به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه
خبرنگاران جوان از همدان؛ سیدمیرآقا در سرودن شعر از سرآمدان معاصر بود و تخلص خود را مفتون انتخاب کرد، از اودیوانی حجیم به نام دیوان مفتون به یادگار مانده است که استاد سعید نفیسی مقدمه ای بر آن نوشته است. عشق سرشار و علاقه مفرط وی به ورزش باستانی و جسم نیرومند و پرتحرک او موجب شد که در عنفوان جوانی در ردیف پهلوانان نامی این رشته قرار گیرد.
مفتون شیفته ورزش بود و ورزشکاران بسیار را تربیت کرد، او طبع شعر خود را در این زمینه نیز آزموده است و شاید تنها شاعری است که در اشعارش فنون و اصطلاحات ورزش باستانی و کشتی را که بالغ بر شصت فن است نام برده و در ترجیحبندی بالغ بر ۲۶ بند گنجانده است. او خود را چنین توصیف کرده است :
مفتون تو سعدی همدانی و پیش ازاین این ملک جون تو شاعر شیرین سخن نداشت
شعری از مفتون در مدح حضرت علی(ع):
ز لیلایی شنیدم یا علی گفت به مجنونی رسیدم یا علی گفت
مگر این وادی دارالجنون است که هر دیوانه دیدم یا علی گفت
نسیمی غنچه ای را باز میکرد به گوش غنچه آندم یا علی گفت
خمیر خاک آدم چون سرشتند چو بر میخاست آدم یا علی گفت
مسیحا هم دم از اعجاز میزد زبس بیچاره مریم یا علی گفت
مگر خیبر زجایش کنده میشد یقین آنجا علی هم یا علی گفت
علی را ضربتی کاری نمیشد گمانم ابن ملجم یا علی گفت
دلا باید که هردم یا علی گفت نه هر دم بل دمادم یا علی گفت
که در روز ازل قا لوبلا را هر آنچه بود عا لم یا علی گفت
محمد در شب معراج بشنید ندایی آمد آنهم یا علی گفت
پیمبر در عروج از آسما نها بقصد قرب اعظم یا علی گفت
به هنگام فرو رفتن به طوفان نبی الله اکرم یا علی گفت
به هنگام فکندن داخل نار خلیل الله اعظم یا علی گفت
عصا دردست موسی اژدها شد کلیم آنجا مسلم یا علی گفت
کجا مرده به آدم زنده میشد یقین عیسی بن مریم یا علی گفت
علی در خم به دوش آن پیمبر قدم بنهاد و آندم یا علی گفت
شعر طنزگونه دیگری از مفتون آنهم در زمانیکه درقهوه خانه های کشور منقل و وافور آزاد و فراوان بود
ومفتون که خود ورزشکار باستا نی بوده است سروده :
آه از دمی که حقه وافور ماشکست کروبیان به عرش گزیدند پشت دست
آدم کشید یک دو سه بستی چو دربهشت شد توبه اش قبول زعصیان خویش رست
نوح نبی اگر دوسه بستی نمی کشید برکشتی نجات ، زطوفان نمی گذشت
زردشت داشت نام ونشان از پیمبران زیرا که داشت آتش وافور روی دست
چوب صلیب به دسته وافوراگر نبود عیسی بر آن زجرخ جهارم نمی گذشت
احمد کشید یک دوسه بستی به عرش رفت با دست دوست در شب معراج عهد بست
در جنگ بدر یک دوسه بستی علی کشید آن شد سبب که پشت همه کافران شکست
در کربلا حسین علی داد نشئه داد چسباندوهی کشید وبزد بست روی بست
مقصود جذبه احدیت بود ازاین مفتون نه این عصاره مفلوک زشت وپست