به گزارش خبرنگار
حوزه حوادث گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان، چندی پیش زوج جوانی به دادگاه خانواده مراجعه کردند و درخواست طلاق دادند.
مرد جوان در خصوص علت آن به قاضی گفت: آقای قاضی روزی که من و همسرم تصمیم به ازدواج گرفتیم خانواده همسرم با ازدواج ما مخالفت کردند. آنها کلی با همسرم دعوا کردند که نباید با من ازدواج کند و به او گفتند با ازدواج با من بدبخت و بیچاره می شود و من نمی توانم او را خوشبخت کنم. اما همسرم اصرار کرد و من هم از تصمیمم منصرف نشدم تا اینکه آنها با نارضایتی تمام، سر عقدمان حاضر شدند.
وی افزود:اما بعد از ازدواج آنها من و همسرم را طرد کردند و گفتند حاضر نیستند پایشان را در خانه و زندگی ما بگذارند. پس از این اتفاق زندگی مشترک من و همسرم آغاز شد، ولی از همان روز اول، همسرم افسرده شد و نسبت به من بی تفاوت بود. اوایل تصور می کردم به خاطر این دعواها حال روحی اش بهم ریخته و به مرور زمان بهتر می شود. اما همسرم روز به روز رفتارش بدتر شد و به من اهمیتی نمی داد. همیشه افسرده بود و بیشتر مواقع می دیدم که دارد گریه می کند.
زن جوان ادامه داد:الان 10 ماه از ازدواج ما می گذرد و همسرم همچنان مثل روزهای اول افسرده است و نسبت به من بی تفاوت است. اصلا انگار نه انگار که من شوهرش هستم. برای همین احساس می کنم همسرم از ازدواج با من پشیمان شده و می خواهد پیش خانواده اش برگردد. برای همین درخواست طلاق دادم.
بعد از صحبت های این مرد، همسرش نیز به قاضی گفت: آقای قاضی من پشیمان نیستم ولی از طرفی نمی توانم دوری خانواده ام را هم تحمل کنم. برای همین روز به روز افسرده تر می شود. دست خودم نیست و نمی دانم باید چکار کنم.
در پایان قاضی این زوج را به مشاوره خانواده فرستاد تا مشکلشان در آنجا حل شود.
انتهای پیام/