هنگامی
که مسئولان میز مربوط به بخشی از کشورها در وزارت خارجه آمریکا و سازمان سیا برای
اجتناب از دردسرهای بینالمللی نمیخواهند مستقیماً به مخالفان داخلی کشورها توصیه کنند که
دولتهای حاکم کشورهایشان را سرنگون کنند راه چاره را در ملاقات با مردی کارآزموده میبینند
که بارها از کوره آزمون انقلابهای رنگی و براندازیهای نرم در بسیاری از کشورها
سربلند بیرون آمده است[2] "پیتر آکرمن"[3] مردی است که نامش کمتر از
استادش "جین شارپ" در براندازیهای نرم سرتاسر
دنیا شنیده شده، اما اگر استاد، مرد موفق صحنه تئوریپردازی است او و همکارانش را
باید مردان اول تبدیل آن نظریات به عمل به شمار آورد.
آغاز داستان ورود مردی مرموز با میلیونها دلار سرمایه به دنیای رنگی انقلابهای مخملی چندان مشخص نیست، خود او هم در مصاحبههای انگشتشماری که با رسانهها داشته اشارهای به انگیزه های شخصی اش در این مورد نمیکند اما اولین ردپاها از علاقهمندی "آکرمن" به ایجاد انقلابهای ساکت اما اثرگذار و پرزرق و برق در کشورهای مخالف سیاستهای کلی آمریکا، در دهه 1970 دیده میشود: زمانی که وی وارد دانشگاه "تافتس" در ایالت ماساچوست آمریکا شد و با "جین شارپ" که در آن زمان روی مبارزههای مسالمتآمیز کار میکرد، آشنا شد. نتیجه این آشنایی رساله دکتری "آکرمن" در سال 1976 شد با عنوان "جنبه های راهبردی جنبشهای مقاومتی غیرخشونتآمیز".[4]
اما انگیزههای "آکرمن" هر چه که بود با نگارش تنها یک پایاننامه فروکش نکرد و او در سال 1983 با همکاری جینشارپ مرکز «آلبرت انیشتاین»[5] را راهاندازی کرد. تئوری استاد که 10 سال بعد در کتابی به نام «از دیکتاتوری به دموکراسی» به نگارش درآمد این بود که مخالفان میتوانند با اعتراضات و انتخابات ساختگی اقدام به براندازی دولت بکنند و مؤسسه آلبرت انیشتاین قرار بود همین هدف را دنبال کند.[6]
آکرمن در سالهایی که در موسسه آلبرت انیشتین حضور داشت کار بر روی کتابی به نام "مبارزه راهبردی غیرخشونتآمیز: دینامیک های قدرت مردم در قرن بیستم" را هم آغاز کرده بود. این کتاب که در سال 1990 چاپ شد ده سال بعد آکرمن را به آرزوی دیرینهاش رساند: کتاب وی در صربستان برای یک جنبش دانشجویی معترض به دولت صربستان به نام «آتپور » (به معنی مقاومت) منبع الهام شد و آنها توانستند در 24 سپتامبر سال 2000 با متهم کردن "اسلوبودان میلوشویچ" رئیسجمهور به تقلب در انتخابات ریاستجمهوری دولت وی را سرنگون کنند.
"پیترآکرمن" این تجربه موفق را از دست نداد؛ اکنون تجربه دانشجویان جنبش آتپور احتمالاً او را به این نتیجه رسانده بود که در مسیر درستی قرار دارد. 3 سال بعد آکرمن رهبران این جنبش دانشجویی را در مرکزی تازه تأسیس به نام "مرکز اقدامات و راهبردهای کاربردی غیرخشونتآمیز"[7] (کاناس) گرد هم آورد و منابع مالی آنها را تأمین کرد. خود او یک سال قبلتر یعنی در سال 2002 مرکزی با نام مشابه "مرکز بینالمللی مبارزه غیرخشونتآمیز"[8] تأسیس کرده بود.
آکرمن با این دو مؤسسه آیندهای دوردست برای خودش ترسیم میکرد. شاید تنها توجه به دو واژه در نامهای این دو مرکز بتواند از برداشتی که در آن سالها در سایه تجربه براندازی نرم دولت صربستان در ذهن طرفداران روشهای براندازی نرم ایجاد شده بود پرده بردارد: واژه "کاربردی" به معنی آن است که تجربههای تئوریک جین شارپ و آکرمن اکنون در سایه براندازی نرم دولت صربستان با شائبه تقلب به یک مدل عملی و تجربی رسیده است و واژه "بینالمللی" در نام مرکز دیگر احتمالاً به آن معناست که این مدل قرار است به کشورهای دیگر صادر شود.
فارغ از آنکه چنین برداشتی درست باشد یا خیر "مرکز اقدامات و راهبردهای کاربردی غیرخشونتآمیز" (کاناس) و "مرکز بینالمللی مبارزه خشونتآمیز" پس از تأسیس، آموزش به گروههای مخالف دولتهای ضد آمریکا را آغاز کردند. مطابق مستنداتی که اکنون وجود دارد "کاناس" با مخالفان بیش از 50 کشور از جمله ایران، زیمباوه، برمه، ونزوئلا، اوکراین، گرجستان، فلسطین، اریتره، بلاروس، آذربایجان و کشورهای دیگر برای براندازی دولتهای آنها همکاری کرده است.[9] مرکز دیگر یعنی "مرکز بینالمللی مبارزه غیرخشونتآمیز" طبق مستندات خبرگزاری بلومبرگ منابع مالی لازم را برای برگزاری کارگاههایی در روشهای مبارزه نرم برای مخالفان کشورهای آسیای مرکزی، ایران، عراق، کره شمالی و برخی کشورهای دیگر فراهم کرده است.
این مطلب را "رابرت هلوی”، سرگرد سابق ارتش آمریکا که یکی از مدرسان این کارگاهها بوده است در سال 2012 در گفتوگو با خبرگزاری بلومبرگ عنوان کرد[10] اما مرکز بینالمللی مبارزه غیرخشونتآمیز در سایت رسمی خود آن را تکذیب کرده است.[11]
توجه آکرمن به براندازی نظام ایران در اولین سالهای پس از براندازی دولت صربستان جلب شد. او در اولین مقالهها درباره بعد از تجربه موفق در براندازی دولت صربستان، در سالهای بعد، براندازی نظام ایران را به عنوان یک هدف جدی در دستور کار قرار داد. ماجرا ابتدا از مقالهای آغاز شد که وی در سال 2003 در روزنامه کریستین ساینس مانیتور نوشت و در آن از دولت آمریکا خواست حوادث جنبش دانشجویی آتپور در صربستان در سال 2000 را الگویی برای تغییر نظام ایران قرار دهد.[12]
آکرمن در بخشی از این مقاله نوشت: "به مخالفان صربستان سرمایههای مؤثری داده شد، اعم از پول برای خرید تجهیزات، وسایل ارتباطی و مهمتر از همه، آموزش در مبارزه غیرخشونتآمیز. ایرانیها منابع لازم را در اختیار دارند اما دانش لازم برای چگونگی انجام کار را ندارند که این نباید توسط سیا یا وزارت دفاع تأمین شود بلکه باید توسط برنامههای طرفدار دموکراسی در سرتاسر غرب تأمین شود."
وی ادامه میدهد: "بلندگو به دست گرفتن از واشنگتن سیاست نیست. این باعث میشود تظاهراتکنندگان ایرانی مانند مجریان درخواستهای آمریکا به نظر برسند ضمن اینکه حمایت مخفیانه برای اعمال خشونتآمیز مشروعیت آنها را از بین میبرد. ایرانیها، انگیزه، اطلاعات و توانمندی های لازم برای اثرپذیر کردن چنین راهبردی را دارند و این دموکراسیهای دنیا هستند که باید از آن حمایت کنند."
آکرمن سال 2004 در مقاله دیگری با اشاره به حوادث 18 تیر سال 1378 نوشت که در ایران نیاز به دسته وسیعتری از مخالفان احساس میشود و تظاهراتها به تنهایی برای براندازی کافی نیستند. وی بار دیگر در این مقاله تجربه صربستان و موفقیت آن را یادآور شده و مینویسد برای موفقیت براندازی در نظام ایران راهبردی برای از بین بردن حمایتهای درونی حکومت داشت.[13]
با این حال، مهمترین مقالهای که آکرمن به همراه رامین احمدی که در آن زمان مدیر مرکز مستندسازی حقوق بشر ایران بود نوشت مربوط به 4 ژانویه سال 2006 است. آنها در این مقاله با لحنی پرهیجان از افزایش مخالفتها در بخشهای مختلف جامعه ایران نوشتند: "پزشکان، معلمان و کارگران اعتصاب کردهاند. ماه گذشته رانندگان اتوبوسها سر کار نرفتند و شهر را فلج کردند". تنها معضلی که به نوشته احمدی و آکرمن، این جنبش عظیم از آن رنج میبرد، نبود رهبری و چشمانداز است، اما آنها برای این مورد هم راهحل دارند:"سازمانهای مردم نهاد در سرتاسر جهان باید تلاش هایشان برای کمک به جامعه مدنی ایران، گروههای زنان، اتحادیهها و روزنامهنگاران را افزایش دهند. تیتر مقاله هم این است: "آینده ایران؟ خیابانها را تماشا کنید."[14]
این همه هیجان این دو نویسنده و پیشبینی آنها از براندازی نظام ایران در
تظاهراتهای خیابانی البته طبق معادلات ذهنی آنها چندان هم بیاساس نبود. موضوعی
که این دو را امیدوار میکرد آینده تهران در سالهای آینده در اردوکشیهای خیابانی
رقم بخورد این بود که آنها چند ماه قبل کارگاههایی با موضوع آموزش روشهای
مخالفت غیرخشونتآمیز برای مخالفان ایرانی دایر کرده بودند.
اولین خبر مربوط به برگزاری این کارگاهها را روزنامه نیویورکتایمز در سال 2006 در لابهلای یک خبر مهم دیگر اعلام کرد. اصل خبر روزنامه نیویورکتایمز مربوط به تأسیس دفتری توسط وزارت خارجه آمریکا در دوبی برای پیگیری پروژه تغییر نظام در ایران با برنامههایی نظیر Exchange، ارتباطگیری با مخالفان و فعالیت سازمانهای مردمنهاد بود اما در بخشی از این خبر به فعالیتهای مشترک آکرمن و احمدی علیه ایران هم اشاره شده بود: "یکی از گروههای غیردولتیای که روی این ارتباطها (با ایرانیها) برنامهریزی کرده «مرکز ایرانی مبارزه غیرخشونتآمیز» (از شعبات کانواس) است که ایرانیها را به کارگاههایی در اینجا دعوت میکند تا به آنها نحوه آغاز انقلابهای گرجستان، فیلیپین و جاهای دیگر را آموزش بدهد."[15]
در ادامه گزارش نیویورکتایمز اینطور آمده است: "مدیر این مرکز، رامین احمدی که یک ایرانی ـ آمریکایی و از چهرههای مخالف ایران است میگوید که او این جلسات را حدوداً هر سه ماه یک بار برای آموزش نافرمانی مدنی برگزار میکند و امیدوار است که بتواند در ایران هم یک انقلاب بدون خشونت ایجاد کند. مرکز بینالمللی مبارزه غیرخشونتآمیز که یک سازمان جداگانه در واشنگتن است به برگزاری یکی از این جلسات کمک کرده است."[16]
آکرمن و احمدی برای برگزاری این کارگاهها، هم روی روشهایی که در صربستان برای براندازی"اسلوبودان میلوشویچ" آزمونش را پس داده بود و هم روی نفرات جنبش "آتپور " حساب ویژهای باز کرده بودند. به همین خاطر بود که اعضای مؤسسه "کانواس" این کارگاهها را برگزار میکردند تا ضمن برگزاری این کارگاهها تجربیات فردی خودشان برای براندازی دولت کشورشان را به مخالفان ایرانی منتقل کنند.
برخی از رسانهها در آن زمان و در سالهای بعد با نفرات شرکتکننده در این کارگاهها مصاحبه کرده و جزئیاتی از روشها و نفرات برگزار کننده آن کارگاهها فراهم میکردند. "ایوان ماروویچ"، که از رهبران جنبش آتپور بود از جمله مدرسان کارگاههای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران بود. وی در مصاحبهای با روزنامه نیویورکسان در سال 2006 این توضیحات را درباره آنچه در کارگاههای دوبی به مخالفان تبعیدی ایران آموزش میداد، فراهم کرد: "محتوای این کارگاهها توضیح اصول بسیج کردن جمعیت در موقعیتهایی بود که ترس زیادی وجود دارد و جامعه دچار تنش است، یعنی زمانی که آنها با یک بحران سیاسی مواجه هستند." [17]
ماروویچ در توضیحاتی بیشتر گفت: "در این کارگاهها درباره روشهای غلبه بر این بحرانها بدون تخریب اموال عمومی و دادن کشته بحث کردیم. اینها راهبردهای غیرخشونتآمیز بسیج شهروندی هستند. این کارگاه، یک کارگاه استاندارد، مبتنی بر مثالهایی از جنبش آتپور یا مبارزه ما علیه ملیوشویچ بود."
مدرس دیگری که آکرمن از او برای تدریس در دوبی استفاده میکرد یک زن گرجستانی به نام "نینی گوگوبریدزه" از فعالان انقلاب رز گرجستان در سال 2003 بود. گوگوبریدزه در مصاحبهای در فوریه سال 2011 گفت که به روشی بومیسازی شده و خلاقانه در این دورههای آموزشی برای تریبت مخالفان ایرانی اعتقاد داشته است.
گوگوبریدزه گفت: "هیچکس بهتر از اعضای خود یک جامعه نمیداند که چگونه باید بسیج شود. کل ایده مبارزه مسالمتآمیز بر همین ایده مبتنی است. شما نمیتوانید مبارزات را صادر کنید به این معنی که 10 نفر صرب یا نمیدانم مثلا گرجستانی یا اوکراینی را از کشورهای دیگر بیاورید و در یک کشور دیگر انقلاب کنید. این چیزی است که کاملاً از داخل یک کشور آغاز میشود و رشد میکند."[18]
اما روشهای مورد استفاده آکرمن برای انقلاب رنگی در ایران بسیار وسیعتر از چیزهایی بود که همکارانش در مؤسسه کاناس میگفتند. در واقع بعضی از مهمترین جزئیات از محتوای این کارگاههای آموزشی را شرکتکنندگان در گفت وگو با رسانهها افشا کردند. یکی از این شرکتکنندگان زنی است که در سه جلسه مصاحبه با نشریه آسیا تایمز در سال 2006 جزئیاتی از کارگاههای دوبی، روشهایی که تدریس میشده، و غیره را بازگو کرده است. آسیا تایمز وی را زنی به نام "نیلوفر" معرفی میکند.[19]
به گفته نیلوفر که در زمان مصاحبه با این نشریه حدوداً 30 سال داشته این دورههای آموزشی را گروهی مرکب از مخالفان ایران در لسآنجلس، آمریکاییها که ظاهراً وظیفه نظارت بر این دورهها را برعهده داشتهاند و 3 صرب تبار که خودشان را از اعضای جنبش آتپور معرفی میکنند برگزار میکردند.
نیلوفر گفت برگزارکنندگان، مدرسان و فعالان شرکتکننده در این کارگاه خودشان را با نام مستعار معرفی کردند و از آنها خواسته شد از طریق یک سرویس ایمیل به نام Hushmail که گفته میشد قابل هک نیست با هم ارتباط برقرار کنند.
اما شاید جالبترین نکتهای که نیلوفر در گفتوگو با آسیا تایمز عنوان کرده روشی است که برای براندازی آموزش داده میشده است. به گفته نیلوفر، "مدرسان صربتبار برای شرکتکنندگان بازیهای ایفای نقش ترتیب میدادند که در جریان آن، شرکتکنندگان نقش شخصیتهایی مانند زن ایرانی یا یک روحانی شیعه را بازی میکردند. در سر تا سر این جلسات مربوط به روانشناسی و تلقین بر اهمیت مسخره کردن نخبگان سیاسی به عنوان یک روش مؤثر برای تقدسزدایی از آنها در چشم مردم تأکید میشد."
نیلوفر گفت: "آنها به ما روشهایی را یاد دادند که با استفاده از آنها ملیوشویچ را از قدرت خلع کردند. آنها به ما برخی از آنها را یاد دادند تا ما بهترینشان را برای سرنگون کردن حکومت انتخاب کنیم. البته به طور مستقیم از عبارت سرنگون کردن حکومت استفاده نمیکردند، بلکه فقط روشهایی که در کشور خودشان انجام داده بودند را تدریس میکردند."
نویسندهای به نام
ویلیان رابینسون در کتابی به نام «ترویج پلیآرشی» در سال 2006 روشهای مورد
استفاده موسسه آکرمن برای جابهجایی قدرت در کشورها را روشهایی برای سیطره
ایدئولوژیک بر مخالفان یا شستشوی مغزی آنها توصیف میکند.
البته آکرمن تنها به روشهای غیرخشونتآمیز اعتقاد نداشت و خشم و پرخاشگری ریشه باورهای زیربنایی او را تشکیل میداند. با این حال، او صلح و مبارزه غیرخشونتآمیز را نقابی برای پنهان کردن این انگیزههای زیربنایی قرار داده بود. این نکته را هم نظرات او نشان میدهند، هم روشهای به کار رفته در مبارزات جنبش آتپور و هم محتوای کارگاههای آموزشی دوبی. توصیفی که یک تحلیلگر ایرانی به نام کورش صفدری از یکی از روشهای آموزشی او ارائه میدهد به خوبی نشاندهنده همین موضوع است.
کورش صفدری یکی از روشهای کارگاههای را در گفتوگو با آسیا تایمز اینطور شرح داده است: "اینطور که من متوجه شدم ایده این بود که به فعالان پول داده شود و آنها طوری تربیت شوند که بتوانند همانند جنبش آتپور در صربستان به عنوان گروههای آژیتاتور (محرک) عمل کنند. وظیفه آنها این بود که با استفاده از روشهای مختلف مانند شعارنویسی روی دیوار علیه حکومت و غیره جنبش دانشجویی را جلو بیندازند و دولت را به سرکوب عمومی تحریک کنند و بعداً از همین موضوع به عنوان بهانهای برای ایجاد خیزشی در ایران استفاده کنند که به نظر همه، خودجوش و داخلی به نظر میرسد."
آکرمن در سالهای بعد از سال 2006 در کمین فرصتی است تا بعد از موفقیت در ایجاد انقلاب رنگی در کشورهای گرجستان (2003)، اوکراین (2004) و قرقیزستان (2005)و کشورهای دیگر موفقیتی دیگر را نصیب خود کند. اکثر انقلابهای رنگی با القای شائبه تقلب در انتخابات صورت گرفتند و انتخابات سال 1388 ایران بهترین فرصت است.
بعد از حوادث سال 88 ایران اصرار بر تقلب در انتخابات، درخواست بازشماری آرا، مطالبه برگزاری انتخابات مجدد و تشکیل کمیتهای با نظارت یک گروه مستقل بینالمللی برای صیانت از آراء و سپس اردوکشی خیابانی تا حد خندهآوری شبیه رویدادهایی است که دستکم چندین بار در کشورهای دیگر تکرار شده است؛ در واقع چنانکه معاون وزارت خزانهداری آمریکا در بحبوجه اغتشاشات سال 88 در مقالهای در کاونترپانچ نوشت: "این اعتراضات بسیاری از ویژگیهای تظاهراتهای هماهنگ شده توسط سازمان سیا در گرجستان و اوکراین را هم دارد. برای اینکه این (ویژگیها) دیده نشوند بایستی کاملاً نابینا بود."
اما آکرمن و آموزگاران جنبش آتپور نیازی به تغییر روشهایی که قبلاً در کشورهای دیگر جواب داده بود نمیدیدند. در واقع آنها قبلاً در انقلابهای رنگی کشورهای دیگر حتی لوگوی جنبش آتپور را با تغییرات بسیار اندک به عنوان نمادهای اعتراض به کار برده بودند. یکی از لوگوهای مربوط به "جنبش سبز" هم اقتباسی از همین لوگوی جنبش آتپور بود. نگاهی به عکس بالا شاید گویا باشد.
تلاش آکرمن و همکارانش، البته در ایران موفق نبود. البته شاید اگر آنها به یک جمله کلیدی "جین شارپ" توجه میکردند که میگوید قدرت سیاسی حاکمان از مردم نشأت میگیرد، اساساً از ابتدا تلاش در این راستا را بیفایده میدیدند.