سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

به مناسبت شهادت امام حن عسگری؛

امامی 28 ساله، در گوشه سامرا سر بر بالين شهادت مي‏ گذارد

زهد، کمترين محصول درخت ايمان اوست و کرامت، کوتاه‏ترين سايه شاخ و برگ‏هاي عظمتش. مدينه، از ربيع‏الاول 231 هجري، موازنه حضور او را در خاک دنبال مي‏کرد .

به گزارش گروه استانهای باشگاه خبرنگاران جوان از اصفهان، مي‏ ديد و مي‏ نگريست که حقارت دنيا، در تغافل مردم، به ارزشي جدال برانگيز تبديل شده است. رنج مي‏برد از اين که انسان، آن سوی اين هيچستان خاک را جست‏جو نمي‏کند و به فراتر از خود نمي‏انديشد.

مهرباني محض بود و صبر تمام! زنجيرهاي اسارت را بر دست و پاي خود تحمل کرد تا مردم، زمين‏گير نشوند؛ تا جهاني را از اسارت در خاک برهاند.

در موضع علم و مناظره، مقتدرانه قد علم کرد تا انسان را از جهالت دست و پاگير خويش نجات دهد. پايگاه‏هاي مردمي‏اش، گسترده‏ترين مدرسه‏هاي خودسازي و جامعه‏پروري بود. اما افسوس که کم بودند آنان که اين را فهميدند.

زهد، کمترين محصول درخت ايمان اوست و کرامت، کوتاه‏ترين سايه شاخ و برگ‏هاي عظمتش. مدينه، از ربيع‏الاول 231 هجري، موازنه حضور او را در خاک دنبال مي‏کرد و در جست‏وجوي مجالي براي عرضه حقيقت او به بيکرانه‏ها بود. تا آن‏که سامرا، بلوغ پذيرش او را در خود حس کرد و چيزي نگذشت که امام، به اتفاق پدر بزرگوارش، سکونت در آن ديار را برگزيد.

اينک امامي 28 ساله، در گوشه سامرا سر بر بالين شهادت مي‏گذارد. شش سال است که بار سهمگين ولايت را بر شانه‏هاي شکوه و استوار خويش حمل مي‏کند. نه... نه... نه بر شانه‏هاي خسته و نه بر دوش زخمي خويش، بلکه اين رسالت آسماني را در ژرفاي باور و در اعماق جان خويش، ثبت کرده است.

معتمد عباسي، تا لحظه‏اي ديگر، به خواسته بزرگ خود مي‏رسد. سال‏هاي اسارت و غم، سال‏هاي غم و تنهايي روزهاي تنهايي و سکوت... آه، غريبانه گذشت؛ چه معصومانه سپري شد.

مي‏گفت «زيبايي چهره، جمال برون است و زيبايي عقل، جمال درون» و حالا جمال ظاهرش را بيماري، به يغما برده؛ در حالي‏که 28 بهار، بيشتر از عمرش نمي‏ گذرد. مي‏ رود در حالي که از وصال خشنود است و براي امام خردسال نگران است.

*رفت و فردا را به موعود(عج) سپرد

امام، دل به فردايي سپرده است که موعودش عليه‏السلام ، حقيقت دين را فرياد زند. مي‏رود و دنيا را با همه فرازها و نشيب‏ هايش، با همه پستي‏ها و بلندي‏هايش به او مي‏سپارد. دردهاي نهفته‏اي را که جز در و ديوارهاي اتاق کوچکش در سامرا، احدي تاب گفتنش را نداشت

اسارت و سکوت حسني عليه‏ السلام باز هم در قصه حماسي او رقم خورده است. باشد تا خروش و فرياد حسيني‏اش، نصيب فرزندش مهدي(عج) شود.)

*مرثيه‏ سراي تو و چشم انتظار فرزند توايم

از کودکي‏ات، سجود و سير و سلوک، به سيمايت نور مي‏افشاند و عرفان، رخ‏ آراي تو گشته بود. وقتي بر شانه‏ هاي تو، جامه فاخر امامت امت نشست، به حبس کج نهادان، آرزده شدي. پرنده روح تو اما به هيچ ميله و قفلي تن نداد؛ که اوج زندان و کنج آن حبس، رخصت خلوت تو بود با معبود؛ «عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد.»

روزها با تشنگي کام تو، با روزه و شب‏ها با ناله و نواي مناجات تو پيوسته، رنگ خدا مي‏گرفت. آن رنج‏ها و عسرت‏ها را به صبر و سکوت، به شيوه نياي بزرگت علي عليه‏السلام از سر گذراندي و با حضور گسترده کلامت بر سرزمين‏هاي شيعيان، دل‏آرامشان شدي. اين حضور گرم، از آنِ ارشادگري‏هاي تو بود.

سيره و سريرت تو، به سان کهکشاني از نور و منظومه‏اي از ستارگان شب، مرز پيدا کردن راه بود از بيراهه، و بدعت‏ها و کژي‏ها، با انگشت اشارات تو به سمت صراط، راه مي‏نمود.

آهسته آهسته، روي در پرده مي‏ کشاندي تا دلدادگان کوي تشيع را به شيوه مهدي‏ات مأنوس کني که: آفتاب مي‏خواهد روي در نقاب ابر کشد و تا زماني دور، اين‏گونه بتابد.

*مرثيه ‏سراي هجرت توييم و همچنان چشم انتظار رونمايي آفتاب

هر شب که دلم براي تو تنگ مي‏شود، ابرها در فراق، با من گريه مي‏کنند. کاش به جاي خاک، از کلمه آفريده مي‏شدم تا سراپا شعر مي‏شدم در ستايش تو !

تو، پدر غم‏هاي شيرين روزهاي انتظاري. گاهي نوشتن دشوار است و از تو نوشتن دشوارتر. اشک‏هايم، مرغان دريايي‏اند که ساحل چشمانم را به بوي غربت حرم تو جست‏وجو مي‏کنند. اشک‏هايم، کبوتراني‏اند که آرزو دارند گره دخيل‏هايي شوند که به ضريحت بسته شده است.

بيست و ششمين بهار که پرپر شد

بالش شب‏هايم خيس مي‏شود از خيال 26 بهاري که کوتاه‏تر از همه پروازها، گذشت. عمري گذشته است و هنوز جهان نتوانسته از 6 سال امامت مهرباني‏ هايت بگويد.

هنوز تنگناي روزهاي زندان‏هاي پي در پي تو، گلوي جهان را مي‏ فشارد.

*جهان مسموم، هنوز سرفه مي‏کند

از روزي که تو مسموم شدي، بادها هر ثانيه سرفه مي‏کنند

بوي رفتنت، خبر شهادت داشت. پرنده‏تر از همه ابرها رفتي. رفتي، تا طلوع تو، در آغاز چهاردهمين خورشيد بشکند و عطر عدالت، مثل باران‏هاي بهاري، جهان را فرابگيرد.

شش سال، خورشيد امامتت، بي‏وقفه مي‏تابيد تا لبخندهايت، جهاني را معطر کنند. اما سه ظلمت فراگير، حصار آسمان امامتت شده بودند، تا هيچ روزني، عطر نوراني‏ات را حس نکند؛ سه قفس تنگ که نفس را تنگ مي‏کردند، پرندگي‏ات را اسير کردند. سامره، شش سال زندان پي‏در پي‏ات شد و ديوارهاي بسته، خستگي مدامشان را در عبادات مدامت گريه مي‏کردند.


انتهای پیام/گ

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۰۷:۵۳ ۰۱ دی ۱۳۹۴
جانم فدایت .الهم صلی علی محمد وال محمد وعجل فرجهم.اقاجان تو رو به عزیزترینت به خدا قسم بده و قسم بده و تمنا کن درسته شیعیانت هنوز وخوب و کامل نیستند ولی خدا میداند که بعد هزار سال با تو بزرگوار کامل و سالم وپاک میشویم پس اقاجان بیا تا با مدد و امدنت ما هم اگر خودت بخواهی تو رکابت سینه چاکیم.عجل عجل عجل لولیک الفرج.العجل العجل العجل الساعه الساعه الساعه.خدا خدا این همه امام وپیامبر اوردی برا این همه مردم ودیدنشون و ظلم کردند پس چرا برا این امام که سهم ماست و محتاج وتمنای حمایتش هستیم و این همه سال به مظلومیت به جرم ارادت به علی با ما چه کردند پس اقا ظهورش را اجابت کن تاما هم یک کاری برا اهلبت تو بکنیم و تو خشنود بشی.فقط خشنودی تو مهمه.امین
ناشناس
۰۷:۵۳ ۰۱ دی ۱۳۹۴
جانم فدایت .الهم صلی علی محمد وال محمد وعجل فرجهم.اقاجان تو رو به عزیزترینت به خدا قسم بده و قسم بده و تمنا کن درسته شیعیانت هنوز وخوب و کامل نیستند ولی خدا میداند که بعد هزار سال با تو بزرگوار کامل و سالم وپاک میشویم پس اقاجان بیا تا با مدد و امدنت ما هم اگر خودت بخواهی تو رکابت سینه چاکیم.عجل عجل عجل لولیک الفرج.العجل العجل العجل الساعه الساعه الساعه.خدا خدا این همه امام وپیامبر اوردی برا این همه مردم ودیدنشون و ظلم کردند پس چرا برا این امام که سهم ماست و محتاج وتمنای حمایتش هستیم و این همه سال به مظلومیت به جرم ارادت به علی با ما چه کردند پس اقا ظهورش را اجابت کن تاما هم یک کاری برا اهلبت تو بکنیم و تو خشنود بشی.فقط خشنودی تو مهمه.امین