سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

بازتعریف سیاست خارجی در نظام بین الملل با "قدرت دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران"

باید در نظر داشت که قدرت‌های بزرگ تمایل دارند سیاست بین‌الملل را حوزه اصلی و انحصاری خود بپندارند.

به گزارش خبرنگار سیاست خارجی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، در تداوم پاسخ به سئوال بنیادین، نسبت قدرت‌های بزرگ و سیاست بین‌الملل، سیر تحول درونی قدرت‌های بزرگ مورد نقد قرار می‌گیرد. بررسی این سیر می‌تواند به درک چگونگی وضعیت آنها در حال حاضر کمک کند.

ابتدا باید در نظر داشت که قدرت‌های بزرگ تمایل دارند سیاست بین‌الملل را حوزه اصلی و انحصاری بپندارند. در گذشته و طی قرون و دهه‌های گذشته، روابط بین قدرت‌های بزرگ، نابسامانی‌های عمده‌ای را در جهان بوجود آورده است. هر دو جنگ جهانی اول و دوم با میلیون‌ها کشته و زخمی و جابجائی سنگین و تلخ انسان‌ها چیزی جز منازعه بین قدرت‌های بزرگ نبود.


 دیدار اوباما رئیس جمهوری آمریکا از هیروشیما، محلی که اولین بمب هسته‌ای دنیا یک جا ۱۴۰ هزار انسان را نابود کرد، یادآور منازعه‌ای است که قدرت‌های بزرگ در دو اردوگاه متحدین و متفقین رودرروی هم قرار گرفتند. اوباما در دیدار خود از این شهر در روز جمعه گذشته به این موضوع اشاره کرد که این شهر و حادثه‌ای که بیش از ۷۰ سال پیش رخ داد، نشان می‌دهد که بشر چه قدرت و توانی در خود تخریبی دارد؛ اما او به این واقعیت نپرداخت که این رقابت درونی قدرت‌های بزرگ بود که این فاجعه را آفرید. جنگ جهانی اول نیز در همین قالب باید نگریسته شود. آن هم جنگی بود که قدرت‌های بزرگ برای کسب قدرت بیشتر و حذف حریف، به کشتار یکدیگر و دیگر مردمان پرداختند.

پایان جنگ جهانی دوم و تأسیس سازمان ملل متحد، به یک معنا پایان جنگ مستقیم بین قدرت‌های بزرگ بود. دهها دلیل، از جمله سازه و سازوکار شورای امنیت توسط قدرت‌های بزرگ این گونه طراحی شد که احتمال جنگ بین خود آنها کمتر شود و جالب آنکه این مرز، یعنی جلوگیری از جنگ مستقیم بین قدرت‌های بزرگ، کم و بیش رعایت شد. اما ساده‌لوحانه خواهد بود اگر تصور کنیم که پایان جنگ جهانی دوم به معنای پایان رقابت بین قدرت‌های بزرگ بود. به هیچ وجه چنین نیست. جنگ سردی که بین آمریکا و شوروی برای حدود ۵۰ سال وجود داشت، این رقابت را به تصویر می‌کشد. اما هر دو ابرقدرت به دلایل مختلف از برخورد مستقیم نظامی پرهیز کردند. 


در عین حال، تمامی طراحی‌های نظامی و استراتژیک آمریکا و شوروی بر این فرض استوار بود که اگر بین آنها جنگی رخ دهد، چگونه به پیروزی دست یابند. این فرض، به اماهای نظریه استراتژیک و همچنین به صف‌آرایی‌های گوناگون نظامی در عمل انجامید. هر چند بین آن دو قدرت بزرگ، جنگ مستقیم نظامی رخ نداد اما دو پدیده حائز اهمیت وجود دارد: اول آنکه آمادگی برای برخورد نظامی احتمالی، پیوسته وجود داشت و دوم آنکه از جنگ غیرمستقیم آنها و جنگ‌های نیابتی میلیون‌ها انسان در سراسر جهان آسیب‌های اساسی دیدند. جنگ سرد، علاوه بر کشتارهایی که در جنگ‌های منطقه‌ای ایجاد کرد، فرهنگی را در دنیا بوجود آورد که بسیار مخرب بود و هنوز جهان با باقی مانده و اثرات آن فرهنگ استراتژیک دست و پنجه نرم می‌کند.

پایان جنگ سرد در ۱۹۹۱، ماهیت نوینی به روابط قدرت‌های بزرگ داد و برای مدتی روابط بین قدرت‌های بزرگ متخاصم دوران جنگ سرد یعنی آمریکا و روسیه، دوستانه شد. و این دو در کنار هم قرار گرفتند. مطالعه مناسبات درونی قدرت‌های بزرگ در شورای امنیت سازمان ملل متحد نشان می‌دهد که نسبت به گذشته که تقابل و رویارویی بین آمریکا و شوروی، شاخصه اصلی رای‌گیری بود، دستخوش تغییر شد. در حقیقت چند سال قبل از پایان رسمی جنگ سرد، روابط بین آمریکا و شوروی، متحول شد و همراهی این دو ابرقدرت در موضوعات جهانی، با گذشته، تفاوت یافت. نمونه برجسته این تحول را می‌توان صدور قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت دانست که به پایان جنگ ایران و عراق و در ذیل فصل ۷ منشور اختصاص یافت، این دوران در خور توجه بیشتر است که در شماره آینده به آن پرداخته خواهد شد.


اگر کشوری بخواهد در دنیای کنونی مقتدر باشد و در صحنه بین‌المللی به حساب آید و ممالک دیگر از جمله همسایگانش او را جدی تلقی کنند، ناچار از داشتن سه مولفه اصلی قدرت خواهد بود. این سه بازوی قدرت‌، دیپلماسی قوی، صنعت و فن‌آوری قوی و ارتش نیرومند است.
 دیپلماسی قوی به معنای داشتن چشم‌انداز درست از وقایع جهانی، واقعگرایی‌، تعریف درست از امنیت ملی، داشتن پروژه دراز مدت سیاسی‌، داشتن دیپلمات‌های ورزیده و با تجربه در وزارتخانه‌ای منسجم و مورد حمایت همه ارکان قدرت است.

داشتن دیپلماسی قوی، هم در جنگ و هم در زمان صلح غیر‌قابل اجتناب است، زیرا اساسا هر جنگی که مبتنی بر یک پروژه سیاسی نباشد‌،جز ماجراجویی نمی‌تواند معنا داشته باشد و در جنگ، سفیران مبّرز کم ارزشتر از فرماندهان عملیاتی تلقی نمی‌شوند و وزارت خارجه به مثابه اتاق فرمان دیگری دور از جبهه نقش بازی می‌کند و تشدید و کند کردن عملیات نظامی‌با هماهنگی و معاضدت دیپلمات‌ها معنا پیدا می‌کند.

کشوری که دارای دیپلماسی جهانی باشد، هرگز منزوی نمی‌شود و دامنه و برد دیپلماسی اش به مراتب فراتر از مرزهای جغرافیایی خواهد بود و دیپلمات‌های کارکشته‌اش می‌توانند در داد و ستد‌های خود با دیگران موجب ارتقاء روابط شوند. کشوری که دارای دیپلماسی قوی باشد‌، از روابط قدرت جهانی و منطقه ای ارزیابی درست دارد و به قول معروف با حساب و کتاب بر جای بزرگان تکیه می‌زند و پای قدرتمندی اش را به اندازه گلیم قدرت خود دراز می‌کند و در نهایت با داشتن یک دیپلماسی قوی است که کشورها می‌توانند از امکانات بین‌المللی و سازمان‌های بین‌المللی بهره گیرند.

بدون اینکه بخواهیم وارد مصداق شویم برای نمونه می‌توانیم از هندوستان نام ببریم که دارای دیپلماسی قوی و نوعا سفیران توانا‌ست و با کمترین هزینه همواره بهترین بهره مندی را از امکانات بین‌المللی به دست می‌آورد و ضمن برقراری روابط با همه کشورها علیرغم داشتن مشکلات عدیده داخلی‌،روابط خارجی خود را به گونه‌ای تنظیم می‌کند که در عرصه جهانی مورد احترام همه قدرت‌ها و کشورها واقع شود‌. البته رابطه این کشور با همسایه اش پاکستان داستانی خارج از بحث ماست‌.


مولفه دوم قدرت یک کشور، توانمندی صنعتی و تکنولوژیکی آن است به گونه‌ای که در شاخه‌های گوناگون صنعت و تحقیقات در عرصه جهانی دارای حرف تازه و در صنایع استراتژیک خود‌کفا باشد.امروز شاهدیم که اگر کشوری مصرف کننده صرف باشد به دلیل وابسته بودن، با او مانند یک خریدار رفتار می‌شود و نگاه جهانی به او متناسب با موجودی حساب بانکی اش خواهد بود نه‌توانایی‌های علمی‌اش. برای مثال شش قدرت جهانی وقتی تن به مذاکره با ما دادند که دانشمندان هسته‌ای ما توانستند سد غنی‌سازی ۲۰ در صد را بشکنند و مهندسان ما توانستند با موشک‌های خود از جو زمین عبور کنند.

وقتی کشوری دارای بنیه علمی‌بالقوه بود می‌تواند این توانایی را فعلیت بخشد و نیازهای ضروری خود را تولید کند. در این خصوص نیز باید سیاست و چشم‌انداز علمی‌روشن باشد وکشور بهره مند از توانایی فن‌آوری و صنعتی، در تولید علمی‌،هم اقتصاد تولید را در نظر گیرد و هم نیازمندی‌های استراتژیکی خود را اولویت پژوهشی و تحقیقات بنیادی قرار دهد. 

با کمال خرسندی در کشور ما مقامات ارشد سیاسی به اهمیت نو‌آوری علمی‌و اولویت تولید دانش و تبدیل آن به فن‌آوری واقفند. در این خصوص رهبر انقلاب در موارد مختلف دست‌اندر‌کاران ذیربط را به اهتمام در تولید علم و اقتصاد دانش بنیان فرا می‌خوانند و در تشویق جوانان کشور در اقبال به علم آموزی پیشگامند‌.


نکته اساسی در بر خورداری از این مولفه قدرت، این است که از سیاسی کردن و رسانه‌ای کردن محیط‌های تولید علم پرهیز و جلو عوامفریبی در این حوزه گرفته شود. علم در هیچ نقطه ای از عالم یکشبه تولید نشده و دانشمند خلاق و مولد فن‌آوری پیش از گذشتن از سدهای فراگیری نتوانسته است مولد علم شود.

نکته آخر در این خصوص این که اگر قرار است دانشمندان جوان ما هر روز بر توفیقات خود بیفزایند باید کسانی که در محیط‌های علمی‌بر آنان ریاست دارند خود از اهلیت لازم برخوردار باشند و تسهیلات مبادلات علمی ‌بین‌المللی را برای آنها فراهم کنند و در این دنیای پر رقابت از دستا وردهای علمی‌آنان صیانت کنند.

مولفه سوم قدرت، نیروی توانمند نظامی‌مجهز به ابزارپیشرفته روز و نیروی انسانی آموزش دیده است.درکنار توصیه‌های دینی و توجه به واقعیت‌های پیرامونی برای ما که هشت سال در گیر جنگ تحمیلی بوده‌ایم، نیازی به استدلال نیست که بدانیم اگر نیروهای مسلح توانمند نداشتیم نه تنها از جنگ تحمیلی سر فراز بیرون نمی‌آمدیم، بلکه کشورمان نیز به صورت یکپارچه امروزی وجود خارجی نمی‌داشت و باز اگر امروز می‌بینیم که از سناتورهای امریکایی گرفته تا مرتجعین عرب به دنبال ایران هراسی هستند، یکی از علت‌هایش قدرت نیروهای مسلح ماست که تضمین کننده عزت و سرافرازی کشورند.


انضباط در نیروهای مسلح، تبعیت از دستورات ما فوق‌، عدم ماجراجویی فرماندهان ارشد،عدم ایجاد گرفتاری برای کشور با دخالت‌های غیر ضرور در امور سیاسی و سیاست خارجی‌،منهیاتی است که باعث زینت یک نیروی مسلح مقتدر می‌شود. نیروهای مسلح نیرومند در هر کشور مقتدر علاوه بر حفظ تمامیت ارضی و استقلال کشور می‌توانند با نظر مسئولان سیاسی برای کمک به دوستان کشور یا به منظور جلوگیری از خطرات فرامرزی به ماموریت‌های برون مرزی اعزام یا تحت پرچم سازمان‌ملل به نیروهای حافظ صلح در مناطق بدل شوند. 

همانگونه که آموزش‌های رزمی‌پیشرفته واحد‌های نظامی‌در هر ارتشی از ضروریات است، تجهیز واحد‌های نظامی‌به سلاح‌ها و ابزار مدرن نظامی‌اهمیت دارد، لذا دولت‌ها‌، هم باید خود به توسعه کارخانه‌های سلاح سازی همت گمارند و هم تجهیزات مدرن را خریداری کنند بدون آنکه بخواهند درگیر مسابقات تسلیحاتی غیر‌ضرور شوند که توان کشور را هدر دهد و از اجرای پروژه‌های عمرانی به خاطر نبودن بودجه لازم جلوگیری کند. یکی از دلایل سقوط نظام کمونیستی در اتحاد جماهیر شوروی افتادن در دام مسابقه تسلیحاتی با امریکا بود.

حال که این سه مولفه قدرت را تا اندازه‌ای تبیین کردیم، باید به این پرسش پاسخ دهیم که ایران تا چه درجه‌ای از این مولفه‌ها برخوردار است، بدون اینکه نه دچار توهم قدرت شویم ونه بخواهیم توانایی‌های خود را نادیده بگیریم. مقدم بر پاسخ به این سئوال باید به این نکته بپردازیم که دامنه منافع ملی ما چقدر است که برای صیانت از آن بخواهیم دیپلماسی و نیروهای مسلح را به خدمت بگیریم؟. به عبارت دیگربا امکانات پیدا و پنهانی ملی که در اختیار داریم‌، می‌خواهیم یک قدرت جهانی باشیم یا یک قدرت منطقه‌ای؟ 

واقعیت‌های سیاسی استراتژیک و جغرافیای کشور ما به گونه‌ای است که به ما امکان تبدیل شدن به یک قدرت منطقه‌ا‌ی را می‌دهد ومرزهای آبی ما در دریای خزر، دریای عمان و خلیج فارس و قرار گرفتن کشورما در منطقه تلاقی دو قاره آسیا و اروپا‌،به یک ایران مقتدر امکان حضور و مشارکت دربسیاری از تصمیم گیری‌های جهانی را خواهد داد. 


برجام برای دیپلماسی و ارتش ما این امکان پرواز را فراهم آورده است، به شرط آنکه به درستی، با واقع بینی و با درایت و ارزیابی درست قدرت خود قدم برداریم و اکنون که اسباب بزرگی ما فراهم آمده است، به درستی به جایگاه بزرگان تکیه زنیم. نیروهای مسلح ما امتحان خود را پس داده‌اند و اگر دیپلماسی ما هم بتواند در دیگر ابعاد مانند مذاکرات دو ساله هسته‌ای موفق باشد و توان عظیم علمی‌ما هم از قوه به فعل تبدیل شود، می‌توانیم ادعا کنیم که هر سه مولفه قدرت را صاحب شده‌ایم.
محمدرضاشجاعیان
انتهای پیام/


تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.