مهرآباد روستايي است در 25 کیلومتری شرق شهرستان خوانسار در استان اصفهان كه در اين روستا مراسم هاي ازدواج تا قبل از سال 1355 بسیار شادی بخش بود بدینگونه که ابتدا پدر و مادر پسر دختری انتخاب میکردند و به پسرشان پیشنهاد میکردند و اغلب پیشنهاد رد نمیشد، یک نفر به عنوان قاصد به منزل پدر و مادر دختر میفرستادند تا رضایت و موافقت خانواده او را بدانند و با قرار قبلی چند نفر از نزدیکان درجه اول پسر در اواخر شب به منزل دختر میرفتند و به راحتی توافق حاصل میشد و مهریه ای از قبیل آب و ملک و چند دانگ خانه و چند راس گوسفند تعیین میکردند و در آن شب توافقات مهریه را یادداشت میکردند که به آن سیاهه میگفتند و در آن مجلس روسری (چارقد) به سر دختر میکردن و به قول معروف سنگ روی بافه میگذاشتند. و کم کم خبر خواستگاری همه جا میپیچید و معمولا چند روز بعد با دعوت خواهی زنانه و مردانه از عموم اهالی در منزل پدر دختر و آوردن عاقد مجلس عقد کنان یا عقد گیران یا پاگیره بر پا میشد و مردم با خوردن شیرینی و رقص و پایکوبی جوانان و مبارک باد گفتن این مراسم را به جامیآوردند بعضی از خانواده ها هم برای عقد کردن به خوانسار میرفتند .
در ایام عقد دختر و پسر به منزل یکدیگر نمیرفتند و ابتدا رفت و آمد پسر و دختر مرسوم نبود منتها گاهی اوقات پسر با مشقت بسیار و بصورت مخفیانه با اطلاع مادر دختر به منزل نامزد خود میرفت و دیداری انجام میگرفت . قبل از مجلس عروسی به مناسبت های مختلف مانند شب اول زمستان و شب عید نوروز از طرف خانواده پسر هدایایی نظیر شیرینی و میوه و زیورآلات و پارچه برای عروس خود میبردند به مناسبت عید قربان نیز خانواده پسر بره نرشاخداری را آماده میکردند و پشم انرا با رنگ های مختلف رنگ میکردند و به شاخ های بره اینه میبستند و به همراه شیرینی و میوه به منزل دختر میبردند.
مراسم عروسی معمولا در اواخر پاییز و گاهی هم در زمستان که کار کشاورزی و دامداری کاهش پیدا کرده بود انجام میگرفت ،ساعت و روز خوش از روی تقویم یا به مناسبتهای مذهبی تعیین میشد مدت زمان عروسی 2 شب و 1 روز بود که 2 روز قبل از مراسم دو نفر زن از خانواده عروس و داماد منزل به منزل میرفتند و دعوت خواهی و یا آدم طلبانی میکردند و یک نفر مرد از طرف خانواده پسر یا توسط افرادی نظیر حمامی روستا و یا سلمانی روستا مرد ها را برای عروسی دعوت میکردند و جهیزیه عروس را به خانه داماد میبردند و در اتاق حجله میچیدند همین طور چند روز قبل از عروسی با یک دسته مطرب(دسته لوطی) چهار و یا پنج نفره از روستای وادشت خوانسار یا وانشان و یا گلپایگان قرارداد میبستند.
برگزاری مراسم و پذیرایی از مهمانان بسیار سخت و طاقت فرسا بود خانواده پسر لوازم مورد نیاز برای مراسم نظیر فرش ،لوازم آشپزخانه(کاسه، بشقاب،قاشق،لیوان،دیگ،قابلمه) را از بستگان و همسایه ها به امانت میگرفتند و در پایان مجلس عروسی لوازم را به صاحبانشان برمیگرداندند.
چنانچه شب پنج شنبه روز اول عروسی بود سحرگاهان صبح چهارشنبه جوانها به صحرا میرفتند و هر یک، یک بار هیزم میچیدند تا خیال داماد از گرم بودن کرسی راحت باشدو بعد یک تکه پارچه به رنگ های گوناگون بر روی بار هیزم میبستند و بار الاغ میکردند که به آن اشغال عروسی میگفتند و به منزل داماد میبردند خانواده داماد به اولین بار که میرسید شیرینی میدادند.
بعد از ظهر چهارشنبه عروس را به حمام میبردند و با ساز و دهل مطربها عروس را از حمام به منزل پدرش میبردند و در حدود ساعت 11 شب مقداری حنا از منزل داماد به منزل پدر دختر میبردند و انگشتان دست و پای عروس را حنا میگرفتند و از غروب چهارشنبه بچه ها و نوجوانها و جوانان برای تماشا بدون دعوت به مجلس عروسی میرفتند و با ساز و آواز مطربها میرقصیدند که بسیار فرح بخش بود حدود ساعت 9 شب مطربها نمایش تاتر میدادند و با سیاه بازی داستانهای اخلاقی، اجتماعی و مردمی با بذله گویی با مهارت هر چه تمامتر انجام میدادند و شادی دو چندان به مجلس عروسی میدادند بعد از نمایش به میهمانان عروسی که به آنها آدم عروسی میگفتند و هر کس که به دلخواه خود در مجلس باقی میماند شام غذای آبگوشت میدادند و نزدیک نصفه شب میهمانان به منزل خود میرفتند و سحرگاه صبح پنج شنبه داماد را به حمام روستا که نزدیک قلعه قدیمی مهرآباد بود میبردند آب خزینه حمام سفارشی بسیار گرم میکردند و به انگشتان دست و پای داماد حنا میبستند و به داماد لباس های نو که به آن یراق داماد میگفتند و از جانب پدر عروس تهیه شده بود می پوشاندند و حدود ساعت 8 صبح اهالی روستا مقابل درب حمام می ایستادند و به محض خروج داماد از درگاه حمام ترقه بسیاری به زمین و دیوار قلعه میزدند و به سر داماد نقل و نبات و حبه قند میرختند واسفند دود دور سر او میچرخاندند و شاد باش میگفتند دو نفر جوان و یا تازه داماد در دو طرف داماد میایستادند و او را همراهی میکردند و بستگان عروس و داماد جلوی داماد میرقصیدند پدر و برادران عروس در عروسی شرکت نمیکردند. در جلوی در ورودی قلعه که محوطه وسیعی بود حدود 20 نفر کمتر یا بیشتر چوپی میگرفتند و با ساز و دهل حرکات موزونی انجام می دادند کم کم به منزل داماد میرسیدند گوسفندی سر میبریدند و مردم برای صرف صبحانه که شامل نان و پنیر و چای شیرین بود به منزل داماد رفته و بعد از صبحانه حدود ساعت 10 صبح مجلس دوباره با نوازندگی مطربها گرم میشد و نمایش ظهر را میدادند و بعد ناهار میهمانان که غذای آبگوشت بود میدادند و حدود ساعت 3 بعد از ظهر داماد را به گردش میبردند و در محوطه خرمنگاه با نوازندگی مطربها چوپی گسترده ای گرفته میشد و بعد از یک ساعت رقص و چوپی مقابل داماد او را به منزلش باز میگرداندند. نزدیک غروب پدر داماد با در دست داشتن عقد نامه برای آوردن عروس به منزل پدر دختر میرفت و با اجازه پدر عروس لباس های نو به او می پوشاندند و مقداری پول به عنوان تو کفشی پدر داماد به عروس میداد پدر عروس هم چادر سفید به سر دخترش میکرد و با چشم گریان با دختر خود خداحافظی میکرد و به او میگفت الهی جوش بخت و عاقبت بخیر شوی و دست عروس را به دست پدر شوهرش میداد و مهر نامه یا عقد نامه هم تحویل پدر عروس داده میشد.هنگام آوردن عروس رسم بود که خانواده داماد وسیله ای از خانه عروس به عنوان شگون بر دارند و تا رسیدن به منزل داماد خانواده عروس سعی میکردند که آن وسیله را پس بگیرند خانواده داماد با همراهی عروس که سر و روی او کاملا پوشیده بود رهسپار منزل داماد میشدند و مردم با رقص و هلهله کنان و گرفتن آینه و چراغ روشن در جلوی عروس او را تا مقابل منزل داماد همراهی میکردند و یک گوسفند جلوی پای عروس قربانی میکردند و داماد به اتفاق ساقدوش خود بالای سر در حیاط مینشست و یک دانه انار به سر عروس میزد البته همراهان عروس مانع خوردن انار به سر عروس میشدند و عروس را به اتاق زنانه میبردند.
حدودمغرب میهمانان به مجلس عروسی میآمدند و مجددا با رقص و آواز و موسیقی و نمایش مطربها مجلس را گرم میکردند در پایان مجلس افراد و نوجوانان که آدم عروسی (کسانی که پول میدادند) نبودند مجلس را ترک میکردند و ساعت ده و نیم شام برنج و خورشت قیمه به همراه سرکه شیره و یا شربت آبلیمو به میهمانان میدادند و بعد از شام یک نفر توجه میهمانان را جلب میکرد و با درخواست کف زدن به افتخار خود و خانواده عروس و داماد اظهار میکرد میخواهیم پر گلی جمع کنیم (یعنی هرکس مقداری پول با توجه به توانش به داماد کمک میکرد) همگی میگفتند بفرمایید و اول سینی پول جمع کردن را مقابل بستگان درجه اول عروس و داماد میگذاشتند و یک نفر هم به عنوان کاتب اسامی میهمانان و مقدار پول اهدایی آنان را مینوشت تا در آینده آقا داماد بداند پول به چه کسی بدهکار است و با اعلام مقدار پول جمع شده جمله خانه اش آباد را میهانان میگفتند و یا انشااله عروسی پسرانش جبران خواهد شد، بعد از جمع آوری پول با خوشی و خوشحالی و آرزوی خوشبختی برای عروس و داماد میهمانان مجلس را ترک میکردند.
یراق داماد شامل یک شلوار پاچه گشاد از جنس دبیت و کت بلند ،دستکش ،جوراب،شال پشمی،کلاه نمدی و پیراهن سفید گیوه ملکی که بعد ها به کت و شلوار و کفش شبرو تبدیل شد.
گزارش از : امير تشيعي
انتهاي پيام/