سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

كجا برويد كه بخنديد؟

در زندگي ما به اندازه كافي مشكل و مساله هست كه بخواهد حال‌مان را بد كند، گاهي كه خودمان را مي‌زنيم به بي‌خيالي و مي‌خواهيم چند دقيقه خوشحال باشيم يك نفر پيدا مي‌شود كه يك جور اين شادي را به كام‌مان تلخ كند،

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان به نقل از روزنامه اعتماد،  نخنديدن و مقاومت در مقابل خنده برمي‌گردد به تيپ شخصيتي افراد و موقعيت اجتماعي بالايي كه فرد دارد. اين افراد در جلسات اول مقاومت بيشتري دارند. بخشي از اين سختي كار هم برمي‌گردد به باورهايي كه در جامعه هست، مثل اين شعر كه مي‌گويد: «اندر پس هر خنده دو صد گريه مهيا است» و تبديل به يك باور جمعي شده است، اما ما در پي رسيدن به اين مصرع هستيم كه: «از پس هر گريه آخر خنده‌ايست»

در زندگي ما به اندازه كافي مشكل و مساله هست كه بخواهد حال‌مان را بد كند، گاهي كه خودمان را مي‌زنيم به بي‌خيالي و مي‌خواهيم چند دقيقه خوشحال باشيم يك نفر پيدا مي‌شود كه يك جور اين شادي را به كام‌مان تلخ كند، حالا در خيابان يا خانواده، من فكر مي‌كنم اينكه چهره‌هاي ما اينقدر خسته است و خشونت اينقدر زياد شده دليلش همين است كه ما خنده  را  در زندگي‌مان فراموش كرده‌ايم

از خانمي كه در ايستگاه اتوبوس منتظر است، مي‌پرسم: «چقدر اهل خنديدن هستيد؟» با تعجب نگاهم مي‌كند و سوال را بي‌جواب مي‌گذارد، دوباره تكرار مي‌كنم و جواب مي‌شنوم: «دختر جان مگر ديوانه‌ام كه بخندم؟» وقتي توضيح مي‌دهم كه خنديدن كار عاقلان است نه ديوانه‌ها و منظورم خنده بي‌دليل نبوده مي‌گويد: «با اين‌همه مشكل كسي وقت و حوصله خنديدن ندارد، صبح كه بيدار مي‌شويم فكر اين هستيم كه فلان قسط را بدهيم و فلان گره را باز و مشكل بچه‌ها را حل كنيم، هر روز هم منتظريم تا سر ماه شود و حقوق بازنشستگي به حساب‌مان بيايد، كي وقت مي‌كنيم، بخنديم؟»

آمار‌ها مي‌گويند ايران در ميان ١٥٧ كشور كه ميزان شاد بودن مردمان‌شان مورد بررسي قرار گرفته، در رتبه ١١٥ قرار دارد. طبق آماري كه سازمان ملل متحد در سال ٢٠١٢ منتشر كرد كه در آن به بررسي وضعيت خشنودي و خوشحالي در بين ١٠٠ كشور پرداخته شده بود، ايران رتبه ٨٤ را به خود اختصاص داده بود. اين در حالي است كه احمد جليلي، رييس انجمن علمي روانپزشكان ايران اعلام كرده است: «بر اساس تحقيقات به عمل آمده، بيش از يك‌پنجم مردم ايران درگير مشكلات عصبي و افسردگي هستند و اين رقم در تهران به يك‌سوم جمعيت مي‌رسد.»

اين آمارها مانند آمارهاي رسمي ديگري كه در حوزه‌هاي مختلف منتشر مي‌شوند، چندان غيرقابل باور و دور از ذهن نيستند. تنها كافي است در اماكن عمومي و خيابان و حتي خانه، نگاهي به اطراف‌مان بيندازيم تا متوجه اين شويم كه ما مردم شادي نيستيم. هر روز بيشتر از قبل در خودمان فرو مي‌رويم و آدم‌ها را بيشتر از خود دور مي‌كنيم.

براي اين شاد نبودن‌هاي‌مان هم تا جايي كه بتوانيم دليل مي‌تراشيم و بهانه مي‌آوريم. آنقدر بهانه براي نخنديدن و شاد نبودن داريم كه جايي براي بهانه‌هاي شاد بودن‌مان نمي‌ماند.

در تاكسي وقتي مسافري با لبخند وارد مي‌شود و با انرژي سلام مي‌دهد، مسافران ديگر اين جمله در ذهن‌شان مي‌چرخد كه حتما مشكل اقتصادي ندارد و آنقدر خوشبخت هست كه توانسته اينقدر شاد باشد. وقتي فروشنده‌اي با لبخند به مشتري‌ها خدمات ارايه مي‌كند همه تعجب مي‌كنند، ما به عبوس بودن يكديگر بيشتر از خندان بودن عادت داريم. خنديدن براي‌مان يك جور خرق‌عادت است و كار آساني نيست.

كارشناسان مي‌گويند: خنديدن يك نتيجه است و بازتابي است از يك حالت دروني، وقتي كه فرد يك شادي دروني را تجربه نكند، نمي‌تواند نمود بيروني شادي را كه همان لبخند است را از خود نشان دهد. وقتي كه لبخند در يك جامعه كم مي‌شود مي‌توان طبق اين نظر كارشناسان به اين نتيجه رسيد كه مردم شادي دروني كمتري دارند كه نمود بيروني آن را از خود نشان نمي‌دهند.

شهرنشيني

آقاي دستفروش روبه‌روي بساطش به سايه كوچكي پناه برده و منتظر است تا كسي كنار بساط روسري‌فروشي‌اش توقف كند تا شروع به تبليغ اجناس مرغوبش با قيمت مناسب كند. درباره خنده مي‌گويد: «اگر اين گرما اجازه بدهد، ما زياد مي‌خنديم با دوستان و همكاران» و ادامه مي‌دهد: «يك شعري هست شايد شما بهتر بدانيد، كه مي‌گويد خنده ما از گريه بدتر است، حكايت ما است، ما مجبوريم به اين شرايط و روزگار بخنديم ديگر، نخنديم چه كنيم؟!»

طبقه چهارم مجتمع تجاري فرهنگي كوروش از هميشه شلوغ‌تر است، كم پيش مي‌آيد كه در روز وسط هفته اين جمعيت براي تماشاي فيلمي به سينما بيايند. صف عريض و طويل جلوي در ورودي سالن، تداعي‌كننده روزهاي رونق سينماست. اما كمي دقت و پيگيري براي دليل اين شلوغي روشن مي‌كند كه جمعيت براي تماشاي تئاتر كمدي كه در يكي از سالن‌ها روي صحنه است، آمده‌اند.

 آقايي كه در صف ورود به سالن است، مي‌گويد: «ما در طول روز درگير كارهاي پراسترس و فشار هستيم، آنقدر هم در كنار خانواده نيستيم كه بخواهيم خنده و خوشي را تجربه كنيم، اما چنين فضايي فرصتي ايجاد مي‌كند براي خنديدن از ته‌دل، ضمن اينكه تعريف اين نمايش را از دوستانم شنيده‌ام، آمده‌ام تا با خانواده چنددقيقه‌اي فقط بخنديم» غالب كساني كه منتظرند تا ورودي سالن به روي‌شان باز شود، همراه خانواده آمده‌اند تا لحظاتي را با خنده سپري كنند. خانمي كه مدام به سوالات كودك چهارساله‌اش در مورد نمايش جواب‌هاي سربالا مي‌دهد، مي‌گويد: «خنده در زندگي ما گم شده، من به پيشنهاد دوستم آمده‌ام، ولي خيلي تمايلي ندارم به تماشاي اينجور نمايش‌ها؛ به نظرم لودگي و مسخره‌بازي است، ولي خب با دوستان خوش مي‌گذرد.» دوست خانم كه ظاهرا همان كسي است كه ايشان را دعوت به تماشاي تئاتر كرده وارد بحث مي‌شود و ادامه مي‌دهد: «حتي يك ساعت بيرون آمدن از فضاي پراسترس و فشار زندگي براي ما غنيمت است، من فكر مي‌كنم اين فرصت‌ها را نبايد از دست داد.» و شروع مي‌كند به تعريف كردن از نمايش و اينكه اين چهارمين‌بار است كه به تماشايش مي‌نشيند و هر بار هم كه آمده تا يك هفته حالش خوب بوده.

آقاي راننده حتي به صورت مسافرانش نگاه هم نمي‌كند، آنقدر باجديت اخم كرده و روبه‌رويش را نگاه مي‌كند كه كسي جرات نمي‌كند در تاكسي حرف بزند، يك برگه بزرگ هم كنار آيينه ماشين نصب شده كه رويش نوشته: «مسافر محترم با موبايل صحبت نكنيد.» سر حرف را با همراهم باز مي‌كنم و شروع مي‌كنم در مورد برنامه شب گذشته خندوانه و حرف‌هايي كه در مورد خنده زده مي‌شد و بحث‌هاي ديگر، آقاي راننده نيم‌نگاهي از آينه مي‌اندازد و به حرف‌هاي‌مان گوش مي‌كند و بالاخره تاب نمي‌آورد و مي‌گويد: «خانم آنهايي كه مي‌آيند در تلويزيون به مردم مي‌گويند بخنديد، شكم‌شان سير است، مثل ما دنده صد تا يه غاز عوض نمي‌كنند كه بفهمند زندگي چقدر سخت شده!» 

يكي از مسافران هم مي‌گويد: «مشكلات در زندگي همه هست، كسي كه مي‌خندد مشكلش صدبرابر است.» و آقاي راننده با همان اخمي كه انگار به صورتش دوخته شده مي‌گويد: «اينها همه حرف است، شما يك روز بيا جاي من زير آفتاب بنشين پشت فرمان، ببينم مي‌تواني بخندي يا نه؟ ما وقتي كارمان در خيابان تمام مي‌شود تازه بايد جوابگوي زن و بچه باشيم، هركدام يك چيز از ما مي‌خواهند.» آقاي راننده انگار كه سر درد دلش باز شده باشد. مي‌گويد: «همين سر و كله زدن با مسافر مگر كم كاري است، به خاطر ٥٠ تومان و ١٠٠ تومان قشقرق به پا مي‌كنند، اعصابي براي خنديدن نمي‌ماند كه بخواهيم بخنديم.»

كافه در روزهاي آخر هفته پر است از جواناني كه به صورت گروهي يا دونفره و حتي به‌تنهايي در حال گذراندن وقت‌شان هستند. ظاهرا بحث‌هاي جدي بين‌شان در جريان است. يك نگاه كوتاه به چهره‌ها مي‌گويد كه هيچ كدام خنده‌اي به لب ندارد.

 با يكي از حاضران كه در مورد خنده صحبت مي‌كنيم، مي‌گويد: «ما هروقت مي‌خنديم بزرگ‌ترها سريع تذكر مي‌دهند، آنقدر هر بار براي خنده‌هاي‌مان با برخورد مواجه شده‌ايم كه خنديدن يادمان رفته، در زندگي ما به اندازه كافي مشكل و مساله هست كه بخواهد حال‌مان را بد كند، گاهي كه خودمان را مي‌زنيم به بي‌خيالي و مي‌خواهيم چند دقيقه خوشحال باشيم يك نفر پيدا مي‌شود كه يك جور اين شادي را به كام‌مان تلخ كند، حالا در خيابان يا خانواده، من فكر مي‌كنم اينكه چهره‌هاي ما اينقدر خسته است و خشونت اينقدر زياد شده دليلش همين است كه ما خنده را در زندگي‌مان فراموش كرده‌ايم.» 

ميان بحث‌مان يكي از گروه‌ها كه ظاهرا به مناسبت تولد يكي از دوستان‌شان دور هم جمع شده‌اند، با صداي بلند شروع به خنديدن مي‌كنند، همه حاضرين به سمت گروه برمي‌گردند و گويي با نگاه‌شان گروه را به سكوت دعوت مي‌كنند، جوانان گروه هم كم‌كم صداي خنده‌شان را پايين مي‌آورند و ريزتر مي‌خندند. اين تصوير يك تصوير تكراري در شهر است كه شايد همه ما از نزديك ديده باشيم.

دكتر حسيني‌زاده استاد دانشگاه است و در جوابم در مورد شادي و خنده در جامعه مي‌گويد: «مردم ما پتانسيل‌هاي شادي را دارند اما فرصتي براي ابراز آن پيدا نمي‌كنند، شما ببينيد وقتي يك تيم فوتبال برنده مي‌شود يا همين پيروزي آقاي روحاني در انتخابات چه حجمي از شادي را در شهرها جاري كرد، اما مساله‌اي كه مهم است اين است كه اين اتفاقات مقطعي و كوتاهند، شادي در زندگي مردم جاري نيست. 

مردم يك روز معمولي را همراه شادي نمي‌گذرانند. شادي يك امري است كه نياز به يك دليل بزرگ مثل پيروزي يك نفر در رقابت انتخاباتي دارد، يا به طور مثال راهيابي تيم ملي به رقابتهاي جام جهاني. اگر اين دلايل نباشند مردم بهانه‌اي براي شاد بودن‌شان پيدا نمي‌كنند. در زندگي روزمره بهانه‌هاي شادي را نمي‌شود پيدا كرد. آنقدر مقدمه‌چيني مي‌كنيم براي شاد بودن كه خود شادي به حاشيه مي‌رود. شادي كه كم شد خنده هم كم مي‌شود. يك موضوع ديگر كه باعث شده خنده و شادي در جامعه كم شود، يك پيش‌فرض ذهني است كه مي‌گويد: بعد از هر خنده گريه است. هر بار كسي مي‌خندد، منتظر است اتفاق ناگواري برايش بيفتد و اين به طور ناخودآگاه باعث مي‌شود از خنديدن و شاد بودن بترسد.»

تكنولوژي و خنده

اگر بخواهيم در ميان روزمرگي‌هاي‌مان بهانه‌اي براي خنديدن پيدا كنيم، بايد در ميان جمله‌ها و لطيفه‌ها و عكس و فيلم‌هايي به دنبالش بگرديم كه هر روز در دنياي مجازي به دست‌مان مي‌رسد و به شكل بي‌اماني تكثير مي‌شود. خنده‌هايي كه لحظه‌اي بر لب‌مان مي‌نشيند و بعد باز هم خودمان را گم مي‌كنيم در ميان تكنولوژي و صفر و يك‌هايي كه تمام زندگي‌مان شده است. خنده‌هايي كه در دنياي يك‌نفره‌مان شروع مي‌شوند و تمام مي‌شوند. ما شادي‌هاي گروهي كمي داريم. بي‌بهانه به هم لبخند نمي‌زنيم.

خندوانه

«نسيم» يكي از شبكه‌هاي تلويزيوني است كه مديرانش مدعي‌اند برنامه‌هايي با محوريت طنز به مخاطبان ارايه مي‌كنند و يكي از پرطرفدار‌ترين برنامه‌هاي اين شبكه «خندوانه» است كه مضمون اصلي آن خنده است. ٢٠ ثانيه از زمان برنامه اختصاص دارد به خنديدن مجري و شركت‌كنندگان برنامه كه بسياري از مخاطبان در روزهاي ابتدايي پخش برنامه به اين بخش انتقاد داشتند، اما اين روزها تبديل شده به يكي از پرطرفدار‌ترين بخش‌هاي برنامه. اين برنامه با همكاري شركت متروي تهران روزهاي شنبه را به عنوان «شنبه‌هاي خندان» نامگذاري كرده است و با مخاطبان برنامه‌اش قرار گذاشته است تا روزهاي شنبه در مترو به يكديگر لبخند بزنند. خنديدن در متروي تهران براي مردم كار آساني نخواهد بود، اما با يك فرهنگ‌سازي درست مي‌تواند تبديل به يك عادت خوب شود؛ عادتي كه شهري مثل تهران به‌شدت به آن نياز دارد.

سينماي خنده

استقبالي كه مردم از سريال‌ها و فيلم‌هاي ژانر طنز در ايران دارند، نشان‌دهنده عطش مردم است براي خنديدن به هر بهانه‌اي؛ صفي كه براي خريد بليت فيلم‌هايي كه كارشناسان و منتقدين نمره خوبي به آنها نمي‌دهند، اما استقبال مردم تمام نقدها را بي‌اعتبار مي‌كند، نشان مي‌دهند كه مردم در پي خنديدن هستند، هر چند ممكن است از نگاه كارشناسان راه‌هاي درست خنديدن را بلد نيستند.

طنزنويسان و فيلمسازان و بازيگراني كه در اين ژانر كار مي‌كنند بارها در رسانه‌هاي مختلف اعتراف كرده‌اند كه خنداندن مردم ايران كار آساني نيست. هرچند اين جمله چندپهلو است و دلايل مختلفي دارد، اما نشان مي‌دهد مردم با اينكه سخت مي‌خندند، اما به جرعه‌اي شادي هم روي خوش نشان مي‌دهند. آمار فروش سريال‌هايي كه در شبكه نمايش خانگي توزيع مي‌شود هم مويد همين موضوع است. ممكن است منتقدان سينما و تلويزيون اين را بگذارند به حساب سليقه سطحي جامعه، اما جامعه‌شناسان دليل اين امر را نياز مردم به خنده و نشاط مي‌دانند.

باشگاه خنده

پزشك هندي حين تهيه مقاله‌اي براي يك مجله تخصصي اين ايده به ذهنش مي‌رسد كه فضايي براي خنديدن مردم طراحي كند. باشگاهي كه مردم بتوانند با خيال آسوده و بدون گشتن به دنبال دليل در آن بخندند. دكتر «مادان كاتاريا» اين ايده را در جمع دوستانش مطرح مي‌كند و با واكنش عجيب آنها روبه‌رو مي‌شود.

 آنها تصور مي‌كنند كه دكتر مي‌خواهد از خنديدن آنها يك فيلم كمدي بسازد يا مورد تمسخر قرارشان دهد. اما طولي نمي‌كشد كه «باشگاه خنده» و «يوگاي خنده» تبديل به مفاهيمي جهاني مي‌شود و زنجيره خنده شكل مي‌گيرد. بهانه خنديدن در اين باشگاه شكلك درآوردن و خواندن شعرهاي كودكانه است. بنيانگذاران اين باشگاه معتقدند خنده مسري است و با خنديدن يك نفر در جمع اين موج مي‌تواند به ديگران منتقل شود و فضا را پر از خنده كند.

در ايران هم چند سالي است باشگاه خنده شكل گرفته و سمينارها و برنامه‌هاي مختلفي براي خنديدن برگزار مي‌شود، مجيد پزشكي پايه‌گذار اين باشگاه در ايران كه در دوره‌هاي آموزشي دكتر «كاتاريا» در هند هم شركت كرده است در رابطه با وضعيت خنده در جامعه مي‌گويد: «همه ما مي‌دانيم كه جامعه ما جامعه شادي نيست و دليل اين مساله عوامل مختلف اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و حتي سياسي است. اين در حالي است كه دست‌اندركاران هم تلاشي در اين زمينه انجام نمي‌دهند. بعضي افراد مثل من كارهايي را انجام مي‌دهند اما اين كارها در سطح وسيع انجام نمي‌شود.»

 مجيد پزشكي يك كتاب در سال ١٣٨٧ تاليف كرده است و در مورد اين كتاب كه اولين كتاب به زبان فارسي است كه به طور مشخص به مقوله خنده مي‌پردازد، مي‌گويد: «فكر كردم شايد با اين كتاب بشود مردم را بيشتر با خنده و خنديدن آشنا كرد، بعد از تاليف اين كتاب با جنبش يوگاي خنده آشنا شدم و بعد به هند سفر كردم تا با يادگيري تكنيك‌هاي آن بتوانم اين باشگاه را در ايران هم راه‌اندازي كنم. در اين باشگاه خنديدن بي‌دليل است، اما كم‌كم كه تكنيك‌ها را آموزش مي‌دهيم، اين خنديدن آگاهانه مي‌شود.»

 موسس باشگاه خنده در ايران مي‌گويد: اين جلسات فرصتي است براي مردم تا لحظاتي را در طول روز بتوانند به دور از استرس و فشار بگذرانند. و در مورد استقبال گروه‌هاي سني مي‌گويد: «در تمام دنيا بيشتر كساني كه در جلسات باشگاه خنده شركت مي‌كنند، ميانسال هستند، گويي لازم است به يك پختگي برسند تا ضرورت وجود خنده را احساس كنند.

ضمن اينكه جوانان سعي مي‌كنند در فضاهاي ديگر و راه‌هاي ديگري انرژي‌شان را تخليه كنند.» خنداندن مردم ايران كار آساني نيست، اين جمله را مجيد پزشكي هم تاييد مي‌كند و مي‌گويد: «مربيان ما كه در شهرهاي مختلف كارگاه برگزار مي‌كنند، فكر مي‌كنند كارشان از مربيان بقيه شهرها سخت‌تر است. 

نخنديدن و مقاومت در مقابل خنده برمي‌گردد به تيپ شخصيتي افراد و موقعيت اجتماعي بالايي كه فرد دارد. اين افراد در جلسات اول مقاومت بيشتري دارند. بخشي از اين سختي كار هم برمي‌گردد به باورهايي كه در جامعه هست، مثل اين شعر كه مي‌گويد: «اندر پس هر خنده دو صد گريه مهيا است» و تبديل به يك باور جمعي شده است، اما ما در پي رسيدن به اين مصرع هستيم كه: «از پس هر گريه آخر خنده‌ايست.

انتهای پیام/
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.