امام خمينى از هیچ تلاشی بـراى تحقق اهدافش دریغ نکرد و تمامی هستی خود را در این راه در طبع اخلاص گذاشت.
قلب ریش ریشش حاکی از خاطرات پر فرازو نشیب و جسمی خسته داشت که در سالهای متمادی دوری از وطن فقط معبود را فریاد کشید اکنون اندکی بود که وعده حق محقق شده بود وملتی ازاده آن قاعد اعظم به فتحی قریب نائل آمده بودند و دوست داشتیم بیشتر ببینیمش و دوست داشتیم فراتر از این شمیم محبتش را دریابیم و از طلیعه نورانی آستان خداپرستیش حرفی برگیریم اما عشقش به لقای معبود مجالی به ما نداد آنشب که آوای طپش قلبش کم نوا می شد همه دست به دعا بودیم و آنگه سپیده دم روح خدا به خدا پیوست
ایشان در آستـانه نيمه خـرداد سـال 1368 ملاقات عزيزى رفت كه تمام عمرش را براى جلب رضاى او صرف كرده بـود و قامتش جز در بـرابـر او خم نشد .
وصیتنامه ایشان گواه این ادعاست با دلى آرام و قلبـى مطمئن و روحى شاد و ضميرى اميدوار به فضل خدا از خدمت خـواهران و برادران مرخص و به سـوى جايگاه ابــدى سفر مى كنـم و به دعاى خير شما احتياج مبرم دارم و از خداى رحمن و رحيـم مى خـواهـم كه عذرم را در كوتاهى خدمت و قصـور و تقصير بپذيـرد و از مـلت امـيدوارم كه عذرم را در كـوتاهى ها و قصـور و تقصيـرها بـپذيـرنـد و بـا قــدرت و تصميـم و اراده بــه پيش بروند.
وقتى كه خبر رحلت امــام منتشر شـد ،قلبهای عاشق هزاران زنجانی همچون سایر ازادگان جهان در فراق دوست غرق ماتم و سوز و گداز شد همه با آب دیده سنگ سراچه دل را سفتند گـويـى زلزله اى عظيـم رخ داده است و همه حیران از این حادثه بـر سر و سينه زدنـد. هيچ قلـم و بيـانـى قـادر نيست امواج احساسات غير قابل كنترل مردم را درآن روزها تـوصيف كند.
مثل تمام نقاط کشور عزیزمان پـرچمهاى عزا بـر در و ديـورا شهر آويخته و آواى قرآن از تمام مساجد و مراكـز و ادارات و مـنازل به گـوش مـى رسيـد.
عین الله بابایی که یکی از محافظین حضرت امام در جماران بود از خاطرات خود از زمان رحلت امام می گوید در زمان بیماری امام من به علت حادثه ی که برایم پیش آمده بود و از ناحیه پا دچار مشکل شده بودم از جماران دور بودم.
وی ادامه داد:یک روز غروب که برای ادای نماز به مسجد رفته بودم یکی از دوستان در آنجا به من گفت صدا و سیما اعلام کرده که حال امام وخیم است و از مردم خواسته که برای ایشان دعا کنند.
ایشان اضافه کرد :بعد از مراسم دعا به سوی منزل رفتم و با یکی از از فرزندانم به سوی جماران حرکت کردم در اطراف جماران چند نفر از دوستداران امام را دیدم که در حال بهت و ناراحتی در مورد بیماری و وخامت حال ایشان صحبت می کردند.
بابایی می گوید: به پست جماران که رسیدم پاسداری که آنجا بود از ورود من به آنجا جلوگیری کرد به همین جهت با فرزندم به سوی مسجد جماران رفتیم در انجا دو رکعتی نماز خواندم و شروع کردم به دعا برای سلامتی امام وی ادامه داد:حول و حوش ساعت 10 بود که یکی از دوستان که در آن اطراف بود به من گفت دختر من در خانه امام است و با من تماس گرفته و می گوید هم اکنون صدای ناله و شیون از خانه امام به گوش می رسد.
به منزل که برگشتم لباس مشکی بر تن کردم ولی نمی دانم چرا نمی خواستم قبول کنم که امام رحلت کردند به همین جهت لباس را از تن در اوردم و با خودم گفتم حتما اشتباهی شده و امام رحلت نکردند.
فردا اول وقت با اعیال خود به سوی جماران حرکت کردیم در آنجا بود که آقای حیاتی از خبر صدا وسیما اعلام کرد که روح خدا به خدا پیوست.
وی همچنین از خاطرات خود از مصلی که پیکر پاک امام سه روز در انجا مهمان بود می گوید:با خانواده سه روز در کنار پیکر امام بودیم از گوشه گوشه کشورمان مردم خود را به انجا رسانده بودند تا برای آخرین بار با امام و رهبر خود وداع کنند و چه سنگین بود این وداع با کسی که عاشق و شیفته اش بودند و چه تلخ بود این فضای غم و اندوه بر دوستداران امامایشان می افزایند : بعد ازسه روز پیکر پاک امام را به بهشت زهرا منتقل کردند و پس از دفن ایشان به مدت یک هفته با خانواده در این محل بودم که به از اصرار یکی بلاخره با امام وداع کرده و به منزل بازگشتیم.
وی با بیان اینکه امام مرد الهی بود و مرقد ایشان همچنان حاجتگاه ارادتمندان ایشان است می گوید :الان هم که دلم می گیرد یا حاجتی دارم به سوی حرم ایشان میروم ودر آنجا دعا می کنم و از امام می خواهم برایم دعا کند.
انتهای پیام/ز