سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

کرمانشاه؛

روایتی از یک شهید

امروز میهمان بودیم میهمان خانه ای که میزبانش ماههاست میهمان حضرت زینب است.

به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از کرمانشاه؛ همسرشهید می گفت :یک سالی حرف رفتن  می زد،گفتن اگه شما اجازه بدین میرم خدمت حضرت زینب.

مادر می گفت بدون خداحافظی رفت که نکند گریه هایش تردید در رفتنش ایجاد کند.


 خداحافظی نکرد رفت،گفت بخدا می رم وقتی برگردم میام پیشت اما دیگه نیومد.

و مادر در حالی که از چشمانش در فراق مرواریدش مرواریدها سرازیر می شد گفت : حمزه جنازه ش دست کافره.

همسرش می گفت :همیشه دختربزرگشو نورچشمم  صدا می زد و لیلای کوچیکمو ته تغاری خونه.

مادر ادامه داد :دومرتبه دستش ترکش خورد،تو بازی دراز سه مرتبه شیمیایی شد وپنج تا جانبازی داشت.

دخترش در دفتر مشق خواهد نوشت: بابا آمد روح بزرگ بابا آمد بدون پیکرپاکش.

دخترش از وعده ی پدر گفت : تاچشاتو ببندی برمی گردم.

لیلا عکسهای کنارپدرش را در کنار دریا نشان میداد، دریایی در کنار دریا....

عقد آسمانی با همسرش در روز ولادت حضرت زینب بود و بخاطر پاسداشت حضرت زینب هم آسمانی شد.

همسرش ادامه داد :نزدیک یادبود ما خونه تکونی می کردیم که همسرم بیاد باخبر شهادتش آوردن،باورم نمیشه تا اینکه گفتن ما خودمون شهادتش دیدیم

و مادر ادامه داد :دنبال هدف خودش بود پرگرفت رفت اسمان.

از 9شهیدمدافع حرم کرمانشاه هنوز پیکر 3شهید به خانه بازنگشته و کودکانشان چشم انتظار امدنشان هستند.

برچسب ها: کرمانشاه ، روایتی ، شهید ، یک
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.