به گزارش گروه بینالملل باشگاه خبرنگاران جوان؛ واشینگتن تایمز در گزارشی نوشت: باراک اوباما هفته گذشته به عربستان سفر کرد. کشوری غیرعادی که آمریکا مدتهاست با آن رابطه دارد. رابطهای که میتوان آن را عجیب و استراتژیک و در حال حاضر تیره دانست. برای فهم این مسئله که چطور این روابط به چنین نقطهای رسیده است، مرور تاریخ مدرن خالی از لطف نیست.
«عبدالعزیز بن سعود» در سه دهه نخست قرن گذشته توانست اکثر قبایلی را که در شبهجزیره عربستان زندگی میکردند متحد کند. او آن قبایل را شکست داد و زمینها و ثروتهایی را که زیر آنها نهفته بود تصاحب کرد.
بن سعود سپس با انگلیس علیه پادشاه عثمانی که ادعای خلافت مسلمانان جهان را داشت همپیمان شد. در همین زمان آل سعود برای کسب مشروعیت کامل با وهابیها که آن زمان یک فرقه کوچک افراطگرا بودند، وارد معامله شد. وهابیها به شرطی که عقاید افراطی آنها تبدیل به دین اصلی کشور شود و به لحاظ مالی تأمین شوند، با حاکمیت سعودیها موافقت کردند.
بنابر این گزارش، در سال 1932 ملک عبدالعزیز بن سعود قلمرو خود را پادشاهی عربستان سعودی نامگذاری کرد. پس از جنگ جهانی دوم و به دنبال افول قدرت و نفوذ انگلیس، عربستان به سمت آمریکا تغییر جهت داد. عربستان نفتی را که تصاحب کرده بود به کشورهای غربی میفروخت. در عوض آمریکا نقش حامی و مدافع ریاض را برعهده گرفت.
تا سال 1979 همین روند بسیار خوب جواب داد. اما در این سال 2 اتفاق مهم رخ داد. نخستین اتفاق، سرنگونی رژیم پهلوی در ایران و تبدیل شدن آن به کشوری اسلامی بود. مسئله مذکور این معنا را داشت که نخستین کشور مدرنی که خود را متعهد به انجام جهادی جهانی میدانست یک کشور فارس و به طور عمده شیعه مذهب بود. مسئلهای که جهان سنیمذهب را شوکه و تحقیر کرد.
در نوامبر همان سال (31 روز منتهی به 11 آذر 58) درست در زمانی که دانشجویان انقلابی ایران سفارت آمریکا در تهران را تسخیر کردند، وهابیهای تندرو مسجدالحرام در مکه را به اشغال درآوردند. گرچه آل سعود در نبردی خونین توانست این شورش را سرکوب کند، به دلیل سانسور اطلاعاتی این کشور جزئیات زیادی از این درگیریها به بیرون درز نکرد.
در ادامه این گزارش آمده است: در پاسخ به این اقدام وهابیها انتظار میرفت آل سعود عقاید افراطی را نه سرکوب، دستکم محدود کند. اما سعودیها برای حمایت از عقاید افراطی، مفتیهای وهابی را در مساجد مختلف جهان مستقر کردند. آل سعود مدارسی تأسیس کرد تا در آنها به جوانان آموزش بدهد برای گسترش عقاید خود باید دیگران را بکشند و از دادن جان خود نیز دریغ نکنند. کاشتن این دانهها، منجر به رشد گروههای افراطی مانند القاعده و سپس میوه آن داعش شد.
افراطگراهایی که حتی با خود عربستان به دلیل آن چه طفره رفتن از انجام وظایف مانند نابودی کفار میدانند، مخالف هستند. «یاروسلاف تروفیموف» در کتابی که در سال 2007 با عنوان «حصر مکه» به رشته تحریر درآورد نوشت: دستکم تعدادی از مقامات سعودی اشتباه خود را پذیرفتهاند. شاهزاده «خالد فیصل» در سال 2004 اعلام کرد افرادی که مسجدالحرام را اشغال کردند سرکوب شدند؛ اما ما عقیدهای را که در پشت این اقدام قرار داشت نادیده گرفتیم و اجازه دادیم در کشور اشاعه پیدا کند.
بنابر این گزارش، اما درباره اختلاف عربستان با ایران باید از دو عامل اصلی یاد کرد. نخست اختلافنظر مذهبی دیرینه میان دو طرف در خصوص فردی که باید جانشین پیامبر اسلام شود و دیگری مسئله وجود بخش اعظم نفت عربستان در بخشهای شرقی این کشور که اکثر جمعیت آن شیعه هستند. مردم این مناطق از تبعیض و تعقیب آل سعود رنج میبرند. نمونه اخیر آن اعدام «شیخ نمر باقر النمر،» روحانی شیعه عربستانی، به دست آل سعود بود که با اعتراض ایران مواجه شد.
واکنش اوباما به این اوضاع پیچیده، ارائه پیشنهادی در خصوص تقسیم خاورمیانه میان ایران و عربستان بوده است. اما بررسی اثر این پیام در تهران و ریاض و همچنین برای اقلیتهای حاضر در خاورمیانه مثل کردها، مسیحیها و البته صهیونیستها قابل تأمل است.
در انتهای این گزارش آمده است: ارزشهای عربستان و آمریکا هرگز مشترک نبودهاند؛ اما از منظر دشمنان و منافع مشترک، این دو کشور با یکدیگر متحد بودهاند. به ادعای این گزارش، اکنون مقامات سعودی از جانب ایرانی که با افتخار نسبت به آمریکا ابراز تنفر میکند تهدید میشوند. این در حالی است که رئیسجمهور آمریکا بدون چشمداشت امتیازات زیادی به ایران میدهد. بنابراین چندان عجیب نیست که در این شرایط ریاض احساس خیانت کند. باید گفت عربستان تنها کشوری نیست که چنین حسی دارد.
انتهای پیام/