سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

پرونده واکاوی «نفوذ» در بدنه حاکمیت/ بخش دوم

«کشمیری» مامور بود تا دیگر کسی مثل «کلاهی» در سیستم نفوذ نکند

«یک بار هم بعد از حادثه 7 تیر که برادر بهزاد نبوی از من خواست معاونت را چک کنم تا کلاهی مانندی در آن نباشد، بنده این مسئولیت را به کشمیری دادم.»

گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان - واکاوی سیر نفوذ در لایه حاکمیت که دارای مراکز تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی برای حرکت ملت و دولت است؛ بستر مناسبی را برای درک مولفه‌های نفوذ، چگونگی نفوذ و تبعات آن برای جلوگیری از آن فراهم می‌سازد.

با توجه به سی و پنجمین سالگرد حادثه انفجار دفتر نخست وزیری قصد داریم در پرونده‌ای با عنوان «واکاوی نفوذ در بدنه حاکمیت» به بررسی پدیده نفاق و نفوذ در جمهوری اسلامی بپردازیم.

«مسعود کشمیری؛ از ثبت نام در کلاس رقص تا دبیری شورای عالی امنیت ملی» عنوان بخش اول گزارشی بود که به بررسی زندگی و شخصیت مسعود کشمیری پرداخت.

متن زیر بخش دوم این گزارش و ادامه تحلیل شخصیت عامل اصلی انفجار دفتر نخست‌وزیری به روایت اسناد است:

اقدامات مسعود کشمیری در نیروی هوایی موجب اعتراض فرماندهان نیروی هوایی ارتش شد. در این میان چند گزارش درباره خروج اسنادی مانند گزارش همافر حسین عاشوری در تاریخ 95/2/31 و گزارش خروج چند پاکت از قسمت بایگانی در طبقه دوم ساختمان ضد اطلاعات، موجب نگارش نامه فرماندهی نیروی هوایی به سرهنگ بیژن سائفه، فرمانده اطلاعات و ارشاد نیروی هوایی شد. فرمانده وقت نیرو هوایی در این باره می‌نویسد:

«آقای کشمیری و افرادی که با نام برده دراین سازمان فعالیت می‌نمایند، مسلما مجوز دارند. اگر هست، آن مجوز به اتفاق آقای کشمیری و شما نزد من آورده شود و اگر مجوزی نیست، از تردد نامبردگان تا تعیین تکلیف و حدود وظایف جلوگیری شود.»

پس از این نامه، بیژن سائفه در نامه ای خطاب به کشمیری خواستار تحویل ساختمان ضد اطلاعات نیروی هوایی می‌شود:

«به عرض جنابعالی می‌رساند تیمسار فرماندهی نیروی هوایی مقرر فرموده‌اند که کلیه کلیدهای ساختمان اطلاعات و ارشاد را که نزد شماست، به مسئولین این سازمان تحویل دهید و چنانچه لازم باشد پرونده و یا مدارکی برای بررسی و مطالعه به خارج از این سازمان ارسال شود، منوط به کسب اجازه فرماندهی نیرو و یا جانشین اوست.»

قابل ذکر است که از تاریخ 58/4/9 تا 59/3/3 تمام کلیدهای ساختمان ضد اطلاعات سابق نیروی هوایی ارتش و اداره مستشاری آمریکا در اختیار کشمیری بوده و پس از آنکه سرهنگ بیژن سائفه رسما و قانونا، خروج اسناد و مدارک را ممنوع و استرداد کلیدها را طلب می‌کند، علی‌الظاهر این کار بلافاصله انجام می‌شود، ولی چند روز بعد سرهنگ بیژن سائفه از ارتش تسویه می گردد و نبض اطلاعات همچنان در دست کشمیری باقی می‌ماند! فرماندهان بعدی یعنی سرهنگ محسنی و سرهنگ فرخزاد هم اختلاف پیدا می‌کنند. تیمسار باقری فرمانده نیروی هوایی ارتش هم پس از مدت کوتاهی برکنار و به سمت ریاست هواپیمایی جمهوری اسلامی منصوب می‌شود و چند روز بعد از کودتای نوژه، زمانی که برای شرکت در اجلاس ایکائو، قصد سفر به کشور کانادا را داشت، توسط گروه ضربت قصر فیروزه به فرماندهی مهدی منتظری در فرودگاه  مهرآباد دستگیر شد. تیمسار باقری چند سال بعد در دادگاه نظامی ارتش به اتهام جمع‌آوری توپ‌های ضد هوایی در زمان حمله آمریکا به طبس در اردیبهشت 1359 محاکمه و به حبس ابد محکوم شد. جالب اینکه بسیاری از مستندات دستگیری و محکومیت تیمسار باقری در دوران حضوری کشمیری در کمیته اداره دوم تهیه شده بود.



*ستاد خنثی‌سازی کودتا

مسعود کشمیری یکی از مهم‌ترین ارکان ستاد خنثی‌سازی کودتا در شب 18 تیر 1359 بود و با دادن اطلاعاتی به کمیته اداره دوم درباره وقوع آن، همراه با بیژن تاجیک، ناصر زلفی، اکبر طاهری، تقی محمدی و محمدحسین طائفه مسئولیت تیم‌های دستگیری عوامل کودتا را به عهده داشت. گفته می‌شود در شب اول کودتا قرار بوده بنی عامری توسط کشمیری دستگیر شود و او برای دستگیری می‌رود، ولی اعلام می‌کند از دست ما فرار کرد!

پس از فروکش کردن خطر اصلی کودتا، ستاد خنثی‌سازی از نیروهای واحد اطلاعات سپاه پاسداران، کمیته اداره دوم ارتش، کمیته انقلاب اسلامی، انجمن اسلامی ارتش و گروه ضربت مستقر در قصر فیروزه تشکیل شد. با تشکیل این ستاد، مسعود کشمیری از مجموعه نیروی هوایی خارج شد و به ستاد خنثی‌سازی پیوست. محمد رضوی درباره چگونگی راهیابی مسعود کشمیری به ستاد خنثی‌سازی کودتا می‌گوید:

«در جریان حرکت شکوهمند امت مسلمان در روز 22 بهمن، نهادها و ارگان‌های رژیم طاغوت از جمله اداره دوم به دست مردم فتح شدند. تعدادی از افراد پس از اشغال آنجا هم در آن باقی ماندند. (برای نگهبانی و حفاظت) و به تدریج هر یک کسانی را که می‌شناختند، برای کمک فراخواندند. کشمیری هم به همین ترتیب و توسط علی تهرانی به آنجا آورده شد. زمانی که من پس از تحویل دادستانی کل  انقلاب (دادگاه نظامی سابق) به برادر هادوی به اداره دوم آمدم، کشمیری در آنجا بود. پس از مدتی از طریق دفتر امور انقلاب، وظیفه افراد مستقر در این کمیته تعیین و حفاظت از اسناد و مدارک بین آنها تقسیم شد.

(دفتر امور انقلاب در زمان دولت موقت احتمالا به ریاست شهید چمران)

از آنجا که اداره دوم، مرکز ضد اطلاعات ارتش بود، توافق شد تا از اینجا افرادی برای حفاظت اسناد و مدارک ضد اطلاعات ستاد نیروی هوایی، ستاد نیروی زمینی و ستاد نیروی دریایی اعزام شوند. مسعود کشمیری و علی ریاحی( از نزدیکان سعید حجاریان) از افرادی بودند که برای حفاظت از اسناد و مدارک ستاد نیروی هوایی به آنجا اعزام شدند. پس از آن، کشمیری در ستاد نیرو ضمن انجام وظایف محوله از طرف دفتر امور انقلاب، به اقتضای برخورد با رئیس نیروی هوایی و به اعتبار اینکه او را نماینده نخست‌وزیری و فرد متعهد و انقلابی‌ای تصور کرده بودند، با پرسنل متعهد نیروی هوایی ارتباط برقرار کرد، لذا تمام اخبار محدوده اطلاعاتی پرسنل متعهد، از طریق او به دفتر امور انقلاب منتقل می‌شد.

این جریان ادامه داشت تا اواسط تیرماه 1359 که برادران متعهد نیروی هوایی به دلیل هوشیاری انقلابی و اسلامی خود، حرکت‌های مشکوکی را که در سطح نیرو مشاهده کرده بودند با وی در میان گذاشتند. از چند ماه قبل، در شبکه سلطنت‌طلبان وابسته به بختیار، مشترکا توسط کمیته اداره دوم و برادران اطلاعات سپاه دنبال و عده‌ای از آنها با همکاری دادگاه انقلاب ارتش دستگیر و زندانی شده بودند. مسعود کشمیری موارد فوق را جمع‌آوری و کمیته اداره دوم را از موضوع آگاه کرد و پس از جلسات متعدد، موضوع کشف شد. با کشف احتمال کودتا از طرف سلطنت‌طلبان، چون در سطح مملکت، ارگان اطلاعاتی فراگیری که قدرت مقابله با این جریان را داشته باشد، وجود نداشت، با اطلاع مسئولین آن روز، توسط برادر محسن رضایی فرمانده اطلاعات سپاه پاسداران، ستادی از اطلاعات سپاه پاسداران، کمیته اداره دوم و اطلاعات و ارشاد نیروی هوایی تشکیل شد و رابط آنها هم مسعود کشمیری بود. این ستاد با کمک نهادهای انقلابی دیگری چون کمیته های انقلاب اسلامی و سایر برادران متعهد موفق شدند حرکت اولیه ضد انقلابیون را خنثی و عده‌ای از عناصر اصلی را بازداشت کنند.

چون بازجویی‌ها و اطلاعات رسیده از طریق وسایل ارتباط جمعی، حکایت از ریشه‌های عمیق این جریان سلطنت‌طلب در ارتش و سایر نهادها داشت، در نتیجه ستاد مذکور که بعدا ستاد خنثی‌سازی توطئه کودتا نام گرفت و برادرانی که بنا به ضرورت، از همه جا برای کمک آمده بودند، در جهت مقابله با ضد انقلابیون طیف راست و سلطنت‌طلبان و طرفداران بختیار و ... وارد عمل شدند.

مسعود کشمیری یکی از تشکیل‌دهندگان اولیه این ستاد بود و جریان نیروی هوایی را به کمیته اداره دوم و سپاه وصل کرده بود. در اواخر سال 59 برای مقابله با جریانات ذکر شده، تغییراتی در شکل ستاد انجام شدند و کشمیری اظهار کرد که کار او در ستاد بازدهی ندارد و درخواست انتقال به نخست‌وزیری را داد و با درخواست او مخالفت شد و در نتیجه در ستاد خنثی‌سازی به کار خود ادامه داد. در اوایل فروردین 60 مسائلی در ستاد خنثی سازی به وجود آمد که موجب از هم پاشیدگی نسبی آن ستاد گردید.» (پرونده انفجار نخست وزیری / اظهارات محمد رضوی 63/6/1)



محمدرضوی درباره نوع فعالیت‌های مسعود کشمیری در ستاد خنثی‌سازی کودتا اظهار می‌دارد: «... چند نفر هم از سپاه در زمینه بازجویی کار می‌کردند که سرپرست آنها برادر ساجدی بود. یک یا دو نفر هم از طرف نیروی هوایی برای بازجویی معرفی شده بودند. به دلیل ترک افراد در زندان توحید، قرار شد تعدادی از دستگیرشدگان به زندان اوین منتقل شوند و از آن به بعد کار پیگیری توطئه کودتا در اوین هم انجام می‌شد. بعدها کسانی که مدت محکومیت آنها معلوم شده بود، در زندان توحید بودند و بقیه با نظم بهتری به اوین منتقل شدند و همان بازجوها به اوین انتقال یافتند و کار را ادامه دادند تا اینکه کل پرونده‌ها و کارهای انجام شده در مورد خنثی‌سازی کودتای نوژه به اطلاعات سپاه پاسداران تحویل شد. ستاد در محل پادگان خلیج مستقر بود و هم‌زمان چند کار در آنجا انجام می‌شد. یکی فیش‌بندی اطلاعات داده شده توسط کودتاچیان در بازجویی‌ها و دیگری پیگیری اطلاعات جدیدی بود که مرتبا از گوشه و کنار مملکت توسط کمیته‌ها و دیگران می‌رسید. مسئول تنظیم و پیگیری این بخش مسعود کشمیری بود و چند نفر دیگر هم با او کار می‌کردند. یکی از آنها احمد شیخی که به ستاد منتقل شده بود و دیگر دو تن از برادران بودند که قبلا در صنایع دفاع با برادر اکرامی کار می‌کردند. جمع‌بندی اطلاعات بازجویی‌ها و تکمیل نمودار ارتباط اعضا نیز کلا به عهده برادران سپاه بود که از طرف برادر محسن رضایی معرفی شده بودند. فیش‌بندی را هم مسعود کشمیری در کنار کارهای اطلاعاتی جدیدی که مسئولش بود، انجام می‌داد. برادر مهدی منتظری هم پرونده‌های تشکیل شده از اطلاعات جدید را تکمیل می‌ کرد و آن را با توجه به وضع پرونده در مورد دستگیری‌ها یا هر عمل مقتضی دیگری برای اقدام می‌فرستاد.

در ادامه این کارها جواد قدیری و تقی محمدی که در اداره دوم مستقر بودند، مجددا به کارشان یعنی جمع‌آوری اخبار، منابع و هدایت آنها ادامه دادند. اکبر طاهری هم با آنها همکاری می‌کرد، اما کارش جمع‌آوری پرونده‌های اداره دوم و سایر نیروهای ارتش بود و به دو نفر یاد شده کمک می‌کرد» ( اظهارات محمد رضوی 63/6/1)



با این توضیحات به نظر می‌رسد که مسعود کشمیری در ستاد خنثی‌سازی کودتا نقشی بی‌همتا و مقتدرانه و به حساس‌ترین اطلاعات ارتش دسترسی داشته است. تقریباً در نیمه دوم سال 1359، مسعود کشمیری در ستاد مرکزی اطلاعات سپاه حضور داشت و مورد اعتماد شدید فرمانده واحد اطلاعات سپاه پاسداران قرار داشت؛ به گونه‌ای که به دستور محسن رضایی، مسعود کشمیری دسترسی گسترده‌ای به اطلاعات داشت و یک قبضه سلاح نیز در اختیار او قرار گرفت. همچنین بسیاری از افسران مرتبط با کودتای نوژه به خصوص خلبانان نیروی هوایی با گزارش‌ها و بازجویی‌های کشمیری محاکمه و مجازات شدند.

*دفتر محسن سازگارا

کشمیری پس از فعالیت در ستاد خنثی‌سازی کودتای نوژه در اوایل سال 1360 از طریق علی‌اکبر تهرانی به نخست‌وزیری و دفتر محسن سازگارا رفت و در قسمت هماهنگی‌ها مشغول به کار شد. محسن سازگارا درباره نحوه آشنایی با مسعود کشمیری می‌گوید: «اگر اشتباه نکنم در زمستان سال 59، اولین بار او را در دفتر سیستان و بلوچستان از واحدهای قسمت بحران‌های معاونت سیاسی - اجتماعی دیدم. یادم نیست دقیقاً چه کسانی در اتاق بودند، اما برادران علی تهرانی و مهدی [سیف‌اللهی] ابراهیمی را به خاطر می‌آورم که کشمیری را به بنده معرفی کردند و گفتند قبلاً در ستاد خنثی‌سازی کودتا بوده است و به درد کارهای اطلاعاتی دفتر که روی خان‌ها و مسائل منطقه [سیستان و بلوچستان] کار می‌کرد، می‌خورد. برادران اکثراً جزئیات کار را با معاونت اطلاعات و تحقیقات هماهنگ می‌کردند و بنده بیشتر در جریان نتایج و کلیات آنها قرار می‌گرفتم.

اگر اشتباه نکنم بعدها کشمیری با میل خودش، در اوقات اضافی، به واحد سازماندهی و تشکیلات و برنامه‌ریزی معاونت کمک می‌کرد و از این مجرا برای سازماندهی تقریباً به تمام قسمت‌های معاونت سرک می‌کشید. خاطرم هست یک بار از او پرسیدم: «چرا از ستاد خنثی‌سازی به اینجا آمدی؟» پاسخ داد:
«در آنجا با معلول‌ها مبارزه می‌کردیم. فکر می‌کنم در اینجا می‌شود با علت‌ها مبارزه کرد». به نظرم پاسخ مقبولی بود.



یک بار هم بعد از حادثه 7 تیر که برادر بهزاد نبوی از من خواست معاونت را چک کنم تا کلاهی مانندی در آن نباشد، بنده این مسئولیت را به کشمیری دادم، چون او را فردی اطلاعاتی می‌دانستم. در جریان تشکیل ستاد مبارزه با ضدانقلاب و منافقین و پیگیری اطلاعیه ده ماده‌ای دادستانی هم که بنده مسئول تبلیغات آن بودم، دو، سه بار کشمیری را به عنوان دستیار به جلسه بردم تا ضمن یادداشت، مصوبات را پیگیری هم بکند.

در همین دوره، کشمیری به دلیل درخواست معاونت اطلاعات و تحقیقات و تمایل خودش به عنوان دبیر شورای امنیت به آن واحد رفت. یکی، دو بار هم بعد از رفتنش هم او را دیدم که اتاق جداگانه‌ای داشت. در مورد نحوه انتقال او هم آنچه که به خاطرم هست مکالمه‌ای در دفتر برادر خسرو تهرانی است که نامبرده درباره کشمیری از من سؤال یا با من مشورت کرد و او را خواست. بنده هم با توجه به تمایل نامبرده موافقت کردم. کشمیری قد متوسط، مو و ریش قهوه‌ای، صورت گندمگون و چشم‌های سبز داشت. لاغر بود و با لهجه (فکر می‌کنم کرمانشاهی) صحبت می‌کرد. کم‌حرف بود و زیاد یادداشت می‌کرد. تا قبل از انفجار دفتر نخست‌وزیری تقریباً تنها این را می‌دانستم که از ستاد خنثی‌سازی کودتا آمده است و فردی قوی و اهل سازماندهی است. یک بار هم برادران اطلاعاتی با من بحث کردند که چرا کشمیری را از ستاد به آنجا بردیم. به هر حال در مورد او شنیدم که قبلاً طاغوتی بوده و کلاس رقص می‌رفته (یا جایزه رقص برده است). پدر و مادر، به خصوص مادرش طاغوتی بودند و از کشور مهاجرت کرده بودند. در حسینیه ارشاد هم فعال بوده و گویا نوار پیاده می‌کرده است. در دانشکده مدیریت دانشگاه تهران درس می‌خوانده و احتمالاً با طریق‌الاسلام (طریق‌الکفر معروف) همدوره یا هم دانشگاه بوده است. گویا حتی در اوایل انقلاب به ستاد پزشکی مجاهدین خلق هم رفت و آمد داشته است. اگر اشتباه نکنم برادران علی تهرانی و احتمالاً محمد رضوی نیز این موضوع را می‌دانستند، ولی فکر می‌کردند بریده است. در مورد شنیده‌های بالا هم یکی، دو تا را مطمئناً از برادر علی تهرانی و بعضی‌ها را بعدها از برادر بهزاد نبوی که پیشتر در جریان پیشرفت پرونده بود،‌شنیدم. ( بازجویی از محسن سازگارا 63/10/6)

سیف‌الله ابراهیمی رئیس وقت دفتر سیستان و بلوچستان نیز که خود واسطه انتقال کشمیری به نخست‌وزیری شده بود، درباره این انتقال می‌گوید: «فرار جواد قدیری و مشخص نشدن اینکه او در اداره‌ دوم و ستاد خنثی‌سازی نفوذ کرده بود،‌ضربه غیرقابل جبران تلقی شد. در آن روز علی تهرانی گفت پس از این واقعه مسعود از اینکه کارش را در اداره دوم و ستاد خنثی‌سازی ادامه بدهد دل‌چرکین است و می‌خواهد در نخست‌وزیری کار کند، بنابراین به پیشنهاد علی تهرانی با برادر سازگارا صحبت کردم که این فرد خواستار اشتغال در نخست‌وزیری است. من به سازگارا گفتم که تهرانی کشمیری را می‌شناسد، ولی من شناختی ندارم. سازگارا با کشمیری صحبت کرد و قرار شد ابتدا در واحد معاونت و سپس معاونت اجتماعی و زیرنظر سازگارا مشغول شود. همزمان با این جریانات، خسرو تهرانی به برادر علی تهرانی و من گفت که آمدن مسعود از ستاد خنثی‌سازی شرعاً صحیح نیست،‌ چون او کارش در آنجا حساس و مورد تأیید است. محمد رضوی نیز به برادر خسرو تهرانی زنگ زده و گفته بود که این کار شرعاً صحیح نیست. اینکه چطور شد که از دفتر سازگارا به دفتر خسرو تهرانی رفت و مشغول شد، نمی‌دانم. ارتباط ما با کشمیری در حد کار دبیر شورای امنیت کشور بود و قبل از آن او را نمی‌شناختم. ظاهراً پرکار و ظاهرالصلاح بود. من تا دو روز بعد از جریان انفجار، ارتباط ماجرا با کشمیری را نمی‌دانستم.»( اظهارات سیف الله ابراهیمی 60/8/26)

پس از مدت کوتاهی فعالیت کشمیری در دفتر سیاسی وزیر مشاور در امور اجرایی مورد توجه بهزاد نبوی و خسرو تهرانی قرار گرفت و با توافق آن دو، کشمیری به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست‌وزیری منتقل شد و همزمان با تشکیل شورای امنیت کشور در خرداد 1360، با حکم خسرو تهرانی به عنوان جانشین دبیر شورای امنیت کشور معرفی گردید. عملکرد کشمیری در این جایگاه به گونه‌ای بود که بسیاری به غلط تصور می‌کردند خود او دبیر شورای امنیت بوده است. نکته قابل توجه دیگر درباره حضور کشمیری در دفتر نخست‌وزیری این است که او حتی یک برگ اوراق سجلی یا معرفی و یا گزینش به نخست‌وزیری ارائه نداده بود و هیچ سابقه‌ای از او در اداره‌ پرسنلی نخست‌وزیری موجود نبود!

خسرو تهرانی در توضیح این موضوع در یکی از مکاتباتش می‌نویسد: «همانطور که بعد از انقلاب بسیاری از افرادی که با نهادها و یا سازمان‌ها همکاری کرده‌اند فاقد پرونده‌ دقیق و منظمی بوده و برخی با واسطه‌هایی معرفی شده بودند، مسعود کشمیری هم به همین شکل به خدمت نخست‌وزیری در آمده بود. وی ابتدا در کمیته اداره دوم و سپس در نیروی هوایی و بعد از تشکیل ستاد خنثی‌سازی کودتا از عوامل فعال آن ستاد بود. نامبرده بعداً به دفتر آقای نبوی، وزیر مشاور در امور اجرایی منتقل شد. باید توجه داشت که همه انتقال‌های فوق،‌به خاطر کمبود نیرو و از طریق معرفی و یا واسطه بوده است، لذا نامبرده پرونده‌های استخدامی خاصی در نخست‌وزیری، دبیرخانه شورای امنیت و یا دفتر اطلاعات و تحقیقات نداشته است. با این همه کلیه اسناد و مدارک موجود در این زمینه و همچنین خبرهای واصله به دادستانی کل توسط برادر احمدی ارسال و مراتب طی نامه شماره م / 8232 مورخ 61/11/27 به دادستانی انقلاب اعلام شده است.» (نامه خسرو تهرانی خطاب به شهید لاجوردی در تاریخ 62/1/9)



حسن عسگری‌راد، رئیس دفتر شهید رجایی در دوران نخست‌وزیری درباره نحوه ورود کشمیری به نخست‌وزیری می‌گوید:

«معرف و گروهش همان‌هایی بودند که بعضی از آنها الان خارج از کشورند،‌مثل همین سازگارا که مرتباً علیه ما حرف می‌زند،‌یا آقای بهزاد نبوی و خسرو تهرانی.  این افراد، خودشان هم در سپاه بودند. منتهی خدا می‌داند با چه فکر و اندیشه‌ای. کشمیری آدم بسته‌ای بود و شناخت او به سختی ممکن بود. شنیدم که در برخورد با افراد سرش را پایین می‌انداخت و نگاه نمی‌کرد. این نگاه نکردن به خاطر تقوا نبود،‌بلکه می‌خواست شناخته نشود. یا مثلاً وضو که می‌گرفت، دست و صورتش را با حوله خشک نمی‌کرد و خود را ظاهرالصلاح نشان می‌داد تا هیچ کس از نیت شوم او باخبر نشود و ذهن‌ها به سمت او و قصد خیانت او نرود. بعدها هم که قضیه‌ بمب‌گذاری 8 شهریور پیش آمد، خیلی‌ها فکر می‌کردند او شهید شده و جنازه‌اش هم غیرقابل شناسایی است».

*رابط کشمیری

مهدی افتخاری‌ در تشکیلات سازمان مجاهدین خلق پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسئول شبکه نفوذی‌ها بود،‌ اما مشکلات ارتباط مستقیم کشمیری، که مهمترین عنصر نفوذی بود، با افتخاری موجب می‌شد واسطه‌هایی در این زمینه حضور داشته باشند. در بررسی‌های اطلاعاتی درباره رابط مسعود کشمیری و افتخاری دو گزینه مطرح می‌شود: گزینه اول فردی به نام محمد معصومی با نام مستعار مجید علوی است. خواهر کشمیری ارتباط مستمر او و برادرش را این‌گونه توصیف می‌کند که شخصی به نام مجید، در هفته بلکه ده بار به مسعود تلفن می‌زد و بچه‌های مسعود به او می‌گفتند عمو مجید!

گزینه دوم جعفر تهرانی با نام مستعار فرهاد کاظمی است. او به همراه همسرش مریم نظام‌الملکی در خانه کشمیری به عنوان همسایه او زندگی می‌کردند. در مورد جعفر تهرانی گفته می‌شود که او مسئول تشکیلاتی و رابط کلاهی (عامل انفجار حزب جمهوری) نیز بوده و او و همسرش ترتیب فرار کشمیری و خانواده‌اش را پس از انفجار فراهم کرده‌اند. سعید شاهسوندی از اعضای ارشد سازمان مجاهدین خلق در سال‌های 57-67، درباره عملکرد مسعود کشمیری در نخست‌وزیری می‌گوید:

«یک طرح اطلاعاتی را راه انداخت و بسیاری از سران رژیم را دعوت کرد و گفت می‌خواهیم کار کنیم که جلوی نفوذی‌ها را بگیریم و آنها را شناسایی کنیم، در حالی که خودش بالاترین نفوذی بود. طبعاً هیچ‌کس جز خودش مسئولیت این طرح را به عهده نمی‌گرفت. او مزاحمینی را که ممکن بود به او حساسیت داشته باشند، تحت عنوان نفوذی از قسمت‌های مختلف حذف و جایگاه خودش را مستحکم‌تر می‌کرد.

ما در کردستان در رادیو مجاهد مشغول بودیم. بعدها معلوم شد جمهوری اسلامی به دنبال راه افتادن رادیو مجاهد، طرح بمباران ایستگاه رادیویی را در دستورکار قرار داده است. کشمیری بعدها در سازمان گفت که این پیشنهاد رفسنجانی بوده و پیگیری‌اش به نخستی‌وزیری داده شد. ابتدا پارازیت‌هایی فرستاده شدند و چون اثر نکردند، طرح بمباران را دادند. کشمیری مسئول شناسایی محل فرستنده در ارتفاعات و بعد هم بمباران آن شد و نتیجه هم معلوم است!»


اشاره شاهسوندی به موضوعی است که در کشاکش نبرد مجاهدین خلق و دستگاه اطلاعاتی نظام جمهوری اسلامی ایران پس از اعلام جنگ مسلحانه تابستان سال 60 رخ داد. رادیو مجاهد برای سازماندهی نیروهای باقی‌مانده در خاک جمهوری اسلامی فعالیت بسیار شدیدی داشت. در این مقطع مسئولین تصمیم به نابودی مرکز این رادیو گرفتند. ستادی از متخصصین بسیار مجرب نیروی هوایی، اداره فرکانس‌های مخابرات، اداره دوم ارتش و... تشکیل شد و مأموریت یافت محل رادیو را کشف کند. خسرو تهران که در آن مقطع دبیری شورای امنیت را برعهده داشت، قائم‌مقام خود مسعود کشمیری را در رأس این ستاد قرار داد. پس از شناسایی کامل و تهیه نقشه دقیق، یک جنگنده بمب‌افکن برای نابودی مقر رادیویی سازمان اعزام شد که به دلایل نامعلومی دچار سانحه گردید و سقوط کرد. پس از این سانحه، ستادی برای بررسی علل آن مأمور شد و از سوی خسرو تهرانی که مسئولیت اطلاعات نخست‌وزیری را نیز برعهده داشت، بار دیگر مسعود کشمیری در رأس کمیته قرار گرفت. بهزاد نبوی برخلاف تمام شواهد و اخبار در این باره می‌گوید:

«مسعود کشمیری پیش از شروع همکاری با برادر تهرانی در نخست‌وزیری، از فعالان مورد اعتماد اداره دوم ارتش و نیروی هوایی بود و در فرو نشاندن اعتصاب همافران در سال‌های اول انقلاب نقش مؤثری داشت. نقشه رادیو مجاهد در عراق را تهیه کرد و در اختیار نیروی هوایی قرار داد. اتفاقاً نیروی هوایی علیه این ایستگاه رادیویی عملیات موفقی را انجام داد، منتهی قبلاً به آنها اطلاع داده شده بود و آنجا را تخلیه کرده بودند، ولی کسی متوجه نشد چه کسی این کار را کرده است. برای یکی، دو روز هم رادیو مجاهد قطع شد».

سعید شاهسوندی در مصاحبه خود همچنین به نامه‌ای از مسعود کشمیری اشاره می‌کند که به‌خوبی معرف شخصیت و دربردارنده اطلاعاتی پیرامون عملکرد اوست. شاهسوندی در توضیح این نامه می‌گوید:

«بدون این توضیح، نامه معنا پیدا نمی‌کند. در ماجرای انقلاب ایدئولوژیک، دیگر در سازمان مجاهدین چیزی به نام دبیرکل، مسئول اول و... وجود نداشت، بلکه فقط رهبر وجود داشت. مسعود کشمیری در این ایام و بعد از متحول شدنش نامه‌ای می‌نویسد. این نامه، بلند با امضای محفوظ و عنوان آن، «نامه یکی از قهرمانان عملیات ویژه» است. او در این نامه توضیح می‌دهد که قهرمان عملیات ویژه به کسانی گفته می‌شود که در دوران حیاتشان کار بسیاری ویژه‌ای را انجام داده‌اند. این نامه بعدها در نشریه مجاهد شماره 250 در سال 64 چاپ شد. هدف از چاپ این نامه در آن سال در واقع تأییدیه گرفتن برای ماجرای انقلاب ایدئولوژیک سازمان بود. در آن برهه مسعود احتیاج داشت که هر کسی حتی به بهای لو دادن بخشی از کارهایی که در آن سال‌ها صورت گرفته، تأییدیه لازم را بگیرد؛ چون شرایط بحرانی و خطیر بود و لازم بود همه، کارهایی را که او کرده بود، تأیید کنند.

کشمیری در مقدمه می‌گوید صفت قهرمان، کم‌تر در حیات یک مجاهد به او داده می‌شود، مگر اینکه عملیات بسیار خطیری را انجام داده و یا امتحانات ویژه‌ای را از سر گذرانده باشد. البته در این نامه اسمی از مسعود کشمیری آورده نشده، ولی انسان با کمی اطلاعات جانبی یا از طریق آنچه که خواهم گفت و با مقایسه اطلاعات می‌تواند به‌خوبی متوجه شود که نویسنده نامه کسی جز مسعود کشمیری کسی نیست، بماند که در آن سال‌ها در درون سازمان، شماری از افراد این را می‌دانستند».


در ابتدای نامه متن مفصلی است که مسعود کشمیری با کپی برداشتن از زیارتنامه‌ها به عربی نوشته است و با این عبارت شروع می‌‌شود که «السلام علیک یا مسعود، السلام علیک یا مریم، السلام علیک یا وارث امیرالمؤمنین» و در ادامه می‌نویسد:

«من بنا به مسئولیت‌ام سال‌ها در درون ارتجاع، البته تحت رهبری و امر تو غوطه خوردم، بالا و پایین آن را از نزدیک تجربه کردم، در مقاطع مختلف در حساس‌ترین ارگان‌های اصلی اطلاعاتی رژیم یعنی در شکل‌گیری سپاه پاسداران، تصمیم‌گیری‌های مقطع سرنگونی رژیم گذشته در ساواما و ضد اطلاعات ارتش در زندان اوین، در جریان شکل‌گیری اطلاعات سپاه و آماده شدنش برای کشتار مجاهدین در دادستانی و نقاط حساس‌تر بعدی».

 کشمیری در بخش دیگری از این نامه می‌نویسد:

«در ایامی که آغاز کار رادیو بود (مقصود رادیو مجاهد است) رژیم بیش از عملیات نظامی از صدای مجاهد وحشت داشت. ابتدا مسئله از طرف رفسنجانی و نخست‌وزیرش پیگیری شد. وقتی پارازیت مسئله را حل نکرد، خواستند اقدامات جدی‌تر را به مرحله اجرا بگذارند. هیأت‌هایی از مخابرات، سپاه، رادیو و تلویزیون، ارتش و نیروی هوایی برای یافتن محل فرستنده تلاش کردند. گزارشات ارسالی برای شورای عالی که به دست من می‌رسید حاکی از این بود که مسئله اصلی پیدا کردن محل فرستنده رادیوست. شورای عالی دفاع در یکی از گزارشات خود نظر داده بود که در مقایسه با جبهه‌های جنگ، اولویت را به شناسایی محل فرستنده رادیویی مجاهد بدهید.

در تاریخ (طبیعتا روزهای نزدیک به 8 شهریور) بعد از مدت‌ها برادر قهرمانم به خانه ما آمد (مقصود مهدی افتخاری است) همه از دیدنش به خصوص در جو خفقان و تنهایی خاصی که در آن بودیم خوشحال شدیم. نمی‌دانستیم چه هدیه‌ای گرانبهایی را برایم آورده است. او گفت اگر سازمان تصمیم‌ بگیرد که طرح (طبیعتا منظور انفجار نخست‌وزیری است) را به اجرا درآورد تو چه طرحی داری؟ من هیچ طرحی را بهتر از انجام عمل فدایی ندیدم و بلافاصله طرحم را گفتم. (مقصود عملیات انتحاری است) از مدت‌ها قبل درباره این موضوع فکر کرده بودم و آن را اوج کار و ایفای مسئولیتم می‌دانستم. برادر مهدی (همان مهدی افتخاری) گفت: این جواب تو بار مسئولیت ما را سنگین‌تر می‌کند. موقع خداحافظی هم گفت در مورد پاسخ نهایی‌ات فکر کن و بعدا به من بگو.

او رفت و من با ابتلایی که دقایقی قبل آن را از سر گذرانده بودم به کلاس بالاتری راه یافتم. از این پس دست‌هایم به اراده‌ات حرکت می‌کنند و پاهایم به اراده‌ات قدم برمی‌دارند و روحم و قلبم با شما یگانه است و ادامه می‌دهد. مرگ بر رژیم درود بر رجوی، فدایی تو»


همانطور که اشاره شد نام وی درج نشده تاریخ 1364/2/27

بر اساس اطلاعات موجود مسعود کشمیری همچنان زنده است. برخی اعضای سازمان مجاهدین خلق معتقدند که او نیز همچون بسیاری دیگر از اعضای ارشد مجاهدین بریده و برخی دیگر او را به دلیل جرم آشکاری که مرتکب شده همچنان محتاج سازمان می‌دانند و معتقدند با  مسعود رجوی در اردن به سر می‌برد و یا با هویت مجعول در یکی از کشورهای اروپایی زندگی می‌کند. برخی دیگر هم معتقدند سازمان هیچ گاه ریسک زنده نگه داشتن کشمیری را نمی‌پذیرد و سال‌ها پیش او را کشته است. حتی روایت‌هایی مبنی بر کشته شدن مسعود کشمیری در سال 1364 در کشور آلمان شنیده می‌شود. گفته می‌شود تلاش چند باره دستگاه‌های امنیتی برای به دام انداختن کشمیری در خارج از کشور به نتیجه نرسیده است.

ادامه دارد...

منبع: خبرگزاری فارس
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.