به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران به نقل از برترینها ؛شاید برای اغلب ما پیش آمده باشد که با افرادی آشنا شویم که برخلاف انتظار ما و جامعه به موفقیتهایی چشمگیری دست پیدا کردهاند. اگر اخبار و رویدادهای علمی را دنبال کنید به جمعیتی از نخبگان و افراد معروف برمیخورید که نه تنها در شرایط عالی و رفاه خارقالعاده نبودهاند، بلکه در نقطه مقابل، از قشر محروم اجتماع و یا حتی در خانواده و بستری آلوده از معضلات اجتماعی این چنین رشد یافتهاند. آنچه که مسلم است همان قدر که شرایط نامتناسب زندگی میتواند عامل انحطاط یک فرد و در ادامه یک نسل شود، از سوی دیگر میتواند ایجاد انگیزهای برای تلاش بیشتر و رهایی از شرایط موجود باشد. در حقیقت همه چیز به باورهای ما از خودمان باز میگردد.
بهتر است بحث را کمی جزییتر و عامتر دنبال کنیم. همه ما در طول زندگی علایقی داشتهایم که هرگز به دنبال آن نرفتهایم، باورها و افکاری داشتیم که از بیان کردن و پرداختن به آن صرفنظر کردهایم و در حقیقت برای خود مرزهایی قرار دادهایم که هرگز به دوست داشتنیهای خودمان نرسیم. این مرزها، همیشه از طریق شرایط اجتماعی و محیط القا نمیشوند، پارهای از این محدودیتها را خود ما برای خودمان ایجاد میکنیم. بمثلا ممکن است شما از کودکی دوست داشتهاید که سبک خاصی را در موسیقی یاد بگیرید و دنبال کنید. تفکراتی از این دست که اولویت من فعلا در زندگی چیز دیگری است، من با اندازه کافی استعداد ندارم که بتوانم در این رشته موفق باشم، خانواده و دوستان من از این سبک موسیقی لذت نمیبرند، به راحتی میتواند مانع از حرکت شما در این مسیر باشد. تغییراتی که به مرور در تفکر ما ایجاد میشود و کمکم مانعی عظیم در مقابل اهداف و موفقیتهای ما میسازد، پیرو مکانیزم پیچیدهای نیست.
برای تغییر تفکر و از دست دادن انگیزه کافی است که در هنگام شروع یک کار از اطرافیان خود بشنوید که «بعید میدانم تو از پس این کار بربیایی» و یا مثلا زمانی که میخواهید در یک تیم ورزشی عضو شوید از اطرافیان خود بشنوید که «تو بدن ورزیده و مناسبی برای فعالیت در این رشته ورزشی را نداری» از سوی دیگر ممکن است خود شما تجربه بدی از آن کار یا پروژه داشته باشید و در حقیقت شکست قبلی مانع از شروع مجدد برای شما شده باشد. البته قاعدتا منظور این نیست که در شروع یک مسیر از اطرافیان واجد صلاحیت خود مشورت نگیرید و یا این که شکستهای قبلی را فراموش کنید، شنیدن و استفاده بهجا از تجربیات پیشین خود و دیگران به عنوان یک پایه اصلی در مسیر موفقیت قابل توجه است.
با مروری گذرا از روی لیست اهداف و علایق مهر و موم شده خود میتوانید عوامل بازدارنده و قاتلین انگیزه خود را بیابید. لازم است باورهای اشتباه ایجاد شده در خود را بشناسید و بپذیرید که این باورها اشتباه هستند.
در ادامه سه باور رایج و محدودکننده را معرفی میکنیم و البته از روشهایی برای مبارزه با آنها صحبت میکنیم:
بدخواهان من راست میگویندتیتر گیجکنندهای است. به جهت منطقی وقتی شما بپذیرید فردی خیر و نیکی شما را نمیخواهد قاعدتا نباید صحبتهایش برایتان اهمیتی داشته باشد. حال آنکه اغلب زمانی که توسط افراد مورد ستایش قرار میگیرید، همه چیز به حساب تعارف گذاشته شده و بعد از مدتی فراموش میشود. اما در نقطه مقابل انتقادها و بدگوییها را مدت طولانیتری با خود مرور میکنید و چه بسا برای شما کمکم تبدیل به یک نگرش یا باور شود.
اجازه ندهید طعمه افراد بدخواه شوید. واکنش افراد در مواجهه با شما در حقیقت بیش از آن که به شما مربوط باشد مربوط به تفکر، شخصیت و تجربیات آن فرد است. این که افراد شما را فردی شگفتانگیز و موفق و یا فردی شکست خورده و یا در آستانه شکست ارزیابی کنند صد در صد منطبق بر تواناییهای شما نیست. در نگاهی دیگر از آنجا که نظرات افراد تا حدی برگرفته از تجربیات پیشین خودشان و یا اطرافیانشان است عاقلانه نیست که کلا آنها را نادیده بگیرید. جان کلام آن است که از شنیدهها برای خود مانع ایجاد نکنید، عقل شما بهترین راهنمای شما در تحلیل دادهها و ایجاد باورهای مثبت است.
هر انسانی از حیث توانایی و شخصیت منحصربهفردش میتواند مولد خلاقانهترین و بکرترین کارها باشد. بنابراین به جای فاصله گرفتن از مسیر اهدافتان به دنبال شناسایی فرصتها باشید. زندگی کوتاهتر از آن است که با ناامیدی، مبارزه و افکار منفی سپری شود.
خانواده و اطرافیان باید انتخاب و هدف من را تایید کنندمتاسفانه استقلال فکری و اجتماعی به خصوص در فرهنگ ما بسیار دیر اتفاق میافتد و حتی در مواردی هرگز اتفاق نمیافتد. نوع تربیت اغلب به گونهای است که افراد از دوران کودکی در حال برآورده کردن انتظارات اطرافیانشان هستند. شاید این سبک در سالهای آغازین زندگی از آن جهت که درک لازم برای انتخاب و تحلیل موقعیتها وجود ندارد صحیح باشد، اما با ارتقای تواناییها و دانش فردی باید اهداف و نگرش شما جایگزین دغدغهها و آرمانهای اطرافیان شود. در حقیقت مسیر شکوفایی و خوشبختی باید انتخاب خود شما باشد نه دیکته اطرافیان و خانواده.
ما به جای اینکه بیاموزیم که از خودمان بپرسیم «کی هستیم؟» یاد گرفهایم که از دیگران اجازه بگیریم. در واقع به ما آموختهاند که «نسخه دیگران از زندگی ما» را بازی کنیم. هر روز ما براساس چیزی که دیگران به ما گفتهاند، طراحی و برنامهریزی شده است. به این ترتیب زمانی که به اندازه کافی آزاد میشویم که بتوانیم به رویاهایمان فکر کنیم، و از این طریق خودمان را راضی کنیم، میبینیم که بسیاری از رویاهایمان برآورده نشده و از دست رفتهاند. تنها به این دلیل که خودمان فکر میکردیم یا اطرافیانمان معتقد بودهاند که چیزی که آرزویش را داریم از دسترس ما به دور است.
امروز اولین روز از بقیه زندگی شما است و وقت آن است که در مسیر رشد و شکوفایی خود تغییری مثبت ایجاد کنید و به خود واقعیتان تبدیل شوید.
درست است که فلانی از عهده آن کار برآمده اما من نمیتوانمفقط به این دلیل که شخصی در این زمینه موفق شده است به این معنا نیست که من هم موفق باشم. او دغدغههای ذهنی من را ندارد، او در دوران تحصیل نمراتش بهتر از من بود، او از لحاظ مالی امکانات بهتری دارد، او خانوادهای دارد که حمایتش میکنند و … پیدا کردن بهانههایی از این دست بسیار آسان است. اما در نظر داشته باشید که تمام افراد بر خلاف آنچه شما میبینید درگیر گرفتاریهای شخصی خود هستند و همیشه همه چیز در کنار هم مهیا نیست. بسیارند افرادی که در ۴۸ سالگی تشکیل خانواده دادهاند و موفق بودهاند، و یا در ۵۷ سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شدهاند، در ۷۱ سالگی موفقیتی در کار خود کسب کردهاند و یا افرادی که با محدودیتهای جسمی و اجتماعی به موفقیتهای بزرگ رسیدهاند.
بر موانع غلبه کنید!حس بیچارگی تنها یک احساس کاذب است و نه واقعیت! به همین دلیل هیچگاه فکر نکنید شرایط و محیط و سازوکارهایی که در اطراف ما هستند، محدودیتی را به شما تحمیل میکنند. هیچ گاه برای شروع یک زندگی که در نهایت شما را سربلند کند دیر نیست. اگر از این مطلب هیچ چیز دیگری هم نیاموزید این نکته را به خاطر داشته باشید. برای تغییر شرایط و تغییر خودتان هیچ سنی دیر نیست.
مرحله بعدی
برای بهبود زندگی خود باید تلاش کنید و با باورهای غلط خود مبارزه کنید. هدف و رویای خود را تعیین کنید و روزی نیم ساعت برای رسیدن به آن تلاش کنید. مهم نیست که چه قدر هدف شما دور باشد و مسیر موفقیت سخت باشد، مهم آن است که در مسیری صحیح تلاش کنید. بنابراین موفقیتهای کوچک خود را به یاد داشته باشید و از آنها به عنوان انگیزهای برای گامهای بعدی استفاده کنید.
اگر زمانی این فکر به سرتان زد که «به اندازه کافی خوب نیستید» به این فکر کنید که توقعات دیگران از شما به عنوان یک کودک و یا آنچیزی که تمام زندگی از خودتان توقع داشتهاید، به تدریج شما را به چیزی که اکنون هستید تبدیل کرده است. و متاسفانه بیشتر این شکلگیری بر اثر تفکرات منفی درونی و بیرونی بوده است که مدام به شما میگفتند که چه چیزی برایتان ممکن و چه چیزی غیرممکن است.
واقعیت این است که چیزهای ممکن فقط و فقط به خود شما بستگی دارند.
اگر هنوز هم متقاعد نشدهاید از شما میخواهم که به یکی از باورهای محدود کننده خود فکر کنید. هر چیزی در زندگی که دیگر امیدی به بهبود و یا تغییر آن ندارید، میتواند مربوط به سلامتی، وزن، کار و روابط اجتماعی شما باشد. پس از آن بهتر است که بلافاصله فکرتان را عوض کنید و به یک لحظه مشخص، به یک لحظه خاص فکر کنید که در آن درست عکس آنچه حقیقت میپندارید، در مورد شما صادق بوده است. مهم نیست آن پیروزی تا چه اندازه کوچک، موقتی یا حتی مقطعی بوده است. چه زمانی بوده است که اکنون با نگاه کردن به آن بتوانید به سادگی بگویید «این اصلا شبیه من نبود، ولی من این کار را کردم!»
هیچگاه توانستهاید مبلغ قابلتوجهی را پسانداز کنید؟
توانستهاید وزن کم کنید و آن را ثابت نگه دارید؟
برای گفتن حرفی که داشتهاید در میان جمع برخاسته باشید؟
احساس کرده باشید که دوستتان دارند؟
مهارت جدیدی یاد گرفته باشید؟
زمانی که شما بتوانید این شکافها را در دیوار محدودیتهایی که به دور خود کشیدهاید بیابید، میتوانید تخریب آن را شروع کنید. میتوایند هر روز گامی به جلو بردارید و موفقیتهای کوچک کسب کنید، اعتماد به نفس بالاتری داشته باشید، انرژی بگیرید و پیروزیهای بزرگتر را در آغوش بکشید و این روند را ادامه دهید. تا زمانی که اندیشه شما و به تبع آن واقعیت برای شما در جهت مثبت قرار بگیرد.
انتهای پیام/