به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛خشونت علیه زنان مختص یک جامعه نیست و در همه جوامع بشری وجود دارد؛ اما نوع نگرش به زن مؤثر در شدت یا کمیت این خشونت است و این امر تأثیرگذار بر سلامت جامعه است.
در جوامع توسعه یافته خشونت علیه زنان در اشکال دیگری نمایانگر می شود، ولی در جوامع کمتر توسعه یافته، خشونت علیه زنان در قالبهای سنتی خشونت شامل کتککاری، بدرفتاری، تنبیه بدنی و وادار نمودن زنان به مواردی که میتواند مصداق خشونت علیه زن تلقی شود که قتلهای ناموسی و...یا مصادیق مشابه اشاره نمود.
این پرسش مطرح است که آیا نوع نگرش به زن چه میزان مؤثر در خشونت است و آیا خشونت علیه زنان صرفا یک آسیب اجتماعی است یا یک موضوع در حقوق کیفری نیز تلقی میشود؟از دیگر سو این مسأله چقدر میتواند در تولید آسیبهای اجتماعی یا تولید بزهکاری موجود در جامعه مؤثر باشد؟ با بررسی و تحلیل خشونت علیه زنان دیده می شود، با نگاهی به جنبههای مختلف نحوه تحقق این آسیب، مستفاد میشود که خواستگاه و منشأ بیشتر خشونت علیه زنان ماحصل نوع نگرش به زنان است، از سوی دیگر این خشونت موجب بازتولید آسیبهای اجتماعی میشود؛ آسیبی که آسیب دیگری را تولید میکند.
خشونت علیه زنان فقط زنان را مورد ستم قرار نمیدهد، بلکه به کل جامعه آسیب وارد میکند. زنانی که مورد خشونت قرار می گیرند به سختی التیام پیدا میکنند و این درد بسان ویروس به همه جامعه منتقل میشود. در جامعه سالم ما شاهد زنان سالم به دور از خشونت هستیم. خشونت علیه زنان در وهله اول سلامت جامعه را تهدید میکند چون سلامت جامعه در گرو داشتن زنانی سالم و شاداب خواهد بود.
از دیگر سو، گستره خشونت علیه زنان به جایگاه و نگرش به زنان در آن جامعه برمیگردد. موقعیت زنان در اجتماع نقش وافری در کاهش یا افزایش خشونت علیه آنان دارد. معمولا در جوامع سنتی نمودار خشونت علیه زنان حاکی از فزونی انواع خشونت علیه زنان دارد اگرچه این امر نسبی است اما در جوامع توسعه یافته که زنان دوش به دوش مردان مشغول فعالیت هستند نمودار خشونت علیه زنان پایین است اما اقسام و اشکال دیگری از خشونت در این جوامع میتواند بیشتر نمایان شود.
از سوی دیگر، این پرسش مطرح است که آیا زنان خود در تولید خشونت علیه آنان مؤثر هستند یا خیر؟ واقعیت مسأله این است زنان میتوانند بهترین مدافعین جامعه زنانگی خود باشند. با نگاهی به جنبش زنان در آمریکا در اوایل قرن بیستم می بینیم، شکل گرفتن این جنبش از سوی زنان، واکنش آنان به خشونت علیه آنان بوده است.
هرچند این جنبش دیرهنگام شکل گرفت، توانست در پیشگیری از خشونت علیه آنان بسیار مؤثر واقع شود؛ لذا زنان هر جامعهای میتوانند نقش فزایندهای در جلوگیری و پیشگیری از خشونت علیه خود داشته باشند.
با بررسی اسناد و قوانین بینالمللی در محکومیت و پیشگیری از خشونت علیه زنان مشاهده میگردد که این اسناد بینالمللی بیشتر بعد از جنگ جهانی دوم و با تاسیس سازمان ملل متحد و فعال شدن نهادهای بینالمللی بین دولی و غیردولتی زنان تدوین و تصویب شده است و همواره تعهداتی برای دولتها در این زمینه ایجاد کرده است. به نحوی که امروزه در بیشتر حقوق و قوانین داخلی دولتها ورود پیدا کرده و اکثریت مطلق دولتها خشونت علیه زنان را محکوم و تاسیساتی برای پیشگیری از این امر ایجاد کرده یا درصدد تقویت این نهادها هستند اما متأسفانه هنوز شاهد تحقق خشونت علیه زنان هستیم.
این تداوم خشونت علل مختلفی میتواند داشته باشد. در وهله نخست، نوع نگاه به زن است. هرگاه به زن از منظر جنسیتی نگریسته شود این خشونت تداوم داشته، در حالی که اگر به عنوان انسان فارغ از جنسیت نگریسته شود و قائل به این باشند که انسان فارغ از مرد بودن یا زن بودن مطرح است و به برابری بین این دو نگریسته شود، میزان خشونت کاهش مییابد.
اما هر زمان مرز بین مرد بودن و زن بودن ایجاد شود، ستم به زن شکل میگیرد. واقعیت مسأله این است که نگرش به زن تأثیر وافری در شکل گیری خشونت علیه زنان دارد. اگر این نگاه مبتنی بر تفاوت باشد بلافاصله خشونت آغاز میشود اما در تلقی برابری و تساوی بین این دو، خشونت کاهش مییابد ولی لزوما به مفهوم نبودن نخواهد بود. خشونت در اشکال دیگری نمایانگر میشود.
منبع: آفتاب یزد
انتهای پیام/