهش جلب شد. تا اینکه یک روز شنید حرم خانم زینب(س) را در دمشق تهدید کرده‌اند. گفتند خرابش می کنیم و جسارت می‌کنیم و تا نزدیکی‌هایش هم رسیدند.

نمی‌دانم شاید سرکار بود، شاید هم باشگاه، شاید پیش همسر تازه‌عروسش... اما طاقت نیاورد. بلند شد و رفت.

چه کاری می‌کرد؟ می‌نشست و نگاه می‌کرد!؟ هر روز خبرش را می‌شنید که حرم عقیله‌ی بنی‌هاشم را تهدید می‌کنند. آقا رضا رفت به سوی جهاد. اما یک عادت داشت بدون سربند «یا علی‌ابن ابی‌طالب» به رزم نمی‌رفت. عشقش همین یک سربند بود. با همین سربلند در یک نبرد نابرابر اسیرش کردند.

رضا در نبرد با تکفیری‌ها نمونه نداشت، بسیاری از دشمنان را به جهنم فرستاده بود. در نبرد آزادسازی شهرک شیعه‌نشین زمانیه، بسیار شجاعانه جنگید و بعد هم اسیر دست پیروان یزید شد! هنوز ساعتی از سارات رضا اسماعیلی نگذشته بود که در شبکه‌های مجازی تصاویر او پخش شد!

دشمنان اهل‌بیت(ع) و فرزندان معنوی شمر مبا یاران اهل‌بیت(ع) چه می‌کنند؟! دوباره همان اتفاق تکرار شد. سر بریده‌ی رضا بر دستان این قوم بدکار می‌چرخید و آنها در کنار پیکر رضا شادمان بودند...

دوستانش عملیات را ادامه دادند و شهرک آزاد شد و پیکر رضا به دست آمد، اما سربریده‌اش نه!

چند ماه بعد، پسر رضا به دنیا آمد. محمدرضا هرگز پدر را ندید اما خواهد فهمید که پدرش سر داد تا بار دیگر حریم اهل‌بیت(ع) به اسارت نرود.

منبع: تسنیم

انتهای پیام/
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.