به گزارش
خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران، دزدي راه بر قاضي ببست و به او گفت: برهنه شو و آنچه از لباس و پول همراه داري به من بده.
قاضي گفت: تو كيستي؟ دزد گفت: من سارق هستم،
قاضي گفت: از خدا نميترسي؟
دزد گفت: اگر از خدا نميترسيدم اول ترا ميكشتم، سپس اموالت را ميبردم.
قاضي گفت: تو حيا نميكني با اينكه پيامبر خدا فرموده است.
اْلحَياءُ مِنَ الْايمان
قاضي: اَسْتَغْفِرُ اللهِ رَبّي وَاَتُوبُ اِليه، چه گناهي كردم كه به دست اين دزد افتادم.
دزد: لا حَوْلِ وَلا قُوَّة اِلّا بِالله من چه تقصيري كردهام كه گرفتار اين روده دراز شدم.
قاضي: چرا دزدي ميكني و حال آنكه خداوند جلّت عظمته فرمود:
«رِزْقَكُمْ فِي السَّماءِ وَما تُوعَدوُن»[1] «وَ في السَّماءِ رِزقُكُم و ما تُوعَدونَ»
دزد: اين را هم خداوند فرموده كه: «نَحْنُ قَسَّمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ»[2]
يعني قسمت من اين طور است (بايد از راه دزدي روزي بخورم)
قاضي: حضرت دزد! مرا عفو كن كه بيوقت از خانه بيرون آمدم.
دزد: مگر از نجوم خبر نداري؟
قاضي گفت: پيامبر فرمود: هر آنكس كه به منجم اعتقاد كند هر آينه كافر به خدا شده است.
دزد: عجب مرد بياطلاعي هستي، مگر تو قرآن نميخواني كه فرموده است. «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ»[3]: يعني، مخلوقات به ستاره هدايت ميشوند!
قاضي: اي دزد، به خانه خود برو و مردم را آزار مرسان،روزي تو هم ميرسد،
دزد: من امشب از قرآن مجيد يك تفال زدهام، كه دزدي بكنم، اين آيه آمد:
«لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعي»[4]: لذا سعي كردم، تا اينكه تو را براي روزي خود يافتم،
قاضي: بس است، مرا آزاد مده، اي دزد مگر نميداني كه پيامبر خدا فرمود: ((اَلْعُلَماءُ وَرَثَهُ الْاَنْبِياء)): علماء ورثه انبياء هستند (احترامشان بر همه لازم است).
دزد: من هم از پيامبر خدا سفارش دارم كه فرمود: «اَهْلُ الْقُرآنِ اَهْلُ الله»
من اهل قرآن هستم و هفت قرائت را ياد دارم.
دزد همان طوري كه سخن ميگفت: يكي يكي لباسهاي قاضي را درآورد و تمام پولهايش برداشت و سپس گفت: حال ديگر راه امن است، بفرماييد برويد، في امان الله.[5][1] . سورة والذاريات، آية 22.
[2] . سورة زخرف، آية 32.
[3] . سورة نحل، آية 16.
[4] . سورة نجم، آية 41.
[5] . كشكول طبسي، سيد علينقي طبسي حائري