سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گزارش/

قصه تلخ یک نوعروس در کلانتری

در این گزارش داستانی واقعی و تلخ از زندگی یک نوعروس که در کلانتری روایت می‌شود را می‌خوانید.

به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان،انسان موجودي اجتماعي است که به خاطر عقل و کلام و هوش فوق العاده اش به طبيعت فخر مي فروشد و خودش را يک سر و گردن از ديگر مخلوقات خداوند بالاتر مي بيند.

اما همين فخر و خود برتربيني در برخي از انسان ها سبب مي شود جايگاه واقعي خود را از دست بدهد و با کارنامه اي سنگين و نمره هايي سياه ،دفتر زندگي اش تا روز حساب و کتاب بسته شود.

برخي از اين آدم هاي غفلت زده ، آنهايي هستند که خود را زرنگ فرض مي کنند و گروهي ديگر افرادي هستند که از سر سهل انگاري و ساده نگري به مسائل مهم ولي به ظاهر ساده و پيش پا افتاده زندگي، فريب خورده نام مي گيرند.

تازه کار که از کار مي گذرد و با بروز مشکل ،حرف و حديث ها و عجز و لابه بالا مي گيرد که من شانس بداقبالي دارم و از روزي که به دنيا آمده ام همين طوري بوده و عجب دوره زمانه اي شده و ... .!!!

البته بسياري از مشکلات ، مصائب ، سختي ها و گرفتاري هايي که براي افراد درست مي شود ناشي از بي ايماني و فاصله گرفتن از خدايي است که دانا و ناظر بر نيت هاي ما، اعمال و کردارمان است.

اگر توکل به خدا در وجود خود رشد دهيم بي شک درد سرهاي زندگي مان خيلي کمتر خواهد شد.

مرحوم آيت ا... بهجت (ره) در باره آثار توکل برخدا در زندگي فرمود:

«عده اي توکل را براي خودشان روزي مي دانند و اين ها در واقع غني هستند ، احراز کرده اند اگر به خدا توکل کنند روزي شان به آن ها مي رسد و اگر نرسيد کشف مي کنند لازم نبوده است».

مطالعه و سير در احوال و زندگي و ايده ها و منش و تفکر و گفته هاي مردان خدا آدم را آرام مي کند و اين چه توفيق بزرگي است که ما هميشه از آن بهره منديم و متاسفانه به علت کاستي ها و ضعف خودمان ، از فيوضاتش برخوردار نمي شويم.

ويليام شکسپير مي گويد:

« خوبي يا بدي ، زائيده تفکر ماست»

اي کاش بتوانيم از اين قوه تفکر و تعقل در زندگي مان بهترين بهره را ببريم.

البته ذکر اين مسئله هم ضروري است که خيلي از گرفتارها و مشکلات از سر بي اخلاقي و بداخلاقي ها حاصل مي شود ،ضرورت توجه به اين مهم در کلام سرور آزادگان جهان و سالار شهيدان حضرت ابا عبدا... الحسين نمود پيدا مي کند آنجا که مي فرمايند:

«اخلاق پسنديده نوعي عبادت است»

همه آنچه در مقدمه به آن اشاره کرديم در مطالعه داستان زندگي دختر آقاي همسايه و مشکلي که برايش به وجود آمده را مي توانيم به طور مصداقي درک کنيم.

آقاي همسايه اين قصه واقعي ما، جواني و نشاط و عمرش را به پاي کسي ريخت که بعد از مرگش ، دختر بي پناه و مظلوم او را انگشت نماي اين و آن کرده است.

البته اين دختر و خانواده اش نيز از سهل انگاري و ساده نگري هاي خود چوب خوردند و دچار مشکل شدند.

حکايت تلخ زندگي دختر آقاي همسايه را مي خوانيم:

نوعروس جوان درحالي که خيلي جدي حرف مي زد گفت: يخ کرده بودم ،زبانم قفل شده بود . او مي گفت تکيه گاهم مي شود و باور نمي کردم اين طوري پشتم را خالي کند.

افسانه کنترلش را از دست داده بود. با چشماني گريان ادامه داد: پدرم يک عمر پادوي مغازه اي بود و جواني اش را در آن جا با صداقت و وفاداري خرج کرد.

اما دست آخر جواب سال ها رنج و تلاشش را اين طوري دادند و آبرو و حيثيت مان را به بازي گرفتند. زن جوان افزود: خدا بيامرزد پدرم،

دوسال قبل به خاطر بيماري جان خودش را از دست داد. وضعيت زندگي ما پس از مرگ او قاراش ميش شده بود.

مادرم کار مي کرد تاچرخ زندگي مان را بچرخاند. من هم تصميم گرفتم کار کنم. مي خواستم کمک خرج خانه باشم و از طرفي پشتوانه مادرم بشوم.

دنبال کار مي گشتم که به محل کار پدر خدا بيامرزم رسيدم . رفتم و با صاحبکارش سلام و عليکي کردم از ديدنم خيلي خوشحال شده بود و براي پدرم ابراز دلتنگي مي کرد. صحبت با او و حضور در محلي که بوي پدرم را مي داد برايم خيلي خوشايند بود.

افسانه آهي کشيد و گفت: چند روز بعد از اين ماجرا زنگ خانه مان به صدا درآمد. همسر صاحبکار پدرم بود. او وقت مي خواست و مي گفت براي امر خير مي خواهند به خانه ما بيايند.

سرتان را درد نياورم ، اين جلسه که مراسم خواستگاري از من بود برگزار شد و تا چشم به هم زدم ديدم عروس صاحبکار پدرم شده ام.

همه چيز آن قدر زود اتفاق افتاد که خودم نيز مانده بودم چه کار کنم. از خوشحالي در پوست خودمان نمي گنجيديم.

فقط يک مشکل وجود داشت و آن هم اين که اميد قبلا ازدواج کرده و همسرش را طلاق داده بود. مادرم مي گفت ايرادي ندارد، اينها آشنا هستند و تازه اگر مشکلي هم باشد صاحبکار پدرت نمي آيد سر ما را کلاه بگذارد و از اين حرف ها .

زن جوان خودش را روي صندلي جابجا کرد و افزود: اميد حاضر نبود درباره زندگي گذشته اش توضيحي بدهد و فقط مي گفت از سادگي اش سوء استفاده کرده اند.

ما با کمک هاي مالي پدر شوهرم و البته بدون هيچ دغدغه اي زندگي مشترک مان را آغاز کرديم. همه کارهابه ظاهر خيلي خوب پيش مي رفت.

از اين که مي ديديم در اين ازدواج ،مادرم به خاطر تهيه جهيزيه ام به سختي نيفتاده خوشحالي ام بيشتر مي شد و سعي مي کردم براي اميد جان فشاني کنم.

دو سه هفته اي گذشت ، روزهايي که از عمرم حساب نشدند و فکر مي کردم خواب خوشبختي مي بينم. اما در کمتر از چند ماه واقعيتي تلخ برايم نمايان شد.

اميد و همسر قبلي اش با هم آشتي کردند و گاهي همديگر را مي ديدند. از اين بابت احساس سرشکستگي همراه با نگراني شديد مي کردم .

از همان روز به بعد رفتار پدر و مادر شوهرم نيز با من تغيير کرد. آنها براي کارهاي پدرشان جواب سربالا مي دادند و از نوع رفتارشان حس مي کردم ديگرجايگاهي در آن خانه ندارم.

افسانه گفت: من تازه فهميدم همسر قبلي اميد ، دختر شريک اقتصادي و طرف معامله هاي تجاري پدرشوهرم بوده و آنها به خاطر اختلاف هاي حساب و کتاب هاي مالي از هم جدا شده اند.

نمي دانستم چه کار کنم ، ديگر اميد حتي به رويم نيز نگاه نمي کرد. پدر شوهرم خيلي راحت مي گفت يک پولي بگير و شر خودت را کم کن.

من با حالت قهر به خانه مادرم رفتم، ولي او هنوز خبر نداشت چه بلايي سر زندگي آم آمده است.

نمي توانستم چيزي به او بگويم، حماقت کردم و مي خواستم به زندگي خودم پايان بدهم. شانس آوردم از يک قدمي مرگ به زندگي بازگشتم.

امروز براي پي گيري شکايتم به کلانتري 43 آمده ام. اميد و خانواده اش حق نداشتند اين طوري آبرو و حيثيتم را به بازي بگيرند. دلم خوش بود عروس يک خانواده پولدار شده ام ولي ...

داستان فوق از سوی پایگاه اطلاع رسانی پلیس ارسال شده است.

انتهای پیام/
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۳۲
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۱۳:۲۵ ۲۰ مرداد ۱۳۹۵
ايمانت به خدا باشه وموقع نماز ازخدا بخواه كمكت كنه تا بتوني يه تصميم درست برا زندگيت بگيري ولي ميدانم خداوند جاي حق نشسته
ناشناس
۲۳:۴۲ ۱۸ مرداد ۱۳۹۵
ادم های پول دار همیشه همین جورین عاشق پولمد نه زن وزندگی
ناشناس
۱۴:۴۹ ۱۸ مرداد ۱۳۹۵
طمع همه چيز را از بين مى برد حتى انسانيت
ناشناس
۲۰:۵۸ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
زندگی که بخاطر پول شکل بگیره قطعا پایدار نیست .
ناشناس
۱۸:۴۹ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
دلیل نمیشه چون کسی پولداره بهترین فرد دنیاست نباید عاشق پول کسی شد.هیچ وقت نباید گول پول کسی رو خورد.
ناشناس
۱۸:۱۷ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
زن اولش چطوری قبول کرده برگرده باوجود ازدواج مجدد شوهر سابقش؟!!اصلا خبر داره از ازدواج مجدد یا از اون هم پنهان کردن؟؟
ناشناس
۱۷:۴۹ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
زندگی 100 سال اولش اینجوریه بعد خوب میشه
ناشناس
۱۷:۴۳ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
خدا لعنتشون کنه
واقعا چطور تونستن یه همچین کاری با این دختر انجام بدن!
از قهر خدا نترسیدند!
ناشناس
۱۷:۳۴ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
فقط یادت نره که خدا شرایط تو رو میبینه و میدونه، هواتو داره نگران نباش.
ناشناس
۱۷:۳۴ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
خواهرم نگران نباش خداوند ما بیچارگان و فقرا رو دوست داره که همشم امتحانمون می کنه امید این رو دارم که خداوند پشت و پناهت باشد .
ناشناس
۱۶:۴۶ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
خیلی در حق این بنده خدا جفا کرده اند.
ناشناس
۱۶:۲۵ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
لعنت برپول که همه رو عوضی می کنه...
ناشناس
۱۵:۵۰ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
عجب!!!!!!!!
ناشناس
۱۳:۴۸ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
راحت اعتماد نکنید که دختر نه پسر باید شناخت عجله در ازدواج نکنید ازدواج نباید رود رخ دهد باید به دور از عجله باشد
ناشناس
۱۲:۰۰ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
اللهم العجل الولیک الفرج
ناشناس
۱۰:۳۶ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
خیلی خیلی ناراحت شدم. که چقد راحت زندگی یه نفر ازهم میپاشه.توکلت به خداوند باشه. اون مشکلت روحل میکنه.
ناشناس
۱۰:۰۹ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
باید تحقیق میکرد وعلت طلاق رو جستجو میکرد البته فقر ادم رو مجبور میکنه تا یه موقعیت بهتر رو ببینی چشم بسته قبول کنی
ناشناس
۰۸:۳۶ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
سلام فیشهای حقوقی نجومی به کجا رسید خبری نیست؟؟؟
خودم
۱۷:۵۱ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
فکرک کنم بابای امید فیش شغولش میلیونی بوده
ناشناس
۰۸:۳۳ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
ادم باید با هم کف خودش ازدواج کنه پول خوشبختی نمی اره
ناشناس
۰۸:۲۹ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
با خروج تو از زندگی اونا دوباره مشکلات گذشته پیش میاد و دوباره میان سراغت. حواست جمع باشه این دفعه اگر برگشتی یه چیزی به نام خودت کن.
ناشناس
۰۷:۵۰ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
عزیزم این جور اتفاقها متاسفانه خیلی زیاده
ناشناس
۰۴:۴۶ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
خداوند روزی حق این خانم را از آنها خواهد گرفت خداوند مالک روز جزاست
ناشناس
۰۲:۰۸ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
انشاالله خدا جوابشون رو بده ناراحت نباش
ناشناس
۰۲:۰۱ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
آدمای پولدار بردهء پولن وعشق اونا رو با عین و شین و فاف نمی نویسن واسه اونا عین و یا و شین=عیش
ناشناس
۰۱:۵۵ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
هیییییی دنیا نفرین به تو
ناشناس
۰۰:۱۵ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
من حاضرم
ناشناس
۰۰:۱۴ ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
عجب بی وجداناین براحتی با زندگی ادما بازی میکنن
ناشناس
۲۳:۵۷ ۱۶ مرداد ۱۳۹۵
واقعا اینها نامردی راتمام کردن رسد آدمی بجای که روی حیوان سفید کردند
ناشناس
۲۳:۵۱ ۱۶ مرداد ۱۳۹۵
خیلی ناراحت کننده بود.امابدونین پولدارهاازعشق ڄیزی نمیفهمن.هرجاپول باشه عشق هم برای اوناهست.
ناشناس
۲۳:۴۰ ۱۶ مرداد ۱۳۹۵
الهی که خدا خودش پشت و پناهت باشه
ناشناس
۲۳:۳۱ ۱۶ مرداد ۱۳۹۵
آدمی را آدمیت لازم است