به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، آخرین شنبه دی ماه طور دیگری برایش رقم خورد. زمانی که طبق معمول سالها کار و تلاش با نام و یاد خدا از خانه بیرون آمد، دستانش را رو به آسمان گرفت و باز هم روزی حلال را درخواست کرد، اما در خیابان خیام بود که اتفاقی عجیب رخ داد. ایرج نورعلیئی راننده 47 ساله کرمانشاهی هنگامی که در گوشه و کنار شهر به دنبال مسافر میگشت، در خیابان اصلی نگاه اش به دستهای چک پول افتاد که رهگذران بیآنکه متوجه آن باشند، از کنارش عبور میکنند.
میگوید: معمولاً رانندهها چشمان جستوجو گری دارند. آن روز وقتی چشمم به چک پول های 50 هزار تومانی افتاد، ابتدا از کنار آن رد شدم و با خود فکر کردم خیابان شلوغ است به طور قطع صاحب پول بزودی بازمی گردد، اما وقتی کمی جلوتر رفتم به این مسأله فکر کردم اگر این پول برای فردی باشد که نیازمند است شاید به دست کسی بیفتد که هیچ وقت به دنبال صاحب اصلیاش نرود.
با اینکه برای مدتی خیابان را بند آورده بودم و ماشینها پشت سرم بوق میزدند پیاده شدم و چک پول ها را برداشتم. خیابان را ترک کردم و بعداز 5 دقیقه دوباره به خیابان خیام رسیدم تا شاید صاحب پول را پیدا کنم. اما در میان شلوغی خیابان با آن همه جمعیت فردی نظرم را جلب نکرد که در جستوجوی پول باشد. وضعیت خیابان عادی و انگار اتفاق خاصی رخ نداده بود.
مدام فکر میکردم از چه راهی پول را به صاحب اش بازگردانم. به فکرم رسید که یک اطلاعیه نوشته و آن را پشت شیشه ماشینام بچسبانم.
وی اظهار میکند: سه روز گذشته بود افراد زیادی با من تماس میگرفتند، اما هیچ یک از مشخصاتی که میدادند، همخوانی نداشت. یک روز که مثل همیشه از خانه به قصد کار بیرون آمدم یک خودروی پراید جلوی ماشینم را گرفت و عنوان کرد پولی را چند روز پیش گم کرده است وقتی تمام مشخصات را از او پرسیدم به این نتیجه رسیدم که صاحب اصلیاش پیدا شده است.
این مرد 50 ساله تمام مشخصاتی را که عنوان میکرد درست بود اما باز هم به او اعتماد نکردم به همین دلیل از صاحب پول خواستم در حضور شاهد پول را به او تحویل دهم. به فکرم رسید که شاهدی برای ماجرا باشد بهتر است در حضور رئیس سازمان تاکسیرانی پول را به صاحب اصلیاش تحویل دادم. صاحب اصلی پول میگفت برای خرید از خانه بیرون آمده است و قرار بوده که این پول را در بانکی دیگر به حساب اش واریز کند که بعد از خارج شدن از بانک، هنگام خرید این پول از جیب کاپشن اش بیرون میافتد.
وی از لحظهای میگوید که لبخند را بر لبهای صاحب اصلی پول میبیند و این گونه میگوید: از اینکه خانوادهای را از نگرانی نجات داده بودم، خوشحال بودم. چون چند روزی بود که مثل یک کلاف سردرگم توان کار کردن نداشتم و نمیدانستم باید چه کار کنم با اینکه وضعیت مالی مناسبی ندارم و گاهی اوقات در دخل و خرج و هزینههای زندگی میمانم، اما هیچ نگاهی به این پول نداشتم و تلاش میکردم تا زودتر صاحب اصلیاش پیدا شود. به اندازهای در این چند روز استرس کشیدم و فکرم مشغول بود که اگر پول خود را گم کرده بودم، شاید تا این اندازه برایم اهمیت نداشت.
او که امانتداری را از خانوادهاش آموخته است ادامه میدهد: در خانوادهای بزرگ شدهام که از روز نخست زندگی مادرم همیشه در گوش مان امانتداری را زمزمه میکرد و به من یاد داده بود که امانتداری خصلتی شایسته است. حق الناس باید ادا شود و خداوند از حق خود میگذرد، اما از حق الناس نمیگذرد همین درسها بود که مرا وادار کرد تا چشم به روی این پول ببندم. در مدتی که این پول دست من امانت بود با خود میگفتم شاید این پول برای مدتی زندگی خانوادگی مان را تغییر دهد و فرزندانم در آرامش و رفاه باشند، اما بالاخره تمام میشود و شرمندگی برایم میماند.
روزی که این پول را به صاحب اش دادم انگار بار سنگینی از روی دوشم برداشته شد. وی افزود: 4 سال پیش چند روز مانده به روز مادر یک انگشتر طلا به وزن 25 گرم داخل ماشین پیدا کردم که آن هم برای مدتی زندگیام را تأمین میکرد، اما هیچ گاه در امانت خیانت نکردم و خدا را شکر میکنم که بعد از 4 روز انگشتر را به صاحب اش رساندم.
انسانیت زمانی معنا پیدا میکند که انسان در زندگیاش کار بزرگی انجام داده باشد، رساندن پول، طلا و... که میتوان صاحب اصلیاش را پیدا کرد کار بزرگی نیست بلکه وظیفه هر انسانی است. زمانی میتوانم ادعا کنم کار بزرگی انجام دادهام که در حق کسی گذشت کرده باشم. با وجود اینکه تمام سالهای عمر کار کردهام اما نان بازوی خود را سر سفره گذاشتهام با همین تاکسی فرسوده زرد رنگی که دارم خدا را شکر میکنم که آبروی خانوادهام را همیشه حفظ کرده ام. آرزوهای این راننده امانتدار 47 ساله رنگ و بوی مادی ندارد. او خدا را شکر میکند که تا امروز با لقمه نان حلال فرزندانش را به بار نشانده است، همین که در زندگیاش آرامش دارد و با دستان خالی زندگی با عشقی را ساخته است بزرگترین آرزویش محقق شده است./ ایران