سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

جزئیات جنایت هولناک در مزون لباس عروس

صاحب مزون لباس عروس متهم است پدرزن سابقش به نام صالح را که از ناحیه پا معلول بود کشته و جنازه‌اش را یک هفته در انباری مزون پنهان کرده است.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛محمدجواد 52 ساله که صاحب مزون لباس عروس در نظام‌آباد تهران بود، متهم است دهم اسفند 91 پدرزن سابقش به نام صالح (80 ساله) را که از ناحیه پا معلول بود کشته و جنازه‌اش را یک هفته در انباری مزون پنهان کرده است. سپس جنازه متعفن را با کمک برادر 58 ساله‌اش محمد‌مهدی مثله کرده و در کاورهای لباس عروس پیچیده و در نقاط مختلف شهر تهران در سطل زباله انداخته است.

این مرد که 6 ماه بعد از ناپدید شدن پیرمرد به قتل اعتراف کرده بود، گفت: «پدرزن سابقم را به خاطر طلب 20 میلیونی‌اش کشتم.» او اما در مراحل بعدی بازجویی‌ها ادعای تازه‌ای مطرح کرد و گفت: «صالح را کشتم چون به زن دومم نظر داشت.»

در حالی که سه سال و نیم از جنایت گذشته و هنوز اثری از جنازه به دست نیامده بود، این مرد و برادرش دیروز در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست امین مقدم‌زهرا و با حضور دو مستشار پای میز محاکمه ایستادند.

در این جلسه، دختر قربانی در حالی که اشک می‌ریخت، گفت: «شوهر سابق خواهرم بارها خانواده ما را تهدید به مرگ کرده و گفته بود قصد انتقام‌‌گیری دارد. او به همین خاطر پدرمان را بی‌رحمانه کشت. بعد از این ماجرا خواهرم که همسر سابق محمدجواد بود به خاطر شدت شوک سکته مغزی کرد و از دنیا رفت. ما هنوز چشم‌انتظار به دست آمدن اثری از جنازه پدرمان هستیم. زندگی‌مان تحت‌الشعاع این ماجرا قرار گرفته است و به هیچ قیمتی حاضر به گذشت نیستیم.»

وقتی نوبت دفاع به محمد‌جواد رسید منکر قتل پدرزن سابقش شد و ادعای تازه‌ای را مطرح کرد. او گفت: «من به دروغ و تحت فشار در اداره آگاهی قتل را گردن گرفتم اما حالا می‌گویم بی‌گناهم. پدرزن سابقم قصد تعرض به همسر دومم را داشت که آنها با هم درگیر شدند و چون پیرمرد از ناحیه پا معلول بود زن دومم او را هل داد که روی زمین افتاد و بیهوش شد. وقتی من بالای سر پیرمرد رسیدم او نیمه‌جان بود.»

محمدمهدی نیز منکر مشارکت در جنایت بر میت شد و گفت: «چون برادرم نمی‌توانست رانندگی کند من فقط در حمل جنازه به برادرم کمک کردم و کارت‌های شناسایی پیرمرد و گوشی‌های موبایلش را آتش زدم تا هویت او فاش نشود و ردی از ما بر جا نماند.»

در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند.

متهم: به خاطر همسر دومم قتل را گردن گرفتم

* سابقه داری؟

سه فقره سابقه شرارت، درگیری و جعل دارم.

* چقدر درس خوانده‌ای؟

فوق دیپلم برق دارم.

* وضعیت مالی‌ات چطور بود؟

وضع مالی بدی نداشتم. یک مزون لباس عروس داشتم و به‌تازگی ارثیه 50 میلیونی به من رسیده بود.

* چند سال با همسر اولت زندگی کردی؟

13 سال. ما دو دختر داشتیم که از هم جدا شدیم.

* علت این جدایی چه بود؟

از همان ابتدای زندگی با هم تفاهم نداشتیم و مدام با هم درگیر بودیم.

* حالا دخترانت چه می‌کنند؟

یکی از آنها پزشک است و دیگری مدرس زبان انگلیسی که گاهی اوقات به ملاقاتم در زندان می‌آیند.

* چند سال بعد از جدایی از همسر اولت دوباره ازدواج کردی؟

10 سال بعد. رابطه‌ام با زن دومم خوب بود و او در مزون لباس عروس با من زندگی می‌کرد ولی چون دخترانم با او رابطه خوبی نداشتند برای دخترها خانه‌ای جداگانه گرفته بودم.

* چطور با پدرزن سابقت در ارتباط بودی؟

سال‌ها بود که مواد روان‌گردان مصرف می‌کردم. چون پدرزن سابقم هم معتاد بود با هم رابطه خوبی داشتیم و او گاهی اوقات برای مصرف مواد مخدر به مزون لباس عروس می‌آمد. چون کارگرانی که روی لباس‌های عروس منجوق و ملیله می‌دوختند زن بودند و به مزون من رفت و آمد داشتند، پدرزن سابقم گمان می‌کرد با آنها ارتباط دارم. به همین خاطر وقتی آخرین بار برای مصرف مواد به مزون آمد سه شبانه‌روز آنجا ماند.

* ماجرای طلب 20 میلیونی از پدرزن سابقت چه بود؟

چون صالح پیر و از ناحیه دو پا معلول بود 20 میلیون تومان به او قرض داده بودم اما طلبم را پس نمی‌داد. به همین خاطر در بازجویی‌های اول گفتم پدرزنم را به خاطر همین اختلاف حساب کشته‌ام.

* اگر در قتل دستی نداشتی، چرا واقعیت را به پلیس نگفتی؟

همسر دومم در اداره آگاهی دچار اختلالات روانی شده بود. برادرم هم در اداره آگاهی با خوردن قرص دست به خودکشی زد، به همین خاطر قتل را گردن گرفتم.

* وقتی سر پیرمرد به زمین خورد، چرا او را به بیمارستان نرساندی؟

من ترسیده بودم. با برادرم تماس گرفتم. برادرم نبض و فشار خون او را گرفت و سرم برایش وصل کرد اما پیرمرد بعد از 24 ساعت به خاطر کهولت سن جانش را از دست داد و من جنازه را یک هفته در انباری نگه داشتم.

* چرا جنازه را مثله کردی؟

خیلی ترسیده بودم. به همین خاطر با کمک برادرم با کارد برش پیتزا پاهایش را قطع کردیم تا بتوانیم جنازه را در کاورهای لباس عروس جاساز کنیم. بعد جنازه مثله‌شده را در صندوق عقب پراید گذاشتیم و آن را در چهارراه قصر، عباس‌آباد و خیابان شریعتی در سطل زباله رها کردیم.

* پس چرا هرگز اثری از جنازه به دست نیامد؟

نمی‌دانم. شاید بقایای جنازه همراه با زباله‌ها دفن شده باشد.

* می‌دانی چه حکمی در انتظارت هست؟

به خانواده همسر اولم حق می‌دهم تقاضای قصاص کنند. آنها حتی برای پدرشان قبری ندارند که بر سر آن گریه کنند.


منبع: فرهیختگان

انتهای پیام/


تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۲۰:۰۲ ۱۳ تير ۱۳۹۵
اعدام بشه
ناشناس
۱۸:۴۰ ۱۳ تير ۱۳۹۵
نظام اباد و....
ناشناس
۱۶:۲۰ ۱۳ تير ۱۳۹۵
عاقبت بی بند و باری
ناشناس
۱۵:۳۰ ۱۳ تير ۱۳۹۵
روانی!
حالا چرا اینهمه وقت سکوت کرده!
الانم راستش و نمیگه