، استفان والت مینویسد: نگاه به کمپینهای انتخاباتی نشان میدهد که جمع باتجربهای از نخبگان سیاست خارجی آمریکا گرد کلینتون جمع شدهاند. اما این واقعیت نمیتواند یک نکته مثبت برای هیلاری کلینتون مقابل دونالد ترامپ باشد.
با بروز تحولات عجیب و غریب و غیرقابل پیش بینی، رای دهندگان آمریکایی باید در نوامبر آتی به پای صندوق های رای رفته و از میان دو گزینه هیلاری کلینتون و دونالد ترامپ یکی را به عنوان چهل و پنجمین رئیس جمهور آمریکا انتخاب کنند. دو نامزد تفاوت های چشمگیری با یکدیگر دارند: یک زن مقابل یک مرد. یک نامزد با سابقه طولانی در امور سیاسی مقابل یک تاجر خودشیفته، یک دموکرات مقابل یک جمهوری خواه و یک حامی پر و پا قرص انترناسیونالیسم لیبرال مقابل یک ملی گرای بیگانه ستیز.
کمپین های انتخاباتی آنها نیز حاکی از تفاوت های چشمگیری است و این تفاوت ها به ویژه در زمینه سیاست خارجی و کارشناسان مربوط به آن جلب توجه می کند؛ هیلاری کلینتون در کمپین خود تیمی از کارشناسان و مقامات سابقه دار در عرصه سیاست خارجی شامل نیکلاس برنز، مادلین آلبرایت، جک سولیوان، درک چولت، تامارا ویتس، فیل گوردون و بسیاری دیگر را تشکیل داده است. با در بر گرفتن یک وزیر خارجه سابق، یک بانوی اول پیشین و یک سناتور سابق تیم سیاست خارجی وی مظهر جریان اصلی سیاست خارجی آمریکا است.
در مقابل، به نظر می رسد که ترامپ شخصا مبدع اظهارنظرهای خود در سیاست خارجی است و لیستی که از اسامی مشاوران خود که در زمینه سیاست خارجی منتشر کرده نیز شامل چهره های سرشناس و باسابقه نمی شود. این موضوع یادآور نامه سرگشاده 120 کارشناس سیاست خارجی نزدیک به حزب جمهوری خواه است که از حمایت از ترامپ در صورت پیروزی نهایی در انتخابات مقدماتی اعلام برائت کرده بودند.
شاید این اختلافات چشمگیر در نگاه اول کفه رقابت را به نفع هیلاری کلینتون سنگین کند. اما نمی توان با اطمینان در این مورد سخن گفت.
در وهله اول به این نکته باید اشاره کرد که عمده شهروندان آمریکایی اهمیت چندانی به سیاست خارجی نمی دهند و به ندرت پیش می آید که رئیس جمهوری بر این اساس انتخاب کنند. شرایط اقتصادی مهم ترین محرکی است که انتخابات آمریکا را پیش می برد.
افزون بر این، به نظر می رسد که فضای عمومی در سال جاری آکنده از نوعی سرکشی و شورش است و در این میان مردم بیش از همه با همان جریان اصلی در سیاست کشور مشکل دارند.
کمپین برنی سندرز و دونالد ترامپ هر دو با خشم عمومی پیش برده شده است. بنا بر نظرسنجی موسسه پیو در بیست و ششم آوریل، 57 درصد مردم بر این باور بودند که آمریکا باید به مشکلات درونی خود بپردازد و اجازه دهد که کشورهای دیگر خود برای مشکلات خود راه چاره بیندیشند. در این نظرسنجی 41 درصد اعلام کرده بودند که به اعتقاد آنها مداخله آمریکا در امور جهانی بیش از اندازه بوده و تنها 27 درصد درگیری آمریکا در امور جهانی را مهم دانسته بودند. نیازی به گفتن نیست که این نظرات عمومی با دعاوی ترامپ بیشترین همخوانی را دارد.
به همین دلیل می توان گفت جمع شدن نخبگان سیاست خارجی آمریکا گرد هیلاری کلینتون نمی تواند برای وی و کمپین انتخاباتی اش نقطه قوت حساب شود.
آمریکا دهه 1990 را در حالی آغاز کرد که تنها ابرقدرت عرصه جهانی بود. در آن فضا هم جمهوری خواهان و هم دموکرات ها خواهان استفاده از قدرت آمریکا برای اشاعه دموکراسی آمریکایی و حقوق بشر در سطح جهان، چه با ابزار صلح آمیز و چه با استفاده از زور بودند. رشد بازارها، گسترش آزادی و اشاعه صلح همه در دست نخبگان سیاست خارجی قرار داشت.
اما این روند آن گونه که انتظار می رفت به نتیجه ننشست. سیاست آمریکا در خاورمیانه زمینه ساز حملات تروریستی 11 سپتامبر شد. پس از آن آمریکا وارد دو جنگ گسترده شد که هنوز هم پیامدهای آن آمریکا را رها نکرده است. واشنگتن نتوانسته علی رغم همه تلاش ها پرونده صلح اسرائیل و فلسطین را به نتیجه برساند. گسترش ناتو به حوزه نفوذ روسیه نیز مانع از برقراری روابط سازنده با روسیه شده است. واشنگتن نتوانست جلو پاکستان، هند و کره شمالی را برای عدم دستیابی به سلاح هسته ای بگیرد و تنها زمانی توانست با ایران در مورد پرونده هسته ای به توافق برسد که این کشور هزاران سانتریفیوژ ساخته بود. در لیبی، سوریه و یمن نیز اقدامات آمریکا تنها به از میان رفتن دولت در آنها کمک کرده و جهان عرب را به آشوب کشیده است. در این میان، قدرت چین نیز در آسایی شرقی در حال افزایش است و در حال به چالش کشیدن وضعیت مستقر در منطقه است.
شاید در این مدت آمریکا موفقیت هایی نیز داشته، اما عمده نتایج رضایت بخش نیست. در این دوره کوتاه تک قطبی، جهان به مراتب شرایطی بدتر از دوران جنگ سرد را تجربه کرده است. افراط گرایی خشونت آمیز، رکودهای اقتصادی، افزایش تصاعدی بیگانه هراسی، تضعیف دموکراسی و احیای رقابت قدرت های بزرگ میراث این دوران است. اگرچه سیاست خارجی آمریکا به تنهایی مسئول این مشکلات نیست اما اشتباهات آن نقش جدی در رقم زدن این شرایط داشته است.
اگر بخواهیم عادلانه قضاوت کنیم، باید بپذیریم که بسیاری از کارشناسان سیاست خارجی بدنه سیستم سیاسی آمریکا افرادی تحصیل کرده، بادرایت و وطن پرست هستند. اما همین افراد در درون سیستمی قرار گرفتند که آنها را تشویق به انطباق می کند و زیر سوال بردن رهبری جهانی آمریکا را بر نمی تابد.
وقتی این افراد گرد هیلاری کلینتون جمع شده اند، به معنای شریک کردن وی در همه اشتباهات سیاست خارجی طی 25 سال اخیر است. زمانی که سیاست مهاردوگانه در خلبج فارس پیاده شد، زمانی که دستور گسترش ناتو صادر گردید و زمانی که پیمان صلح اسلو امضا شد، هیلاری کلینتون بانوی اول آمریکا بود. وی در مقام یک سناتور به جنگ عراق رای مثبت داده بود. زمانی که آمریکا به لیبی حمله کرد، وی عهده دار سکان وزارت خارجه کشور بود. مشخص است که وی هیچ چاره ای جز حمایت از تعقیب استراتژی کلان هژمونی لیبرال ندارد.
اما چنین بار سنگینی بر دوش دونالد ترامپ نیست. دست ترامپ برای به چالش کشیدن هیلاری کلینتون و مشاوران آن باز است.
منبع: دیپلماسی ایرانی
انتهای پیام/