زندگينامه و تبارشناسي
میشل لاواون رابینسون اوباما Michelle LaVaughn Robinson Obama، متولد 17 ژانویه 1964 (27 دی 1342 ﻫ.ش) یک نویسنده و حقوقدان آمریکایی است. وی همسر رئیسجمهور فعلی آمریکا، باراک اوباما و نخستین زن دورگه آفریقایی-آمریکایی است که بانوی اول آمریکا شده است. میشل اوباما در جنوب شیکاگو بزرگ شد و فارغالتحصیل دانشگاههای پرینستون و دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد است. او اوایل دوران حرفهای حقوقیاش را در شرکت سیدلی آستین، یعنی جایی که با باراک اوباما آشنا شد، گذراند. سپس در مرکز درمانی دانشگاه شیکاگو مشغول به کار شد. این دو در سال 1992 ازدواج کردند و اکنون دو دختر به نامهای مالیاآن و ناتاشا دارند.
او تمام سالهای 2007 و 2008 را در کمپین انتخاباتی شوهرش برای ریاستجمهوری مشغول به کار بود. او همواره، ابتدا به عنوان همسر یک سناتور و بعد به عنوان بانوی اول آمریکا، یک سمبل مد و یک الگو برای زنان بوده است. به علاوه اینکه مشاور زندگی در فقر، موادغذایی و سلامتی است.
همه چهار پدربزرگ و مادربزرگ او چندنژاده بودند ولی اقوام وی چیزی درباره وضعیت آنان در زمان بردهداری آمریکا نمیگویند. اجداد میشل اوباما در فاصلههای دورتر ریشههای اروپایی و ایرلندی پیدا میکنند. به علاوه اینکه اقوام پدر و مادر او به یک یهودی دورگه آفریقایی-آمریکایی به نام ربی کپرز Rabbi Capers میرسد.
میشل اوباما هنگام تحصیل در دانشگاه پرینستون به واسطه همکاری با یک مرکز آموزشی و فرهنگی که به داشنجویان اقلیت خدمات میداد با مسائل کشورهای جهان سوم آشنا شد و بعد از دوران دانشجویی نیز به همکاری با آنان ادامه داد و سپس موفق شد که مدرک دکترای خود را در سال 1988 از دانشگاه هاروارد دریافت کند.
میشل اوباما معمولا با لباس مشکی و لبخندی عمیق در منظر عموم ظاهر میشود و به عنوان یک مسیحی پروتستان ارتباط خوبی با کلیسا داشته و سعی دارد که میان کلیسا و مسائل سیاسی پیوند برقرار کند يا به بيان بهتر، سياست آمريكايي را به ديانت پروتستان خود بچسباند. میشل اوباما برای تشویق مردم به توجه به مسائل سیاسی میگوید: «به کسی که میگوید کلیسا جای خوبی برای حرف زدن در مورد سیاست نیست بگویید جایی بهتر از این نیست، جایی بهتر از کلیسا نیست زیرا مسائل سیاسی، نهایتا سیاسی نیستند، مسائل اخلاقی هستند؛ و مسائلی هستند که با بزرگی و قوای بالقوه انسان و آیندهای که برای کودکان و نوههایمان میخواهیم سروکار دارند».
میشل اوباما هنگامی که به کمپین انتخاباتی شوهرش پیوست از تاثیرات بدی که مسائل سیاسی ممکن بود روی دخترانش بگذارد نگران بود و در یک سخنرانی گفت: «من یک مشاور ارشد نیستم»؛ و در طول برگزاری کمپین انتخاباتی باراک، تمام تلاش خود را کرد که با استفاده از چارچوب مادری، روی مسئله نژاد و آموزش بحث کند.
از سال 2008 به بعد، خروجی رسانههای آمریکا شروع کردند به مانور دادن روی این نکته که رفتار میشل اوباما با مخاطبانش بسیار نرمتر از گذشته شده و بیشتر مصاحبه میکند؛ این تغییر در رفتار میشل اوباما در انتخاب لباس او هم تاثیر داشت و پس از آن سعی کرد لباسهای غیررسمی بیشتری بپوشد؛ و این تغییر رویکرد در انتخاب لباس به علاوه همراهیای که رسانهها با او داشتند باعث بهتر شدن تصور عمومی مردم نسبت به او شد.
حوزه نفوذ ميشل اوباما در دستگاه ديپلماسي عمومي كاخ سفيد
با شروع دوران ریاستجمهوری باراک، میشل شروع کرد به بازدید از پناهگاههای بیخانمانها و نمایندگانی را برای مشاوره دادن درباره نحوه ارائه خدمات عمومی به مدارس کشور فرستاد.
میشل اوباما ابداعات دیگری نیز در عرصه دیپلماسی عمومی داشته است؛ مانند: مشاوره به خانوادههای نظامیان، کمکهای کاری به زنان برای برقراری توازن میان اشتغال و خانهداری، تشویق خدمات عمومی، و ارتقای هنر و آموزش هنر. وی پشتیبانیهای زیادی را به خانوادهها و زوجهای نظامیان ارائه کرده و تلاش کرده است تا پیوند میان خانوادههای نظامی را تا حدی افزایش دهد. رسانهها اکنون روی مدهایی که همسر باراک اوباما به راه میاندازد تمرکز خاصی دارند در حالی به گفته خودش در تلاش است تا نخستین همسر رئیسجمهوری باشد که توجه ویژه به مسئله خانوادههای نظامیان کرده است.
در ماه می سال 2014 (اردیبهشت 1393) به کمپین مبارزه
علیه دخترربایی گروه بوکوحرام پیوست و در توئیتر با انتشار تصویری، هشتگ دختران
ما را برگردانید (#bringbackourgirls) را به راه
انداخت.
یکی دیگر از کارهایی که وی در ارائه سبک زندگی جدید به آمریکاییان ارائه داد، راهاندازی آشپزخانه غذای ارگانیک در کاخ سفید و استفاده از حیاط پشتی کاخ سفید به عنوان محلی برای پرورش زنبور عسل بود. البته محصولات ارگانیک مورد استفاده در آشپزخانه کاخ سفید، در همین حیاط تولید میشوند.
میشل در ژانویه 2010 یکی دیگر از ابتکارات خود در عرصه دیپلماسی عمومی را با راهاندازی وبسایتی به نام «حرکت کنیم Let's Move» رو کرد. وی در این وبسایت در تلاش است تا با الگو قرار دادن مسئولان ردهبالای آمریکا برای خانوادههای آمریکایی به آنان بیاموزد تا روش غذایی کودکان خود را تغییر دهند و از چاقتر شدن کودکان که امروزه یکی از معضلات این کشور در حوزه سلامت است جلوگیری کنند.
ميشل اوباما اكنون بيشتر وقت خود را در حال كمك به موسسات خيريه، بيمارستانها، كودكان بيسرپرست، زنان خانهدار و همسران نظاميان آمريكايي است. صفحه توئيتر وي مشحون است از اخبار كمكهايي كه طي سالهاي اخير به اين عده رسانده است.
طرفداري از ازدواج همجنسبازان
به گفته خود ميشل اوباما در انتخابات سال 2008، يكي از افتخارات زندگياش كه به آن مباهات ميكند آن است كه از حقوق مردان همجنسباز و دموكرات دفاع كرده و همسرش در مسائل حقوقي LGBT (قوانين مرتبط با زنان همجنسباز، مردان همجنسباز، دوجنسهها و تراجنسيتيها) و دفاع از قوانين مرتبط با آنان يد طولايي دارد. ميشل و همسرش باراك اوباما همواره مخالف اصلاح قانون منع ازدواج همجنسها بودهاند. ميشل اوباما در يكي از سخنرانيهاي خود ميگويد: دادگاه عالي آمريكا در پرونده لاورنس در برابر تگزاس (یک تصمیم حقوقی تاریخی توسط دیوان عالی ایالات متحده آمریکا بود. در یک تصمیم ۶-۳ این دادگاه قانون سودومی در تگزاس و تمام ایالتهای دیگری که این قانون را تصویب کردهبودند لغو کرد و اعمال جنسی بین همجنسبازان در تمام در آمریکا قانونی شد. دادگاه عالی به استناد اصلاحیه چهاردهم قانون اساسی ایالات متحده این کار را کرد.) به عدالت نزديك شد و ارتباط بين كشمكش حقوق مردان همجنسباز و حقوق مدني را برقرار كرد.
پس از لغو سياست «هیچی نپرس هیچی نگو» Don't Ask Don't Tell (سياستي كه توسط دولت كلينتون از 28 فوريه 1994 براي عدم ورود مردان و زنان همجنسباز به ارتش آمريكا در نظر گرفته شده بود) در 20 سپتامبر سال 2011، ميشل اوباما در ملأ عام مردان همجنسباز عضو ابتكار خانوادههاي نظامي ملي را معرفي كرد؛ همان طور كه قبلا نيز اشاره شده بود، وي توجه خاصي به خانوادههاي نظاميان در اين كشور دارد.
ميشل به همراه همسرش باراك، در ماه
مي سال 2012 آشكارا ازدواج همجنسبازان را مورد توجه خود قرار دادند. پيش از اين
ميشل اوباما هرگز اقدام به چنين عملي نكرده بود. بنا به گفته مقامات رسمي كاخ سفيد
ميشل اوباما و والري جرت، مشاور ارشد وي، دو نفر از ثابتقدمترين افراد در
طرفداري از ازدواج همجنسبازان در زندگي باراك اوباما هستند.
ميشل اوباما در اين
باره ميگويد: «اين مسئله براي ميليونها آمريكايي و همچنين براي من و باراك
بسيار مهم است. اينها ارزشهاي پايهاي هستند كه كودكان در سنين بسيار پايين ميآموزند
و ما كودكان اين سرزمين را تشويق ميكنيم تا در تمام طول عمرشان با اين ارزشها در
تعامل باشند. در كشوري كه ما به كودكانمان ميآموزيم كه هر كسي تحت قانون ميتواند
به اندازه مساوي حق داشته باشد، تبعيض قائل شدن عليه زوجهاي همجنسباز كار درستي
نيست. به همين سادگي». وي در همايش ملي دموكراتها در سال 2012 چنين ميگويد:
«باراك به روياي آمريكايي اعتقاد دارد زيرا در آن زندگي كرده است... و ميخواهد بدون در نظر گرفتن اينكه چه كسي
هستيم، يا اهل كجاييم يا به دنبال چه هستيم يا به چه چيز عشق ميورزيم، همه و همه
در اين كشور فرصت تجربه آن را داشته باشند.»
شايان ذكر است كه عدهاي در آمريكا ميشل اوباما را يك دوجنسه ميدانند.
تصوير عمومي و سبك زندگي ميشل اوباما
با ترقي گام به گام باراك اوباما به سمت تبديل شدن به يك نخبه سياسي، ميشل نيز گام به گام در فرهنگ عمومي مردم آمريكا نفوذ كرده است. در ماه مي سال 2006، مجله اسنس (ماهنامهاي درباره زنان دورگه آمريكايي-آفريقايي كه مطالبي پيرامون زيبايي، سبك زندگي و مد منتشر ميكند) وي را جزو برترين 25 زن الهامبخش كل جهان معرفي كرده است و مجله ونيتي فير (درباره سبك زندگي و فرهنگ عمومي) در سالهاي 2007 و 2008 جزو برترين 10 زن خوشلباس دنيا معرفي كرد. و توسط مجله مردم در سال 2008 به خاطر اعتماد به نفس و شخصيتش برترين زن آمريكا نيز شناخته شد.
هنگام برگزاري انتخابات شوهرش، بسياري از تحليلگران بر اين باور بودند كه وي به عنوان يك زن آمريكايي-آفريقايي به زودي به عنوان يك نقش مدل در ميان تمام آمريكايي-آفريقاييهاي جهان مطرح خواهد شد. لباسهاي انتخابي وي براي حضور در برنامهها بخشي از برترين لباسهاي جشنوارههاي مد سال 2009 شدند. در حالي كه باراك اوباما از لحاظ ظاهر و لباس چندان مورد توجه كارشناسان قرار نميگيرد، ميشل به عنوان بازويي قدرتمند توانسته است اين بخش از كاستيهاي شوهرش را پوشش دهد.
پشتيبانيهاي عموم مردم آمريكا از وي از همان آغاز باز شدن پايش به كاخ سفيد به سرعت رشد كرد و سريعا به عنوان نقش مدل (كسي كه بيشترين توانايي در اثرگذاري روي جامعه براي حركت به سمت و سويي خاص را داشته باشد) در آمريكا مورد توجه همگان قرار گرفت. وي از همان آغاز كار، سفرهاي خود براي سر زدن به بيماران سرطاني را آغاز كرد و توسط هفتهنامه نيوزويك «قدرت ستاره» نام گرفت و توسط وبسايت بزرگ اماسان وي را با عبارت «نمايش ظرافت مردانه» توصيف كرد.
وي به خاطر حسي كه سبك زندگياش به افراد منتقل ميكند با ژاكلين كندي همسر جان كندي رئيسجمهور مقتول آمريكا و به خاطر ادب و انضباطش با باربارا بوش مادر جرج دبليو و جب بوش مقايسه شده است. اين مسئله نشان ميدهد كه وي قدرت كلامي و انضباط را توامان با نرمي سبك زندگي زنانه همراه كرده است. البته عدهاي نيز وي را به دليل سبك زندگياي كه ارائه ميدهد تنها يك پوپوليست دانستهاند.
وي در سال 2010 با حدود 50 طرح مختلف لباس از شركتهاي مختلف و با قيمتهاي بينهايت بالا مشاهده شد؛ مطالعات انجام شده نشان ميدهد كه وي براي تهيه لباسهايش فقط به يك شركت چيزي كمتر 14 ميليون دلار پرداخته است. وي اكنون به عنوان تعيينكننده مد آمريكا شناخته شده است به خصوص در لباسهاي بدون آستين.
تصوير وي تا كنون روي جلد مجلاتي چون ووگ و بتر هومس چاپ شده و تنها بانوي اول آمريكا است كه شخصا برنده يك جايزه اسكار را براي دريافت جايزهاش فراخواند. وي در فستيوال فيلمهاي هاليوودي در سال 2013، به شكلي كاملا سياسي، فيلم ضعيفي مانند آرگو كه يك فيلم ضد ايراني بود را به عنوان برنده جايزه بهترين فيلم برگزيد و اين خود دو نشان بزرگ به همراه دارد: نخست آنكه وي براي تنفيذ هر چه بيشتر قدرتش در فرهنگ آمريكا از هيچ كاري حتي از دست بردن به جوايز اسكار فروگذار نميكند و دوم آنكه با استفاده از همين قدرت نفوذش سعي كرده است تا ايرانهراسي را در ميان فيلمسازان آمريكايي بيش از پيش اشاعه دهد.
رسانهها معمولا جلوههاي بصري و مدهايي كه ميشل اوباما به راه انداخته است را بيش از ميزان كمكها و اعانههايش به بيماران و بيخانمانها مورد توجه قرار دادهاند. وي دراين باره ميگويد مايل است تا تمركز توجه رسانهها روي وي بيشتر در مورد رسيدگياش به مسائل خانوادههاي نظاميان و كارگران باشد.
وي رابطه عميقي با زنان خواننده آمريكايي دارد و به وضوح در تلاش است تا استانداردي براي يك زن آمريكايي باشد. اين مسئله را ميتوان از همكاريهاي نزديك خوانندگان و مدلهاي زن آمريكايي با وي براي شركت در همايشها و ميهمانيهايش فهميد.
سخن آخر
ميشل اوباما اكنون در حال تدريس نوعي سبك زندگي جديد آمريكايي به زنان جهان است. سبكي كه ملغمهايست از همجنسبازی، غذاي سالم، لاغر ماندن، اسلام ستيزي و ايران ستيزي، خانوادهگرايي، مصرفگرايي، آيندهنگري و قدرتطلبي.