سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

جوان 20 ساله به بیماران نیازمند جان دوباره داد +عکس

علیرضا حفیظی جوان 20 ساله بروجنی است که با بخشیدن 4 عضو بدن خود به بیماران در فهرست انتظار پیوند ، ‌امیدی نو به زندگی بخشید. آنهایی که خاطرات خوشی با او دارند هیچگاه بخشش ماندگار و از خود گذشتگی‌اش را فراموش نمی‌کنند.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،  بیست بهار از زندگی را پشت سر گذاشته بود، مادر هر روز خدا را شکر می‌کرد که گل زندگی‌اش به بار نشسته است. دانشجوی رشته مکانیک و در ترم سوم مشغول به تحصیل بود که ناگهان بر اثر تصادف، غمی سنگین بر دل پدر و مادر نشاند.

علیرضا حفیظی جوان 20 ساله بروجنی است که با بخشیدن 4 عضو بدن خود به بیماران در فهرست انتظار پیوند ، ‌امیدی نو به زندگی بخشید. آنهایی که خاطرات خوشی با او دارند هیچگاه بخشش ماندگار و از خود گذشتگی‌اش را فراموش نمی‌کنند.

علی اصغر حفیظی پدر 60 ساله اهدا‌کننده عضو روزهایی را مرور می‌کند که با تولد فرزند خانه‌شان غرق شادی و نور شده بود.

 می‌گوید: علیرضا سال 73 به دنیا آمد زمانی که خداوند او را به ما هدیه کرد انگار یکباره تمام آرزوهای من و همسرم برآورده شده بود بعد از آن صاحب فرزند دیگری نشدیم اما با تولد پسرم زندگی مان رنگی دیگر به خود گرفت. سخت تلاش می‌کرد تا آینده‌ای درخشان داشته باشد. بعد از گرفتن دیپلم در دانشگاه آزاد بروجن در رشته مهندسی مکانیک قبول شد.



همه دوستان، ‌اقوام و همکلاسی هایش از اخلاق، ‌رفتار و منش او راضی بودند. هیچ گاه دلش نمی‌خواست دل کسی را بشکند همیشه از خود می‌گذشت تا دوستان و دیگران را راضی نگه دارد. به نصیحت‌های من و مادرش گوش می‌کرد و هر بار در خصوص مسأله‌ای به او تذکر می‌دادیم، می‌پذیرفت و هیچ وقت خشم و عصبانیت او را در این بیست سال ندیدیم.

غمنامه پدر

این پدر 60 ساله تک تک ثانیه‌های زندگی‌اش را که مرور می‌کند سراسر خاطره است. با بغضی که گلویش را می‌فشارد، می‌گوید: آخر چطور می‌توانیم غم از دست دادن فرزند را در یک لحظه فراموش کنیم. من و مادرش برای او آرزوهای زیادی داشتیم. دل‌مان می‌خواست یک روز او را در لباس دامادی ببینیم. احساس می‌کنم از روزی که پرکشیده است زندگی مان سوت و کور شده و بدون او رنگ و بوی امید در خانه مان نیست. انگار با رفتن علیرضا همه شادی‌ها و لبخندها پر کشیده‌اند و غم، همه زندگی من و همسرم را فراگرفته است. همسرم به اندازه‌ای از این اتفاق ضربه روحی خورده است که هنوز بعد از گذشت چند ماه نتوانسته به زندگی عادی برگردد. احساس می‌کنم تا آخر عمر نتوانیم با این داغ به آرامش برسیم چون جای جای خانه‌مان از او یادگار بر جای مانده و هنوز در خانه صدای علیرضا به گوش می‌رسد. من و همسرم بعد از فوت علیرضا به ظاهر زنده هستیم و دچار مرگ تدریجی شده‌ایم.

مرور روز حادثه

این پدر داغدیده از روز حادثه و از دست دادن تنها فرزندش می‌گوید و ادامه می‌دهد با دو نفر از دوستانش برای تفریح به یکی از تفریحگاه‌های بروجن رفته بودند که در مسیر بازگشت به علت سرعت زیاد ماشین شان واژگون شد و با سه درخت برخورد می‌کند، از سرنشین آن ماشین تنها علیرضا دچار مصدومیت شدید شد. چند ساعتی بود از او بی‌خبر بودم، ‌یک و نیم نیمه شب بود که پدر دوستش به خانه مان آمد. وقتی چهره آن مرد را مضطرب دیدم و خبر تصادف آنها را شنیدم احساس بدی وجودم را فرا گرفت و مطمئن بودم که اتفاق ناگواری افتاده است. بعد از تصادف او را به بیمارستانی در بروجن برده بودند ولی بلافاصله به علت وخیم بودن حالش به بیمارستان شهرکرد منتقل شده بود.

 همسرم از شدت ناراحتی و نگرانی فقط گریه می‌کرد، علیرضا بیهوش روی تخت بیمارستان انگار به خوابی عمیق فرو رفته بود. 8 روز در بخش مراقبت‌های ویژه بیهوش بود و زمانی که مرگ مغزی تأیید شد پزشکان برای رضایت به اهدای عضو با من و مادرش صحبت کردند. در آن لحظه می‌دانستم که فرزندم به زندگی بازنخواهد گشت اما با اهدای اعضای بدنش حیات دوباره‌ای به چند بیمار می‌بخشیم.

زاویه نگاهش به زندگی

وی می‌افزاید: قلبش قابل اهدا نبود اما خوشحال هستم که با اهدای کلیه‌ها، کبد و پانکراس جوانان دیگری به زندگی امیدوار شده‌اند. وقتی پزشک در خصوص اهدای عضو با من و همسرم صحبت کرد که رضایت به این کار داشته باشیم نخست رضایت خداوند برایم ارجحیت داشت. بعد از اهدای عضو فرزندم نگاهم به زندگی تغییر کرد.

 این کار درس بزرگ و دستاوردی مهم در زندگی‌ام بود با اینکه فرهنگی هستم و درس‌های زیادی را به افراد در طول این سال‌ها داده‌ام اما درس مهمی از اهدای عضو گرفتم، یاد گرفتم چطور بعد از مرگ هم می‌شود حیات دوباره‌ای بخشید و این درس را از تنها فرزندم به یادگار دارم. بعضی از روزها که همسرم دلگیر می‌شود و یاد و خاطرات فرزندمان را مرور می‌کند ناراحت است از اینکه نتوانسته او را در لباس دامادی و در جشن عروسی ببیند. دلخوش به آن است که حداقل توانسته‌ایم دل چند پدر و مادر دیگر را شاد کنیم.

پدر اهدا‌کننده عضو با اینکه داغ تنها فرزندش ضربه محکمی به زندگی او وارد آورده اما با سربلندی از پسرش یاد می‌کند و می‌گوید: از عزیزانی که عضو فرزندم را هدیه گرفته‌اند، هیچ انتظار و توقعی ندارم اینها امانتی بود از سوی خداوند و هر جوانی که گیرنده عضو بوده است با علیرضا برایم فرقی نمی‌کند و همیشه برای شان بهترین آرزوها را دارم. امیدوارم سالیان سال زندگی شاد و موفقی داشته باشند؛ وقتی یک جوان با یک نفس به زندگی امیدوار می‌شود انگار من و همسرم به زندگی دوباره لبخند زده‌ایم. درست است که داغ فرزند هیچگاه فراموش نمی‌شود، اما با همین فکرها می‌توان به آرامش رسید.
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۲
مصطفی بهبودی
۰۰:۳۳ ۲۳ فروردين ۱۳۹۴
خدا بیامرزدش
مصطفی بهبودی
۲۲:۵۹ ۲۲ فروردين ۱۳۹۴
خدا بیامرزدش