گروه ورزش باشگاه خبرنگاران "محمدرضا رودکی" را تقریبا همه آنهایی در فضای ورزش کشور فعالیت دارند، میشناسند. قهرمان جودوی ایران که مدالهای آسیایی و جهانی زیادی برای کشور عزیزمان کسب کرده؛ اهل شیراز است و 5 خواهر و برادر دارد که رضا بچه سوم خانواده و خیلی هم خوش برخورد و مودب است.
پنجشنبه هفته گذشته مصادف بود با پانزدهمین سالگرد شهادت پدر این قهرمان نام آور که سالهای دور توسط منافقین ترور و به درجه رفیع شهات نائل شد.
محمدرضا رودکی قصد داشت به بهشتزهرا(س) سر مزار پدرش برود تابااو و همه شهدا درد دل کند، ولی به خاطر قولی که به ما داده بود اول به اینجا آمد تا میهمان ما در سین جیم باشد؛ گفتوگوی متفاوت ما را با این ورزشکار نام آشنا بخوانید.
-سین: از خودتون بگید؟
جیم: متولد سوم اسفند ماه 62 در شیراز فرزند سوم خانواده، 2 خواهر بزرگتر از خودم دارم و 2 برادر کوچکتر از خودم دارم.
-سین: از شیطنتهای کودکیتون بگید؟
جیم: تا قبل از اینکه به تهران بیائیم تقریباً من 5 ساله بودم و شیطنتهای خاصی نداشتم و همه شیطنتهایی که بچهها دارن مثل دوچرخهسواری و از این جور شیطنتها. بچه آرومی بودم مثل الان کسی رو اذیت نمیکردم در کل بچه باشخصیتی بودم.
-سین: بزرگترین تجربه زندگی که تو ذهنتون هست؟
جیم: زندگی بالاخره سراسر تجربه است ولی فکر کنم صبر بزرگترین تجربهای بود که تو زندگی بدست آوردم.
-سین: اگه قرار باشه تو زندگی به عقب برگردی چه کارهایی رو انجام نمیدی؟
جیم: والا در مورد این موضوع باید بشینم و فکر کنم ولی به احتمال زیاد تو ورزش نمیام و اگه هم بیام قطعاً به ورزش دیگهای میرم مثل والیبال و بسکتبال که آسیبدیدگی کمتری داشته باشه و کار گروهی باشه ولی اگه بیام تو ورزش و بیام تو جودو این اشتباهاتی رو که کردم نمی کنم و زمانهایی رو که از دست دادم، بهتر استفاده میکنم و خیلی از مسائل رو قطعاً تکرار نمیکنم.
-سین: از مدرسه فرار کردید؟
جیم: از مدرسه فرار نکردم ولی درب مدرسه باز بود منم میرفتم بیرون.
من چون از بچگی ورزش میکردم و از سن 12 سالگی تو رشتههای مختلف بودم مثلاً از پاراگرایدر شروع کردم و بعداً وارد کشتی و جودو شدم همیشه مسئولین مدرسه به من لطف داشتن و امکاناتی در اختیار من میذاشتن تا من بتونم تمرین کنم و نتیجه بگیرم و کلاسهای تقویتی برام میذاشتن ولی من سو استفاده هم میکردم و بعضی وقتا به بهونه تمرین کردن میرفتم و جیم میشدم.
-سین: تا حالا شده یه اتفاقی تو زندگیتون بیفته که معجزه خدارو ببینی؟
جیم: آره افتاده. من تو بازیهای آسیایی ازبکستان کف پام شکست پام رو گچ گرفتم و فکر نمیکردم که به مسابقه برسم، اتفاقاً محرم بود. روز عاشورا نذر کردم و با همون پای گچ گرفته یه مسیری رو از شیراز تا شاهچراغ رفتم و شاید باور نکنید در عرض یک هفته ده روز پام خوب شد و به مسابقه رسید هنوزم جاش مونده ولی خدا کمک کرد و اون شکستگی اذیتم نکرد تا مسابقه بدم و طلا بگیرم در صورتی که فکر نمیکردم به مسابقه برسم.
-سین: غذای مورد علاقتون چیه؟
جیم: من غذا خیلی دوست دارم و به اکثر غذاها علاقه دارم مثلا قرمهسبزی دوست دارم، قیمه دوست دارم، کلم پلو شیرازی دوست دارم، تهچین دوست دارم ولی بستگی داره توچه حال و هوایی باشم.
-سین: اهل مطالعه هستین؟
جیم: معمولاً خیی کم اتفاق میافته ولی آره، دوست دارم مطالعه کنم و بیشتر وقتم رو به خاطر فعالیت ورزشی که دارم به خوندن سایتها و روزنامهها و مطالب ورزشی میگذره ولی اگه وقتی بکنم به خوندن رمان و داستان علاقه دارم.
-سین: چه جور رمانی میخونی؟
جیم: بیشتر کارآگاهی، پلیسی و اکشن میخونم.
-سین: از چه چیزی بدت مییاد؟
جیم: از خیلی چیزها بدم میاد ولی از دروغ و ریا خیلی بیشتر بدم میاد.
-سین: بهترین اسمی که دوست دارین چیه؟
جیم: از اسم یوسف خیلی خوشم میاد و خیلی این اسم رو دوست دارم.
-سین: از چه چیزی تو زندگی خوشت میاد؟
جیم: تو زندگی از خیلی چیزها خوشم میاد. مثلاً خوردن و ورزش کردن خیلی برام لذت بخشه نمیتونم بگم کدومشو بیشتر دوست دارم.
-سین: از چه موسیقی خوشت میاد؟
جیم: من موسیقی آروم رو خیلی دوست دارم.
-سین: بهترین خاطره ورزشی؟
جیم: ورزش سراسر از خاطره خوب و بد است مسابقات بازیهای آسیایی گوانگجو که تونستم 2 مدال بگیرم خوب بود ولی فکر میکنم قهرمانی جوانان جهان تو کره اولین مدال جهانی بود که گرفتم میتونه بهترین خاطره ورزشیم باشه.
-سین: بدترین خاطره ورزشی؟
2جیم: تا خاطره بد ورزشی دارم یکی آسیبدیدگی تو المپیک پکن و بدتر از اون آسیبدیدگی بود که چهل روز قبل از المپیک لندن گرفتار شدم و نتونستم به المپیک برم.
-سین: بدترین یا بهترین هدیهای که گرفتی چی بوده؟
جیم: واقعاً نمیتونم بگم که بدترین هدیهای که گرفتم چی بوده ولی بهترین هدیهای که گرفتم ساعتی بود که مادرم به من هدیه داد و این ساعت، کادوی تولد من بود.
-سین: تا حالا دل کسی رو سوزندی؟
جیم: سعی کردم که این طور نباشه ولی احتمالاً این اتفاق افتاده.
سین: تا حالا کسی دلت رو سوزنده؟
جیم: تا دلت بخواد. خب زیاد اتفاق میافته. یه موقع از یکی توقعی داری که کاری برات انجام بده ولی اون انجام نمیده و دلت میسوزه دیگه. ولی ما کلاً دلمون میسوزه مخصوصاً این اواخر دوستامون که اومدن یه پستی تو فدراسیون گرفتن خیلی دارن من رو اذیت میکنن.
-سین: به نظر خودت بهترین خصوصیت اخلاقیت چیه؟
جیم: این رو که باید از دوستان و نزدیکانم بپرسید ولی به نظر خودم سعی کردم که تو ارتباط با اطرافیانم با خوشرویی برخورد کنم.
-سین: بدترین خصوصیت اخلاقیتون چیه؟
جیم: بعضی وقتا از کوره در میرم و یک سری حریمهایی رو رعایت نمیکنم.
سین: خاطره انگیزترین سفری که رفتی کجا بوده؟
جیم: مسابقات جوجیستو لبنان بود چون رشته جدید، اکیپ جدید و ورزش جدیدی بود و با همه اعضای تیم ملی از قبل ارتباط داشتم و چون برام گنگ بود و نمیدونستم که چه اتفاقی برام میفته خاطره انگیز ترین سفر ورزشی شد برام.
-سین: از پدر و مادرتون تا حالا کتک خوردین؟
جیم: زیاد، کتک که زیاد خوردم البته از مادرم به سبک سیستم تربیت امروزی در حد لنگه دمپایی و جارو ولی از پدر زیاد کتک خوردم.
-سین: پدرت کی به رحمت خدا رفت؟
جیم: دقیقاً 15 سال پیش در همین روز پدرم را ترور کردند و شهید شد و امروز سالگرد شهادت پدرم است.
-سین: معلمهای مدرسه تنبیهت کردن؟
جیم: معلما زیاد تنبیهم کردن و چون هیکلم درشت بود و سر زبون داشتم معمولا بچههای ریز و وزه شیطنت میکردند، گردن من مینداختن و کتکا شو من میخوردم.
-سین: مجردی یا متأهل؟
جیم: من هنوز ازدواج نکردم و مجرد هستم.
-سین: تا حالا حق کسی رو خوردی؟
جیم: خدارو شکر تا حالا حق کسی رو نخوردم و حق و ناحق هم نکردم.
-سین: از دید شما بهترین کار خیر کدام است؟
جیم: همه کارهای خیر خوبن ولی کمک به کسی که گرفتار و تنگ دسته و فقیره فکر کنم از بقیه کارهای خیر بهتر باشه.
-سین: تا حالا ناامید شدی طوری که فکر کنی روزنه امیدی نمونده؟
جیم: حقیقتش آره، خیلی ناامید شدم ولی همیشه به مو رسیده ولی پاره نشده و با توکل به خدا درست شده.
-سین: مهمترین اتفاق زندگیت؟
جیم: اتفاق تو زندگیم زیاد افتاده ولی مهمترین اتفاق شهادت پدرم بود که دقیقاً 15 سال پیش اتفاق افتاد و من اون زمان جوان بودم.
-سین: تا حالا برای کسی پارتی بازی کردی؟
جیم: آره، پارتی بازی کردم، چرا دروغ بگم.
-سین: تا حالا شده با پارتی بازی کارتون رو پیش ببرید؟
جیم: زیاد اتفاق افتاده. مگه میشه آدم رو بشناسن ولی کار آدمرو راه نندازن، البته اسمش رو من پارتی بازی نمیذارم ولی بالاخره مردم ما رو میشناسن و محبت دارن و چون ما یه جایی، یه روزی، یه گوشهای از دلشون رو شاد کردیم، دوست دارن یه جورایی تلافی کنن ویه حالی به ما بدن که حالت تشکر داشته باشه که من به این پارتی بازی نمیگم ولی چرا تو عوام بهش میگن پارتی بازی.
-سین: لابی یعنی چی؟
جیم: همون تو مایههای پارتی بازی میشه.
-سین: به چه آدمهایی لمپن میگن؟
جیم: نمیدونم والا چی بگم.
-سین: فساد تو ورزش وجود داره؟
جیم: زیاد تا دلتون بخواد فساد تو ورزش وجود داره.
-سین: تا حالا شده بخوای جای ورزشکار دیگهای باشی؟
جیم: آره. چون اصلاً فلسفه ورزش الگوسازیه. تو رشته خودم دیوید دولت قهرمان المپیک بود که خیلی دوست داشتم ایشون بشم، خدارو شکر ایشون رو الگو قرار دادم این شدم اگه شخص دیگهای رو الگو قرار میدادم چی میشدم.
-سین: از ایرانی ها چطور؟
جیم: از ورزشکاران ایرانی رسول خادم رو دوست داشتم و الگو قرار دادم.
-سین: چقدر به بهشتزهرا میرید یا سر مزار رفتههاتون میرید؟
جیم: زیاد میرم. با دوستام زیاد به مزار گلزار شهدا میرم معمولاً سعی میکنم دوستام رو تو غمهایی که براشون اتفاق میافته تنها نذارم تو بهشتزهرا آشنا زیاد دارم و سر مزار همشون فاتحه میخونم سر مزار پدر ومادر دوستام میرم و برای اونها هم فاتحه میخونم وقتی به بهشتزهرا میرم ترس از خدا بیشتر تو وجودم رخنه میکنه و بیشتر سمت غسالخونه میرم و نگاه میکنم تا حواسم جمع بشه چون این اتفاق برای همه هست و روزی هم نوبت من میشه.
-سین: وقتی به زیارت اهل قبور میرید چه حسی دارین؟
جیم: حس بدی ندارم، بلکه حس عجیبی پیدا میکنم که از بعضی از گناهایی که تو این دنیا کردم پشیمون میشم، بالاخره منم علیهالسلام نیستم و هر کسی به اندازه خودش گناه میکنه وقتی به زیارت اهل قبور میرم خداترسی تو وجودم میره و یاد کارهایی که کردم میفتم و یه کمی تو کارام، رفتارم و حرکاتم تا مدتی بیشتر رعایت میکنم.
-سین: تو زندگیتون چیزی کم و کسر دارین؟
جیم: نه خدا رو شکر کم و کسری ندارم و از زندگیم راضیم و کلاً آدم قانعی هستم و طمع کار نیستم خدا رو شکر راضی هستم.
-سین: کجا زندگی میکنید؟
-سین: اگه ورزشکار نمیشدی چه کاره میشدی؟
جیم: اگه ورزشکار نمیشدم دوست آقای خوشبین میشدم.
-سین: تا حالا دروغ گفتی؟
جیم: آره. ولی چون از دروغ بدم میاد زیاد دروغ نگفتم ولی بعضی وقتا با اینکه خیلی متنفرم سعی میکنم که کمتر دروغ بگم.
-سین: ظاهراً با آقای خوشبین رفاقت خیلی صمیمی دارین؟
جیم: بله ایشون از دوستان صمیمی من هستن و از کار با خوشبین آشنا شدم ولی اگه ورشکار نمیشدم نمیتونم بگم که دکتر میشدم یا مهندس چون اگه مهندس میشدم تو این ساختمونها جام نمیشد و اگه دکتر میشدم هیچ مریضی پیشم نمیومد ولی قطعاً راننده تریلی میشدم.
-سین: جوجیتسو رو بیشتر دوست داری یا جودو رو؟
جیم: جوجیستو رو واقعاً دوست دارم و علاقه زیادی بهش پیدا کردم و میترسم فاصله قانونی رشته جودو و جوجیستو کمی منو اذیت کنه ولی اگه بخوام تو جوجیستو فعالیت کنم باید وزن کم کنم ولی تو جودو با همین وزنم مسابقه میدم در کل هر دو تاشو دوست دارم.
جوجیستو انعطاف بدنی زیادی میخواد و باید تمرین بیشتری بکنم ولی از یه لحاظ دوست دارم تو جوجیستو فعالیت کنم و اگر تا قبل از المپیک مسابقه ندم حتماً بعد از المپیک تو مسابقات جوجیستو شرکت میکنم من شدم تحریم آمریکا و اینها هم دوست ندارن منو بردارن و باید ببینم که فدراسیون جودو من رو میخواد یا نه.
-سین: خواسته شما از مسئولین چیه؟
جیم: از مسئولین سیاسی میخوام که روی ورزش حساسیت بیشتری داشته باشن و تو انتخابشون بیشتر دقت کنن چون ورزش اگه پیشرفت کنه و ملیپوش پیروز باشن مردم خوشحال میشن و اینکه پرچم کشوری تو یه کشور دیگه بالا بره حس افتخار و غرور داره، خیلی از کشورها تو ورزش سرمایهگذاری میکنن چون از طریق ورزش با خیلی از کشورها ارتباط برقرار میکنن و از مسئولین ورزش هم میخوام که اینقدر به فوتبال و خصوصیسازی استقلال و پرسپولیس که یک سال و نیم طول کشیده بها ندن و کل ورزش رها شده برای اینکه ببینن استقلال رو کی میگیره، پرسپولیس رو کی میگیره و وزیر مصاحبه کنه و بگه که من فوتبال رو دوست دارم واقعاً برای ما ورزشکارا که میریم و مدال میگیریم نقطه ناامیدیه یعنی شما دارید بقیه ورزشها که تو المپیک مدال میگیرن رو ول میکنید و چسبیدید به فوتبالی که معلوم نیست چند سال دیگه میتونید نتیجه بگیرید یا خصوصی بکنید یا نکنید.
بقیه ورزشها رو رها کردید که این نقطه ضعف تو مدیریت میتونه باشه، مسئولین ورزش باید به رشتههای مدالآور رسیدگی کنن و تو پایهها سرمایهگذاری کنن و بحث آدینه کردن ورزش تو مدارس و مقاطع مختلف رو بیارن.
گفتوگو: سیدمهدی پورحسینی