سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گزیده ای از سرمقاله روزنامه های دوشنبه؛

بازیگران هالیوودی داعش/تدبيری برای مقابله با چماق کنگره

سرمقاله روزنامه های کیهان،وطن امروز،حمایت و ...را می توانید در این قسمت بخوانید.


محمدرضا کلهر در مطلبی که در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان با عنوان«بازیگران هالیوودی داعش»به چاپ رساند اینگونه نوشت:


«در هر  بحران و جنایتی پای غرب در میان است.» این کوتاه‌ترین جمله برای بیان نقش غرب در بحران‌های خاورمیانه است. غرب یا مجری جنایت است، یا طراح و یا پشتیبان آن و گاهی نیز هر سه نقش را خود ایفا می‌کند. داعش شاهد مثال خوبی است برای اثبات این گزاره.گروه تروریستی داعش با کمک‌های کشورهای غربی و به ویژه آمریکا رشد کرد و قدرت یافت. شاید در نگاه خواننده، این مسئله صرف یک ادعا و تصور و شاید هم «آمال نویسنده‌ای متوهم»! باشد. پس ناگزیریم خواننده کنجکاو را با خود همراه کنیم و از هزارتوی تاریخ سفری به چند ماه گذشته داشته باشیم تا این حقیقت را از زبان خودِ مقامات آمریکا بشنویم.

 معمولا از لحاظ حقوقی برای اثبات هرگونه ادعایی شواهد و اسنادی نیاز است. در عالم سیاست مهم‌ترین سند اعترافات و یا اظهارات مقامات یک کشور است که به عنوان «اسناد دست اول» شناخته می‌شوند. در این مورد نیز سندی دست اول و بسیار باارزش وجود دارد. وزیر خارجه سابق آمریکا در کتاب خود با عنوان «گزینه‌های دشوار» سخنان غافلگیرکننده‌ای را مطرح ساخته و اذعان کرده است که داعش در واقع ساخته دست آمریکا با هدف تقسیم خاورمیانه است. هیلاری کلینتون می‌نویسد: «ما در روز پنجم ماه ژوئیه (خرداد) سال 2013 در نشستی با دوستان اروپایی خود  قرار گذاشتیم دولت اسلامی(داعش) را به رسمیت بشناسیم. من به 112 کشور سفر کردم تا نقش آمریکا و توافق با بعضی از دوستان را درباره به رسمیت شناختن دولت اسلامی بلافاصله پس از تشکیل آن، توضیح دهم.» البته وی در ادامه تاکید می‌کند که برنامه آنها در این زمینه با تغییراتی مواجه شد. این اعتراف صریح جایی برای شک در مورد حمایت آمریکا از داعش باقی نمی‌گذارد.

زمانی که تروریست‌های داعش با سلاح‌های غربی و دلارهای عربی به جان مردم بی‌گناه سوریه افتاده و شهرهای این کشور را اشغال می‌کردند در آن سوی مرزهای سوریه، نفت‌خواران عربی در کنار کابوی‌های آمریکایی سرمست از پیشروی تروریست‌ها، پیاله‌های سرخ رنگ را سر می‌کشیدند و ساعت شنی خود را برای سقوط نظام سوریه در کنار تخت خود می‌گذاشتند، شاید در تصورشان نیز نمی‌توانستند پیروزی نظام سوریه و شکست تروریست‌ها را پیش‌بینی کنند. چرا که به زعم حامیان تروریست‌ها، داعش از هر نظر آمادگی پیروزی را داشت. اما مسئله‌ای که غربی‌ها همواره در ارزیابی‌های خود نادیده گرفته‌اند، قدرت و حمایت‌های مردم است. مردم سوریه با حمایت‌های خود نه تنها مانع پیشروی تروریست‌ها شدند بلکه شهرها را از اشغال آنها درآوردند و ضربات سختی به تروریست‌ها وارد کردند. اما موضوع اصلی این یادداشت بررسی فیلمی درام با بازیگری خلبانی نگون‌بخت است. که همه عناصر آن واقعی هستند و خبری از شگردهای سینمایی در آن نیست. بخوانید:

سه‌شنبه هفته گذشته در شبکه‌های اجتماعی فیلمی از نمایش جدید داعش منتشر شد. در این فیلم معاذ الکساسبه خلبان اردنی که چند هفته قبل از سوی تروریست‌های داعش دستگیر شده بود نقش اول فیلم را بر عهده داشت. فیلمی حرفه‌ای از جماعتی بربر. عجیب است در دل شن‌های سوزان و کوه‌های بی‌آب و علف، دوربین‌های بسیار پیشرفته و سناریونویسان کارآزموده‌ای زندگی می‌کنند که نمایشی اینچنین قدرتمند از لحاظ فنون هنری و رسانه‌ای ارائه می‌دهند! در فیلمی که سوزاندن خلبان اردنی را نشان می‌دهد حرفه‌ای‌گری بالایی را در زمینه‌های سناریونویسی، تصویربرداری، تدوین و جلوه‌های ویژه می‌بینیم.نحوه قرار گرفتن نیروهای داعش در این فیلم 22 دقیقه‌ای به گونه‌ای است که آنها را در موضع برتر و قوی معرفی می‌کند. همه بخش‌های این فیلم با تبحر خاصی تصویر‌برداری شده و هیچ چیز در آن بدون معنا نیست. قرار گرفتن دوربین مقابل موضوعات تصویر‌برداری شده، زاویه دوربین و دقت انتقال از یک تصویر به تصویر بعد، همه آنها با هدف بالا بردن سطح رعب و وحشت صورت می‌گیرد.

فیلم آنچنان به اصطلاح «تمیز» و «مخاطب‌پسند» ساخته شده که مخاطب را در لحظات اولیه دچار شک می‌کند که این فیلم محصول داعش است یا هالیوود! شاید اگر داعش این فیلم را منتشر نمی‌کرد مخاطب ناخودآگاه آن را کار یک کارگردان هالیوود می‌دانست. اما به راستی نیروهای داعش که بسیار مرتجع و متوهم هستند این قابلیت‌ها را از کجا آورده‌اند؟ آیا تروریست‌ها وقت کافی برای یادگیری هنر سینما در این سطح را داشته‌اند؟ یا شاید هم عواملی در هالیوود در ساخت این فیلم نقش داشته‌اند؟ این مسئله را نمی‌توان به صراحت تایید کرد که هالیوود چه ارتباطی با این فیلم دارد و شاید نسبت دادن این فیلم به هالیوود به صورت قطعی نویسنده را نزد مخاطب ناشی و غیرحرفه‌ای معرفی کند. اما شاید بتوان به مخاطب کنجکاو کمک کرد تا خود در مورد عوامل این فیلم تصمیم بگیرد.  برای این امر باید چند واقعیت را برای مخاطب بازگو کرد:

اول نقش آمریکا در تقویت و رشد داعش است که خاطرات هیلاری کلینتون در این مورد بهترین سند است. دوم کمک‌های به ظاهر اشتباهی آمریکا به داعش است. آمریکا از زمانی که به صورت اعلامی ائتلاف بین‌المللی ضد داعش را تشکیل داده است در چندین مورد به داعش کمک‌رسانی کرده است که مقامات آمریکا محموله‌هایی که در اختیار داعش قرار گرفته‌اند را اشتباهی خوانده‌اند. مقامات عراقی بارها آمریکا را عامل اصلی دستیابی داعش به تجهیزات پیشرفته دانسته‌اند و خواستار قطع کمک‌های آمریکا به داعش شده‌اند.سوم اظهارات مشاور ولیعهد ابوظبی است که می‌گوید امارات در زمان سقوط هواپیمای خلبان اردنی تلاش کرد او را نجات دهد، اما آمریکا از کمک به امارات و اردن در این زمینه خودداری کرد.
چهارم اظهارات برخی کارشناسان عرب منطقه است که معتقدند وحشی و خشن معرفی کردن داعش پروژه غربی‌ها برای بازگشت مجدد به خاورمیانه است.و حقایق و شواهد دیگری که در این مجال نمی‌گنجد. حال آیا می‌توان باور کرد تروریست‌های داعش که هنوز تماشای تلویزیون را برای زنان و یا نشست زنان بر روی صندلی را حرام می‌دانند، یک شبه ره صد ساله بروند و فیلمی «حرفه‌ای» از کشتن خلبان اردنی تولید کنند؟ به نظر بعید می‌رسد. اما اینکه هالیوود چه نقشی در این فیلم ایفا کرده است به عهده مخاطب است که با توجه به حمایت‌های آمریکا از داعش آن را ارزیابی کند. یا شاید هم تروریست‌های داعش  به چراغ جادویی دست یافتند که غول این چراغ، کارگردانی حرفه‌ای است که قادر به ساخت فیلم با ویژگی‌های سینمای هالیوود باشد!

غربی‌ها نشان داده‌اند اگر در موردی خود مجری طرح نباشند نقش پشتیبان را به خوبی بازی می‌کنند و به اصطلاح از دیگران برای پیشبرد امور خود بهره می‌برند. شاید هم در این فیلم تنها یک پشتیبان بودند و شاید هم ...! اما آنچه که در این باره قطعی می‌نماید، وجود رد پای غرب در این سناریو است. شاید 30 سال و شاید هم 40 سال بعد وقتی سیا مجوز انتشار اسناد محرمانه را یافت، این نتیجه، رسما تایید شود.

مهدی محمدی ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را به مطلبی با عنوان«تصحیح مسیر مذاکرات»اختصاص داد که در ادامه می خوانید:

بدون تردید، سخنان روز گذشته رهبر معظم انقلاب اسلامی مسیر دیپلماسی هسته‌ای ایران و 1+5 را تغییر خواهد داد.مسیری که تا پیش از این فرمایشات در حال طی شدن بود، چند ویژگی اساسی داشت:

1- در مسیر پیشین، توافق سیاسی درباره اصول، از توافق درباره جزئیات تفکیک شده بود.
2- تیم مذاکره‌کننده ایرانی تقریبا پذیرفته بود چاره‌ای جز پذیرش یک جدول زمانی بلندمدت برای تعلیق و لغو تحریم‌ها ندارد.
3- طرف غربی عمیقا دچار این سوءتفاهم بود که ایران جز تداوم مذاکره و رسیدن به یک توافق
ـ ولو توافق بد ـ چاره‌ای ندارد.

این سخنرانی همه معادلات را تغییر خواهد داد. سخنان روز یکشنبه به این معناست که روش‌های پیشین نمی‌تواند ادامه پیدا کند و محاسبات آمریکا درباره الگوی رفتار ایران از بیخ و بن نادرست بوده است. مهم‌ترین نکته در اینجا این است که سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی نشان‌دهنده این است که هیچ مکانیسم اجباری برای توافق میان ایران و 1+5 وجود نخواهد داشت و ایران فقط توافقی را می‌پذیرد که آن را به اندازه کافی خوب بداند.در اینجا چند نکته بسیار اساسی وجود دارد:

یکم- روند مذاکرات این تصحیح مسیر را ایجاب می‌کرد. آنچه روز یکشنبه اتفاق افتاد یک تصحیح ملی در مسیر مذاکرات است که بر خلاف آنچه ممکن است ظاهرا به نظر برسد روی تغییر محاسبات آمریکا تمرکز دارد نه روی اصلاح رفتار تیم مذاکره‌کننده ایرانی. برای هر کسی که اندکی به مذاکرات اشراف داشته باشد روشن است که آمریکایی‌ها مذاکرات را به بن‌بست کشانده‌اند. آمریکا خواهان آن است که ظرفیت غنی‌سازی ایران برای یک زمان بسیار طولانی تعطیل شود بی‌آنکه رژیم تحریم‌ها دست خورده باشد. محاسبه‌ای که آمریکایی‌ها براساس آن چنین موضعی در مذاکرات گرفته‌اند این است که تبعات عدم توافق برای ایران آنچنان سنگین است که ایران چاره‌ای جز پذیرفتن هر پیشنهادی که روی میز گذاشته شده باشد ندارد و در نتیجه هیچ نیازی به بهبود پیشنهادهای روی میز نیست. سخنان روز یکشنبه رهبر معظم انقلاب اسلامی این موضوع را کاملا برای آمریکایی‌ها روشن می‌کند که شرایطی وجود دارد که تحت آن شرایط، ایران توافق نکردن را به تن دادن به یک توافق ترجیح می‌دهد. بر خلاف آنچه بسیاری می‌پندارند، اتخاذ این موضع به جای اینکه آمریکا را سرسخت کند، منعطف‌تر خواهد کرد. آمریکا اگر تا دیروز دچار این توهم بود که ایران چاره‌ای جز توافق با هر شرایطی ندارد، امروز می‌داند که برخی اشکال توافق وجود دارد که ایران در رد کردن آن تردید نمی‌کند و خصوصا اگر مذاکرات با روال فعلی پیش برود قطعا توافقی حاصل نخواهد شد.

 این پیامی است که آمریکایی‌ها به شنیدن آن از زبان عالی‌ترین مقام در ایران نیاز داشتند و اکنون یا باید آن را در مواضع خود لحاظ کنند یا اینکه در انتظار شکست قطعی مذاکرات باشند. این کمک بزرگی به تیم مذاکره‌کننده است تا بتواند در این مقطع بسیار حساس از آمریکا امتیاز بگیرد. علاوه بر این، آزمونی مهم برای آمریکا هم هست که روشن شود این کشور واقعا به دنبال دستیابی به توافقی است که در آن نگرانی‌های مرتبط با عدم اشاعه رفع شده باشد یا اینکه می‌خواهد توافق هسته‌ای را به یک ابزار فشار تاریخی بر ایران تبدیل کند؟

دوم- قلب فرمایشات روز یکشنبه رهبر معظم انقلاب اسلامی جایی بود که برای دومین بار در یک ماه گذشته تاکید فرمودند در هرگونه توافق نهایی همه تحریم‌ها باید یکجا برداشته شود. این مهم‌ترین ضابطه یک توافق خوب از نظر ایران است. اطلاعات موجود در منابع غربی ظرف هفته گذشته نشان می‌داد آمریکایی‌ها می‌خواهند در توافق نهایی تحریم‌ها را برای یک بازه زمانی طولانی‌مدت گروگان بگیرند. ایران باید در همان لحظه امضای توافق امتیازهای فراوانی را واگذار می‌کرد اما به مدت یک دهه – و شاید هم بیشتر- منتظر می‌ماند تا آمریکا تحریم‌ها را به تدریج، تعلیق – نه لغو - کند. اکنون معنای مفهوم توازن در توافق نهایی روشن‌تر شده است. از دید ایران، فقط توافقی یک توافق متوازن محسوب می‌شود که در همان لحظه نخست پس از امضای آن، همه انواع تحریم‌ها لغو شود. این مشکل ایران نیست که دولت آمریکا اختیارات کافی برای راضی کردن کنگره به چنین کاری را دارد یا نه؛ همانطور که ایران متعهد است در صورت حصول توافق، مشکلات داخلی خود را حل کند، دولت آمریکا هم خود باید بار حل و فصل مشکلات سیاسی در واشنگتن را به دوش بکشد.

مهم‌تر از این، ایران به خوبی می‌داند اگر بلافاصله پس از حصول توافق، تحریم‌ها برچیده نشود، پس از آن، احتمال برچیده شدن تحریم‌ها بسیار اندک است. اگر قرار باشد آمریکا به ایران امتیازی بدهد آن را در همان لحظه‌ای خواهد داد که چیزی از ایران می‌خواهد – لحظه امضای توافق - و اگر ایران بدون گرفتن امتیاز مدنظر خود تن به توافق بدهد، پس از آن، آمریکایی‌ها که هر چه می‌خواسته‌اند را گرفته‌اند، دیگر انگیزه‌ای برای امتیازدهی نخواهند داشت.سخنان روز یکشنبه، مطالبه لغو یکباره و یکپارچه تحریم‌ها را به یک مطالبه ملی تبدیل خواهد کرد. مخاطب ملی‌سازی این شعار، مذاکره‌کنندگان آمریکایی هستند که تصور می‌کردند اگر زیر بار لغو یکباره تحریم‌ها نروند و بر «درگیر شدن ایران در یک جدول زمانی 2دهه‌ای» برای لغو تحریم‌ها اصرار کنند، ایران درنهایت چاره‌ای جز پذیرش آن نخواهد داشت. اکنون 2گزینه پیش روی همه کسانی است که صحنه مذاکرات را رصد می‌کنند؛ توافق هسته‌ای با لغو تحریم و توافق هسته‌ای بدون لغو تحریم. سخنرانی روز یکشنبه به همه این ناظران می‌گوید گزینه دوم منتفی و گزینه نخست کاملا در دسترس است.


سوم- خروج از تله توافق 2مرحله‌ای، فوری‌ترین و از جنبه تاکتیکی مهم‌ترین موضوع در سخنان رهبر معظم انقلاب بود. همه اطلاعات از کانال‌های مختلف داخلی و خارجی در هفته گذشته نشان می‌داد 2 طرف در آستانه رسیدن به یک توافق سیاسی روی کلیات هستند بی‌آنکه جزئیات بسیار مهم بویژه در زمینه جدول زمانی لغو تحریم‌ها را نهایی کرده باشند. سخنرانی دیروز، این پروژه را منتفی کرده و کشور را از تله‌ای که در آستانه فرو افتادن در آن بود رهانده است. به چند دلیل بسیار مهم، ورود به یک توافق سیاسی بدون نهایی کردن جزئیات می‌توانست برای کشور بسیار خسارت‌بار باشد:


1- قبل از هر چیز آنچه در اینجا نام آن جزئیات گذاشته شده و تلاش می‌شود به این ترتیب از اهمیت آن کاسته شود، در واقع اصلی‌ترین مسائل مورد نظر ایران است. موضوعاتی مانند تعداد و نوع ماشین‌ها، ذخیره مواد، طول زمان گام نهایی، جدول زمانی لغو تحریم‌ها، اراک، فردو و... موضوعاتی نیست که تعبیر جزئیات بتواند چیزی از اهمیت آنها کم کند.


2- توافق سیاسی بدون توافق روی جزئیات باعث می‌شد:
اولا- عدم توافق روی جزئیات غیرممکن شود. منطقی نیست که دوطرف درباره اصول یک موضوع توافق کنند اما در جزئیات آن به بن‌بست برسند. اگر ایران بدون تعیین تکلیف آنچه جزئیات خوانده شده توافق سیاسی را امضا می‌کرد، چاره‌ای نداشت جز اینکه در جزئیات آنقدر امتیاز بدهد تا نظر آمریکا تامین شود.

ثانیا- انگیزه آمریکا برای توافق روی جزئیات بشدت کاهش پیدا کند. وقتی آمریکا امتیازهای اصلی را که از ایران می‌خواهد در توافق سیاسی بگیرد، چه انگیزه‌ای برای امتیازدهی به ایران هنگام بحث درباره جزئیات خواهد داشت؟ این اصل کلی را هرگز فراموش نکنید که «کسی که چیزی از شما نخواهد چیزی هم به شما نخواهد داد».

ثالثا- امتیازگیری از آمریکا در حوزه لغو تحریم‌ها بسیار دشوار و بلکه غیرممکن شود. اتفاقی که عملا رخ می‌داد احتمالا این بود که در توافق سیاسی یک جمله کلی نوشته می‌شد که همه تحریم‌ها «مطابق توافقی که در آینده درباره جزئیات انجام می‌شود» برداشته خواهد شد اما بعد هنگامی که نوبت به جزئیات می‌رسید آمریکایی‌ها روی همان عدد حداقل 10 سال اصرار و تاکید می‌کردند و آن روز هم دیگر برای مخالفت دیر شده بود، چرا که امضای کشور زیر یک توافق کلان وجود داشت و خروج از آن می‌توانست تبعات بسیار جدی داشته باشد.

بر همین اساس، رهبر معظم انقلاب اسلامی جلوی این بازی خطرناک را در مذاکرات گرفتند. مساله اصلی در اینجا این است که اگر واقعا آمریکا قصد جرزنی در مذاکره درباره جزئیات را ندارد، چرا همین حالا و در کنار کلیات، تکلیف مباحث جزئی را هم روشن نمی‌کند؟ وقتی آمریکا اصرار می‌کند مذاکره درباره جزئیات به زمانی دیگر موکول شود، با توجه به سابقه‌ای که در توافق ژنو از آن بر جای مانده، باید عمیقا بدگمان بود که آمریکا اساسا قصد توافق درباره جزئیات بویژه حوزه تحریم‌ها را ندارد و تنها چیزی که در پی آن است متعهد کردن ایران به یک سلسله تعهدات بلندمدت طی یک توافق سیاسی است.

چهارم- مسلما سخنان دیروز رهبر معظم انقلاب اسلامی به مذاق کسانی که به دستیابی به یک توافق هسته‌ای به هر قیمت فکر می‌کردند یا قول داده بودند مشکل را در تهران حل می‌کنند یا کسانی که آینده سیاسی خود را در گرو توافق هسته‌ای می‌دانند یا آنها که هیچ برنامه‌ای برای اداره کشور بدون یک توافق هسته‌ای ندارند، خوش نخواهد آمد. این سخنان برای آمریکایی‌ هم که خود را آماده بلعیدن یک لقمه تاریخی کرده بود، بسیار ناگوار خواهد بود. از همین امروز باید انتظار داشت که ماشین عملیات روانی دشمن به کار بیفتد و با دروغ‌بافی و جنجال، جریان انقلابی را مانع اصلی توافق هسته‌ای جلوه دهد. باطل‌السحر این پروژه جز این نیست که تمام ملت ایران بدانند که مانع اصلی توافق کسانی هستند که بر حفظ تحریم‌ها و تحقیر ایران تاکید دارند. مقام‌های آمریکایی اتفاقا در این یک مورد خاص کاملا صریح و شفاف بوده‌اند و به همین دلیل مقصر هرگونه شکست احتمالی در مذاکرات خواهند بود. آمریکایی‌ها دیروز این پیام را از زبان رهبر ملت ایران شنیدند. در 22 بهمن، آن را از زبان خود ملت هم خواهند شنید.
 

حسام الدین برومند مطلبی را با عنوان«منطق مذاکرات و منطقه تدلیس»در ستون یادداشت روزنامه حمایت به چاپ رساند:

این روزها صحبت از توافق هسته ای در فضای رسانه ای بالاگرفته است و زمزمه هایی مطرح می شود مبنی بر اینکه به زودی قرار است ایران و 1+5 بالاخره به توافقی برسند. اینکه این توافق احتمالی چه مختصاتی دارد، منجر به چه نتایجی برای ایران می شود، اعتدال در داده ها و ستانده ها رعایت خواهد شد، توافق دو مرحله ای است یا در یک مرحله به سرانجام می رسد، همه تحریم ها لغو می گردد یا بخش اندکی ازآن، تحریم ها یکجا برداشته می‌شود یا زمان بر خواهد بود و... سوالات و نقاط پرسش برانگیزی است که البته برای افکار عمومی و رسانه های داخلی خیلی روشن نیست و از همین روی؛ بیشتر گمانه زنی ها غلبه دارد. هرچندکه در همین بستر شواهد و قرائن روشنی وجود دارد که حاکی از ترفندها و باج خواهی حریف بوده و دقیقا اینجاست که  باید تیم مذاکره کننده کشورمان با درایت و کیاست از حقوق هسته ای ملت ایران صیانت نماید. اما موضوع اصلی این یادداشت واکاوی رفتارشناسی حریف و آنالیز تحرکات رسانه ای آنهاست که با تولید داده ها، پردازش آن و ضمیمه کردن عملیات روانی ،  می کوشند این خروجی را به ما تحمیل کنند که ما ناچاریم امتیاز بدهیم چون در شرایط نیازیم ، خب؛ سوال کلیدی این است که این فضاسازی و صحنه آرایی بر چه پارامترهایی متمرکز است؟1-در تمامی ماههای گذشته با اوج گرفتن مذاکرات هسته ای، آنچه به عنوان یک سناریوی اصلی در دستور کار برخی رسانه های غربی بوده، نشانه روی اقتصاد مقاومتی است که در قامت یک راهبرد اقتصادی و به عنوان باطل‌السحر تحریم ها در بالاترین سطح نظام تبیین و تئوریزه شده است.اینکه رهبر معظم انقلاب بارها و به کرات به مسئولان هشدار داده و می دهند که مراقبت نمایند مذاکرات هسته ای به مسایل اقتصادی گره نخورد و با اتکا به درون و توان داخلی بسترهای اقتصاد مقاومتی عملیاتی و اجرایی شود، هنگامی بهتر فهمیده می شود که با رصد تحلیل های منابع غربی مشاهده می کنیم آنها عزم خود را جزم کرده اند تا ایده و نسخه راهگشای اقتصاد مقاومتی به بار ننشیند.

اما چطور و با چه ترفند و دسیسه ای؟ پاسخ این است که دوقطبی اقتصاد مقاومتی یا تعامل هسته ای را در خطوط رسانه‌ای برای عملیات روانی بر ذهن برخی مسئولان و خوشبین های داخلی – و متاسفانه گرا دادن به برخی جریان های مرموز سیاسی - تعقیب می کنند. یک نمونه بارز این تحرکات ، نوشته چندی پیش روزنامه واشنگتن پست است که به صراحت مدعی شد:" کاهش قیمت نفت ،موجب شده تا در ایران در رابطه با اینکه آیا ایران باید اقتصاد مقاومتی در پیش بگیرد یا اینکه با کشورهای جهان و آمریکا وارد تعامل شود، بحث به راه افتاده است." در ادامه این روزنامه دست‌راستی آمریکا از آمال و آرزوی کاخ سفید پرده بر می دارد:"ریاضت اقتصادی و اثرات داخلی می تواند طرز فکر ایران در مورد اقتصاد مقاومتی را تغییر بدهد." سوی دیگر این نوشته اشاره به جلسات اضافی وزیر خارجه ایران با جان‌کری است و می نویسد: "جدیت محمد جواد ظریف افزایش یافته است" تا القاء نماید که این ایران است که نیازمند توافق هسته ای به هرقیمتی است.

اشکال کار اینجاست که برخی در داخل-خواسته یا ناخواسته ان شاء الله- همسو با این عملیات روانی حریف شده اند. از قضا پژوهشکده پولی و بانکی بانک مرکزی اواخر ماه گذشته طی گزارشی تصریح می کند:"در مجموع اگرچه به نظر می‌رسد پیگیری سیاست‌های اقتصاد مقاومتی در شرایط تحریم برای جلوگیری از رکود اقتصادی و تبدیل تهدیدها به فرصت‌ها بسیار مفید است، اما در عین حال برای نیل به رشد بالا و رونق پایدار اقتصادی و ایجاد اشتغال گسترده، کافی نیست. در این راستا مهم‌ترین و مؤثرترین سیاست برای گشایش اقتصادی، اقدامات مؤثر در حوزه خارجی است." در این فقره، خط آخر به این معناست که اقتصاد مقاومتی باید در مرحله ثانوی قراربگیرد.! خب؛ با فرض این نگاه چگونه می شود در مذاکرات بده و بستانی پایاپای انجام داد و در قبال امتیاز به طرف مقابل به همان میزان از او امتیاز گرفت؟ آیا شدنی است؟2-از پس از روی کارآمدن دولت یازدهم، برخی رسانه های بیگانه سناریوی دیگری را در لایه های تحلیلی خود برای القاء به فضای داخلی ایران دنبال کردند که به نوعی مذاکرات هسته ای را به فضای سیاسی کشورمان مرتبط نمایند. اول همین هفته پس از دیدار وزیر خارجه کشورمان با جان کری در مونیخ ، رویترز مدعی شد که ظریف به کری گفته عدم رسیدن به توافق هسته ای، دولت روحانی را به خطر خواهد انداخت.هر چند دکتر ظریف این ادعا را تکذیب کرد ولی سوال این است که ادعای رویترز درباره عواقب عدم توافق برای دولت دکتر روحانی با چه هدفی به بیرون پمپاژ می شود؟ و آیا صرف تکذیب کفایت می کند یا نیاز به توضیحات قاطع و روشنی هست؟

چراکه پیش از این نیز مواردی مانند آن تکرار شده است. در شهریور ماه امسال(17 سپتامبر 2014) نیز منابع غربی ادعا کردند که دکتر ظریف در نشستی با اعضای شورای روابط خارجی امریکا به غربی ها گفته است که  به این نکته توجه کنند که اگر با تیم فعلی توافق نکنند، این موضوع در نتایج انتخابات آینده مجلس ایران تاثیر می گذارد. این سخنان ،تلویحا و با این توضیح که بد ترجمه شده است، به نوعی  تکذیب شد.البته شبیه این ماجراها به یک دهه پیش و ماجرای گفت و گوی البرادعی و سخنان مشابه محمد جواد ظریف باز می گردد که البته این مورد،تلویحی هم تکذیب نشد.  3- و بالاخره باید گفت؛ سناریوی حریف برای گره خوردن مذاکرات به مسایل اقتصادی و القای دوقطبی اقتصاد مقاومتی یا تعامل هسته ای و از سوی دیگر؛ پمپاژ این عملیات روانی که توافق هسته ای در انتخابات تاثیر می گذارد، همه و همه چیزی جز امتیازگیری از ایران با این القاء که ایران در شرایط" نیاز" است و باید" امتیاز" بدهد ، نیست. بنابراین سنجاق کردن مذاکرات به مسایل اقتصادی یا گره زدن آن مسایل حزبی ، بازی سیاسی جریانی است که با منافع ملی و بالندگی ملت ایران همخوانی ندارد. نقشه راه از سوی رهبر انقلاب تبیین شده و انتظار این است که تیم مذاکره کننده در چهار چوب آن حرکت نماید.

ضمن اینکه از حمایت ارزشمند رهبری در این چهارچوب برخوردار است.همچنانکه روز گذشته، آقا در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش در خصوص شرایط فعلی مذاکرات ، چند نکته راهگشا و مرتبط بهم را تشریح فرمودند: یکی اینکه" با توافق خوب موافقم "، بعد اینکه؛"توافق نکردن بهتر از توافقی است که به ضرر منافع ملی و زمینه ساز تحقیر ملت بزرگ ایران شود." نکته بعدی اینکه :" توافق دو مرحله ای پسندیده نیست زیرا با تجربه ای که از رفتار طرف مقابل داریم، توافق صرف در کلیات ، وسیله ای خواهد شد برای بهانه گیری پی در پی جزییات " و بالاخره اینکه :"تحریم ها باید به معنی واقعی کلمه برداشته شود." و در اینصورت است که در توافق هسته ای دچار تدلیس(عملیاتی که موجب فریب طرف مقابل می شود) نخواهیم شد.

ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان به مطلبی با عنوان«تدبيری برای مقابله با چماق کنگره»نوشته شده توسط امیر حسین یزدان پناه اختصاص یافت:

درحالی که تا پیش از آغاز هفته جاری و مذاکرات هسته ای ایران و 1+5 در حاشیه اجلاس امنیتی مونیخ برخی منابع خبری پیش بینی می کردند که قرار است طی همین هفته تفاهم یا توافق سیاسی دو طرف اعلام شود و از آن پس جزئیات مورد مذاکره قرار گیرد اما محمد جواد ظریف ساعاتی پس از آغاز این دور از مذاکرات به صراحت گفت که «امکان حصول توافق سیاسی وجود ندارد
با این حال سوال این است که اساسا این توافق سیاسی به چه معناست و حصول آن به نفع کدام یک از طرفین است؟ ایران یا طرف های مقابل؟ و با فرض این که یک توافق سیاسی حاصل شود کدام یک از طرفین براساس شواهد و قراین در موقعیتی است که بتواند در دوره مذاکرات برسر جزئیات، خواسته های خود را بر دیگری تحمیل کند؛ ایران یا طرف های غربی؟ برای پاسخ دقیق به این پرسش ها باید به این سوال پاسخ دهیم که اساسا 1+5 بر سر چه چیزهایی با ایران مذاکره می کنند؟ براساس آن چه در سند اقدام مشترک یا همان توافق ژنو که در آذر 1392 حاصل شد ابعاد اختلافی 1+5 با ایران و نیز خواسته های ایران را مشخص کرده است. در بخش پایانی این توافق که با عنوان «مفاد اصلی گام نهایی برای رسیدن به یک راهحل جامع» مشخص شده است، «مشخص ساختن یک بازه زمانی بلند مدت و توافق بر سر آن»، «برداشته شدن کامل تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل، چند جانبه و ملی وضع شده علیه فعالیتهای هستهای، و نیز تحریمهای مربوط به روابط تجاری، تکنولوژی، امور مالی و انرژی» ، «در پیش گرفتن یک برنامه غنی سازی مورد توافق دو طرف...»، «بر طرف کردن کامل نگرانیهای مربوط به راکتور اراک»، «اجرای کامل اقدامات مورد توافق شفاف سازی و تقویت و افزایش نظارتها» و برخی موارد دیگر از جمله اصلی ترین مواردی است که ایران و 1+5 در توافق ژنو برسر آن توافق کرده اند تا در توافق جامع نیز جزئیات آن نهایی شود.

 به این ترتیب سوال این است که وقتی همه ابعاد مسئله هسته ای ایران برای مذاکره کردن و دستیابی به توافق، کاملا روشن و شفاف است و حتی دو طرف در آذر 1392 یعنی 14 ماه پیش برسر آن توافق کرده اند اساسا دیگر توافق کلی و سیاسی به چه معناست؟ و در توافق ژنو که باید مبنای دستیابی به توافق جامع باشد روی چه مواردی توافق حاصل شده است که حالا قرار است بازهم در «کلیات مسائل» توافق حاصل شود؟ سوال مهم بعدی این است که با فرض این که چنین توافق سیاسی نیز حاصل شود، این توافق بیشتر به نفع کدام یک از طرفین است؟ واقعیت این است که آن چه ما پای آن را امضا می کنیم مربوط به دستاوردهای برنامه هسته ای کشورمان است که در حقیقت هر محدودیتی در آن ایجاد شود حتی برای کوتاه مدت و زمان محدود بازهم ایجاد محدودیت در دستاوردهای خود ماست
. در طرف مقابل نیز آن چه غربی ها باید پایش را امضا کنند مربوط به رژیم تحریم هایی است که به بهانه برنامه هسته ای اعمال شده است. به این ترتیب طرف مقابل نیز در حقیقت با بحث برسر تحریم ها در حقیقت بر سر داشته های چند ده میلیارد دلاری مردم ایران در حساب های بین المللی و نیز فشارهای اقتصادی بر کشور ما بحث می کنند و حتی اگر همین امروز همه تحریم ها لغو شود آن ها ما به ازای مادی از دست نمی دهند اما اگر لغو نشود ما دستاورد ملموسی حاصل نکرده ایم. از این گذشته شرایط کنونی نیز نشان می دهد که در صورت دومرحله ای شدن توافق هسته ای و موکول شدن توافق نهایی به توافق در جزئیات، به ضرر ما خواهد بود نه طرف های غربی. اگرچه باید فاکتور مداخله گر اسرائیل را به خصوص در شرایط کنونی که این رژیم به انتخابات خود نزدیک می شود را در معادله هسته ای لحاظ کرد و نشانه های آن نیز در روابط اخیر کنگره با سران این رژیم و نیز دعوت از نتانیاهو برای سخنرانی در کاپیتال هیل (ساختمان کنگره) دیده می شود اما نکات مهم دیگری را نیز باید لحاظ کرد. دولت اوباما در شرایطی به سر می برد که حدود 2 سال دیگر به پایان می رسد

.
دولتی که به تحلیل اندیشکده های غربی برخلاف همه وعده هایی که در حوزه سیاست خارجی داده بود نتوانسته به موفقیت چشمگیری دست یابد و ناظران معتقدند که مذاکرات هسته ای ایران تنها نقطه اتکای اوباما و دموکرات ها برای دستیابی به کارنامه ای است که در انتخابات 2017 ریاست جمهوری آمریکا به کمک دموکرات ها بیاید. برد در سیاست خارجی همان چیزی است که روسای جمهور آمریکا پس از جنگ جهانی دوم در 1946 تلاش خود را برآن گذاشته اند. بنابراین حتی یک توافق سیاسی نیز بدون توافق در جزئیات برای آن ها کارنامه ای درخشان محسوب می شود. واقعیت این روزهای دولت و کنگره آمریکا این است که چماق کنگره بیش از گذشته برسر ایران سنگینی می کند. چیزی که آمریکایی ها از آن به عنوان استقلال دولت و کنگره یاد می کنند اما حقیقت انکار ناپذیر همان چیزی است که «آنتونی بلینکن» معاون وزیر امور خارجه آمریکا در 21 ژانویه 2015 در جلسه استماع کمیته روابط خارجی سنا به قانون گذاران آمریکایی گفت: «دولت آمریکا می داند هدف کنگره از تحریم های بیشتر کمک به دولت برای امتیازگیری بیشتر از ایران است.»(1) این تقسیم نقش وقتی خطرناک تر می شود که بدانیم سنا تصویب تحریم های بیشتر علیه ایران را به اوایل فروردین 94 موکول کرده است. یعنی زمانی که باید قبل از آن توافق سیاسی حاصل شود و به این ترتیب با گیوتین سنگین آن تحریم ها، دولت آمریکا با در دست داشتن توافق سیاسی می تواند در جزئیات به ایران آنقدر فشار بیاورد که همه خواسته هایش در توافق بر سر جزئیات نیز لحاظ شود. واقعیت این است که بسیاری از کسانی که به توافق با هر متن و محتوایی با آمریکا دلخوش کرده اند از مدیریت اجرایی و قانون گذاری و نیز اداره این کشور که ریچارد نئوستات(2) از آن به عنوان «شکنندگی و گول زنندگی قدرت رئیس جمهور آمریکا» یاد می کند چیزی نمی دانند. تاثیر نهاد بسیار مهمی مانند کنگره را به خصوص در حوزه روابط خارجی و دیپلماسی نادیده می گیرند. جایی که پس از جنگ ویتنام و رسوایی واترگیت، کنگره متمردانه وارد چالشی برای مدیریت سیاست خارجی آمریکا به دولت این کشور شده است.

این چالش اکنون نیز درمذاکرات هسته ای ایران خود را نشان می دهد و هر گام اشتباه در قبال آمریکایی ها در نهایت بازی را به نفع آن ها رقم می زند. براین اساس، آن چه از آن به عنوان توافق سیاسی یاد می شود، در حقیقت مقدمه ای خواهد بود برای بلندتر شدن صدای دوم در آمریکا که تاکنون برخی یا نشنیده اند یا نخواسته اند که بشنوند؛ صدای قانون گذاران قدرتمند آمریکا که عرصه را در توافق بر سر جزئیات برای ما تنگ تر خواهد کرد. مگر این که این جمله فرانکلین روزولت رئیس جمهور وقت آمریکا را در سال 1937 با خود مرور کنیم که «نظام مدیریت آمریکا شبیه یک و اگن 3 اسبی است (ریاست جمهوری، کنگره و دیوان عالی)که قانون اساسی آن را تعیین کرده است...آن ها که گفته اند رئیس جمهور آمریکا می کوشید تا این مجموعه را هدایت کند، این حقیقت ساده را نادیده گرفته اند که رئیس جمهور ایالات متحده به عنوان رئیس قوه مجریه خود یکی از آن اسب هاست... .»(3) با این اوصاف سیاستگذاری علنی رهبر انقلاب مبنی بر این که کلیات و جزئیات در یک مرحله به سرانجام برسد از این جهت حائز اهمیت است که اولاً فرصت چماق شدن کنگره بر سر جزئیات را از آمریکاییها گرفت و ثانیاً بهترین ابزار را به تیم هستهای داد که دولتمردان آمریکا را مجبور کنند اگر میخواهند واقعاً به توافق برسند، قبل از دخالتهای کنگره کار را تمام کنند. البته اگر آنها نیز دنبال توافقی برد - باخت نباشند
.

روزنامه رسالت مطلبی را با عنوان«خودباوری، جامعه دينی و حاکميت ارزش های اسلامی»در ستون سرمقاله خود به قلم سید مسعود علوی به چاپ رساند:

خدا مرحوم استاد حبیب الله عسکراولادی را رحمت کند. ذهن او گنجینه ای از خاطرات امام و حواریون امام (ره) بود. یک وقتی نقل می کرد که اوایل نهضت اسلامی یکی از علمای بزرگ آن زمان که اکنون از مراجع عظام تقلید است به من گفت ترتیبی بده که من با امام (ره) به طور خصوصی ملاقات کنم. مرحوم عسکراولادی می گفت آن زمان که ایشان ملاقات می خواست جوّ پلیسی و خفقان عجیبی حاکم بود. امام (ره) تازه از زندان بیرون آمده بود. امام پس از ماجرای فیضیه و نطق عصر عاشورا، نیمه شب پانزدهم خرداد 42 دستگیر می شود. یازدهم مرداد 42 در اثر مخالفت مراجع و علما و مردم، از زندان آزاد می شود. آن عالم جلیل القدر با امام دیدار می کند. آقای عسکراولادی می گوید از او پرسیدم امام (ره) را چگونه دیدید؟ او گفت او را دیدم در حالی که سه باور داشت؛ 1- باور به خداوند تبارک و تعالی و نصرت او 2- باور به خود که حتماً پیروز می شود 3- باور به مردم که حتماً او را تنها نخواهند گذاشت.

امروز روز بیستم بهمن، روز خودباوری، جامعه دینی و حاکمیت ارزش های اسلامی است. ما طی سه دهه گذشته راه پر فراز و نشیبی را طی کرده ایم. در این راه، خداباوری مشعل فروزانمان بوده است. بدون آن ما یک قدم هم نمی توانستیم در انقلاب برداریم. خدا بود که با امدادهای غیبی، ما را از گردنه های صعب العبور نبرد سخت و نرم با آمریکای جنایتکار و شرکای جهانی او به سلامت عبور داد و روز به روز نیرومندتر از هر روز در عرصه های منطقه ای و جهانی، ظهور پیدا کردیم.

اگر خداباور نبودیم، به خودباوری هم نمی رسیدیم. انبوه توطئه ها و دسیسه ها و نیز قدرت دشمن، حتماً ما را به زمین می زد و انقلاب تا کنون هفت کفن هم پوسانده بود. اما انقلاب اسلامی، امروز یک جوان رشید 36 ساله است و در اوج اقتدار و بالندگی قرار دارد. امروز فرزندان انقلاب در عراق، افغانستان، لبنان، سوریه و یمن کم کم به بلوغ رسیده و قدرت را در دست گرفته اند. تا دو دهه دیگر نوه های انقلاب در جهان اسلام و نتیجه های آن در سراسر جهان با ظهور امام زمان (عج) غلبه گفتمان انقلاب اسلامی را به اثبات می رسانند. این مسیری است که خداوند متعال برای پویایی انقلاب اسلامی تعیین فرموده است و نباید در آن شک کرد.تز «ما می توانیم»، امروز ما را به باشگاه های علمی برده و در صدر نشانده است. ریشه این تز در خودباوری است. ما با خودباوری کجا می خواهیم برویم؟ هدف، ایجاد «جامعه دینی» است. ما می خواهیم در جامعه ای زندگی کنیم که در آن حکم، حکم خدا باشد و امر، امر خدا. فقط در چنین جامعه ای است که دیکتاتوری رخت بر
می بندد. جمهوریت نظام فقط با حاکمیت «الله»، عملی است. در یک جامعه دینی، مسلمانان همگی حکم خدا را گردن می نهند. اگر حاکم، حکم خدا را جاری کند در حقیقت حکم مردم را رعایت کرده است. جمهوریت در چنین شرایطی تحقق می یابد.پس اگر جامعه، دینی شد و حکم خدا در آن جاری و ساری گردید، جمهوری به معنای واقعی تحقق یافته است. ما برای رسیدن به جامعه دینی و جامعه دینداران، راهی بس طولانی در پیش داریم. ما در آستانه ظهور هستیم. هر وقت چنین جامعه ای را تدارک دیدیم، یعنی جامعه ای مشتاق اجرای حدود الهی و ارزش های قرآنی؛ آن وقت این چنین جامعه ای به ظهور نزدیک خواهد شد. ارزش های اسلامی ریشه در وحی دارد. خدایی که ما را آفریده است بهتر از هر کسی مسیر سعادت ما را هموار می کند.

رمز مانایی انقلاب، تعمیق ارزش های اسلامی در جامعه ماست. ما در دهه فجر به میزان سنجی این ارزش ها و بازخوانی آنها می پردازیم. دفاع مقدس و پیروزی در جنگ نرم با دشمن نشان داد ارزش های قرآنی و اسلامی در جامعه ما ژرفای شگرفی دارد و دشمن نمی تواند با تندبادهای نرم و سخت، انقلاب را بلرزاند. انقلابی که لرزه بر اندام کفر و شرک و الحاد جهانی انداخته است بیدی نیست که با این بادها بلرزد.ما اکنون در شرایطی زندگی می کنیم که به خودباوری رسیده ایم. در عوض، حریفان و رقیبان ما در شرق و غرب عالم، به همان باطل خود هم باور ندارند.اندیشه های کفرآمیز مارکسیسم، معتقدان جدی در جهان نداشت، به همین دلیل از هم فروپاشید. اندیشه های الحادی و کفرآمیز لیبرالیسم هم معتقدان جدی ای ندارد. بزودی امپراتوری متکی بر سرمایه داری نیز از هم می پاشد. هیچ گونه خودباوری در آن سوی میدان مصاف ما وجود ندارد. ما به برکت عنایات الهی و به لطف نفس قدسی امام (ره) و مهارت و هوشمندی رهبری معظم انقلاب، با تکیه بر خودباوری، در مصاف با استبداد و استکبار جهانی حتماً به پیروزی نهایی خواهیم رسید. یوم الله 22 بهمن در تاریخ ما اثبات کرد این آرزو، دست یافتنی است.

مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله خود با عنوان«چندصدایی در سیاست‌گذاری؛ از منظری دیگر»و به قلم دکتر ابوالقاسم هاشمی به چاپ رساند به شرح زیر است:

در شماره چهارشنبه 15/ 11/ 93 «دنیای اقتصاد»، بحثی بسیار بااهمیت درخصوص شرایط فعلی سیاست‌گذاری‌های اقتصادی توسط چهار تن از صاحبنظران مسائل اقتصادی کشور مطرح شد که حکایت از مشکلاتی، هم در طراحی و هم در به اجرا در آوردن این سیاست‌ها داشت. از نکات ارزشمندی مانند چندصدایی در سیاست‌گذاری‌ها و نبود سکانداری قوی در این صحنه سخن به میان آمده بود که همگی بر لزوم به فعل درآوردن سیاست‌های مناسب، در برهه‌ای از زمان که شاید اقتصاد کشور یکی از سخت‌ترین ایام خود را سپری می‌کند، حکایت داشت. به گمان من آنچه در این تحلیل‌ها یا رهنمودهای عالمانه مورد بی‌مهری قرار گرفته بود، مقوله بستر این سیاست‌گذاری‌ها، یعنی فضای اقتصاد سیاسی جامعه بود؛ چراکه نهادهای قانونی متولی سیاست‌های مالی، پولی، ارزی و تجاری دولت مشخص هستند و اینکه آنها باید با تعامل با یکدیگر و با دیگر قوا برای یک اجماع حداکثری وارد میدان عمل شوند که امری بدیهی است. حتی نهادهایی که وظیفه هماهنگی سیاست‌ها را هم به‌عهده دارند، مانند شورای اقتصاد یا ستاد کلان اقتصاد دولت هم وجود دارند. پس مشکل کار کجاست که سخن از نبود سکاندار می‌شود؟ سخنی که دلالت بر منفعل بودن دولت در مسیر به اجرا درآوردن سیاست‌های اقتصادی موردنیاز جامعه یا مستهلک شدن این سیاست‌ها در عمل دارد. همان‌طور که ذکر شد به گمان من پاسخ را باید در فضای اقتصاد سیاسی کشور جست‌وجو کرد.

در ادبیات اقتصاد سیاسی از چندین مدل کلی انتخاب سیاستی برای کشورهای دموکراتیک یاد می‌کنند که مهم‌ترین آنها مدل شمارش آرا (Voting Model) و مدل تحمیلگری (Lobbying Model) است. در کار سیاست‌گذاری، آثار توزیع درآمدی که به همراه هر سیاستی پدید می‌آید امری بدیهی است، لیکن در مدل شمارش آرا که مخصوص جوامع دموکراتیک است ترجیح سیاستی برای آن دسته از سیاست‌هایی است که رفاه ملی را بیشینه می‌کند، سیاست‌هایی که به‌هرحال خسارتی را برای عده‌ای به دنبال خواهد داشت، ولی عنوان می‌شود که نفع کلی در پیش گرفتن آنها در جامعه بیش از خسارت یاد شده است. تا اینجا، مساله منطقی است، اما مشکل چنین مدلی این است که در عمل به ندرت بازندگان آن سیاست می‌توانند از کیسه دولت یا از کیسه برندگان جبران خسارت شوند.

 با این وجود، جامعه آن را تحمل می‌کند یا حداقل مقوله برد و باخت در سرلوحه امر هر سیاست‌گذاری اقتصادی قرار نمی‌گیرد. مدل تحمیلگری هم به‌عنوان یکی دیگر از پایه‌های شکل‌دهنده سیاست‌های اقتصادی است. این مدل برگرفته از رفتار گروه‌های ذی‌نفع است که روی کردار سیاسی صاحبان قدرت و نهایتا سیاست‌گذاران سرمایه‌گذاری می‌کنند (شبیه آنچه امروزه درخصوص سیاست تعرفه ترجیحی با ترکیه ملاحظه می‌کنیم). به‌ هر حال جوهر این بحث مختصر در‌خصوص فضای سیاسی به‌عنوان بستر سیاست‌گذاری‌های اقتصادی این است که حتی در دموکراتیک‌ترین کشورها هم خوش‌بینانه و شاید ساده‌لوحانه است که تصور کنیم دولت‌ها با سبک و سنگین کردن سیاست‌ها، آن سیاست‌هایی را دنبال می‌کنند که منافع ملی کل جامعه را بدون هیچ هزینه اجتماعی بیشینه می‌کند. فرآیندهای سیاسی چه بسیار اقلیتی را، با اعتقاد به اینکه عملشان خسارت نسبتا خفیفی برای هر یک از اعضای اکثریت دارد، ترجیح می‌دهند و سیاست‌گذاران، هم شهامت و هم توان این نوع سیاست‌گذاری‌ها را دارا هستند.

 در کشورهای در حال توسعه هم به‌طریق اولی وضع چنین است و آنجا که چندصدایی نه از مسیر احزاب؛ بلکه از سایه سنگین آنهایی که در معادله قدرت حضور دارند ریشه می‌گیرد، مسلما این مساله حادتر است. در این شکی نیست که استفاده از هر گونه ابزار سیاستی به‌نفع درآمد حقیقی بعضی از گروه‌های ذی‌نفع و موجب خسارت بخش‌های دیگر می‌شود. این امر تلاش‌های متقابل را شدت می‌بخشد و از این رو است که در میان مهمات ابزارهای سیاستی، آن سیاستی کارآتر تلقی می‌شود که هزینه برخورد اجتماعی و ریزش حامیان کمتری را به دولت تحمیل می‌کند. در بسیاری موارد اصولا سیاست‌گذاری نکردن شاید به صلاح باشد و در بسیاری موارد توپ را در زمین‌های مختلف انداختن چاره کار است. اینجا است که احساس می‌شود سکانداری وجود ندارد.

برای آنکه بحث از حالت انتزاعی خارج شود اجازه دهید که برای تبیین آن نگاهی به دو مقوله سیاست‌گذاری در کشور که شاید از بااهمیت‌ترین مسائل اقتصادی پیش‌رو باشند، داشته باشیم:

1- از ابتدای روی کار آمدن دولت جدید روشن بود که ادامه پرداخت یارانه نقدی به این شکل نمی‌تواند سیاست پایداری باشد. جای شکی هم نبود چون در هیچ جای دنیا دیده نشده که کشوری به هر علتی بتواند تقریبا به همه آحاد کشور یارانه نقدی آن هم در چنین ابعادی بپردازد. منتها به سامان رساندن آن درگیر همان مساله توزیع درآمدی بود. بودجه سال 1393 با ظرافت این مساله را به صحن مجلس برد، مجلس فقط تا آنجا پیش رفت که مقررکرد گروه‌های درآمدی بی‌نیاز یارانه نگیرند. سازوکار را به دولت سپرد، اما مهم تعریف همان کلمه «بی‌نیاز» و حذف گروه‌های هدف بود که احتمالا هزینه‌های اجتماعی زیادی برای دولت داشت؛ بنابراین بهترین تصمیم دولت آن بود که تصمیمی نگیرد و حدود 50 هزار میلیارد بودجه این کار را که سهم عمده‌ای از آن می‌توانست در راه بهداشت و تولید و محیط زیست بهتر هزینه شود در راه همان سیاستی که خود قبلا منتقد آن بود خرج کند و این سیاست‌گذاری را به آینده موکول کند. در رفت و برگشت، یک سال بعد این بار هم همان سناریو در حال تکرار است. مجلس در بودجه 94 قدم کوچک دیگری برداشته و تا اینجای کار کمیسیون تلفیق مبلغ 5/ 2 میلیون تومان درآمد را برای بی‌نیازها تعریف کرده، ولی مجددا سازوکار لازم را به دولت سپرده که اجرای آن مسلما هزینه اجتماعی برای دولت خواهد داشت. تا ببینیم چه پیش آید.

2- در اقتصادهای با تورم بالا، راه‌حل‌های برون‌رفت از تورم تقریبا ساده و شناخته شده است که کارآترین آنها دنبال کردن یک سیاست پولی انقباضی است، لیکن به‌هنگام یک وضعیت رکود تورمی سیاست‌گذاری پیچیده است. با این وجود تقریبا برای اکثر اقتصاددانان روشن است که ‌هنگام یک رکود تورمی عمیق، سیاست‌های تشویق صادرات یا بهبود بخشیدن وضعیت صنایع صادراتی شاید مطمئن‌ترین راه برای رشد بیشتر یا کم کردن از ابعاد رکود، بدون شعله‌ورتر کردن تورم باشد. در اینجا قصد پرداختن به همه ابعاد این مساله نیست لیکن دلیل اصلی آن هم ساده است. آنچه تقریبا در همه جای دنیا تجربه شده این است که برای برون‌رفت از رکود نهایتا سیاست‌ها به‌نوعی، همان سیاست‌های کینزین خواهد بود که تحریک تقاضای داخلی را دربر دارد. این امر خود موجب فشارهای بیشتر تورمی می‌گردد که ‌هنگام وجود تورم بالا سیاست‌های پولی انقباضی‌تری را طلب می‌کند که خود موجب رکود بیشتر می‌گردد؛ بنابراین این دور باطل ادامه خواهد یافت. سیاست تقویت صادرات در واقع تحریک تقاضای خارجی است، از این رو از شدت و حدت این دور باطل می‌کاهد. یکی از فرازهای برنامه‌ای که توسط دولت برای برون‌رفت از وضعیت رکود تورمی به مجلس تسلیم شد نیز دنبال کردن همین سیاست؛ یعنی سیاست‌های تشویق صادرات بود.

اما با این همه و با همه تاکیدهای عالی‌ترین مقامات کشور برای تقویت صادرات غیرنفتی می‌بینیم که درعمل هیچ سیاست‌گذاری مهمی برای به فعل درآوردن آن انجام نشده است. هیچ‌کدام از شیوه‌های مرسوم تقویت صادرات؛ یعنی بهبود نرخ ارز حقیقی (نرخ ارز اسمی برای صادرکنندگان در رابطه با نرخ تورم)، اعطای جوایز یا مشوق‌های صادراتی، تجهیز منابع بانک توسعه صادرات و... به سرانجامی نرسیده و سرنوشت پرپتانسیل‌ترین بخش صنعت صادراتی؛ یعنی پتروشیمی هم که امروزه همه چشم‌ها برای ارزآوری به آن دوخته شده، درگیر همان چالش توزیع درآمدی که نکته مورد بحث ما است، شده است. سال پیش، گویا با اشاره دولت مساله تعیین قیمت خوراک گاز به صحن مجلس فرستاده شد. جای شگفتی بود که ارگان قانون‌گذاری کشور به مساله قیمت یکی از نهاده‌های تولید ورود کند. نهاده‌ای که گرچه در مالکیت دولت است، ولی مثل هر نهاده دیگری تقاضای آن تقاضای مشتقه و منبعث از قیمت جهانی کالای نهایی؛ یعنی محصولات پتروشیمی که مکررا تغییر می‌کند، است. به‌هرحال حکایت رانت یعنی همان مساله توزیع درآمدی این بار به‌صورت عیان‌تری بدون توجه به آثار آن بر تولید ملی، سرمایه‌گذاری‌های آتی و بازار سرمایه و .... در کانون توجه قرار گرفت و قیمت‌گذاری خوراک گاز در صحن مجلس انجام شد. پس از چندی به‌خصوص با پایین رفتن قیمت نفت که عملی نبودن و پیامدهای منفی این تصمیم آشکار شد، مجددا با تصویب مجلس و شورای نگهبان توپ به زمین دولت آمد و این بار بین ارگان‌های دولتی است که معلق مانده است. باز هم سیاست‌گذاری نکردن یا به عقب انداختن سیاست‌گذاری از منظر دولت سیاست بهینه است.

خلاصه اینکه لازمه رشد و توسعه اقتصادی، در میان عوامل دیگر، سیاست‌گذاری‌های هماهنگ و منسجم دولت است که این خود فضای اقتصاد سیاسی مناسبی را طلب می‌کند. به‌گمان من این بستر در کشور ما فراهم نیست. تزلزل سیاست‌گذاری‌ها و اصولا به سرانجام نرسیدن سیاست‌ها یا حفظ شرایط موجود، آنچه در طول چند سال گذشته شاهد آن بوده‌ایم، بیشتر ریشه در رفتار ارگان‌های مربوطه دارد که با بخشی‌نگری حاضر نیستند یا توان آن را ندارند که هزینه آن را به نفع منافع ملی بپردازند. در وادی سیاست‌گذاری، بیشتر اوقات، اندازه کیک مهم نیست نحوه برش آن مقدم بر اصل مساله است. رئیس‌جمهور محترم در کنفرانس اقتصاد ایران به زیبایی فرمودند که دیگر نباید اقتصاد به سیاست سوبسید دهد که کلام نغزی بود، ولی متاسفانه حکایت همچنان باقی است.

«صلح، نگرانی فراموش شده»عنوانی است که مهدی روزبهانی به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار اختصاص داد:

اگر مردم دنیا نگران باشند جای تعجب نیست. کشته و زخمی شدن و آوارگی سرتاسر منطقه خاورمیانه را فراگرفته است. شاید امروز ایران امن باشد اما کمی آنسوتر بحران های آب و نان فرصت تنفس را از انسان ها ربوده و افراطگری و خشونت زندگی را بازیچه خود کرده است. شاید برد گلوله و آتش افراطیون، به ایران و بسیاری از کشورهای جهان نرسد اما پیوندهای انسانی فراتر از مرزهای جغرافیایی و سیاسی تعریف می‌شود و بی شک امروز احساسات عمومی جهان متأثر از کشتارهای بی رحمانه ای است که حد و مرز نمی‌شناسد. افراطیان در سراسر دنیا هر روز یک داستان وحشتناک را به تصویر می‌کشند. ماجراهایی که قبلا حتی فکر کردن به آنها مشمئز کننده بود ولی حالا به شکل گزارش های خبری هر روز مخابره می‌ شود. عادی شدن بر اثر این تکرار بیش از خود کشتارها جای نگرانی دارد. عزم تروریستها برای نسل کشی و ظهور برده داری امنیت را در منطقه ریشه کن کرده است و به طبع همه جهان را تحت تأثیر قرار داده است.

اما در حالی که همه این حوادث با سرعت بحران های انسانی را تشدید می‌کند؛ جامعه جهانی واکنشی کند دارد. نهادهای بین‌المللی که روزی برای جلوگیری از بروز بحران در سراسر جهان و نیز حل و فصل مسائل پیچیده انسان ها ایجاد شدند امروز کارکردی سازنده ندارند. اذعان به شکست قراردادهای جهانی برای برقراری صلح و ثبات بعد از جنگ جهانی دوم کمی سخت و البته تأسف انگیز است اما به هرحال موضوعی است که امروز شاهد آن هستیم. مسئله ای که مدیر کنفرانس امنیتی مونیخ نیز امسال بر آن صحه گذاشت و گفت که ما در حال تجربه سقوط نظم جهانی هستیم. شاید صحنه نمایش داستان خشونت و افراط خاورمیانه باشد اما شرایط و ساختار اقتصادی و اجتماعی کشورهای مختلف نیز در شکل گیری آن نقش بسزایی داشته است. مسئله ای که صاحبان امنیت و اندیشه خودخواهانه آسایش، کمتر می‌خواهند راجع به آن سخنی بیان شود. از این رو بجای طرح مسئله و بحث و نظر در جهت کشف بستر رشد اندیشه افراط، تنها به دنبال تشدید آتش توپخانه ای در جهت پاک کردن مسئله هستند.

هر روز تروریست ها و افراطیون در گوشه ای از جهان موضوعی را دست آویز خشونت قرار می‌دهند و به طرق مختلف کشتار راه می‌اندازند در حالی که سیاست مداران مدعی اندیشه های روابط بین‌الملل خیلی شیک و مرتب و با آرامش تنها کنفرانس برگزار می‌کنند.اما براستی سیاست مداران و دیپلمات ها چقدر نگران جان و مال یک انسان هستند؟ آیا واقعا برای اذعان به شکست نظم مستقر بعد جنگ دوم جهانی این همه آتش وخون کافی نیست؟ از این رو این واکنش کند و منفعلانه این شبهه را ایجاد می‌کند که تنها در صورتی سیاسیون عزم جدی خود را برای خلق طرحی در جهت برقراری ثبات به کار می‌گیرند که ساختارهای سیاسی از بین رفته باشد و یا اینکه در معرض خطر قرار گرفته باشد و گرنه مسلم است که کشتار و خشونت طی چند سال اخیر به بیشترین حد خود در نقاط مختلف جهان رسیده است.

گویا تنها زمانی سیاست مداران به شکست و اشتباه خود اعتراف می‌کنند که بر اثر اشتباهات خود کشته شوند! اما این نوع اعتراف به اشتباه نوش داروی بعد از مرگ است و دوای جامعه انسانی نیست.ای کاش جامعه جهانی قبل از آنکه آتش خشونت همه ساختارها را بسوزاند، آموزه صلح را به جای آتش ارائه کند. البته که برای این کار باید مصلحت اندیشی در جهت استمرار ساختار سیاسی و نظم مستقر را کنار بگذارد و به فرزندانی فکر کند که امروز در دامان افراط تربیت می‌شوند. مسئله ای که امروز بیش از هر زمان دیگری برای جامعه بشری نگران کننده است تربیت نسلی است که امروز شاهد بی اعتباری امنیت انسان است. البته پیش رفتن در مسیر صلح نیازمند شجاعتی است که برای آن باید مسلح شدن را کنار گذاشت. زمانی این باور در جامعه جهانی نهادینه خواهد شد که انسان ها درک کنند که تنها ترســــوها خود را به پیشرفته ترین سلاح ها تجهیز می‌کنند.

و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را می خوانید که به مطلبی با عنوان« پاسخگويی به نقد با ابزار نقد » نوشته شده توسط مهدی مال میر اختصاص یافت:

سخنرانی دیروز دکتر روحانی رئیس دولت تدبیر و امید که در همایش سی‌وسومین دوره جایزه کتاب سال ایراد شد از یک نظر شایسته دقت بیشتر است و آن اینکه، در لابه‌لای کلمات رئیس دولت، دل آزردگی از سطح پایین بحث سیاسی به روشنی پیدا بود. به عبارت دیگر، رئیس دولت تدبیر، از نقدهایی که در این چند ماهه از سوی منتقدین سیاست خارجی رگبارگونه به سوی دولت سرازیر شده بود، گله‌مند بود. گله‌مندی که در این یک سال و اندی گاه با ادبیاتی پرخاشجویانه و به کار بردن کلمات غیر معمول نیز همراه بود. از این رو، رئیس دولت تدبیر و امید در سخنرانی روز گذشته خود، چاره رهایی از نقد بی‌مبنا و آماتوری را در عرصه سیاست، فراگیری روش نقد و سازوکار نقادی دانستند و بیان داشتند: «ما باید نقد را یاد بگیریم نه این که دو نفر چگونه راه می‌روند.»اما اینکه راهکارهای رسیدن به فضای نقد عالمانه چیست نکته مهمی بود که در سخنان رئیس دولت پوشیده ماند!

امروزه روز، سازکارهای نقد و پرورش سیاستمدارانی که با اصول نقد در فضای سیاست آشنا باشند، به اندازه‌ای روشن است که به راستی بعید به نظر می‌رسد سیاستمدار روزگار چشیده‌ای مانند دکتر روحانی از آنها بی‌خبر باشند: احزاب، مطبوعات آزاد و فعالیت‌های صنفی و سندیکایی، شاهراهایی هستند که سیاستمداران را بدل به نقادان حرفه‌ای و خردگرا می‌سازند و فضای نقد را از آلایش‌های آماتوریسم و احساساتی‌گری و برداشت‌های آنی پاک می‌سازند!

با این همه سوگمندانه باید اعتراف کرد در نزدیک به دو سالی که از عمر دولت می‌گذرد واکنش دولت به انتقادهای خام دستانه به جای نیرومند ساختن نهادهای سیاسی و پشتیبانی از احزاب و نهاد سیاسی، صرف پاسخگویی با همان سبک و سیاق انتقادات خرده‌گیران بوده است که از هر گوشه که به آن بنگریم تنها دیوار بلند بی‌اعتمادی و رویارویی‌ها را بالاتر برده است.

این که سیاست همه عرصه احساس نیست و عقلانیت، اولویت‌بندی و تجزیه و تحلیل پدیده‌های سیاسی حرف نخست را در آن می‌زند، نکته‌ایست که تنها با رونق بخشیدن به بازار احزاب و نهادهای حرفه‌ای که نقش آموزش سیاستمداران را برعهده دارند، میسر می‌شود و نیازی به گفتن نیست که سرکوفت به مخالفان و به رخ کشیدن «بی‌سوادی» و خامدستی بهانه‌گیران خود بازگو کننده نگاه غیر عمیق سیاسیون به دنیای سیاست است که تنها به سوء تفاهم‌ها و ناسازگاری‌ها در عرصه سیاست دامن می‌زند!




تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.