به گزارش خبرنگار
سیاست خارجی گروه
سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، تلاش عربستان سعودی در عملی ساختن رویکرد تغییر رژیم در سوریه و حمایت از گروه های تروریستی و معارض با دولت اسد، با توجه به ابعاد و اهميت منطقه ای و استراتژیک سوريه، نوع روابط دولت بشار اسد با آل سعود و به خصوص جايگاه سوریه در محور مقاومت قابل تحلیل است.
پشتيباني مالي و اختصاص دلارهاي عربستان براي تهيه سلاح و قاچاق اسلحه به داخل سوريه، ارائه راهکارهاي عملياتي به افراد برجسته در ميان گروه های معارض دولت سوریه و مرتبط كردن آنها با رسانههاي بينالمللي و نیز ايجاد فشار رسانهای از طريق رسانههاي تحت مالکيت آن کشور همچون شبكه تلويزيوني العربيه و روزنامه های الحيات و الشرق الاوسط از جمله ابزارهای به کار گرفته شده از سوی این کشور میباشند.
از سوی دیگر رژيم صهيونيستي و آمريكا براي اجراي طرح هاي مبارزه با مقاومت نيازمند همپيماناني در داخل منطقه هستند تا بتوانند صدماتي جدي به بدنه مقاومت وارد كنند و در این میان، عربستان به خوبی در راستای تحقق اهداف آنها عمل نموده است. از آنجا که سياست تضعيف حزبالله لبنان و تضعيف روابط ايران با سوريه از جمله خواستههاي اصلي مقامات رژیم صهیونیستی و آمريکاست، اين احتمال جدي مطرح است که تلآويو و واشنگتن از اين اقدام دولت عربستان حمايت کردهاند و برخي امکانات خود را در اختيار آن کشور قرار داده اند.
این موضوع را می توانیم در مقالهای که در سال 2007 میلادی به قلم سیمور هرش در روزنامه " نیویورک تایمز" منتشر شد؛ ملاحظه کنیم. در این سند آمده است که چگونه آمریکا، عربستان و اسرائیل همه منابع مالی و تسلیحاتی خود را برای از بین بردن نظام سوریه و ایران در اختیار تروریست ها قرار داده است.
دولت سوریه نیز تاکيد کرده است که شواهد و اسناد فراوانی دارد که نشان می دهد سعودی ها در کنار قطر و ترکيه، حمايت هاي مالي، لجستيکي و تسليحاتي گستردهاي را گروه هاي تروريست ها در سوريه به عمل مي آورند.[3]
اما با تغییر یافتن معادلات در سوریه در پی کمک نظامی روسیه به دولت قانوني سوريه در مقابله با گروه های تروریستی، چرخش رویکرد آمریکا در اولویت دادن به ریشهکن کردن داعش و نه سرنگونی دولت اسد[4]، ورود مصر به پرونده سوریه با کمک تسلیحاتی به دولت اسد و حضور چین در حریم دریایی سوریه و حمایت از دمشق[5]، و بالاخره اذعان قدرت های بزرگ به نقش تعیینکننده جمهوری اسلامی ایران در حل بحران سوریه، سیر تحولات برخلاف منویات آل سعود پیش می رود؛ ولی سؤال اساسی اینجاست که سعودی ها چه اهدافی را از پرداخت هزینه های سنگین حمایت از گروه های تروریستی همچون داعش و شبه نظامیان سلفی در حال جنگ با ارتش و نیروهای امنیتی سوریه دنبال می کنند؟
اهداف و منافع عربستان سعودي در سوريه
سوريه همواره به عنوان سدي در برابر زيادهخواهي هاي سعودي در جهان عرب ایستاده است. تقابل ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک دو کشور، حوزههای نفوذ مشترک را به صورت عرصهای برای رقابت فراهم کرده است. بحران کنونی سوریه فرصتی را نصیب سعودیها کرده است تا به حذف یکی از مخالفین سرسخت خود یعنی بشار اسد در منطقه اقدام کنند.
وقوع تحولات جهان عرب در سال 2011م. منجر به تغییرات ساختاری در سطوح سیاسی و امنیتی خاورمیانه گشت و جلوههایی از این تغییر ساختاری را در گسست ائتلافها و ظهور دستهبندیهای جدید میان بازیگران این مجموعه شاهد بودیم.
یکی از بازیگرانی که در بحبوحة خیزشهای خاورمیانه به شدت در موضع تدافعی قرار گرفت، عربستان سعودی بود که همواره به عنوان یکی از کشورهای تأثیرگذار در خاورمیانه عمل نموده است. سقوط مصر، تونس و یمن و همچنین بحران در بحرین از جلوههای این تحولات بود که به شدت محیط پیرامونی و حوزة نفوذ عربستان را متأثر ساخت و عربستان را بر آن داشت تا به موضعگیری در خصوص این موضوع بپردازد.
گرچه رویکرد اصلی عربستان سعودی در خصوص تحولات منطقه، حفظ رژیم های سیاسی و ممانعت از تغییر آنها و به طور کلی سیاست حفظ وضع موجود بود، اما در قبال کشورهای مختلف واکنشهای دوگانه ای را اتخاذ نمود؛ در حوادث مصر و تونس شدیداً مخالف تغيير رژيم بود، در بحرین بازیگر اصلی بحران بود و در مورد سوریه در رویکردی همسو با غرب در جهت تضعیف و تغییر دولت اسد تلاش نمود.[6] در پی فروکش کردن بحران در منطقه و درگیر شدن سوریه در بحران داخلی، عربستان نیز در موضع مدیریت بحران پیرامونی و موضع تهاجمی در خصوص تحولات منطقه قرار گرفت.
الگوی رفتار سیاسی و امنیتی عربستان در برخورد با کشورهای منطقه نشان میدهد که این بازیگر تلاش دارد تا به عنوان محور ژئوپلیتیکی منطقهای نقش یکپارچه ساز سیاستهای امنیت، هویت و قدرت را در خاورمیانه عهدهدار شود. اهمیت تغییر در سوریه از بعد ژئوپلیتیکی برای عربستان در دو مورد نهفته است: مهار کردن الگوی نفوذ معنوی ایران و مداخلات سوریه در حوزههای نفوذ عربستان در لبنان و فلسطین.
۱- مهار کردن الگوی نفوذ معنوی ایران در رقابتهای منطقهای ایران- عربستان، میتوان جلوههایی از رقابت ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک را مورد ملاحظه قرار داد. فعال سازی متحدین و حمایت از آنها بخش دیگری از نشانههای رقابت دو کشور محسوب میشود. توازن قدرت یکی از عوامل اصلی ثبات و امنیت میباشد. هماکنون شکل دیگری از تغییر در معادلة توازن منطقهای در حال شکلگیری است.
حمایتهای سیاسی، امنیتی و ژئوپلیتیکی آمریکا از عربستان محور اصلی شکلگیری تضادهای ژئوپلیتیکی جدید و برهم خوردن توازن قدرت منطقهای، محسوب میشود. الگوی رفتاری عربستان نشان میدهد که دولت آن کشور قصد ندارد تا اجازه بدهد که تحول قدرت و ارتقای نقش منطقهای ايران تداوم یابد.
عربستان به طور مشخص سوریه را از دریچة رقابتهای منطقهای با ایران (مهار الگوی نفوذ معنوی ایران) نگاه میکند و در واقع برای همین در مقابل نظام اسد گام بر میدارد: «کاهش نفوذ ایران در منطقه یا مهار کردن الگوی نفوذ انقلاب اسلامی در دنیای عرب که زمانی در قالب هلال شیعی مطرح گردیده بود».
عربستان دامنة این تهدید را بعد از بیداری اسلامی گستردهتر میبیند و نزدیکی گروههای مقاومت و به خصوص سوریه به ایران را به منزله برهم خوردن تعادل منطقهای و به حاشیه رفتن سیاستهای سعودی میداند؛ بنابراین عربستان در هماهنگی با رویکرد غربی- عربی تلاش دارد تا موقعیت ایران در سوریه را کاهش دهد.
از این رو در چنین شرایطی این کشور برای محدود سازی قدرت ایران در خاورمیانه از گروههای معترض در سوریه حمایت میکند. به گمان مقامات و تصمیمگیرندگان سعودی، سقوط نظام اسد میتواند جایگاه و نقش سوریه را در حمایت از گروههای مقاومت در سطح منطقه کاهش دهد و در این میان ضمن اینکه میتواند پایانی بر نفوذ سوریه در لبنان و فلسطین به عنوان حوزههای حیاتی عربستان باشد، موازنه برهم خوردة منطقهای پس از تحولات جهان عرب را نیز متعادل نماید.
۲- نفوذ سوریه در حوزههای حیاتی عربستان نقشآفرینی سوریه در معادلات سیاسی لبنان و قرار گرفتن دمشق به عنوان دولت حامی مقاومت اسلامی، بر اهمیت استراتژیک این کشور افزوده است. وجود محسوس و تأثیرگذاری دولت سوريه بر سیاست داخلی لبنان، کمک شایانی به مقاومت لبنان و گروههای مقاومت فلسطینی نموده است.
در لبنان نیز عربستان سعودی تلاش زیادی کرد تا با حمایت از سعد حریری و جریان المستقبل ترتیبات سیاسی درون این کشور را به نفع خود تغییر دهد؛ اما تا به امروز نتوانسته است در این امر موفق شود.
با ترور رفیق حریری، بعضی سران لبنان، غرب و کشورهای عربی، انگشت اتهام را به سوی سوریه، ایران و گروه مقاومت حزبالله نشانهگیری نمودند. عربستان که تا این زمان نقش سوریه در لبنان را به عنوان مداخله در حوزههای حیاتی خویش ارزیابی مینمود، نقش خود را در همراهی با کشورهای غربی ایفا نمود و با فشارهای بینالمللی و قطعنامة 1559سازمان ملل، سوریه مجبور به ترک لبنان پس از نزدیک به 2 دهه گردید.
عربستان سعودی در صحنة سیاسی لبنان به ویژه زمانی اهمیت یافت که تلاش کرد به عنوان میانجی و طرف ثالث در انعقاد توافقنامه 1989 طائف مؤثر واقع گردد که آتش جنگ داخلی لبنان را فرو نشاند. پس از عقد توافقنامه طائف، عربستان سعودی در بازسازی لبنان نقش مهمی را ایفا کرد. رفیق حریری میلیاردر لبنانی طرفدار آلسعود در سال 1992م. پس از توافقنامة طائف به نخستوزیری لبنان رسید که این مسئله به افزایش نفوذ عربستان در داخل لبنان و حضور پررنگ سعودیها در روند بازسازی اقتصادی لبنان منجر گردید؛ بنابراین اهمیت لبنان برای عربستان و حساسیتهایی که این کشور نسبت به مداخلههای سوریه در لبنان دارد، از این زاویه معنا مییابد.
از سوی دیگر مواضع دمشق در برابر رژیم صهیونیستی سبب شده تا این کشور به عنوان مهمترین عامل در مقابله با سیاستهای این رژیم در منطقه ایفای نقش نماید. پس از جنگ 1967م. که اعراب شکست سختی را از اسرائیل متحمل شدند، روابط کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی وارد مرحله جدیدی شد. مصر طی قرارداد کمپ دیوید در سال 1987م. و اردن طی قراردادی در سال 1991م. در عوض به رسمیت شناختن اسرائیل، مناطق اشغالی خود را در جنگ سوم پس گرفتند. کشور سوریه پس از جنگ سوم، به بسیاری از پناهندگان فلسطینی که طی 3 جنگ گذشته به سوریه عزیمت کرده بودند، شناسنامه اهدا کرد و برخلاف دیگر کشورهای عربی ضمن به رسمیت نشناختن اسرائیل، مرکز گروههای مقاومت شد.
پس از عقب نشینی مصر و اردن از مبارزه، سوریه به عنوان اصلیترین رکن مبارزه برای آزادی فلسطین در جهان عرب ایفای نقش نموده و این همواره در نقطة مقابل سیاستهای عربستان سعودی است. چرا که شواهد سیاسی و رسانهای از همسویی و همپیمانی رژیم سعودی با رژیم صهیونیستی علیه جبهه مقاومت حکایت دارد. از جمله شواهد مستدل برای این موضوع، طرح صلح پیشنهادی عربستان سعودی است که اتحادیة عرب در کنفرانس سران در مارس 2002م. در بیروت آن را پذیرفت.
این طرح پیشنهاد میدهد که تمامی اعضای اتحادیة عرب، اسرائیل را به رسمیت بشناسند و در عوض تلآویو نیز تمامی سرزمینهای اشغال شده در جنگ ژوئن 1967م. را بازگرداند؛ اما با این تفاسیر، سقوط سوریه میتواند علاوه بر کاهش حمایت از گروههای مقاومت در سطح منطقه، نقش عربستان را در مسئلة فلسطین برجسته و پررنگ سازد. سعودیها معتقدند در صورت سقوط سوریه و روی کارآمدن جریانی که همراهی خود را با سیاستهای منطقهای نشان دهد، میتواند گام جدّی در تحقق زمینههای صلح و رسیدن به یک توافق نسبی میان کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی باشد که در این معادله نقش عربستان سعودی برجسته و اثرگذار خواهد بود.[13]
تاریخ سیاسی خاورمیانه در دهه های اخیر نشان میدهد که سیاست عربستان سعودی در بحرانهای خاورمیانه بیشتر بر گسترش و تشدید بحران از راه ترویج و پشتیبانی از تروریسم تکفیری متمرکز است. تحولات اخیر جهان عرب ثابت کرد که عربستان از هیچ کمکی به تروریست های تکفیری خودداری نمی کند؛ به گونه ای که سیاست های این کشور در منطقه را می توان مهم ترین عامل رشد گروه های تروریستی به شمار آورد. به همین دلیل است که در بحران سوریه، عربستان سعودی از هرگونه راه حل سیاسی برای حل این بحران طفره میرود، چرا که پیش شرط هرگونه راه حل سیاسی و انتقال قدرت در سوریه، حذف گروه های تروریستی از عرصه میدانی است.[14]
حذف گروه های تروریستی از سوریه موجب حذف ابزارهای فشار عربستان برای تأثیرگذاری بر بحرانهای منطقه ای میشود و حتی ممکن است بحران را به داخل عربستان بکشاند. یکی از شواهد این امر نتایج نشست چهار جانبه وین در اول آبان ماه جاری (۲۳ اکتبر) است که ثابت نمود بر خلاف ادعاهای کشورهای غربی و متحدان عربی آنها، نه مبارزه با داعش برای آنها در اولویت است و نه رأی و نظر مردم سوریه و بازگشت امنیت و ثبات به این کشور برایشان اهمیتی دارد؛ گرچه به ظاهر جبهه غربی ـ عربی بر عدم تقسیم بندی ترویست ها به خوب و بد و مبارزه جمعی برای ریشه کنی هر نوع افراط گرایی و تروریسم تأکید میکنند، اما در عمل همچنان بیتوجه به روندهای دموکراتیک برای حل بحران سوریه، بر حمایت از تروریست های مخالف دولت قانونی تأکید مینمایند.[15]
۳- تقابل مقاومت با محافظهکاری عربی یکی از جلوههای تقابل عربستان در برابر سوریه به سیاستهای سوریه در منطقه بر میگردد. سعودیها همواره حمایت سوریه از گروههای مقاومت را خطری برای منافع و آیندة پادشاهیهای محافظهکار تلقي کرده است. در واقع تقابل دو ایدئولوژی مقاومت و محافظه کاري عربي همواره سایة خود را بر نگرش و طرز تلقی دو کشور سوریه و عربستان از یکدیگر بر جای گذاشته است. در واقع عربستان از زمان مرگ حافظ اسد و به خصوص روی کار آمدن بشار اسد نگاه مساعدی به سوریه نداشته است.
چرا که بشار اسد بسیار مستقلانهتر از سیاستهای منطقهای عربی عمل نموده است. برای همین عربستان هیچ نگاه مساعدی به نظام سوریه بعد از حافظ اسد نداشته و بحران سوریه فرصت خوبی را برای عربستان فراهم نموده تا با سقوط سوریه، سیاستهای محافظهکاری عربی در موضع برتری قرار گیرد.
اینگونه است که آل سعود تمرکز خود را بر سرنگونی دولت سوریه قرار داده و همواره از مخالفان دولت اسد و تروریست ها پشتیبانی کرده است و همچنان نیز بر این سیاست پای می فشارد. دولتمردان سعودی با تکیه بر دلارهای نفتی همواره تلاش کرده اند علاوه بر آموزش و تجهیز گروه های تروریستی، از ظرفیت های اقتصادی خود برای همراه کردن دیگر کشورها با سیاست های خود بهره ببرند.
در منازعات سوریه نیز همین رویکرد از سوی عربستان پیش گرفته شده است. اما بحران در سوریه نشان داد سیر تحولات برخلاف خواسته عربستان پیش میرود و پیامدهای گسترش تروریست های داعشی آن قدر برای کشورها وحشتناک است که دیگر عربستان نمی تواند با تکیه بر دلارهای نفتی خود دیگران را بخرد و با خود همراه سازد؛ هرچند با کمک آمریکا، همچنان نفوذ بسیاری در تحولات منطقه دارد.
مبارزه با داعش آنچنان فوریتی یافته است که «هنری کسینجر» وزیر امور خارجه دولت ریچارد نیکسون در آخرین مقاله خود بر فوریت مقابله با داعش به عنوان مهم ترین اولویت کنونی سیاست خاورمیانه ای آمریکا تأکید کرده است.
۴- بسط مرجعیت عربستان و گفتمان سلفیگری یکی دیگر از دلایل عربستان برای مداخله در سوریه و تقویت جبهة مخالفان بشار اسد، ارائه الگوی نظم جانشین در منطقه با اندیشة سلفیگری است. امری که حاکی از تقابل ایدئولوژیکی است و به اقلیت علوی حاکم در مقابل اکثریت سنی بر میگردد. در مقطع اخیر، سلفیها به نوعی حامل گفتمان اسلامگرایی افراطی هستند که البته نسبت به القاعده ملایمتر میباشند.
در واقع عربستان حامل این گفتمان، میتواند بسترساز ایجاد نوعی تنش مذهبی باشد. در اين بين از آنجا كه سلفیه ای سوریه نوعی وابستگی به وهابی های عربستان دارند، لذا محکم ترین حلقه اتصال میان وهابيون عربستان و سلفی های اردن و سوريه دیده می شود. از آنجا كه اخوانالمسلمين سوريه به عنوان ريشهدارترين و قديمیترين جنبش مبارزاتی اسلامی بعد از اخوانالمسلمين مصر بهشمار میرود، لذا سلفی ها نیز به موازات رشد اخوانالمسلمين در سوريه تشكيلات خود را سازماندهی نموده اند.
عربستان سعودی از سال 1982 عملاً سلفی های سوريه را تغذيه كرده است. اين رويكرد نه تنها در سوريه بلكه در اردن و يمن نيز اتخاذ شده است. همچنان که در يمن سلفیها با كمك ارتش علی عبدالله صالح به سركوب شيعيان الحوثی پرداختند. عربستان در سوريه علاوه بر كمك های مالی فراوان به سلفی ها، از طريق گروه 14 مارس در لبنان به رهبری سعد حريری سلاحهای بسیاری در اختيار گروههای سلفی كه عمدتا در شهرهای درعا، حمص ، حماه و دير الزور مستقر هستند، قرار داده است
عربستان با استفاده از این حربه در تلاش است تا با نشان دادن تقابل شیعی و سنی و حمایت از اکثریت سنی ضمن مهار کردن مخالفان داخلی و ایجاد همبستگی میان آنها، حمایت خود را از سنیهای سوریه ابراز دارد. امری که به دولت عربستان اجازه میدهد تا اعتبار مذهبی خود را به رخ مخالفان داخلیاش یعنی وهابیونی که در رسانهها و تلویزیونهای ماهوارهای به گریه افتاده و خواستار جهاد در سوریه هستند بکشد.
انتهای پیام/
دشمن اسلام و شیعه