سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گفت‌وگوی منتشرنشده با همسر شیخ زکزاکی؛ مادری از نسل ام‌البنین

«زینت ابراهیم» از دغدغه­‌های مادرانه و از دلتنگی‌­هایش گفت؛ از آرمان­‌های بزرگی که با همسرش از احیای جامعه مسلمانان نیجریه در سر داشتند.

گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان - با زینت ابراهیم در اجلاس بیداری اسلامی و زنان آشنا شدیم. او و تیم همراهش جزو هزار و دویست مهمانی بودند که از 86 کشور جهان برای شرکت در این اجلاس به تهران آمده بودند. زینت ابراهیم همسر آیت‌­الله شیخ ابراهیم زکزاکی همراه همسر بزرگوارش از سخنرانان اصلی اختتامیه اجلاس بودند. اجلاسی که به همت مجمع جهانی بیداری اسلامی شکل گرفته بود و برکات زیادی داشت.

آن روزها و در آن هیاهوی شیرین آشنایی مسلمانان از کشورهای مختلف و بحث و تبادل نظر، هیچ­‌کس تصور نمی­‌کرد که چند صباح دیگر، زمان آبستن چه واقعه تلخی است برای خانواده آیت‌­الله شیخ زکزاکی و شیعیان مظلوم نیجریه.

در روز قدس سال 2014 و در پایان راهپیمایی آرام و بدون تشنج شیعیان زاریا، ناگهان نیروهای نظامی ارتش نیجریه به جمعیت حاضر هجوم بردند و دست به کشتار روزه‌­داران زدند. روزه‌دارانی که به رهبری شیخ زکزاکی تنها در شعارهای­شان خواستار آزادی قدس شریف و نابودی رژیم اشغال­گر قدس شده بودند. در بین شهدای روز قدس نام سه تن از فرزندان این شیخ شریف می‌­درخشد. احمد، حمید و محمد پسران رشید و توانمند شیخ بودند که در این واقعه وسیله­‌ای شده بودند از سمت پروردگار برای ابتلای این پدر و مادر مومن و انقلابی به آزمونی بزرگ. آزمونی که مهر تایید و قبولی آن را می‌شد به خوبی بر ناصیه شیخ دید؛ آن زمان که با طمانینه و سکینه قلبی بر پیکر نازنین ‌پسرانش نماز خواند و آن­ها را یک به یک با دستان خویش به خاک سپرد.



 برای اینکه پای حرف‌­های مادرانه زینت ابراهیم بنشینیم و روایت شهادت فرزندانش را از زبان خودش بشنویم، حوصله زیادی به خرج دادیم. مادر مانند کوهی از صبر و مقاومت پابه‌پای همسرش در فعالیت­‌های جنبش اسلامی نیجریه شرکت داشت و برنامه‌­های روزمره‌­اش فشرده بود. بالاخره به همت دوست عزیزمان جومای احمد کروفی که نویسنده، کارگردان و معلم و از اعضای جنبش اسلامی نیجریه و یکی از دوستان  زینت ابراهیم هستند، جلسه گفت وگوی تلفنی ما برقرار شد. جلسه‌­ای که منجر به ارتباطات نزدیکی شد.

زینت ابراهیم فارغ از هزاران کیلومتر فاصله‌­ای که بین­مان بود، بسیار گرم و صمیمی برای­مان حرف زد. گاهی از دغدغه­‌های مادرانه و از دلتنگی‌­هایش گفت؛ گاهی هم از آرمان­‌های بزرگی که با همسرش از احیای جامعه مسلمانان نیجریه در سر داشتند. جالب هم اینجا بود که آن‌قدر در بیان تاریخچه و اهداف جنبش اسلامی نیجریه هیجان داشت و از دستاوردها و موفقیت‌هایش خرسند بود که زمان زیادی صرف گفتن از پسران تحصیل­کرده و توانمندش نکرد.

هیچ تصور نمی­‌کردیم روزی متن این گفت وگو در شرایطی آماده شود که در دعاهای­مان آزادی شیخ زکزاکی و همسرش را از خدا بخواهیم. هیچ انتظار نداشتیم ارتش بی­‌شرم دولت نیجریه در اقدامی وحشیانه بیش از هزارتن از خواهران و برادران نیجریه‌ای­‌مان را به بهانه‌­ای پوچ و واهی قتل­‌عام کند و صدای هیچ مدافع حقوق بشری بلند نشود. این روزها در بی­‌خبری می­‌گذرند. بی‌خبری از احوال شیخی که حالا افتخار دارد تا پدر شش شهید باشد. بی­‌خبری از مادری که شش میوه دل و ثمره قلبش را به فاصله کمتر از دو سال تقدیم دوست کرد و به یقین جز شکر او و رضایت به رضای او حال دیگری ندارد.

از آفتاب روشن‌­تر است این حقیقت که آنچه در این ایام بر این زوج مجاهد می­‌گذرد، طی طریقی است برای رسیدن به رشد و کمال. آنچه از سختی و تلخی تجربه می‌­کنند، به واقع آخرین سرمستی­‌هاست برای کسب مقام لقای حقیقی یار اما... از تمام این­ها که بگذریم یک سوال بی­‌جواب جوری عجیب ذهن را می­‌آزارد که به راستی آیا خداوند به راحتی از حقوقی که از این خواهران و برادران بی­‌دفاع بر گردن ماست، می­‌گذرد؟! تاوان این سکوت و فراموشی را چه کسی باید بدهد؟! قصه پرغصه کربلای زاریا بسیار عمیق­‌تر و جانکاه‌­تر از آنچه تاکنون روایت شده، بالاخره کی و کجا گریبان بشریت را خواهد گرفت؟ آن روز ما کجای این ماجراییم؟! حسرت و تاسف و اشک و آهی که صرف این تراژدی کردیم چقدر ما را از اتهام سهل­‌انگاری‌­ها و بی‌عاری‌­ها نجات می‌­دهد؟!

کاش بیاید روزی که دوباره لحن شیوا و دوست­‌داشتنی زینت ابراهیم سهم­مان شود. کاش برسند لحظه­‌هایی که بتوانیم برای این شیخ شریف رسانه باشیم. ما بنشینیم و این پیر و مرشدی که حالا فقط از دریچه یکی از چشمانش ظلمات این دنیا را به نظاره نشسته؛ برای­مان حرف دل بزند... اللهم فک کل اسیر... به حق مظلومیت شهید کاظمین، الهی آمین.(با سپاس ویژه از آقای حسین بالا سلیمان از انجمن «بن‌­فودیو» که ما را در تهیه نسخه پیاده شده انگلیسی این گفت وگو یاری کرد.)

* می‌­خواهیم به عنوان اولین سوال قدری راجع به جنبش اسلامی نیجریه و فعالیت‌­های جناب شیخ زکزاکی در این حوزه بدانیم.

- بله. این جنبش در اواخر دهه 70 زمانی که شیخ زکزاکی دانشجوی دانشگاه بود، آغاز شد و به بخش­‌های دیگری از کشور به خصوص قسمت‌‌های شمالی گسترش پیدا کرد. البته بازخوردهای آن در قسمت‌‌های جنوبی هم دیده می­‌شود، اما این تاثیرات حقیقتا به اندازه آنچه در شمال رخ داده، نیست. این جنبش به بهانه تغییر در جامعه آغاز شد. در واقع ما در نیجریه، یک تاریخچه­‌ای از انقلاب اسلامی داریم که حدود 200 سال پیش به وقوع پیوست. علی رغم اینکه اسلام یک دوره طولانی در نیجریه حضور داشته است، اما همان طور که می‌­بینیم قرآن و احکام اسلامی بر امور جامعه حکومت نمی‌­کند. بن فودیو یکی از پایه‌گذاران اندیشه اسلامی در نیجریه کاری شبیه به انقلاب اسلامی ایرانیان را در نیجریه انجام داد. انقلابی که تا قبل از آمدن استعمارگران وجود داشت. هرچند قبل از این­که آن­ها بیایند، مردم راه را گم کرده بودند. در این شرایط وقتی  استعمارگران آمدند با نظامی مواجه شدند که انحرافاتی به آن تزریق شده بود. نظام اسلامی منحرف شده‌­ای که آن­ها آمدند و آن را تکه­‌تکه کردند.




* از نقش انقلاب اسلامی ایران در شکل­‌گیری تفکرات جنبش اسلامی نیجریه بگویید. از روندی که برای روشنگری مردم نیجریه طی شد.

-  در آن زمان یعنی اواخر دهه 70، مفهوم انقلاب اسلامی با نام امام خمینی(ره) مصادف بود و شناختی غیر از این در دنیا قابل درک نبود. اما تا سال 1979 زمانی که خداوند پیروزی را نصیب امام خمینی(ره) در ایران کرد؛ امید ما برای تشکیل ایالتی اسلامی مضاعف شد. هر چند در همان زمان هم عده‌­ای می‌گفتند که این کار غیرممکن است. در برابر این سخنان، ما به آن­ها آنچه را که مردم ایران تحت رهبری امام انجام داده بودند، یاد آوری می­‌کردیم. به اینکه آن­ها چطور توانستند در مقابل رژیم شاه ایستادگی کنند و سرانجام با دست­‌های خالی پیروز شوند. بنابراین آنچه در انقلاب اسلامی ایران اتفاق افتاد؛ امید ما را بیش­تر کرد. این بود که شیخ مردم را به هزاره قبل و زمان ظهور اسلام فراخوانند. به زمانی که اسلام مسئول حکومت بر مردم بود.
 
 * از اولین دیدار شیخ ابراهیم زکزاکی با حضرت امام خمینی(ره) و دستاوردهای این دیدار برای­مان بگویید.   
    
- یک سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران یعنی در سال 1980، شیخ ابراهیم زکزاکی از اولین کسانی بودند که در اولین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران شرکت کردند. آن ایام امام خمینی(ره) به خاطر مشکل قلب در بیمارستان بستری بود و شیخ همراه با سایر ملاقات‌کنندگان به دیدن امام رفتند. این دیدار خیلی روی شیخ تاثیر گذاشت. وقتی ایشان به نیجریه برگشتند تا حد امکان تلاش کردند تا مردم را درباره موفقیت انقلاب اسلامی ایران آگاه کنند. ایشان مرتب به همه می­‌گفتند که بازگشت به اسلام و حکومت اسلامی امکان­‌پذیر است. اگر خداوند این پیروزی را برای مردم ایران ممکن ساخته، پس در نیجریه هم این کار امکان­‌پذیر است.

 این حرف­‌های شیخ در واکنش به صحبت‌هایی بود که آن زمان می­‌شد. آن ایام خیلی­‌ها معتقد بودند که الان زمانه عوض شده و این پیروزی و بازگشت به آنچه «بن­‌فودیو» انجام داده، غیرممکن است. به عقیده بسیاری دیگر نیز، صحبت درباره اسلامی که 1400 سال پیش اتفاق افتاده بود، نوعی عقب­‌ماندگی و ارتجاع بود. خب آن­ها استدلال‌های زیادی هم می‌آورند. استدلال‌هایی که فقط برای خودشان قابل پذیرش بود. اما واقعیت این بود که خداوند، پیروزی انقلاب را در ایران نصیب امام­‌ خمینی(ره) کرد و این پیروزی امیدهای ما را برای تشکیل حکومت اسلامی افزایش داد. این گونه بود که جنبش اسلامی آغاز شد.       
                              
* یعنی بحث گرایش شیخ به مذهب تشیع بعد از دیدار ایشان با امام ­‌خمینی(ره) بود؟

- بله دقیقا. آن زمان هیچ کدام از ما شیعه نبودیم. همگی پیرو مکتب فکری مالکی و از اهل سنت بودیم. بعد از سفر شیخ به ایران و دیدار با امام‌­خمینی، ایشان اذعان داشت که خداوند امام­‌خمینی(ره) را پذیرفته و پیروزی را به ایشان عطا کرده چرا که راه امام و خط امام مورد قبول خداوند است. شیخ قبل از اینکه به ایران بروند، درباره مکتب فکری امام ­خمینی(ره) تحقیق کردند و در نهایت متوجه شدند که امام پیرو مکتب فکری جعفری است. پس از بازگشت از ایران و تشرف به مذهب تشیع، شیخ فراخوانی علنی در خصوص جنبش ارائه و اهداف جنبش را تبیین کرد. البته ناگفته نماند که بنا به مصلحت شیخ تا سال­‌ها بعد جریان شیعه شدن­شان را علنی نکردند.

* اهداف اصلی جنبش چه بود؟

- شیخ اعلام کرد که هدف بازگشت به سوی خدا و پایه­‌ریزی زندگی بر مبنای نظام اسلامی است. این جنبش که در ابتدا جنبشی مجزا و مشخص، متشکل از جامعه دانشجویان مسلمان1 بود، کم­ک به یک جنبش مردمی تبدیل شد. شیخ که یکی از مقامات رسمی جامعه دانشجویان مسلمان بود، در شرایطی اعلامیه جنبش را داد که بیشتر مقامات رسمی جامعه دانشجویان مسلمان ترسیده و وانمود کردند که شیخ از آن­ها نیست!

* با اعلام آغاز به کار جنبش اسلامی نیجریه شیخ با مشکل مواجه نشد؟

- در ماه مه 1981، واقعه‌ای رخ داد که منجر به دستگیری شیخ زکزاکی شد. و این تازه شروع ماجرا بود. ایشان بعد از آغاز فعالیت­‌های جنبش برای مدت­‌های طولانی دستگیر و زندانی شدند. در طول 15 سال پس از آغاز جنبش اسلامی در نیجریه، شیخ روی هم به مدت 9 سال زندانی بودند.

* فرمودید که شیخ تا مدت­ها بحث گرایش به تشیع را عنوان نکرده بودند. چرا؟

- ببینید برای عنوان کردن این موضوع به گذشت زمان احتیاج بود. باید در ابتدا بستری فراهم می‌­شد تا همه توان درک این موضوع را پیدا می­‌کردند. چرا که آن زمان همه به مکتب فکری اهل‌­سنت متمایل بودند و معرفی ناگهانی و بدون مقدمه مکتب شیعه امکان­‌پذیر نبود. در این مدت شیخ فقط تلاش می­کردند تا مردم را با تشیع آشنا کنند. به لطف خداوند و به خاطر امیدی که مردم به شیخ داشتند، به تدریج آشنایی و آموزش مکتب جعفری شروع شد. دیگر بماند که این کار اصلا کار آسانی نبود. مثلا در سال 1990 یا 1991، همایشی برای برگزاری جشن میلاد حضرت زهرا(س) برنامه‌ریزی کردیم. درآن جشن پس از سخنرانی سخنرانان مدعو، از شیخ خواستیم تا سخنان پایانی را ارائه کند. شیخ آن روز از ما خواست تا تحقیق کنیم و استدلال بیاوریم که چرا هیچ مجموعه­‌ای از روایات حضرت زهرا(س) و سایر اهل ­‌بیت(س) در جریان اصلی روایات مانند آنچه که صحیح بخاری و غیره وجود دارد؛ موجود نیست.

بعد از آن روز بسیاری از خواهران و برادران به من گفتند که سخنان شیخ در آن جشن سبب شد تا آن­ها برای رسیدن به جواب سوالات­شان به دنبال کتاب­‌های عقیدتی شیعه بروند! آن وقت بود که مسئله شیعه و ظهورش در جنبش آغاز شد. از آن به بعد خیلی­‌ها نزد شیخ می‌­آمدند و از او می‌­پرسیدندکه ایشان شیعه است یا سنی؟ خیلی­‌ها ایشان را تحت فشار قرار می‌­دادند تا اعتراف کند که جنبش فقط متعلق به اهل سنت است و نه شیعه. شیخ هم می­‌گفتند که چنین چیزی امکان ندارد.
                 
با وجود تمام این سختی­‌ها می­‌خواهم بگویم که ظهور شیعه در جنبش اسلامی، تنها لطف خداوند است. این لطف خدا است که جمعیت شیعیان اکنون در نیجریه به میلیون­‌ها نفر رسیده و حالا شما می‌­توانید اعضای شیعه جنبش را در بسیاری از مناطق دوردست کشور ببینید. البته این در حالی است که از دوستان اهل­‌سنت هم افراد زیادی در میان ما هستند.

* اگر موافق باشید برگردیم به حادثه روز قدس. روزی که شما سه فرزند عزیزتان را تقدیم اسلام کردید. اگر ماجرای شهادت آن­ها برای­مان بگویید.

- از وقتی که امام خمینی(ره) به مسلمانان جهان سفارش کردند که آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را به عنوان روز قدس در نظر بگیرند، جنبش اسلامی در نیجریه نیز راهپیمایی این روز شریف را برگزار کرده است. هر سال آخرین جمعه ماه مبارک رمضان برادران و خواهران مسلمان راهپیمایی صلح­‌آمیزی را به پا می­کنند. در روز قدس سال 2014 هم ما خیلی عادی مثل هر سال برنامه راهپیمایی‌­مان را داشتیم. آن روز هیچ خبری درباره احتمال حمله به راهپیمایی دریافت نکرده بودیم؛ هر چند می‌­دانستیم اسرائیل با شرکتی که الان نامش را فراموش کرده‌­ام، قراردادی برای کشتن شیخ امضا کرده است! می‌­دانستیم شیخ زکزاکی در خطر است، اما هیچ چیز درباره خطر روز قدس نشنیده بودیم. گاهی اوقات گزارشاتی از گزارشگران امنیتی می­‌گرفتیم. چون بعضی از مقامات بالای امنیتی به شیخ بسیار وفادار هستند و به همین دلیل معمولا شیخ را از نقشه­‌های شیطانی آگاه می­‌کردند.

   احمد، حمید و محمد هر سه خارج از کشور درس می­‌خواندند. احمد مهندسی شیمی می‌خواند و تا آوریل 2015 درسش تمام می‌شد. او رهبر گروه ابوالفضل‌­العباس(ع) بود. نهاد پویایی که بیش­تر شبیه سپاه پاسداران در ایران فعالیت می‌کرد. آن­ها فعالیت‌­های زیادی داشتند که توسط احمد رهبری می‌­شد. حمید مهندسی پرواز می­‌خواند. هر دو در چین مشغول به تحصیل بودند. محمد هم در جامعه­‌المصطفی لبنان درس می­‌خواند. همه برای تعطیلات آمده بودند. فقط محمد بود که در ماه شعبان آمده بود. احمد در ماه رمضان آمد و حمید پنج روز قبل از شهادتش برگشته بود. روز قدس، راهپیمایی در حال برگزاری بود که نیروهای ارتش از پشت به مردم حمله کردند. احمد در راهپیمایی حضور داشت و سریع از حمید خواست که از خانه‌­مان مواظبت کند، زیرا می­‌دانستند که در این معرکه هدف، حمله به شیخ است. آن­ها نیروهای دولتی بودند، ارتشی که با سلاح‌­های سنگین و پیچیده به مردم بی­‌دفاع حاضر در راهپیمایی حمله کرده بودند. آن طور که بعدها شنیدم، وقتی به پای پسرم حیدر(علی) شلیک کردند، حمید تلاش کرد او را نجات بدهد ولی آن­ها هر دوی­شان را دستگیر کردند. بعد از دستگیری حمید، به پای او هم تیر زدند و آن‌ها را به داخل ماشین­شان انداختند. وقتی احمد برگشت و متوجه شد چه اتفاقی افتاده، او هم به آنجا رفت اما آن­ها به پشت و پای او هم شلیک کردند. پنج قسمت از بدن احمد تیر خورده بود. او را هم انداختند داخل ماشین. حمید از احمد پرسیده بود که چند بار به او شلیک کرده­‌اند و احمد گفته بود پنج دفعه. ولی با این حال هنوز زنده بود. احمد هوشیار نبود ولی هنوز زنده بود. آن­ها او را به سربازخانه بردند و شروع کردند به شکنجه. برای شکنجه کردن از چاقو و انواع مختلف آلات شکنجه استفاده می‌­کردند. حتی پای حیدر را که تیر خورده بود، با چاقو تا استخوانش تکه تکه کرده بودند. احمد و حمید و دیگر برادرانی که دستگیر شده بودند هم مورد شکنجه قرار گرفتند. به غیر از پسرانم برادران دیگری هم بودند که هم از لحاظ روحی و هم جسمی شکنجه شده بودند.

 وقتی ارتش مطمئن شده بود که احمد و حمید فرزندان شیخ هستند، باز هم به آن­ها شلیک کرده بود. آنجا افسری بود که کمی نرم‌تر بود. وقتی وضع مجروحین را می‌بیند متاسف می‌­شود که چرا به جای بیمارستان آن­ها را به سربازخانه آورده‌­اند. برای همین تصمیم ­می­‌گیرد که­ آن­ها را به بیمارستان ببرند اما اطرافیانش وقتی می‌فهمند که ممکن است احمد نجات پیدا کند، به او شلیک کرده و شهیدش می‌­کنند.

 در هر حال راهی بیمارستان می‌­شوند. در مسیرشان به بیمارستان، حمید را که هنوز نفس می‌­کشید به وسیله چاقو زخمی کرده و تا قبل از اینکه به بیمارستان برسند، او را هم شهید کردند.  اما محمد در راهپیمایی هدف اصابت گلوله قرار گرفت. او وقتی فهمید به تعدادی از برادران از عقب حمله شده به سمت آن­ها برگشت. همان موقع تیراندازی از عقب شروع شد و همه دراز کشیدند تا گلوله به آن­ها برخورد نکند. هنگامی که محمد فهمید که احمد، حمید و حیدر دستگیر شد­ه‌­اند، بلند شد تا به سمت آن­ها  برود. همان موقع بود که به او شلیک شد. گلوله به شکمش خورد. در ابتدا من چیزی درباره احمد و حمید نشنیده بودم. فقط شنیده بودم که محمد تیر خورده و غرق خون شده است. قبل از اینکه حجاب سرم کنم و بیرون بروم، به من گفتند که او را به بیمارستان برده‌­اند. من هم به سرعت به دنبال آن­ها دویدم، اما قبل از اینکه به آن­ها برسم او را بردند. آن شب حیدر از بیمارستان به ما تلفن کرد و من از او پرسیدم که چه اتفاقی افتاده است؟ حیدر گفت که به پایش تیر خورده. وقتی از احمد و حمید سوال کردم، او شروع کرد به گریه کردن. از او پرسیدم آ­ن­ها را کشتند؟ او هم گفت: بله! آنجا بود که من از شهادت پسرانم باخبر شدم.     
                       
*ان شاءالله که خداوند هر سه فرزند شهید شما را میهمان سفره ارباب بی­‌کفن­شان قرار بدهد. بابت فرصتی که برای­مان گذاشتید بی­‌نهایت سپاسگزارم. به امید فراگیر شدن آرمان و اهداف جنبش اسلامی نیجریه در سرتاسر کشورتان.
ـــــــــــــــــــ
1. (MSS) Muslims students Society

منبع: مشرق

انتهای پیام/


تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.