سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

قصه‌ی ۱۷۵ سقای دست بسته؛

شب بخیر فرمانده

حالا تازه فهمیدم که چرا یک عمر، وقتی اسم (کربلای۴) می‌آمد تنت می‌لرزید و رنگ عوض می‌کردی، من فقط گوشه‌ای از خبری را شنیدم که تو تمامش را از نزدیک دیده بودی

باشگاه خبرنگاران- میلاد جلیل‌ز‌اده؛ حالا تازه فهمیدم که چرا یک عمر، وقتی اسم (کربلای۴) می‌آمد تن پدرم می‌لرزید. حالا فهمیدم چرا رنگ عوض می‌کرد، صداش بم می‌شد، هواش بُغ می‌گرفت و دلش فواره می‌کرد.

حالا تازه فهمیدم که چرا یک مرد، سر یک خاطرهٔ دور، این قدر شکننده می‌شود که با یادی و نمادی می‌زند زیر گریه و هی اشک چمشهاش پشت دستش قایم می‌شوند.

شنبه شب زنگ زدم که روز جانباز را تبریک بگویم. به بابا گفتم (شنیدی در تفحص جسد ۱۷۵ شهید غواص پیدا شده که با دست بسته زنده به گورشان کرده بودند؟)

یک لحظه سکوت کرد. من این حرف را به‌‌ همان کسی زدم که یک عمر با شنیدن عبارت (کربلای ۴) سرش بریده می‌شد، گلوله می‌خورد، در آب خفه می‌شد، روی خون و گل غلت می‌زد و هر بار با شنیدن نام (کربلای ۴) شهید می‌شد؛ یک لحظه سکوت کرد و شاید بیشتر از یک لحظه... شاید پشت تلفن – که من نمی‌دیدمش - قطرهٔ اشکی از چشمش روی آب‌های امّ‌ رصاص غلتید و یا شاید دوباره یاد نگاه علی اکبر حشمتی افتاده بود.

(سنگر‌هامان پر بود، شاید تا آن روز برای هیچ عملیاتی این قدر نیرو نیامده بود، روی دوش هم می‌زدیم و می‌گفتیم که نماز ظهر فردا را در بصره خواهیم خواند، اذن دخول حرم را از بر می‌کردیم و آمادهٔ زیارت کربلا بودیم...) و وسط حرف‌هایش هی می‌گفت که سرت را درد نیاورم، خسته‌ات نکنم، حالا شما‌ها حال شنیدن این حرف‌ها را ندارید و...

(ستون پنجم همیشه فعال بوده، عملیات قبلی که بودیم توی غذای بچه‌ها تاید ریخته بودند و حال همه خراب شده بود، این بار هم برنامه از قبل لو رفته بود و دشمن به ما پاتک زد، درگیری قبل از رمز عملیات شروع شد...) و باز هی می‌گفت سرت را درد نیاورم، حالا وقتت را نگیرم با این حرف‌ها... و من هیچی نمی‌گفتم چون انگار این بار این حرف‌های تکراری را تازه بود که می‌شنیدم و زیر صدای راوی خجالتی‌ام صفیر خمپاره‌ها بود که می‌پیچید، صدای گلوله بود که می‌آمد و بوی سوختن موی شهیدان در باد.

(علی اکبر حشمتی را دیدم که می‌آمد،‌‌ همان که کنار عمویت در بهشت زهرا دفن شده – می‌دانم– آمد و کلاه آهنی‌اش را روی صورتش کشیده بود و با حالت منکسری نگاهم می‌کرد و رد شد...)

خاطره‌ای که هزار بار از علی اکبر حشمتی تعریف کرده، همیشه فقط همین قدر بوده؛ همیشه علی اکبر فقط رد شده و نگاه کرده و هیچ چیز نگفته و همیشه هم حتماً باید در خاطره‌ها دوباره اسمش بیاید چون لابد قضیه‌اش خیلی مهم است.

نمی‌دانم توی نگاه علی اکبر حشمتی چه چیزی بوده که ۳۰ سال است خاطره شده.

نمی‌دانم ۱۷۵ غواصی که زنده به گور شدند در آخرین لحظات همدیگر را چطور نگاه می‌کردند.

من فقط گوشه‌ای از خبری را شنیدم که او تمامش را از نزدیک دیده بود و لابد توی آن نگاه‌ها چیزی موج می‌زده که اگر ما هم می‌دیدیم، دلمان غرق می‌شد.

کم کم صدای دستهٔ سینه‌زنی‍شان می‌آمد و واقعاً‌‌ همان بویی که می‌گفتند پیچیده بود؛ نسیمی جان‌فزا می‌آید/ بوی کرب وبلا می‌آید.

(این قضیهٔ ۱۷۵ غواص را گفتی و باز نطق من باز شد... وقتت را خیلی گرفتم، خلاصه ببخشید...)

این تعارف نیست، ۳۰ سال گذشته و حالا این ۱۷۵ نفر آمده‌اند تا زنده‌تر از مردگان متحرکی که کاسب‌کارانه ارزش‌نمایی می‌کنند، کنار هم بایستاند و با چراغ قوه‌های غواصیشان توی حوضچهٔ ذهن نسل من اقیانوسی از حقایق از یاد رفته را بجوشاند.

این تعارف نیست که از شنیدنش خسته و ملول نمی‌شوم اما می‌دانم که تو عادت داری فکر کنی من حال شنیدنش را ندارم، شاید هم حق داری که این طور فکر کنی اما این بار برایم شنیدنی بود؛

به هر حال شب بخیر فرمانده


انتهای پیام/
برچسب ها: یادداشت ، 175 شهید ، غواص
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۰۰:۱۷ ۰۵ خرداد ۱۳۹۴
عالی بود
آقای جلیل زاده ممنون از این شیوایی گفتار و احساس قوی
ناشناس
۰۰:۱۵ ۰۵ خرداد ۱۳۹۴
دست صاحب این قلم رو باید بوسید
زنده باد
گمگشته
۲۱:۱۱ ۰۴ خرداد ۱۳۹۴
سلام.آره واقعا..شرمنده ایم!این عزیزان که خاک رو به نظر کیمیا کردند..ان شاالله یه گوشه چشمی هم به ما بکنند که حسابی محتاجیم!!!!
ببخشید دوستان!خاکسپاری این شهدا انجام شده یا نه؟گمنام هستن یا هویتشون مشخصه؟
اگه اطلاعات بیشتری دارید ممنون میشم ما رو هم در جریان بذارید...
اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک...
دکتر سمیر
۱۵:۵۲ ۰۴ خرداد ۱۳۹۴
جواب خون این شهیدان را که می دهد ؟
آیا مسئولان ما ، الآن دارند کاری می کنند که جلوی این شهدا شرمنده نباشند و بتوانند به صورت آنها نگاه کنند ؟؟؟؟
حامد
۰۹:۱۶ ۰۴ خرداد ۱۳۹۴
فقط ميتونم بگم
شهدا شرمنده ايم