به گزارش خبرنگار
دفاعی امنیتی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان؛
حمیدرضا قربانی_ چند سالی میشود که تاریخ منطقه غرب آسیا ورق خورده و طوفانی از التهاب و آشوب این منطقه را فرا گرفته است، به طوری که بسیاری از کشورهای منطقه درگیر این طوفان شدهاند. اما سوالی که باقی است این است که چرا در جریان این طوفان که به حق در برخی کشورهای عربی به وقوع پیوست خشک و تر با هم سوختند؟ و برخی دیگر از کشورها نیز صحنه نا آرامیهای ساختگی کشورهای غربی شدند؟ چگونه شد که سوریه هدف قرار گرفت؟
این طوفان در سوریه با وجود حمایت غرب و اعراب منطقه نمود بیشتری پیدا کرده است. اما نکتهای که اهمیت دارد ماهی گرفتن برخی از دشمنان عربی-غربی سوریه از این آب گلآلود است. چرا در مسئله سوریه کشورهای غربی و مرتجع منطقه وارد میدان شدند و
سوریه را با ناآرامی مواجه کردند؟ و چگونه غرب توانست در فضای ایجاد شده از آب گل آلود ماهی بگیرد؟
گر چه به
نظر میرسد کمکهای بدون چشم داشت سوریه به مقاومت لبنان در جنگ جولای و
آگوست 2006 یکی از دلایل خصومت اعراب مرتجع منطقه، غرب و رژیم صهیونیستی با
شخص بشاراسد و نظام قانونی سوریه است. شاید سوریه درب عبوری است برای وارد
شدن به مرحلهای بسیار سختتر به نام محور مقاومت، محور مقاومتی که روز به روز قدرتمندتر میشود.
تظاهرات بزرگ در الجزایر ، اردن، کویت، مراکش و سودان گسترش پیدا کردهاست، و اعتراضات جزئی که در موریتانی، عربستان سعودی، صحرای غربی، رخ دادهاست.همچنین در مرزهای رژیم صهیونیستی در ماه مه ۲۰۱۱ برخوردهایی اتفاق افتاده است.
پس از سه سال درگیری در خیابان ها، تونسیها در نهایت پای صندوقهای رای رفتند و دولت این کشور به طور رسمی به دولتی دموکرات تبدیل کردند و می توان گفت خیزشهای عربی در نهایت در یک کشور نتیجه ای مثبت داشت. دولت دموکراتیک تونس نتیجه یک انقلاب محسومی شود و روند انتقال قدرت در تونس به نوعی موفقیت آمیز محسوب می شود. شاید بتوان گفت تونس، تنها الگوی موفق در میان کشورهای بهار عربی است.
در حقیقت با خیزش مردمی تونس، مردم دیگر کشورها همچون مصر، لیبی، یمن، بحرین و عربستان به پا خواستند. اما امروز نتیجه این خیزشها با نقش آفرینی امپریالیسم آنچنان که باید نتیجه بخش نبوده است.
دموکراسی تاکتیکی غربیها در منطقه غرب آسیا باعث شده که هرجا منافع غربی ها در میان باشد خیزشهای مردمی عربی را با هجمه مواجه کند و به نوعی خیزش مردم را سرقت کند. مصر و بحرین نمونه بارز دموکراسی تاتیکی غرب در منطقه است.
**سرزمین فرعون، میزبان خیزش عربی
مخالفان دولت دیکتاتوری مصر با الهام از موفقیت خیزش تونس؛ علیه شکنجه، فقر، فساد و بیکاری، سرنگونی حسنی مبارک و لغو قانون شرایط اضطراری، افزایش حداقل دستمزدها، پایان دادن به خشونتها و از همه مهمتر خواسته روی کار آمدن دولتی مردمی اعلام کردند.
دومین کشوری که از سال 2010 با خیزش مردمی مواجه بوده کشور مصر است که نتیجه و خروجی آن خروج حسنی مبارک از قدرت بوده اما متاسفانه پس از آن عبدالفتاح السیسی وارد میدان شد و حرکت مردم مصر هم فرجامی مثبت نداشت. شاید بتوان کشور مصر را شکست خوردهترین خیزش در میان کشورهای عربی دانست که با ورود امپریالیسم و به سرکردگی آمریکا از مسیر خود منحرف شد و هنوز هم نتوانسته است که خود را بازیابی کند.
بر خلاف تونس در مصر، جماعت اخوان المسلمین در تشکیل ائتلاف و کسب مقبولیت سیاسی با رقابت با نخبگان که با دولت و ارتش ارتباط داشتند، ناکام شد. این ناکامی دلایل زیادی داشت اما نتایج نهایی بود. خیزش مردمی مصر به دست "کودتاچیان" سقوط کرد و شخصیتهای عالی رتبه دوره حسنی مبارک، دیکتاتور سابق مصر نفس راحتی کشیدند و حتی برخی از آنها تصمیم گرفتند در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنند. اکنون گزینه دیگری روی میز است: نه جامعه مدنی وجود دارد، طبقه متوسط قدرتی در اختیار ندارد و هیچ امیدی به مخالفان اسلامگرا نیز نیست. به نظر می رسد زمستان سیاسی مصر است که فرا رسیده است.
**طعم میوه خیزشهای عربی در لیبی
گرچه زمستان در بسیاری از سرزمین های عربی پایان یافته است اما هنوز ذائقه ملل عرب حلاوت و شیرینی طعم میوه این خیزشها را به خوبی نچشیده است. اسقاط دو مستبد مردم ستیز در مصر و تونس، حتماً سیمای نوینی را از دنیای عرب و خاورمیانه به نمایش گذاشته که با پیوستن قریب الوقوع قذافی به این فهرست، تصویر کامل تر شده، لکن هنوز تا شفافیت و تکامل یافتگی فاصله دارد.
ماجرای قیام لیبی که منجر به فروپاشی بخش عمده ای از نظام قذافی شد، از ظرافت ها و پیچیدگی های خاص و متنوعی برخوردار است. چهار تفاوت اساسی در قیام مسلحانه در لیبی با خیزش های سراسری و مردمی در مصر، تونس، یمن و بحرین قابل مشاهده است:
1- قیام لیبی از همان روزهای اول به اعتراضات مسلحانه تبدیل گشت. این قیام از شهر بنغازی در شرق لیبی آغاز شد ولی تظاهرات سراسری عمدتاً به همان شهر محدود ماند. از طرف دیگر، نیروهای معارض به مانند نیروی زمینی ناتو عمل کردند. ناتو ماشین جنگی و ادوات سنگین نیروهای قذافی را از هوا به کلی از کار انداخت و نیروهای معارض مسلح را تحت پوشش چتر حمایت هوایی خود قرار داد و پشتیبانی کامل تجهیزاتی-اطلاعاتی از آن ها به عمل آورد. عدم تسری تظاهرات سراسری به شهرهای بزرگ، خصوصاً طرابلس، به سرکوب و وحشت ایجاد شده توسط قوای قذافی نسبت داده می شد. لکن با تسخیر شهر به شهر توسط مخالفان و ورود آن ها به طرابلس، رسانه های غربی و عربی با تمام تلاشی که کردند نتوانستند به غیر از جمعیت چند هزار نفری در بنغازی، حتی یک جمعیت هزار نفری را در حمایت از نیروهای شورای ملی انتقالی در سایر شهرها و به ویژه در طرابلس، به تصویر بکشند. چرا مردم ترجیح داده اند از خانه هایشان خارج نشوند؟!
2- برخلاف مصر و تونس، در لیبی تقریباً تمامی ساختارهای نظامی، انتظامی و حاکمیتی فروریخت و باید از نو بنا شود. در مصر و تونس، به غیر از راس هرم قدرت که فروریخت، بدنه هرم و بالاتر از همه ارتش، تقریبا دست نخورده باقی ماند و مسئولیت دوره انتقالی را به عهده گرفت. جریان ها و احزاب عمده سیاسی، از جمله گروه های اسلام گرا نیز این فرآیند را پذیرفته اند.
3- در لیبی از همان ابتدا و به سرعت، نهادی متشکل از عناصر نظامی و غیرنظامی، سکولار و اسلام گراهای میانه رو و تندرو شکل گرفت که رهبری سیاسی و نظامی را عهده دار شد، ولی سایر قیام ها فاقد چنین رهبری منسجمی بودند.
4- با توجه به وضعیت بهتر معیشتی مردم لیبی نسبت به مصر و تونس، قیام لیبی به نسبت کمتری تحت تاثیر عوامل اقتصادی و معیشتی بوده است.
رژیمهای عربی منطقه همچون سایر نظام های متمرکز و فردمحور، با مخالفت داخلی روبرو شد و گرچه با روشی متفاوت، ولی نهایتاً به سرعت فروریخت. دیکتاتورهای عرب به دلیل خصوصیات فردی و احتمالاً مشورت های غلط اطرافیان و مدیران، از قبول هر گونه راه حل مسالمت آمیز و سیاسی سرباز زدند و تمامی پل ها را پشت سر خود خراب کردند. اهمیت نفت این کشورها، خودداری از ایستادن در برابر موج حرکت مردمی و تلاش برای جهت دادن به این موج از جمله عللی بود که ناتو و امپریالیسم را به مداخله واداشت تا به سقوط آنها بیانجامد. دیکتاتورهایی که خود به متحدی برای غرب، ولی نامطمئن، تبدیل شده بودند. هنوز معلوم نیست طعم میوه بهار عربی به ذائقه قاطبه مردم لیبی خوش آمده باشد.
در حالی که قیامها در حوزه عربی شمال آفریقا یکی پس از دیگری به نتیجه می رسند، در حوزه عربی خلیج فارس شاهد حرکت های ضدمردمی و ارتجاعی حکومت ها هستیم که نه تنها به مانند ترمزی در برابر حرکت ملت های منطقه عمل می کنند، بلکه با فرصت طلبی و همکاری با غرب تلاش می کنند تا رژیم های جبهه مقاومت را سرنگون سازند.
مردم کشورهای عربی با چالش های داخلی، منطقه ای و بین المللی روبرو هستند. ملت های آزاده نیز احتمالاً حمایت ناتو را افتخاری برای انقلابیون تلقی نمی کنند. گرچه خیزش، بخش بزرگی از جهان عرب را در برگرفته و شباهت های زیادی بین آن ها وجود دارد، مع الوصف خیزش هر کشور از مشخصات و مشخصات متفاوتی نیز با سایرین برخوردار است. مردم لیبی هنوز دنبال امنیت و تمامیت ارضی خود هستند.
**یمن پای در مسیر همسایگان خود میگذارد
قیام مردمی یمن، مجموعهای از راهپیماییهای خیابانی و اعتراضات علیه حکومت دیکتاتوری یمن و رئیسجمهور آن، علی عبدالله صالح بود که از ۱۴ ژانویه ۲۰۱۱ میلادی، در این کشور آغاز شد و در ۳ فوریه که به روز خشم شهرت یافت به اوج رسید که با برخوردهای خونین و خشونتآمیز حاکمیت با مردم معترض روبرو شد. شدیدترین برخورد دولت و ملت در ۱۸ مارس که به جمعه خونین معروف است رخ داد که ۵۰ کشته و ۲۴۰ مجروح داشت.
دهها هزار نفر در صنعا، پایتخت یمن، در روزهای پایانی ژانویه ۲۰۱۱ میلادی دست به تظاهرات خیابانی زده و خواستار کنارهگیری علی عبدالله صالح، رئیسجمهوری این کشور از قدرت شدند. علی عبدالله صالح سی سال این مقام را در اختیار داشت.
با افزايش شمار كشته و زخمی شدگان اعتراضات در يمن، حتی تعدادی از نمايندگان پارلمان اين كشور از مقام خود استعفا كردند. پس از تظاهرات قضات اين كشور در اعتراض به عملكرد دولت و تقاضای تغيير شورای عالی قضايی و استقلال دستگاه قضا از دخالت های دولت؛ شورای علمای يمن نيز با آشكار ساختن اعتراضات خود، تجاوز و تعرض به تظاهر كنندگان يمنی را حرام اعلام كرده اند. حتی پيوستن گروه زيادی از زنان يمنی به تجمعات اعتراضی كه در اين كشور كمتر سابقه داشته، تفاوت اين بحران با بحران های پيشين را برای عبدالله صالح كه به گفته وی دولتی خو كرده با بحران ها است، آشكار ساخته است. انقلاب یمن امروز درگیر جنگ تازهای با رژیم کودککش آلسعود است که نقطه عطفی در ثبت انقلاب یمن خواهد بود.
از ویژگیهای مهم قیام مردمی یمن وجود رهبری مقتدر به نام جنبش انصارالله است که مسیر انقلاب را به خوبی تعیین کرد، دقیقا همانند آنچه که ما در انقلاب اسلامی ایران دیدیم. انصارالله هم اکنون نیز مردانه در مقابل رژیم کودککش آلسعود ایستاده است.
**انقلاب بحرین آخرین شکوفه از قیام عربی
از آغاز قیام مردمی بحرین در سال 2011 اظهارات شخصیتهای مختلف جهان به گونهای بود که این خیزش را در زمره بهار عربی توصیف کردند. قیامهای مردمی از تونس به مصر، لیبی، یمن و بحرین منتقل شد. خیزش های مردمی در این کشورهای عربی در یک چارچوب رسانه ای قرار داده شد، زیرا تقریبا در یک زمان شکل گرفت و شرایط داخلی و خارجی مشترکی باعث ایجاد این قیامهای مردمی شد. اما هر قیامی به شرایط جغرافیای سیاسی و عوامل اجتماعی و دستاوردهای تاریخی آن کشور نیز بستگی دارد. قیام بحرین ویژگی خاصی دارد که آن را از سایر انقلابها متمایز کرده است. زیرا فعالیتهای مردمی ملت بحرین به تازگی شروع نشده و ناشی از تبهای بهار عربی شکست خورده نیست بلکه در بحرین درگیریهای تاریخی وجود دارد که از زمانهای گذشته در این کشور با نظام حاکم وجود داشته و همواره اعتراضاتی در برابر حاکمان این کشور رخ داده است.خواسته های مردم بحرین نیز با خواسته های دیگر کشورهای عربی فرق دارد.
مسالمت آمیز بودن تظاهرات مردم بحرین نیز ویژگی مهم دیگری بود که آل خلیفه و آلسعود آن را درک نکردند. این موضوع فقط در کشور بحرین دیده شد و کشورهای عربی از این ویژگی برخوردار نبودند. به طوری که تعدادی از آنها به درگیریهای مسلحانه و خشونت روی آوردند، به ویژه در لیبی این خشونتها به خوبی نمایان شد و به اوج خود رسید.
**آب که گلآلود باشد عدهای به فکر ماهیگیری میافتند
ناتو و غرب به همراه حمایت همه جانبه کشورهای عرب خلیج فارس و رسانه های گروهی مشهور عربی آنها همچون الجزیره و العربیه در تلاش هستند تا با برقراری ارتباط بی ربطی بین لیبی و سوریه، روش سرنگونی قذافی را به الگویی برای اسقاط نظام بشار اسد تبدیل کنند و یا شورشیان خارجی سوریه را مردمان انقلابی بخوانند. پس بر این گونه دولتها است که با تحلیل دقیق اوضاع و توجه کامل به مطالبات واقعی مردم و تحقق آن ها، زمینه تطابق چنین الگویی با وضعیت داخلی کشور خود را از بین برده و به حقیقت و منتفع شدن همگان از مردم سالاری باور داشته باشند. غرب و همپیمانانش سعی کردند شورش سوریه را به بهار عربی ربط دهند. کمی دقت در مسئله سوریه به همگان ثابت میکند که مسئله سوریه، شورشی خارجی بیش نیست، شورشی که از سوی آلسعود، رژیم صهیونیستی، آمریکا، ترکیه و قطر پشتیبانی مالی و تسلیحاتی میشود.
رکن اصلی هر انقلاب مردم آن هستند، اما مردم سوریه مردانه پای نظام، دولت و رئیسجمهور خود ایستادهاند. در هر انقلابی، انقلابیون در صدد ساقط کردن نظام هستند، اما در قضیه سوریه این موضوع کمی پیچیده است. شورشیان به اصطلاح انقلابی به جان مردم افتادهاند و فقط و فقط جنایت میکنند. حکومت بر حق سوریه در این 5 ساله هر گونه تهدید و فتنه را مدیریت کرده است. امتیاز بشار اسد این است که در میان مردم کشورش از کاریزمای بالایی برخوردار است و میتواند به مردم خود تکیه کند.
اسرائیل و آمریکا میخواهند محور مقاومت را به عنوان مقدمهای برای حل و فصل مساله تروریسم به نفع خود هدف قرار دهند و سوریه به عنوان یکی از مهمترین سنگ بناهای مقاومت در کانون این توطئه قرار گرفته است. سوریه به عنوان کشوری که اشغال سرزمینهای عربی و فلسطینی در سال 1967 را نپذیرفته؛ هیچ گاه اجرایی شدن تبادل اراضی که در پیشنهاد برخی کشورهای عربی به اسرائیل آمده است را نمیپذیرد حتی اگر تمام کشورهای عربی به این مساله تن دهند.
شاید بشار اسد و مردمش به واسطه حضور در محور مقاومت تاوان حمایت از جمهوری اسلامی ایران و حزبالله لبنان در جنگ 33 روزه را میدهد. تروریستها و اربابانشان با تحت فشار قرار دادن سوریه، به نوعی از محور مقاومت انتقامگیری میکنند.
عدهای
از کارشناسان معتقدند که مسیر فتح ایران از سوریه میگذرد. علت اصلی دشمنی
با سوریه را نیز برادری سیاسی و مذهبی سوریه و ایران است که به زعم دشمنان
بسیار تلخ است. جمهوری اسلامی ایران، سوریه، حزبالله لبنان و یمن هدفی
واحد دارند و آن هم پیشبرد اهداف به حق محور مقاومت است. جمهوری اسلامی
ایران و حزبالله لبنان رفیق نیمهراه نیستند که دوست خود را در این برهه
تاریخی تنها بگذارند.
به هر حال سوریه به همراه محور مقاومت روبروی محور
شرارت عربی- آمریکایی ایستاده است و پا پس نمیکشد. مقاومت سوریه دایههای
مهربانتر از مادر شورشی را از بین خواهد برد. شورشیانی که با نام مردم بر
مردم میتازند و هر هدفی را دنبال میکنند به جز انقلاب مردمی. شورشیانی با
ملیتهای مختلف همجون آمریکا، استرالیا، چچن، سعودی و دیگر کشورهای غربی
که آمدهاند برای مردم سوریه انقلاب کنند. بايد دانست كه تداوم اين تروريسم
تكفيري تندروی مذهبی بحرانی است كه ادامه آن تمامی جهان را تهديد ميكند و
فقط مختص به سوريه نيست.
سوریه
یکی از ارکان اصلی جبههی مقاومت است، جبههای که یک تنه در مقابل
امپریالیسم غربی-عربی ایستاده است. دشمنان میدانند که این جبهه کوتاه
نخواهد آمد و به همین دلیل شمشیر را از رو بستند.
جمهوری اسلامی ایران تنها کشوری است که از همان ابتدا به صورت رسمی در کنار مردم و ارتش و نظام سیاسی سوریه که مبتنی بر مشروعیت مردمی بود، قرار داشت. موضع رسمی ایران در بحران سوریه توقف درگیری نظامی و آغاز گفتگوهای سیاسی برای دستیابی به یک راه حل مورد توافق طرفین بوده است. این شعار که بحران سوریه راه حل نظامی ندارد از همان اوایل بحران توسط مسئولین سیاسی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران مطرح شد، امروز با گذشت نزدیک به 4 سال از درگیریها و کشتار دهها هزار نفر از مردم سوریه و مسلمانان فریب خورده که از کشورهای مختلف برای کمک به معارضه سوریه میآمدند، جامعه جهانی به این نتیجه رسیده است که جنگ سوریه راهحل نظامی ندارد و طرفین میبایست از طریق مذاکره و گفتوگو به توافق میرسیدند. با اين حال بايد دانست كه عمق فاجعه در سوريه بسيار است و اين بحران در كوتاهمدت و به صورت فوری حل نخواهد شد
ادامه دارد ...
انتهای پیام/
خدا حفظشون کنه