به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از ساری، نیما در سال ۱۲۷۴ هجری شمسی در روستای یوش، از توابع بخش بلده شهرستان نور مازندران به دنیا آمد.
پدرش، ابراهیمخان اِعظامالسلطنه، متعلق به خانوادهای قدیمی مازندران بود و به کشاورزی و گلهداری مشغول بود. پدر نیما زندگی روستایی، تیراندازی و اسبسواری را به وی آموخت.
نیما تا دوازدهسالگی در زادگاهش، روستای یوش، و در دل طبیعت زندگی کرد.
۱۲ساله بود که بههمراه خانواده اش به تهران رفت و در مدرسه عالی سن لویی مشغول تحصیل شد و زبان فرانسه و عربي را فرا گرفت. پس از مدتی با تشویق یکی از معلمهایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول گشت و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و شعر گفتن به سبک خراسانی را شروع کرد.
نيما، شعر بلند افسانه را به نظام وفا، معلم قدیمی اش تقديم كرده است. پس از پایان تحصیلات در مدرسه سنلویی، نیما در وزارت دارایی مشغول کار شد، اما پس از مدتی این کار را مطابق میل خود نیافت و آن را رها کرد.
رويدادهای اجتماعی سالهای 1300 و 1301ش، نيما را به كنارهگيري از مردم و زندگي در ميان جنگلها دامان طبيعت و هواي آزاد كشاند و آنجا بود كه منظومه افسانه را سرود.
اين منظومه، به عنوان مهمترين اثر نيما، حد فاصلي است بين دنياي شعر قديم و دنيايي كه نيما بعدها در شعر به وجود آورد؛ و ميتوان آن را نقطه عطف و مقدمه و آغازي براي شعر فارسي معاصر دانست.
در شعر نيما وزن و قافيه در همه جا به تناسب به كار گرفته شده است. شعر آزاد نيمايي، تفاوتهاي آشكاري با شعر سنّتي داشته، از لحاظ عاطفي، بيشتر جنبه اجتماعي و انساني دارد. او از لحاظ زبان، هر كلمهاي را در شعر نو به كار ميبُرد با اين شرط كه با كلمات مجاور، مهجور، بيگانه و ناسازگار نباشد.
از نيما يوشيج به غير از مجموعه اشعار، آثار ديگري نيز به چاپ رسيده كه داستانها، اشعار و قصه براي كودكان، يادداشتها و نامهها و آثار تحقيقي از آن جملهاند. اما مهمترين اثر اين شاعر نوپرداز ايراني، افسانه نام دارد.
علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ خورشیدی نام خود را به نیما تغییر داد. نیما نام یکی از اسپهبدان تبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است. او با همین نام شعرهای خود را امضاء میکرد. در نخستین سالهای صدور شناسنامه نام وی نیماخان یوشیج ثبت شدهاست.
ازدواج
نیما در ۶ اردیبهشت ۱۳۰۵ خورشیدی ازدواج کرد. همسر وی، عالیه جهانگیر، فرزند میرزا اسماعیل شیرازی و خواهرزاده نویسنده نامدار میرزا جهانگیر صوراسرافیل بود. حاصل این ازدواج، که تا پایان عمر دوام یافت، فرزند پسری بود به نام شراگیم که اکنون در آمریکا زندگی میکند. شراگیم در سال ۱۳۲۱ خورشیدی بهدنیا آمد. وی ازدواج کرد تا به گفته خودش از افکار پریشان رهایی یابد.
اما درست یک ماه پس از ازدواج، پدرش ابراهیم نوری درگذشت. در همین زمان، چند شعر از او در کتابی با عنوان خانواده سرباز چاپ شد. وی که دراین زمان بهدلیل بیکاری خانهنشین شده بود در تنهایی به سرودن شعر مشغول بود و به تحول در شعر فارسی میاندیشید اما چیزی منتشر نمیکرد.
در سال ۱۳۰۷ خورشیدی، محل کار عالیه جهانگیر، همسر نیما، به بارفروش (بابل کنونی؛ مدرسه بدر) انتقال یافت. نیما نیز با او به این شهر رفت. یک سال بعد آنان به رشت رفتند. عالیه در اینجا مدیر مدرسه بود و نیما را سرزنش میکرد که چرا درآمدی ندارد. او مدتی نیز در دبیرستان حکیم نظامی شهرستان آستارا به امر تدریس مشغول بود.
آغاز شاعری
نیما در سال ۱۳۰۰ منظومه قصه رنگ پریده را که یک سال پیش سروده بود در هفتهنامه قرن بیستم میرزاده عشقی به چاپ رساند. این منظومه مخالفت بسیاری از شاعران سنتی و پیرو سبک قدیم مانند ملک الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی را برانگیخت.
نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسههای مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامههایی چون مجله موسیقی و مجله کویر پرداخت. انقلاب نیما با دو شعر «ققنوس» (بهمن ۱۳۱۶ش) و «غراب» (مهر ۱۳۱۷ش) آغاز میشود و او این دو شعر را در مجلهٔ «موسیقی» که یک مجلهٔ دولتی بود، منتشر کرد. او در ۶۲ سال زندگی خود توانست معیارهای هزارساله شعر فارسی را که تغییرناپذیر و مقدس و ابدی مینمود، با شعرهایش تحول بخشد.
آثار نیما
منظومه قصه رنگ پریده در حقیقت نخستین اثر منظوم نیمایی است که در قالب مثنوی (بحر هزج مسدس) سروده شدهاست. شاعر در این اثر زندگی خود را روایت کردهاست و از خلال آن به مفاسد اجتماعی پرداختهاست. بخش نخست این کار در قرن بیستم چاپ شده بود. سپس افسانه را سرود که در آن روحی رمانتیک حاکم است و به عشق نیز نیما نگاهی دیگرگونه دارد.
خانه نیما
خانه نیما یوشیج واقع در یوش، بنایی است که قدمت آن به دوره قاجار میرسد. این بنا به شماره ۱۸۰۲ از سوی سازمان میراث فرهنگی به عنوان اثر ملی ثبت شدهاست و حفاظت میشود. بازدید از خانه نیما برای عموم آزاد است.
درگذشت نیما
این شاعر بزرگ، درحالیکه به علت سرمای شدید یوش، به ذاتالریه مبتلا شده بود، برای معالجه به تهران آمد؛ معالجات تأثیری نداشت و در ۱۳ دی ۱۳۳۸ درگذشت و در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد. سپس در سال ۱۳۷۲ خورشیدی بنا به وصیت وی پیکر او را به خانهاش در یوش منتقل کردند. مزار او در کنار مزار خواهرش، بهجتالزمان اسفندیاری (درگذشته به تاریخ ۸ خرداد ۱۳۸۶) و مزار سیروس طاهباز در میان حیاط جای گرفتهاست.
نمونه شعر :
مي تراود مهتاب مي درخشد شب تاب
نيست يك دم شكند خواب به چشم كس و ليك
غم اين خفته ي چند خواب در چشم ترم مي شكند
نگران با من استاده سحر صبح مي خواهد از من
كز مبارك دم او آورم اين قوم به جان باخته را بلكه خبر در جگر ليكن خاري
از ره اين سفرم مي شكند نازك آراي تن ساق گلي كه به جانش كشتم
و به جان دادمش آب اي دريغا به برم مي شكند دست ها مي سايم
تا دري بگشايم بر عبث مي پايم كه به در كس آيد
در و ديوار به هم ريخته شان بر سرم مي شكند
مي تراود مهتاب مي درخشد شب تاب مانده پاي آبله از راه دراز
بر دم دهكده مردي تنها كوله بارش بر دوش دست او بر در،مي گويد با خود:
غم اين خفته ي چند خواب در چشم ترم مي شكند.
انتهای پیام/ز