به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، اعضای بدن پسر نوجوانی که در سانحه تصادف مرگ مغزی شده بود با رضایت پدر او به 5 بیمار نیازمند اهدا شد تا بار دیگر زندگی برای آنها معنای جدیدی پیدا کند.
حمیدرضا میرمحمدی پدر مهدی نوجوان 16 ساله پس از انتقال پیکر پسرش به بیمارستان مسیح دانشوری همه اعضای قابل برداشت تنها پسرش را به بیماران نیازمند هدیه کرد.
دوماهی بود که لبخند از لبان پدر و مادر محو شده بود، هر روز مسیر خانه تا بیمارستان را به این امید که مهدی دوباره بتواند روی پای خود بایستد و بازهم به آنها لبخند بزند، میپیمودند.
مادر هنوز هم مثل هر روز منتظر بازگشت مهدی از مدرسه است، پدر مثل همیشه وقتی به خانه بازمیگشت نگاهش به دنبال او بود تا عاشقانه تنها پسرش را غرق بوسه کند. آن روز تلخ وقتی بدون اجازه پدر سوار بر موتور از خانه دور شد کسی باور نمیکرد این آخرین خداحافظی او باشد.
آخرین روزهایی که در بیمارستان بود از آرزوهایش میگفت و اینکه اگر از تخت بیمارستان به سلامت برخیزد با درس خواندن و موفقیت در امتحانات زحمات آنها را جبران خواهد کرد، اما سرنوشت برای او اینگونه رقم خورد تا زندگی بخش چند نوجوان دیگر باشد. پدر از روزی که تصمیم به اهدای اعضای بدن مهدی گرفت، اینگونه گفت: 16 سال قبل خدا مهدی را به ما داد. از اینکه صاحب پسر شده بودیم خیلی خوشحال بودم. مهدی بسرعت مقابل چشمان من و مادرش بزرگ شد، آرزوهای زیادی برای آینده او داشتم همه تلاشم این بود که با موفقیت در تحصیل آینده درخشانی را برای خودش رقم بزند. دو ماه قبل بود که مهدی در سانحه تصادف قطع نخاع شد. آن روز سوار بر موتور به خانه آمدم. مهدی خیلی دوست داشت سوار موتور شود.
خانه بودم که مهدی بدون اطلاع همراه با یکی از دوستانش سوار موتور شده بود تا در خیابانهای اطراف موتورسواری کند. ساعتی بعد دلم شور افتاد و نگران شدم.
یکی از دوستانم تماس گرفت و گفت پسرم با خودرویی تصادف کرده و او را به بیمارستان بعثت منتقل کردهاند. سراسیمه خود را به بیمارستان رساندیم، آنجا بود که فهمیدم وقتی مهدی و دوستش با موتور در مشیریه در حال حرکت بودهاند خودرویی که انحراف به چپ داشت با آنها تصادف کرده و مهدی از موتور پرتاب شد و با خودروی دیگری بشدت برخورد کرد.
خوشبختانه دوست مهدی آسیب جدی ندید اما پزشکان گفتند مهدی قطع نخاع شده است. باورم نمیشد پسر شاد و پرجنب و جوش من قطع نخاع شده است. شب و روز کنار بستر او بودیم و تنها کاری که از دست ما برمیآمد دعا کردن بود. چند هفته بعد ریههای مهدی دچار مشکل شد، ولی با وجود این هشیار بود و با من و مادرش بسختی حرف میزد. میگفت از بیمارستان خسته شده است. از من خواست تا او را به خانه بازگردانم، دلش برای مدرسه تنگ شده بود.
این مرد در حالی که دستان سرد مهدی را در دست گرفته بود، ادامه داد: دو ماه پس از حادثه مهدی دچار سکته قلبی شد و به کما رفت و در کمتر از چند روز مرگ مغزی اتفاق افتاد. وقتی پزشکان اعلام کردند کاری از دست آنها برنمیآید و مهدی مرگ مغزی شده است نوبت به گرفتن تصمیم بزرگی افتاد که تا پیش از این از طریق دوستان یا خواندن در روزنامه با آن آشنا شده بودم.
پزشکان پیشنهاد اهدای اعضای بدن پسرم را دادند و چون با این موضوع آشنایی داشتم با همسرم مشورت کردم. میدانستم که مهدی هیچگاه برای ما زنده نخواهد شد، اما با اهدای اعضای بدن او یاد مهدی برای همیشه زنده خواهد ماند. امروز قلب، کلیهها، کبد و نسوج پسرم را به بیماران نیازمندی که ادامه زندگی شان تنها به یک عضو حیاتی وابسته است، اهدا کردیم تا پدر و مادر نگرانی پس از تحمل سالها سختی بار دیگر لبخند بر صورت خسته اش نقش ببندد. / ایران