به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، طریق عمده رام نمودن قوه خیال، عمل نمودن به خلاف است. و آن چنان است که انسان در وقت نماز خود را مهیا کند که حفظ خیال در نماز کند و آن را حبس در عمل نماید و به مجرد این که بخواهد از چنگ انسان فرار کند آن را استرجاع نماید؛ و در هر یک از حرکات و سکنات و اذکار و اعمال نماز ملتفت حال آن باشد و از حال آن تفتیش نماید و نگذارد سر خود باشد. و این در اول امر کاری صعب به نظر می آید، ولی پس از مدتی عمل و دقت و علاج حتماً رام می شودو ارتیاض پیدا می کند. شما متوقع نباشید که در اول امر بتوانید در تمام نماز، حفظ طایر خیال کنید؛ البته این امری است نشدنی و محال و شاید آنها که مدعی استحاله شدن این توقع را داشتند؛ ولی این امر باید با کمال تدریج و تأنی و صبر و توانی انجام بگیرد."
بسیاری از ما به دنبال آن هستیم که نماز ما ما را به اوج ببرد اما گرفتار قوه خیال هستیم و هرزه گردی های این قوه ما را از نمازی با حضور قلب دور می کند. در فرازی از کتاب "آداب الصلوه" امام خمینی (ره) به این بحث پرداخته شده است که چگونه می توان با هرزه گردی های قوه خیال در نماز درافتاد.
آیا بستن پر و بال طایر خیال محال است؟بدان که هر یک از قوای ظاهره و باطنه نفس، قابل تربیت و تعلیم است با ارتیاض مخصوص. مثلاً، چشم انسان قادر نیست که به یک نقطه معینه یا در نور شدید، مثل نور عین شمس مدتی طولانی نگاه کند بدون به هم خوردن پلک های آن؛ ولی اگر انسان چشم را تربیت کند، چنانچه بعضی از اصحاب ریاضات باطله برای مقاصدی عمل می کنند، ممکن است چند ساعت متمادی در قرص آفتاب نظر بدوزد، بدون آن که چشم به هم خورد یا خستگی پیدا کند. و همین طور به نقطه معینی نظر را بدوزد چندین ساعت بدون حرکت و همین طور سایر قوا حتی حبس نفس که - علی المحکی - در اصحاب ریاضات باطله کسانی هستند که حبس نفس خود کنند مدت های زائد بر متعارف نوع. و از قوایی که قابل تربیت است قوه خیال و قوه وهمه است که قبل از تربیت، این قوا چون طایری سخت فرار و بی اندازه متحرک از شاخه ای به شاخه ای و از چیزی به چیزی هستند، به طوری که انسان اگر یک دقیقه حساب آنها را نگه دارد می بیند که چندین انتقال متسلسل با تناسبات بسیار ضعیف ناهنجار پیدا نموده؛ حتی بسیاری گمان می کنند که حفظ طایر خیال و رام نمودن آن از حیز امکان خارج و ملحق به محالات عادیه است؛ ولی این طور نیست و با ریاضت و تربیت و صرف وقت، آن را می توان رام نمود و طایر خیا را می توان به دست آورد، به طوری که در تحت اختیار و اراده حرکت کند که هر وقت بخواهد آن را در مقصدی یا مطلبی حبس کند که چند ساعت در همان مقصد حبس شود.
دوای هرزه گردی خیال چیست؟طریق عمده رام نمودن قوه خیال، عمل نمودن به خلاف است. و آن چنان است که انسان در وقت نماز خود را مهیا کند که حفظ خیال در نماز کند و آن را حبس در عمل نماید و به مجرد این که بخواهد از چنگ انسان فرار کند آن را استرجاع نماید؛ و در هر یک از حرکات و سکنات و اذکار و اعمال نماز ملتفت حال آن باشد و از حال آن تفتیش نماید و نگذارد سر خود باشد. و این در اول امر کاری صعب به نظر می آید، ولی پس از مدتی عمل و دقت و علاج حتماً رام می شودو ارتیاض پیدا می کند.
شما متوقع نباشید که در اول امر بتوانید در تمام نماز، حفظ طایر خیال کنید؛ البته این امری است نشدنی و محال و شاید آنها که مدعی استحاله شدن این توقع را داشتند؛ ولی این امر باید با کمال تدریج و تأنی و صبر و توانی انجام بگیرد.
ممکن است در ابتدا یک دهم وقت نماز حبس خیال شودممکن است در ابتدای امر در عشر نماز یا کمتر آن حبس خیال شده، حضور قلب حاصل شود؛ و کم کم انسان اگر در فکر باشد و خود را محتاج به آن ببیند، نتیجه بیشتر حاصل کند و اندک اندک غلبه بر شیطان وهم و طایر خیال پیدا کند که در بیشتر نماز زمام اختیار آنها را در دست گیرد.
و هیچ گاه نباید انسان مأیوس شود، که یأس سرچشمه همه سستی ها و ناتوانی ها است و برق امید، انسان را به کمال سعادت خویش می رساند. ولی عمده دراین باب، حس احتیاج است که آن در ما کمتر است.
قلب ما باور نکرده که سرمایه سعادت، آخرت استقلب ما باور نکرده که سرمایه سعادت، عالم آخرت است. ما نماز را سر بار زندگانی خود می شماریم و تحمیل و تکلیف می دانیم. حب به شی ء از ادراک نتایج آن پیدا می شود؛ ما که حب به دنیا داریم برای آن است که نتیجه آن را دریافتیم و قلب به آن ایمان دارد و لهذا در کسب آن محتاج به دعوت خواهی و وعظ و اتعاظ نمی باشیم.
اگر ایمان به حیات آخرت پیدا کنیم و حس احتیاج به زندگانی آنجا نماییم و عبادات و خصوصاً نماز را سرمایه تعیش آن عالم و سرچشمه سعادت آن نشئه بدانیم، البته در تحصیل آن کوشش می نماییم، ودر این سعی و کوشش زحمت و رنج و تکلف در خود نمی یابیم، بلکه با کمال اشتیاق و شوق، دنبال تحصیل آن می رویم و شرایط حصول و قبول آن را با جان و دل تحصیل می کنیم.
حب دنیا باعث تشتت خیال استباید دانست که به حسب فطرت و جبلت، قلب به هر چه علاقه و محبت پیدا کرد، قبله توجه آن همان محبوب است. و اگر اشتغال به امری مانع از تفکر در حال محبوب و جمال مطلوب شود به مجرد آنکه آن اشتغال کم شود و آن مانع از میان برخیزد، فوراً قلب به سوی محبوب خود پرواز نموده، متعلق به دامن آن شود.
اهل معارف و صاحبان جذبه الهیه اگر دارای قوت قلب باشند و متمکن در جذبه و حب باشند، در هر مرآتی جمال محبوب و در هر موجودی کمال مطلوب را مشاهده نموده و "ما رایت شیئاً الا و رایت الله فیه و معه" گویند. واگر سرور آنها فرماید: "لیغان علی قلبی و انی لأستغفرالله فی کل یوم سبعین مره" برای آن است که جمال محبوب را در مرأت، خصوصاً مرائی کدره چون مرآت بوجهلی دیدن، خود کدورت برای کمل است. واگر قلب آنها قوی نباشد و اشتغال به کثرات مانع از حضور شود، به مجرد آن که آن اشتغال کم شود طائر قلوب آنها با آشیانه قدس خود پرواز کند و دست آویز جمال جمیل گردد.
محبان دنیا در خواب هم رویای مال و ریاست دارندو طالبان حق، که در نظر اهل معرفت همه طالب دنیا هستند نیز هر چه مطلوب آنها است به همان متوجه و متعلقند. آنها نیز اگر در حبل مطلوب خود مفرطند و حب دنیا مجامع قلوب آنها را گرفته، هیچگاه از توجه به آن مسلوب نشوند و در هر حال و هر چیز با جمال محبوب خود به سر برند. و اگر حب آنها کمتر باشد، در وقت فراغت، قلب آنها به محبوب خود رجوع کند.
آنان که حب مال و ریاست و شرف در دل آنها است درخواب نیز مطلوب خود را می بینند و در بیداری به فکر محبوب خود بسر می برند؛ و مادامی که در اشتغال به دنیا بسر می برند با محبوب خود هم آغوشند؛ و چون وقت نماز شود، دل حالت فراغتی می یابد و فوراً متعالق به محبوب خود می شود، گویی تکبیره الاحرام، کلید در دکان یا رافع حجاب بین او و محبوب او است؛ یک وقت به خود می آید که سلام نماز را گفته، در صورتی که هیچ توجه به آن نداشته، همه اش را با فکر دنیا هم آغوش بوده. این است که چهل - پنجاه سال نماز، ما را در دل اثری جز ظلمت و کدورت نیست.
و آنچه باید معراج قرب حضرت حق و مایه انس به آن مقام مقدس باشد، ما را از ساحت قرب مهجور و از عروج به.مقام انس فرسنگ ها دور کرده.اگر نماز ما بویی از عبودیت داشت، ثمره اش خاکساری و تواضع و فروتنی بود، نه عجب و خود فروشی و کبر و افتخار که هر یک برای هلاکت و شقاوت انسان سببی مستقل و موجبی منفرد است.
بالجمله، دل ما چون با حب دنیا آمیخته شده و مقصد و مقصودی جز تعمیر آن ندارد، ناچار این حب مانع از فراغت قلب و حضور آن در محضر قدس شود. و علاج این مرض مهلک و فساد خانمان سوز با علم و عمل نافع است.
تو را ز کنگره عرش می زنند صفیرپس ای طالب حق و سالک الی الله! چون طائر خیال را رام نمودی و شیطان واهمه را به زنجیر کشیدی و خلع نعلین حب زن و فرزند و دیگر شئون دنیوی را نمودی و با جذوه نار عشق، فطره اللهی مأنوس شدی و "انّی آنست ناراً" گفتی و خود را خالی از مانع سر دیدی و اسباب سفر را آماده کردی، از جای برخیز و از این بیت مظلمه طبیعت و عبورگاه تنگ و تاریک دنیا هجرت کن و زنجیرها و سلسله های زمان را بگسلان و از این زندان، خود را نجات ده و طائر قدس را به محفل انس پرواز ده.