سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

حرفهایی که تا به حال از خداداد عزیزی نشنیده اید

خداداد عزیزی را بیش از آنکه به زیارت کردن حرم امام رضا(ع) و فضای مذهبی خانواده اش بشناسند به بازی های خوبش در تیم ملی و گل او برابر استرالیا می شناسند. ستاره سابق فوتبال ایران اما خاطرات جالبی از حرم مطهر امام رضا (ع) دارد او در مصاحبه با کاپ در مورد این خاطرات صحبت کرده است.

  به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، خداداد عزیزی را بیش از آنکه به زیارت کردن
 حرم امام رضا(ع) و فضای مذهبی خانواده اش بشناسند به بازی های خوبش در تیم ملی و گل او برابر استرالیا می شناسند. ستاره سابق فوتبال ایران اما خاطرات جالبی از حرم مطهر امام رضا (ع) دارد او در مصاحبه با کاپ در مورد این خاطرات صحبت کرده است.  
 
 
*خانه ما نزدیک حرم امام رضا(ع) بود و حدودا 8 دقیقه ای می توانستیم خودمان را از خانه به آنجا برسانیم.البته من در مشهد به دنیا نیامدم و در روستایی به نام چشمه عیلخی متولد شدم که چون چشمه های زیادی داشت این اسم را روی آن گذاشته بودند.هنوز هم گهگاه با پدرم به آن روستا می روم و بر سر مزار اقوام خود حاضر می شوم.

اطراف حرم دستفروشی می کردم

*از حدود 10 سالگی اطراف حرم دستفروشی می کردم. خدابیامرز مادرم با میل بافتنی در خانه کلاه می بافت  و من می بردم دور و بر حرم و آنها را می فروختم. آن خدابیامرز کلاه های قشنگی می بافت و وسط آنها توپک قرار می داد و از رنگ های زیبایی استفاده می کرد. من دست فروشی را دوست نداشتم و وقتی بچه های همسن و سالم نگاهم می کردم حس و حال خوبی پیدا نمی کردم.

* در همان خیابان نزدیک به حرم کنار پدرم می نشستم و دست فروشی می کردم اما دوست داشتم کار دیگری انجام دهم. البته هیچ کاری عار نیست و همه حرفه ها ارزشمند هستند.12،13 سالم که شد رفتیم سراغ بنایی و با آنکه کارسختی بود و با آن سن و سال باید کیسه های سنگین را جابجا می کردم اما آن کار را به دستفروشی ترجیح می دادم.
 
قبل از بازی استرالیا به پدرم گفتم برود حرم

موقع زیارت امام رضا(ع) حس و حالی به من دست می دهد که قابل وصف نیست و نمی توانم به شما بگویم درونم چه اتفاقاتی رخ می دهد. فقط می توانم بگویم که زیباترین لحظات را سپری می کنم.

*تا حالا برای خودم نذری نکرده ام و هروقت از امام رضا(ع) چیزی خواسته ام آن خواسته برای خودم نبوده است.

*یادم می آید قبل از بازی ایران و استرالیا در ملبورن با پدرم تماس گرفتم و به او گفتم: بابا، اول برو سر خاک مادرم و برایش فاتحه بخوان و بعد هم برو حرم امام رضا(ع) و برای تیم ملی دعا کن. آن روز هم من برای کل تیم از امام رضا(ع) کمک خواستم و بحث خودم نبود ولی کمک همه و بویژه من کرد تا در آن بازی تاریخی گل بزنم و تیم ملی به جام جهانی صعود کند.  

*ما مشهدی ها به امام رضا(ع) نگاه متفاوتی داریم و آن امام بزرگ را از خودمان می دانیم.

* اعتقاد همیشه خوب است و به انسان سیگنال های مثبت می دهد و تاثیر گذار است.

توپ طلای آسیا و موزه حرم

*سال 96 وقتی بهترین بازیکن آسیا شدم و توپ طلا را گرفتم آن را به موزه حرم مطهر اهداد کردم چون جای آن توپ در موزه حرم بود نه طاقچه خانه ما. البته من از دوران فوتبالم در خانه هیچ چیزی ندارم و حتی یک پیراهن برای خودم نگه نداشته ام.آن توپ هم در موزه حرم ماندگار می شد.

* من در گذشته زندگی نمی کنم و همیشه نگاهم به جلو است اما الان که سنم بالا رفته و به روزهایی که در حرم دستفروشی می کردم فکر می کنم حس و حال خوبی بهم دست می دهم.

می گویم خدایا چقدر بزرگی که آن بچه دستفروش را به اینجا رساندی که همه مردم او را می شناسند. می گویم یا امام رضا(ع) چقدر کریم هستی که کمک کردی تا بچه ای که خیلی شب ها گرسنه می خوابید حالا همه چیز دارد.

* از آن آدم هایی نیستم که تا کارم گیر کرد یاد امام رضا(ع) بیفتم. ما مشهدی ها اگر امام رضا(ع) را نداشتیم هیچ چیز نداشتیم. همیشه سعی می کنم در لحظاتی که مشکل ندارم هم به امام رضا(ع) فکر کنم.

* خیلی مواقع می روم وارد صحن می شوم و نگاهی به گنبد طلا می اندازم و سلام می دهم و بعد هم می روم دنبال کارهایم و همین مسئله به من کلی انرژی می دهد.
 
 
خواب عجیب آن شب

*حافظه طولانی مدت من خیلی خوب نیست اما یک خواب عجیب را که مدتها قبل دیدم خوب در یاد دارم.

یک شب که فکر کنم 5 سال بود از خواب پردیم. نزدیک اذان صبح بود. عرق کرده بودم و چنان از خواب پریدم که همسرم هم از خواب پرید و پرسید چه شده است؟ گفتم خواب عجیبی دیدم. دیدم یک مرد سفیدپوش که صورتی نورانی داشت به من گفت برو حرم و سوره «والتین و الزیتون» را بخوان. هوا گرگ و میش بود که سریع از خانه زدنم بیرون و رفتم حرم. تازه مردم داشتند برای نماز صبح می آمدند که از ورودی «بست شیرازی» یا به قولی درب«نواب» وارد صحن شدم و اول گنبد را نگاه کردم. بعد دیدم یک پیرمرد گوشه ای نشسته و ناخودآگاه سمتش رفتم و گفتم حاج آقا من این خواب را دیده ام و تعبریش را نمی دانم. گفت شما به نظر من برو نمازت را بخوان و بعد هم سوره «والتین و الزیتون» را بخوان. حس خیلی خوبی داشتم که قابل وصف نیست.اشک می ریختم و به گنبد نگاه می کردم.

* امیدوارم سال جدید برای همه مردم ایران سالی خوب باشد و زیر سایه امام رضا(ع) زندگی خوشی داشته باشند.

منبع:عصرایران
انتهای پیام/
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.