به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛دخترانی ١٣، ١٤ ساله. یكی سیما نام دارد و دیگری آیدا. مادر آیدا با صدای جیغ و فریاد همسایهها از ماجرا باخبر شده و حالا روبهروی زمینی كه جنازهها روی آن افتاده، نشسته. فریاد میزند و دخترش را صدا میكند: «آیدا مامان پاشو! چشماتو بازكن!» اما مادر سیما هنوز خبر ندارد. ناگهان زنی با كیسههای پر از گوجه و خیار و كرفس از پیچ كوچه وارد میشود. یكی از مردهای همسایه زن را با دست نشان میدهد و میگوید: «مادر اون یكیه.»
زن كیسهها را در دست گرفته و عرقریزان پیش میآید. از دیدن چشمهای متعجب اطرافیان میهراسد. صدای فریادهای مادر آیدا را میشنود و چشمش به دو تا جنازهای میافتد كه پای ساختمان افتادهاند. كیسهها را رها میكند و به سمت مادر آیدا میدود. یكی از میان جمع میگوید: «سیما و آیدا دست همدیگه رو گرفتن و خودشونو از بالای ساختمون انداختن پایین.»
زن رنگش مثل گچ سفید میشود و به سمت جنازهها میدود. ماموران پلیس جلویش را میگیرند اما به شرط یك دیدار كوتاه به زن اجازه میدهند تا جنازه دخترش را ببیند. مادر جلوی دخترش میافتد و مبهوت فقط تماشا میكند.
زنهای همسایه به كمك هم او را از روی جنازه بلند میكنند و به محوطه بیرون از زمین خاكی میبرند. زن رو به جمعیت میگوید: «بچم دست و پاش خونی شده.» حالا یك ساعت از آغاز ماجرا گذشته و صدای فریادهای مادر سیما از داخل آپارتمانشان میآید.
سلفی قبل از خودكشیساعت ٤:٤٥ دقیقه روز شنبه سیما و آیدا دو دختر نوجوان یكی ١٣و دیگری ١٤ ساله در حالی كه دستهای همدیگر را گرفته بودند خودشان را از طبقه ششم ساختمان به پایین پرتاب كردند و همانجا جان سپردند.
بازپرس میگوید كه آنها قبل از مرگ با دوربین گوشیهایشان دوتایی سلفی گرفتهاند. تیم بازپرسی و پزشكی قانونی بالای سر جسدها مشغول انجام كارهایشان هستند. دستهای دو جنازه روی هم افتاده و صورتهایشان رو به همدیگر است. انگار با چشمهای بسته همدیگر را تماشا میكنند.
آیدا جوراب سفیدرنگ به پا دارد و معلوم است كه در خانه سیما مهمان بوده. سیما بلوز سورمهای رنگ با گلهای ریز قرمز به تن دارد و آیدا یك بلوز سفید پوشیده. سیما شلوار راحتی به پا دارد و شلوار آیدا جین آبی كمرنگ است. روی زمین خون زیادی نریخته و تنها دست و پای دو جنازه كمی خونی است. پزشكان زنی كه از پزشكی قانونی آمدهاند یكییكی در حال بررسی جنازهها هستند و بازپرس پرونده در حال جمعآوری اطلاعات است.
آیدا مامان پاشو بریم خونه بخواب!اما طرف دیگر حفاظ فلزی ماجرا جور دیگری است. پدر و برادرهای سیما و آیدا را با تلفن خبر كردهاند و یكی یكی از راه میرسند. پلیس برای ادامه تحقیقات به هیچ كسی اجازه نزدیك شدن و دستزدن به جنازهها را نمیدهد. پدر سیما هقهق میزند و سرش را به تنه درخت كاج روبهروی خانهشان میكوبد. مادر آیدا روی خاكهای كنار محوطه باز نشسته و مات و مبهوت جنازه دخترش را از دور تماشا میكند. گاهی ناگهان دستهایش را بالای سرش میبرد و فریاد میزند: آیدا، آیدا مامان كجا رفتی خوابیدی؟ بیا بریم خونه...
مادر و پدر آیدا چشمهایشان اشك ندارد و فقط با دست بر سرشان میكوبند و فریاد میزنند. هنوز در نخستین لحظههای شوك ماجرا هستند. مادر آیدا فریاد میزند: «پاشو بیا بریم دیگه!» زنی از اقوام آیدا ماموران را كنار میزند و خودش را تا نزدیكی جنازهها میرساند. چشمهایش از حدقه بیرون میزند، دست روی دهانش میگذارد و بلند و پشت سر هم جیغ میزند. لرزش دستها و شانههایش از فاصله دور دیده میشود. میگوید: «آیدا! چیكار كردی؟»
نامهای قبل از خودكشییك ساعت از زمان خودكشی گذشته و هرلحظه به انبوه جمعیت داخل كوچه اضافه میشود. همسایههای روبهرو یكی در میان بالای بالكنهایشان ایستادهاند یا سرهایشان را از پنجره بیرون آوردهاند و با موبایل عكس میگیرند و فیلمبرداری میكنند. یكی از زنهای همسایه آپارتمانهای روبهرو صحنه خودكشی را دیده و میگوید: «رو بالكن ایستاده بودم. خیال كردم بند رخت افتاده پایین. اما وقتی صدای فریاد شنیدم اومدم دیدم خودكشیه.»
بازپرس پرونده برای معلوم شدن علت خودكشی دستور داده تا موبایلها، كامپیوترها و دفترچه خاطرات دخترها را به اداره پلیس ببرند. به گفته بازپرس یك نامه با دستخط یكی از دخترها پیدا شده كه در آن علت خودكشی را مشكلات شخصیاش عنوان كرده است.
زنهای همسایه دور هم جمع شدهاند و هر كدام تحلیل خودشان را از علت حادثه میگویند. چشمهایشان از شدت گریه قرمز شده. یكیشان دختر ١٤ ساله كنارش را نشان میدهد و میگوید: «من به دخترم میگم، هیچ دوستی واسه آدم بهتر از مادر نیست، این دخترا هم باید مشكلشون و به مادرشون میگفتن.»
دختر چشمهای مادرش را نگاه میكند و سكوت میكند. پلیس مدام به مردم اخطار میدهد كه با موبایلهایشان از صحنه فیلم یا عكس نگیرند. اما هنوز عدهای با دوربینهایشان مشغول شكار عكس از جسدها هستند.
موقع انتقال جسدها به آمبولانس پزشكی قانونی، یكی از عابران پیاده گوشی موبایلش را از داخل جیبش بیرون میآورد و شروع به فیلمبرداری میكند. پلیس دستنبد به دستش میزند و او را داخل ماشین منتقل میكند.
دو جنازه در دو آمبولانسنزدیك غروب است و هوا رو به تاریكی است. آمبولانسهای پزشكی قانونی از راه میرسند تا جنازهها را برای كالبدشكافی ببرند. برادر بزرگتر آیدا فریاد میزند: «یعنی رفتی؟ یعنی دیگه تموم شد؟ یعنی دیگه نمیبینیمت؟»
ماموران پزشكی قانونی كاورهای مشكی حمل جسد را باز میكنند تا جنازهها را داخلش بگذراند. پدر آیدا بالای جسد دخترش میرود و بهتزده او را تماشا میكند. روی زمین میافتد. هركدام از جنازهها وارد یكی از آمبولانسها شده و میان شلوغی جمعیت گم میشود.
توضیح: اسامی آیدا و سیما مستعار است.
منبع: روزنامه اعتماد
انتهای پیام/