به گزارش
باشگاه شبانه(باشگاه خبرنگاران)، همه در غربت شب، خوابيدهاند، بي آنكه از صداي خروس سحري سراغ بگيرند.
پهناي شهر را وجب به وجب، گام به گام، كاويدهام. از نردبانهاي كوتاه و بلند مذاهب و مكتبها، ايسمها و فلسفهها، از همه عبور كردهام. رفتهام، فرو افتادهام، برخاستهام و خستهام.
ميگويند تو گشايشي. فرج تويي. اين گشايش بايد شبيه يك گلستان باشد، پر از جوانههاي صداقت. جايي براي تبسم بيدغدغه. من منتظرم.
*********
قصه شوق، محال است به تقرير آيد. كسي چه ميداند راز رسيدن در دل يك مشتاق كه مهجور مانده است چيست؟ كسي چه ميداند جز دل روشن تو؟
ما از رفتن، تمناي رسيدن داريم و كوي مهدي خدا، انگار نزديك است؛ زير پلك يك ندبه، روي آواز يك سجاده و بر بلنداي شكفتن يك صبح آدينه. از رو به روي خانه كعبه، صدايمان زدهاي كه: من گنجينه خدايم؛ اوج آرزوهاي ديرينه، با سيرتي شبيه محمد(ص)، با شوري به وسعت دلتنگي و با جشني از جنس خوشبختي.
*********
عدالت، ميوه درخت ظهور است كه با دستهاي نيرومند و آسماني تو غرس ميشود. عدالت، يعني برآمدن و تابيدن ماه براي همه چشمها؛ حتي نابيناها و شبپرهها. نزديكتر ميشوي، قرآن ميخواني و لبخند ميزني. من همان رؤياي صادقهام كه در قلب خدا تعبير شد و اينك تعبير رؤياي خدا در سرزمين سوخته انسان.
*********
از تولد حرف ميزني. تولد دوباره روزيهاي معنوي و مادي. تولد ديگرباره جانهاي عاشق سرفرازي. مكث ديدار و زيبايي بر دشت خشك بيكسي و تنهايي. حضور پيوسته باران بر كامهاي تشنه ابدي. از راه ميرسي، بيدار ميشويم، راه ميرويم و همه سرزمينهاي نرفته دانش و انديشه، در كنار خاك پاي تو، بر ما مكشوف ميشود. به جزاي ستمها كه بر خلايق مظلوم؛ آوار گشته بود. بر سر ظالمان، غضب ميباري و شيوه نوازش را ترويج ميكني. در انتظار توييم!
انتهای پیام/