سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گزیده ای از سرمقاله روزنامه های پنجشنبه؛

فکری به حال طلحه و زبیر کنید/ جنايت داعش در حق پيامبر رحمت

سرمقاله روزنامه های کیهان،وطن امروز،حمایت و ...را میتوانید در این قسمت بخوانید.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

در ابتدا مطلبی را با عنوان«بی او چه سود...؟»در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان میخوانید که به قلم حسین شریعتمداری به چاپ رسید:

هشت سال قبل در سالروز میلاد رسول خدا(ص) و در صدر یکی از یادداشت‌های کیهان به خاطره‌ای اشاره کرده بودیم که تکرار آن اگرچه «حدیث مکرر» است ولی برخلاف بسیاری از «تکرارها»، ملال‌آور نیست، چرا که آن خاطره تلخ از واقعیت شیرینی حکایت دارد. در یادداشت مورد اشاره آورده بودیم؛

«آن شب اولین شب موشک‌باران تهران بود. اولین موشک ساعتی به غروب مانده در خیابان شیخ‌هادی فرود آمده و بیمارستانی را ویران کرده‌بود. مردم هنوز نمی‌دانستند که آن غرش‌ها و انفجارهای مهیب پی در پی ناشی از موشک‌پرانی عراق است. تصور می‌کردند بمباران هوایی است، مثل دفعات قبل و در تعجب بودند که چرا مثل همیشه قبل از بمباران آژیر قرمز کشیده نمی‌شود. ما در سپاه می‌دانستیم که موشک‌های عراقی - بخوانید تولید مشترک شوروی سابق، آمریکا و انگلیس- است که با افزایش برد به تهران رسیده است. خیابان‌های تهران خلوت بود و موشک‌ها هر از چندگاه با غرشی بلند به آسمان تهران می‌رسید و چند ثانیه بعد، صدای انفجاری مهیب در فضا می‌پیچید... آخر شب بود که موشک‌ دیگری از راه رسید، خط‌ آتش آن نشان می‌داد که به سمت کوههای شمال تهران می‌رود و بعد... انفجاری مهیب در همان حوالی... دوستی که در کنارم بود با رنگ پریده پرسید؛ جماران؟!... هر دو به دلشوره افتادیم... با برادران سپاه در جماران تماس گرفتیم... خبری نبود. راستی اگر آن شب یکی از موشک‌ها به جماران و خانه محقر و بدون پناهگاه امام اصابت می‌کرد چه می‌شد؟ تصور فاجعه نیز هولناک بود... اگر امام می‌رفت؟... آن شب این سوال در ذهن نگارنده با نگرانی چرخید و چرخید تا به اینجا رسید که اگر موهبتی به نام خمینی نبود چه می‌شد؟... ما می‌ماندیم و دنیای پر از پلشتی‌ها و آدم‌ها و مکتب‌های بدرد نخوری که بودند و هستند، ریگان و آمریکا با لیبرال دموکراسی خفن و سردمداران بی‌شخصیت و عفن، مارکسیسم انسانیت‌سوز، انگلیس و نوادگان  دزدان دریایی که در آن به حکومت رسیده بودند... دنیایی با این رنگ و بو و مکتب‌هایی با این سمت و سو به چه دردی می‌خورد؟... کم‌کم به پاسخ آن سوال نزدیک شده بودم... اگر رسول‌خدا(ص) نبود و محمد مصطفی(ص) به پیامبری مبعوث نشده بود بودن در دنیا با کدام بهانه‌ای توجیه‌پذیر بود؟... و خلقت مردمان و آفرینش زمین و آسمان را چه سود؟!... هیچ!... و این پاسخ و توضیح خالی از ابهامی برای آن کلام نورانی بود که خدا خطاب به رسول گرامی اسلام فرموده بود... «لولاک لما خلقت الافلاک... اگر تو نبودی، جهان را نمی‌آفریدم...»

امیر مومنان علیه‌السلام در وصف این برترین خلق خدا و «بهانه خلقت» می‌فرمود؛ «طبیبی است که با طب خود به این سوی و آن سوی می‌رود، داروی او، بیماران را بهترین درمان است و داغ او سوزان. آن را به هنگام نیاز بر دل‌هایی می‌نهد که حق را نمی‌بینند، گوش‌هایی که ناشنوایند و زبان‌هایی که ناگویا هستند... با داروی خود دل‌هایی را می‌جوید که در غفلت افتاده‌اند و یا از هجوم شبهه‌ها در حیرت‌اند...»

چشم از جهان که فرو بست، زخم‌های کهنه اشرافی که اشرافیت از دست داده بودند، سر باز کرد، کینه‌های فرو خورده از سینه‌ها بیرون ریخت و میان «قرآن و عترت» که پیوند جدانشدنی آن دو، آخرین و حیات‌آفرین سفارش حضرتش بود جدایی افکندند «من از میان شما می‌روم و دو یادگار گرانبها در میانتان باقی می‌گذارم، قرآن و عترت، که هرگز از هم جداشدنی نیستند. به این دو درآویزید تا از لغزش و فرو غلتیدن به گمراهی در امان باشید.»

توصیه رسول خدا(ص) اما، در پی رحلت حضرتش به فراموشی سپرده شد و این دلشوره به دل‌ها نشست که از آن پس چه خواهد شد؟
... افق پیش روی تیره می‌نمود، چرا که میان قرآن و عترت جدانشدنی، جدایی افتاده بود، خلافت می‌رفت که به سلطنت تبدیل شود و بعدها شد. این بار نیز، باز هم امیر مومنان علیه‌السلام بود که خورشید پنهان در پس ابرهای تیره آن روز را می‌دید و به آینده‌ای اشاره می‌فرمود که تیره و تار نبود و از راه خواهد رسید. «هر رفته‌ای را باز آمدنی است، پس حق را از عالم ربانی و خداجوی خود بشنوید و دل‌هاتان را آماده کنید تا هنگامی که شما را فرا می‌خواند، آماده باشید و...». آن روز، اما کی از راه می‌رسید؟... گردونه روزگار چرخید و چرخید  تا به «عصر خمینی» رسید. فرزندی از سلاله پاک رسول خدا(ص)، عیسی‌گونه ندا سر داد که «من انصاری الی‌الله» و مردم در دیار «سلمان» که این ندا را در دل خود آشنا یافته بودند؛ از ژرفای دل به پاسخ ایستادند که «نحن انصارالله» و لبیک‌گویان به سوی او شتافتند، دل سپردند و جان باختند و در رکاب حضرت روح‌الله که به احیای اسلام ناب محمدی(ص) برخاسته بود به پا خاستند، پنجه در پنجه نظام سلطه جهانی انداختند، فلک را سقف شکافتند و طرحی نو درانداختند. وعده امیر مومنان به حقیقت پیوسته بود. خمینی(ره) همان بود که او از آمدنش خبر داده بود «هر رفته‌ای را باز آمدنی است، پس حق را از عالم ربانی و خداجوی خود بشنوید و دل‌هاتان را آماده کنید تا هنگامی که شما را فرا می‌خواند، آماده باشید.» و امت آماده بود.

سالروز میلاد رسول خدا(ص) بود. آذرماه 1364. حضرت روح‌الله در حسینیه جماران و در جمع دلدادگان به سخن نشسته بود. «در ولادت حضرت رسول(ص) قضایایی واقع شده است. قضایای نادری به حسب روایات ما و روایات اهل سنت وارد شده است که این قضایا باید بررسی بشود که چیست؟ از جمله قضیه شکست خوردن طاق کسری و فرو ریختن چهارده کنگره از آن قصر و از آن جمله خاموش شدن آتشکده‌های فارس و ریختن بت‌ها به زمین... این که چهارده کنگره از کنگره‌های قصر ظلم خراب شد، به نظر شما نمی‌آید که یعنی در قرن چهاردهم این کار می‌شود، یا چهارده قرن بعد این کار می‌شود؟... پیش ما این طور است که خیلی راه دور است که هزار سال طول می‌کشد، دو هزار سال طول می‌کشد، نه‌خیر، اینها قریب است، نزدیک است و می‌شود. بت‌ها شکسته خواهد شد ان‌شاءالله.»
 صحیفه حضرت امام ج 19 ص 432 و 436

محمدحسنین هیکل روزنامه‌نگار و نویسنده بلندآوازه مصری دو بار به دیدار حضرت امام(ره) آمد. اولین بار در پاریس و بار دوم، اوایل سال  1359 -‌دوسال بعد از پیروزی انقلاب- در ایران. او در بازگشت به مصر، خاطره دیدارش با امام راحل(ره) را در کتاب کم‌حجمی به چاپ رسانده است. در بخشی از این کتاب آمده است؛ «یکی از صحابه خاص رسول خدا(ص) را دیدم که گویی با عبور از کانال زمان به قرن چهاردهم رسیده است. او آمده است تا سپاهیان علی(ع) را که بعد از شهادت او بی‌فرمانده مانده بودند، فرماندهی کند... و من شایستگی این فرماندهی را در او می‌بینم.»

گفته‌اند- و حکیمانه گفته‌اند- «بهتر آن باشد که سرّ دلبران، گفته آید در حدیث دیگران- الفضل ما شهدت به الاعداء».

در گرماگرم پیروزی انقلاب اسلامی، روزنامه انگلیسی «تایمز» در گزارشی از ایران آن روزها نوشت؛ «خبر انقلاب اسلامی در ایران، به سرعت سراسر جهان را درنوردید و در پاییز 1978 بود که دنیای غرب بار دیگر اسلام را کشف کرد. اسلامی که پس از ده‌ها قرن دوباره در اوج استقبال مردمی به میدان آمده بود.» و میشل جانسون استراتژیست برجسته در نشریه ژئوپولیتیک تاکید می‌کند که «انقلاب اسلامی در ایران، تجدید حیات دوباره اسلام است. در این انقلاب هیچ یک از ایسم‌های متداول نظیر ناسیونالیسم، کاپیتالیسم، کمونیسم و سوسیالیسم کمترین نقشی نداشته است، دنیای غرب با اسلامی روبروست که قرن‌ها در میان مسلمانان فراموش شده بود...»

میشل جانسون در ادامه همین گزارش می‌نویسد؛ «الله اکبر، یعنی خدا بزرگ است. این همان شعار مسلمانان در آغاز ظهور پیامبر اسلام است. خمینی تکرار اوست.»

امروز، فقط نیم‌نگاهی گذرا به رخدادهایی که در جای جای جهان جریان دارد کمترین تردیدی باقی نمی‌گذارد که «عصر خمینی» بازگشت دوباره به «عصر رسول خدا(ص)» است و پیش‌بینی امام راحل ما که اسلام سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد، در حال وقوع است؛ عراق، لبنان، فلسطین، افغانستان، مصر، تونس، لیبی و امروزه عربستان و...

همین‌جا، یادآوری سخنان نتانیاهو در کنگره آمریکا- 26 می 2011/ 5 خرداد 90- خواندنی است، او با عصبانیت آمیخته به اضطراب و لحنی توأم با عتاب خطاب به اعضای کنگره آمریکا می‌گوید:

« دفعه قبل که پشت این تریبون ایستادم درباره ایران هسته‌ای هشدار دادم. اکنون زمان گذشته و لولا و محور تاریخ ممکن است به زودی چرخش پیدا کند - بیانات حضرت آقا را به خاطر آورید که پیش از آن از پیچ بزرگ تاریخ خبر داده بودند - امروز از تنگه خیبر در عربستان تا تنگه جبل‌الطارق  در مراکش، تحول و دگرگونی عظیمی در حال وقوع است. این نوسانات که به زلزله شبیه است، کشورهای منطقه را متلاطم و دولت‌ها را متلاشی کرده است و همه ما همچنان شاهد ادامه این نوسانات هستیم... باید قبول کنیم نیروی قدرتمندی به رهبری ایران وجود دارد که با الگوی مورد نظر ما مخالف است. کسانی که ایران و خطر آن را نادیده می‌گیرند، سر خود را در شن فرو کرده‌اند».

همین دیروز رهبر معظم انقلاب در دیدار پرشور مردم قم با ایشان، بر این واقعیت که به وضوح قابل دیدن است- و شاید در پاسخ کسانی که به آرمان‌های بلند انقلاب توجه کمتری دارند- تاکید فرمودند که؛ «به فضل الهی راه پرافتخار تحقق آرمان‌ها ادامه می‌یابد و جوانان کشور روزی را خواهند دید که دشمنان گردنکش و ظالم در مقابل آنها مجبور به خضوع شوند».

و این قصه سر دراز دارد. میلاد رسول خدا(ص) و صادق آل‌ محمد(ع) مبارک ‌باد.

حسین قدیانی ستون یاددشت روز،روزنامه وطن امروز را به مطلبی با عنوان«فکری به حال طلحه و زبیر کنید»اختصاص داد:

همایش‌شان که نمایش بود، کنفرانس‌شان هم که سر از بی‌بی‌سی و فرانس 24 درآورد؛ بنازم آن سردار سپاه را که از همه دنیای طلحه و زبیر، حتی یک جلیقه ضدگلوله هم نخواسته است لیکن نمی‌گذارد پای داعش به مرز وطن برسد. تن رها کن، تا نخواهی پیرهن! که می‌گوید امشب، شبی از شب‌های کربلای پنج نیست؟! تو داری در محور «سامرا - تکریت» با لعین داعشی می‌جنگی؛ اینجا در تهران، بعضی‌ها دنبال تسویه‌حساب سیاسی با تو هستند. الله‌اکبر از شرق ابوالخصیب که هنوز هم بر لب‌های حاج حسین خرازی گل لبخند زیباست. نوشتم حاج حسین خرازی، یادم آمد سردار شهید، آستین بی‌دستش را هم داخل جیب خودش می‌کرد! این است حکایت سلمان و ابوذر! مقداد و عمار! جان کلام بیسیم بچه‌های کربلای پنج! سلمان، سلمان، سلمان... ابوذر به گوشم! اینک به جای بعثی‌ها، بعضی‌ها می‌خواهند بچه‌ها را قیچی کنند! به گوشی برادر؟ به جای گیر دادن به طلحه و زبیر، بند کرده‌اند به سلمان و ابوذر. خود سلمان و خود ابوذر! مبارزه با فسادشان را نگاه کن! که می‌گوید امشب، شبی از شب‌های کربلای پنج نیست؟! بصره... اطراف بصره... جنگ جمل... ناکثین می‌خواهند با فساد سلمان و ابوذر مبارزه کنند! بخندید! جنگ گاوصندوق با قلک و قمقمه! نخیر حضرت مستطاب! سلمان و ابوذر با قدرت، فاسد نمی‌شوند، شما فکری به حال طلحه و زبیر کنید! دیشب آن عکس معروف کربلای پنج را دیدم، دلم گرفت! از غربت سلمان‌ها و ابوذرها دلم گرفت! بیرون مرزها داعش در فکر بریدن سر شیربچه‌های دلاور سپاه است، اینجا هم در داخل عده‌ای به خیال خود تکه‌پرانی می‌کنند. باکی نیست! سهم بچه‌های جنگ همین طعنه‌هاست. سخت‌تر از موشک میتران که نیست! شب بود اما حجم آتش، کار دوصد خورشید را می‌کرد! از سنگری، صدای زیارت عاشورا می‌آمد، از سنگری صدای های‌های گریه. که می‌گوید امشب، شبی از شب‌های کربلای پنج نیست؟! زمستان 65 حسین خرازی می‌گفت «مطبوعات ما جنگ را درشت می‌نویسند، نه درست». کجایی سردار که ببینی امروز مطبوعات ما علیه بچه‌های جنگ درشتی می‌کنند؟! من البته خوشحالم زنجیره‌ای‌ها سپاه را می‌زنند! «جمل آنلاین» باید هم سلمان و ابوذر را بزند، چرا که تا خرخره سر در آخور طلحه و زبیر دارد! رسانه‌هایی که لوگوی خود را یک روز با رنگ کروات جان کری ست می‌کنند و دگر روز با پرچم تروریست‌های تکفیری، باید هم سپاه را بزنند! وطن‌فروش، باید هم سپاه را بزند! اجنبی‌پرست باید هم بسیج را بزند! در والفجر 8 شهیدی را می‌شناسم که وقتی دخترش به دنیا آمد، دقایقی از شهادتش گذشته بود. شگفتا از شرف بعضی‌ها که در مبارزه با فساد، به جای آقازاده زبیر، به آرم «لااله الاالله» سپاه مشکوک شده‌اند! به شهادت علمدار شهید کربلای پنج سپاه، نه فقط با دست خالی، که حتی با آستین بی‌دست هم برای انقلاب، پاسداری کرده است. دیروز و امروز ندارد. سپاه، هم این‌ور اروند امتحان خود را به‌خوبی پس داده، هم آن‌ور اروند. چه می‌نویسم که پاسدار جمهوری اسلامی، در حومه دمشق، سر داد تا حرم عقیله بنی‌هاشم به دست حرمله‌های روزگار نیفتد! در زدن سپاه، هر که با حرمله‌های روزگار همصدایی کند، بلاشک درلشکر عمر سعد است!

عزیز پاسدار! بعد از جنگ، درد خودش را مستتر کرد در نگاه تو. هم هست و هم نیست. شقایق، قایق عاشورا بود که عاشقانه نگاهت را دوست داشت، بی مزد و منت. بدر، اندازه تو درد نکشید. درد، مستقرِ سینه مرد است. حالا دیگر سنگر خوب و قشنگی نداری! این شهر برای تو سنگر نمی‌شود. مثنوی را در وصف تو باید سرود. برای تو، هنوز جنگ تمام نشده. قطعنامه هم نتوانست سرفه‌های تو را قطع کند. گاز خردل سینه‌ات را کرده شرق ابوالخصیب و ریه تو قسمتی از غروب شلمچه است. سازمان ملل، صدام را متجاوز اعلام کرد اما اینجا بعضی‌ها هنوز از نفس تو طلبکارند! که می‌گوید امشب، شبی از شب‌های کربلای پنج نیست؟!

 دکتر سیدهادی سید افقهی در مطلبی که با عنوان«داعش و تشیع انگلیسی»در ستون یادداشت روزنامه حمایت به چاپ رساند اینگونه نوشت:

 از دیرباز در بین مورخان، در تعیین تاریخ دقیق سالروز ولادت نبیّ مکرم اسلام اختلاف وجود داشت و می رفت تا این مسئله طبیعی تبدیل به تهدیدی خطرناک گردد. از آنجا که ذکاوت و دید الهی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران همواره تهدیدات فراروی جهان اسلام را به فرصت تبدیل می کرد، این هفته اختلافی بین سالروز میلاد شیعی و سنی پیامبر اعظم(ع) را تحت عنوان وحدت اسلامی نامگذاری کردند تا امت اسلامی از برکات آن بهره مند گردند.هرچندبرخی قائلند که اساساً وحدت امکان پذیر نیست چون اختلافات به قدری عمیق است که نمی توان دم از وحدت زد، حضرت امام(ره) در تفسیر هفته وحدت می فرمودند: منظور این نیست که سنی از مذهب خود دست بردارد و یا بالعکس. از مضمون کلام ایشان چنین بر می آید که مساحت های مشترک اعتقادی و فکری باید مورد تاکید قرار گیرد و برای مقابله با دشمن خون آشام، مستکبر و خودکامه که در قالب استکبار جهانی، صهیونیسم و وهابیت رخ نمایانده است، لاجرم باید اختلافات به کناری گذاشته شده و بر اهداف مشترک متحد شویم. سوالی که در این میان مطرح است، این است که مکانیزم اجرایی وحدت، چگونه باید پیاده شود؟مکانیزم وحدت بر پایه دو ستون استوار است. اول، وحدت در تاکتیک و دوم، وحدت در استراتژی یا مسیر. وحدت در تاکتیک یعنی توحید کلمه، بدین مفهوم که ادبیات، موضع‌گیری‌ها و مشترکات خود را به سمت یگانگی و به محور توحید سوق دهیم و بر مسائل اختلافی انگشت نگذاریم. به عبارت دیگر، بر آنچه که ما را موحد می کند و به توحید حقیقی می رساند تاکید شود. پس در مرحله تاکتیک یا ابزار و بسترسازی، نیازمند ادبیات مشترک و همگرا همه مسلمین هستیم، گرچه می دانیم اختلافاتی وجود دارد و نمی توان از آنها عبور کرد اما در حال حاضر، تکیه بر اختلافات نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه باعث سوء استفاده دشمن از این مشاجرات خواهد شد. اما متاسفانه امروز در توطئه ای هدایت شده از سوی دشمنان داخلی و خارجی جهان اسلام، شاهدیم که 57 شبکه وهابی در حال هجمه روزانه به مقدسات شیعه هستند و در مقابل، شیعیان انگلیسی از لندن و لس‌آنجلس 17 شبکه از استکبار هدیه گرفته اند تا به نمادها و مقدسات اهل سنت فحاشی کنند.

در مرحله استراتژی، دستور کار، وحدت سرنوشت است؛ لازمه عملی شدن کلمه توحید به معنای واقعی، مجهز بودن به فنّ دوست شناسی و دشمن شناسی است. اگر این دو مقوله به نحو شایسته کندوکاو نشود و دوست از دشمن متمایز نگردد، امکان ندارد که وحدت مسیر و وحدت سرنوشت محقق گردد. بنابراین باید در جغرافیا و تاریخ اسلامی سیر نمود تا ببینیم واقعاً چه عواملی پس از رحلت حضرت رسول(ص) و غیب کبرای حضرت مهدی(ص) تا به امروز مانع از وحدت اسلام و باعث تفرقه میان فرقه های مسلمین گردیده است. این روند همان دشمن شناسی و آسیب شناسی است که هم ناظر به بررسی عوامل داخلی مرتبط با بدنه امت اسلامی و هم عوامل خارجی است که بر آتش تفرقه ها دامن زده و آن را گسترش دادند.در میان اهل سنت، دوستداران و عاشقان اهل بیت فراوانند و تنها یک فرقه هستند که به آنان ناصبی می گویند. ناصبی ها با اهل تسنن بسیار متفاوتند. متاسفانه برخی شبکه های وابسته به تشیع انگلیسی، اهل تسنن را هم وزن ناصبی ها معرفی می کنند. در حالی که اهل سنت، حضرت علی(ع) را خلیفه چهارم می دانند و به تعبیر رهبر انقلاب در کتاب انسان 250 ساله، خلافت امام علی(ع) نه تنها مانع وحدت نیست بلکه عامل اتحاداست زیرا هر دو دسته، ایشان را به عنوان خلیفه رسول الله می شناسند. شیعیان بلافاصله پس از رسول اکرم(ص)، علیّ امیر را خلیفه می دانند و اهل تسنن پس از 25 سال اما نتیجه یکی و در نتیجه این موضوع باعث وحدت است نه اختلاف.نکته دیگر اینکه باید حساب سلفی های تکفیری را از حساب اهل سنت دوستدار آل الله که خونشان در مراحل مختلف انقلاب با خون جوانان شیعی ممزوج و آمیخته شد، جدا کرد. این یک عوامفریبی و دروغ استراتژیک بزرگ است که آنچه که امروز در منطقه در حال رخ دادن است، جنگ شیعه و سنی است. اگر واقعاً این یک نزاع مذهبی است، چگونه است که اکثر تلفات آن را برادران اهل سنت می دهند؟ روزی نیست که اخبار دهشتناک از گروه آدمخوار و متوحش داعش به گوشمان نرسد. ذبح و تیرباران دسته جمعی جوانان اهل سنت عراقی و سوری و کشتار عشایر سنی الجبور، آل نمر و شعیطات به دست تکفیری ها تنها نمایی کوچک از جنایات آنان علیه برادران اهل سنت است. فتوای آیت الله سیستانی مبنی بر کفایی بودن واجب نبرد علیه تکفیری، آیا برای نجات اهل سنت بود یا شیعیان ؟ پاسخ روشن است، اهل تسنن. حوزه تسلط داعش به مناطق شیعی نشین عراق نرسید و حضور آنان به موصل، الرمادی، دیاله، تکریت و سایر مناطق سنی نشین محدود گردید. نشانه دیگر دعوای باطل کشتار سنی ها توسط شیعیان از آنجا هویداست که اعزام یک و نیم میلیون جوان سنی و شیعی در کنار ارتش رسمی عراق، تنها به منظور نجات اهل سنت عراق بوده است. بذر فتنه ای که «مستر همفر» جاسوس انگلیسی در خاطرات خود از آن یاد کرده است اکنون به ثمر نشسته و استکبار جهانی، با بستر سازی برای تشدید اختلافات طبیعی سنی و شیعه، در حال چیدن میوه نحس آن از شجره ملعونه تفرقه و اختلاف است. طرفه آنکه، اکنون هفته وحدت با هدف ریل گذاری جدید به سمت ایستگاه تعالی، بیداری اسلامی و سرنگونی عرش طواغیت شیخ نشین منطقه که آخرین نقشه آنان جنگ نفتی است، معرفی و پرده برداری شد تا قطار امت اسلام به سمت مدینه فاضله حرکت کند.

روزنامه خراسان مطلبی را با عنوان«جنايت داعش در حق پيامبر رحمت»در ستون یادداشت روز ود توسط سید کورش شجاعی به چاپ رساند:

چهارده قرن پيش خورشيد پرفروغ وجود کرامندترين انسان و برترين و محبوب ترين بنده خدا از مشرق هستي طلوع کرد تا به نور وجودش اهل عالم از تاريکي ها و ظلمات برهند و با گام نهادن در مسير سراسر نوري که او از جانب آفريدگار هستي براي خلق مي آورد به سوي کمال مطلق و سعادت واقعي رهسپار شوند و از «فرش» تا «عرش» قد بکشند، اگر بخواهند. گر چه نور وجود اين خورشيد بي غروب به مشيت و اراده و حکمت الهي بسيار پيشتر از اين ها در عالم معنا و ملکوت، تابيدن آغاز کرده بود اما ولادت وجود مبارکش از دامن آمنه، سرآغازي شد براي شکل گيري حرکت، تحول و رقم خوردن برنامه و تقديري رهايي بخش و سعادت آفرين براي همه انسان ها در تمامي قرون و اعصار.

در هنگامه آن مبارک طلوع، جهان متبرک به دريافت چنان هديه بي همتاي الهي شد که در دوران نوجواني و جواني و حتي قبل از برانگيخته شدن به رسالت، امين ترين مردم، راستگوترين آنان و بهترينشان بود هم از لحاظ خلق و خوي و هم در گفتار ورفتار و منش، ولادت محمد فرزند عبدا... خود «شب قدر هستي» بود و هست و خواهد بود چرا که آن مبارک ترين مولود خلقت پس از ۴۰ سال زندگي در نهايت امانت، شرافت، عزت، يگانه باوري و طي طريق به سوي کمال و تعالي و بسيار خلوت کردن و مناجات با خالق بي همتاي هستي در تمام دقايق زندگي که اوج آن مناجات هاي عارفانه اش با خدا در غار حرا بود از سوي رب العالمين و خالق زمين و زمان و آسمان ها و هر آن چه در آن است به رسالت و پيامبري مبعوث شد تا مردم را از جهالت برهاند، بت هاي سنگي و چوبي را در هم شکند، خدايان دروغين را به زير بکشد و خداي ارحم الراحمين را، آن يگانه قادر متعال را، آن وجود بي مثال و بي همتا را که نه زاده شده و نه مي زايد و مالک روز جزا و کريم و غني مطلق است و همه هستي به افاضه فيض مدام او محتاج دائم است را به خلق بشناساند. خدا و ذات بي همتايي را به مردم بشناساند که پيامبران الهي پيش از او نيز سعي بليغ بر شناساندنش و اطاعت از اوامرش کرده اند. اين نور تابنده چون خورشيد از جانب رب ودود به هستي، هديه داده شد تا به عنوان آخرين برگزيده و خاتم پيامبران در حالي که تصديق کننده همه انبياي الهي پيش از خود و مصدق رسالت و نبوت نوح نبي ا...، ابراهيم خليل ا...، يعقوب نبي، يوسف صديق و... موسي کليم ا... و عيسي روح ا... بود همه انسان ها را در ادامه مسير انبياي سلف خود به صراط هدايت و کمال و سعادت و اوج معنويت و قله انسانيت رهنمون شود. آري در آن «شب قدر هستي» خورشيدي بر کران تا کران عالم وجود طلوع کرد که مصطفي و حبيب خداي بي همتا شد و آن چنان نزد آفريدگار عزت و حرمت داشت که جبرئيل امين وحي هر گاه به حضور حضرتش مي رسيد پيش از هر چيز «سلام حق» را بر پيامبر رحمت ابلاغ مي کرد، پيامبري که نسخه شفابخش و هدايت گر الهي، «قرآن کريم» را از جانب «رب کريم» براي هدايت و سعادت انسان در هميشه تاريخ به عنوان معجزه جاويد خود تقديم هستي کرد. قرآني که خداوند خود وعده حفاظت از آن را داده است. حضرت باري تعالي به «انگشتري عالم خلقت»، «نگيني» هديه کرد که تلالؤ وجود مبارکش هر روز در جهان بيشتر مي شود.

وجود بي غروبي که خداي هستي در قرآن کريم او را «خُلق عظيم» توصيف فرمود و به صراحت و تأکيد هر چه تمام تر، او را «اسوه حسنه» براي خلق معرفي کرد، آن وجود مبارکي که خداي عزوجل او را «رحمة للعالمين» وصف فرمود، مبارک وجودي که بنا بر حکمت الهي، اعظم و اشرف و اکرم و خاتم پيامبران شد تا همه درها و پنجره هاي نور هدايت الهي را يکسره به روي مردمان تا هميشه زمان بگشايد و کامل ترين دين و آيين الهي را تا آخر الزمان براي مردمان، چراغ راه کند و اما اي کاش اين حقير نگارنده هزار جان مي داشت و در هر ثانيه اين جان ناقابل را هزار بار فداي آن وجود نازنين و مهربان، آن بزرگ پيامبر الهي، آن غم خوار امت مي کرد که آن قدر تشنه و حريص به هدايت مردمان بود که خداوند خطاب به حبيبش فرمود: «لَعَلکَ باخِعٌ نَفسَک»، مطهر وجودي که «حب دانيال»، «صداي دلکش داوود»، «شکيب موسي عمران» و «زهد و عفت عيسي» در او جمع بود و با وجود اين که حضرتش در اوج و قله رأفت و مهرباني و رحمت و کرامت قرار داشت در آن زمان، کفار، مشرکان و منافقان چه نامهرباني ها با او کردند و چه خون ها به دلش ريختند. محمد مصطفي(ص) با اين که آخرين و برترين برگزيده و پيامبر الهي، انسان کامل، عقل کل و وجودش سراسر نور بود اما چه کوردلاني که چه محاجّه هاي غيرمنطقي و جاهلانه با حضرتش کردند، نادانان، مغرضان، دون مايگان و خدايان زر و زور و تزوير، حضرتش را ساحر و حتي مجنون خواندند واي بر آنان و واي بر همه کساني که امروز و در اين زمان با گفتار و کردار جاهلانه و کوردلانه خود بر چهره نازنين حبيب خدا چنگ مي کشند. بر چهره مبارک آن مهربان ترين و محبوب ترين عبد خدا و دل نگران ترين پيامبر نسبت به خلق خدا، لعن و نفرين خدا بر داعشياني که با ادعاي مسلماني و با شعار لا اله الا ا... و محمد رسول ا... برادران مسلمان سني و شيعه خود را تکفير مي کنند در حالي که خود را مسلمان و پيرو مکتب پيامبر رحمت و مهرباني مي پندارند که در اوج خشونت و جنايتکاري تا کنون هزاران زن و مرد مسلمان سني و شيعه را در سوريه و عراق به فجيع ترين شکل به شهادت رسانده اند، مردم مسلماني را قتل عام کرده اند که به يگانگي خداوند و رسالت نبي اکرم شهادت داده اند و به سوي کعبه نماز مي خواندند و قرآن واحد داشتند. مردمي که پيرو آيين و مکتب حضرت ختمي مرتبت آن مهربان ترين و محبوب ترين بنده و پيامبر خدا بودند را اينچنين ناجوانمردانه و جنايتکارانه به مسلخ کوردلي، جهالت و سرسپردگي و تأمين منافع سردمداران آمريکا، صهيونيست ها و برخي کشورهاي غربي و بعضي سران کشورهاي عربي و فرقه وهابيت کشانده اند.

اين جنايتکاران آدم کش چگونه مي توانند نسبتي داشته باشند با آن پيامبر مهرباني که به فرموده خداوند در قرآن عزيز داراي خلق عظيم و کريم بود و در قله رأفت و رحمت قرار داشت و وجود و رفتارش تجلي رحمت الهي بود. اينان چگونه مي توانند با آن مهربان پيامبر نسبتي داشته باشند. پيامبري که حتي در «معراج» و در آخرين ساعات عمر خويش نگران امت خود بود. اين منافقان خونريز وحدت شکن چگونه مي توانند نسبتي داشته باشند با پيامبري که مظهر وحدت و همدلي و مهرباني بود. اين منافقان خون خوار به جان امت اسلام و مسلمانان افتاده چه نسبتي مي توانند داشته باشند با پيامبري که مهربان ترين خلق جهان بود و آن چنان اهل کرم و گذشت و بخشش که حتي کساني را همچون ابوسفيان و هند جگرخوار که جگر حمزه سيدالشهدا را پس از شهادت به دندان کينه و قساوت خود کشيد کريمانه بخشيد.

اين جاهلان زاده و پرورده در دامان وهابيت، عصبيت و خوي استکباري و استعماري غرب و سرسپرده به صهيونيسم چه نسبتي مي توانند با پيامبري داشته باشند که يکي از ۳ سفارش اصلي حضرتش حتي به گاه احتضار، مراعات حال زنان بوده است و اما مزدوران پلشت، جنايتکارانه به نواميس مردم تعدي و تجاوز و آنان را مثل برده خريد و فروش مي کنند. اي کاش داعشيان و همه دشمنان اسلام به طريق صواب هدايت شوند و همه انسان ها بهره اي هر چند اندک از ملکات نفساني و مکرمت هاي اخلاقي و سيره پيامبران الهي و خصوصاً خاتم پيامبران داشته باشند و امت اسلام، همان شود که اميد و آرزوي خاتم پيامبران حضرت محمد مصطفي(ص) بود.

  سيد مسعود علوی ستون سرمقاله روزنامه رسالت را به مطلبی با عنوان«آيا غيرت ما اجازه می دهد؟»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:

نخستين دور گفتگوهاي هسته اي ايران و 1+5 در جريان بود که رئيس جمهور يک دفعه از خزانه خالي کشور خبر داد. اين خبر، نادرست و غير واقعي بود. چون از آن زمان تا کنون دولت به همه تعهدات مالي در پرداخت هاي خود عمل کرده بود و حتي مقامات سازمان برنامه معتقدند نه در سال گذشته و نه در سال جاري، کسري بودجه نخواهند داشت. در طي اين مدت دولت حقوق کارکنان خود را به موقع پرداخت کرده و يارانه ها را سر موعد به همان مبلغي که تعهد کرده، داده است. مردم اين سئوال برايشان مطرح شد که اگر خزانه کشور خالي بود، اين پرداخت ها از کجا صورت گرفته است؟ که متأسفانه پاسخي نشنيدند.

تنها کارکرد و کاربرد خبر نادرست خزانه خالي، در مذاکرات هسته اي
بود که طرف مقابل خيال کند اوضاع ما وخيم است و آهي در بساط نداريم تا به مطالبات و زياده خواهي خود بپردازد. صدور چنين سخني از رئيس جمهور محترم که خود را يک حقوقدان و ديپلمات مي داند، خيلي بعيد بود، اما به هر حال گفته شد.

اکنون در دور جديد گفتگوهاي هسته اي، باز رئيس جمهور مطالبي گفته اند که در نادرستي آن کسي شک ندارد، اما کارکرد آن ضد منافع و مصالح ملي است. رئيس جمهور محترم، علي رغم وعده اي که در انتخابات رياست جمهوري دادند و فرمودند: «ما مي خواهيم هم چرخ کارخانه ها بچرخد و هم چرخ سانتريفيوژها»، اکنون پس از گذشت بيش از پانصد روز از حيات دولت يازدهم، مي گويند: «آرمان ما به سانتريفيوژها وصل نيست.» و از آن بالاتر، مي گويند: «در ميز مذاکره بحث اصول و آرمان مطرح نيست. اساس بحث سياست خارجي، منافع است ،نه اصول و آرمان ها.»

اين ادبيات، در پردازش سياست خارجي جديد دولت يعني چه؟! آيا اين نوع سخن گفتن در آستانه گفتگوهاي هسته اي در جهت منافع و مصالح ملي است؟ وقتي چانه زني در گفتگوها روي تعداد سانتريفيوژهاست، اعلام اينکه سانتريفيوژ به آرمان ما وصل نيست، يعني چه؟! مخاطبين اين سخن، ملت ماست يا اعضاي 1+5؟! اگر ملت است که رئيس جمهور وعده داده است که بر اساس شعار انرژي هسته اي حق مسلم ماست، بايد سانتريفيوژها براي تأمين چنين انرژي اي بچرخد.اما اگر طرف 1+5 است با توجه به محرمانه بودن مذاكرات افشاي آن در يک تريبون ملي، آن هم با اين رويکرد غير منطقي و غير ديپلماتيک، حامل چه پيامي است؟! آيا اين سخن به زياده خواهي هاي آمريکا کمک نمي کند؟ آيا با اين نقطه ضعف نشان دادن ها مي توان زورگويان جهاني را مجبور به رفع تحريم ها کرد؟ چه تدبيري در اين سخن نهفته است؟ آيا ما در درک منافع و مصالح ملي، آن هم در زمينه مذاکرات هسته اي دچار سوء تفاهم هستيم؟ همه چيز در گفتگوها و مأموريت تيم هسته اي مشخص است. چارچوب ها در جلسات کارشناسي و سازوکار حقوقي امنيت ملي بررسي و ابلاغ شده است. دولت موظف به پيگيري مطالبات مردم و رهبري معظم انقلاب در اين زمينه است. اگر حرفي هم وجود دارد بايد زير سقف گفتگوي مسئولين مطرح شود. طرح آن در تريبون همگاني هيچ وجهي ندارد.

اکنون ما در حساس ترين و استثنايي ترين گفتگوها با دشمن در زمينه تأمين منافع ملي هستيم. سياست خارجي ما اکنون توسط دوست و دشمن، محک زده مي شود. اينكه در بحبوحه اين گفتگوها ناگهان رئيس ديپلماسي خارجي کشور بگويد: «در مذاکرات، بحث اصول و آرمان مطرح نيست»، چه معنايي دارد؟ پس آرمان نه شرقي نه غربي که حاکم بر اصول و راهبردهاي سياست خارجي کشور است، چه مي شود؟

دانشمندان فرهيخته و جوانان شجاع ما در علوم هسته اي به دستاوردهاي شگرفي در راستاي استقلال علمي کشور رسيده اند. براي طي راه اين راه پر خطر، خون داده اند. ملت براي رسيدن به اين قله، ظالمانه ترين تحريم ها را تحمل کرده است. حالا که دولت بايد براي حفظ اين اقتدار بکوشد، وسط اين گفتگوها يک دفعه گفته شود «سانتريفيوژ، وصل به آرمان ما نيست»، اين کشف عظيم که فقط به درد دشمن مي خورد، از کجا آمده و کاشف آن کيست که رئيس جمهور محترم در يک تريبون عمومي، خبر آن را داده است؟

در بند 16 اصل سوم قانون اساسي آمده است؛ «دولت جمهوري اسلامي ايران موظف است سياست خارجي کشور را بر اساس معيارهاي اسلام، تعهد برادرانه نسبت به مسلمانان و حمايت
بي دريغ از مستضعفان جهان تنظيم کند.»

اينکه تا امروز ما ده سال است در چالش مذاکرات هسته اي براي دفاع از استقلال علمي، سياسي و اقتصادي هستيم و مهم ترين چالش سياست خارجي ما نيز همين است، رئيس دولت پس از ده سال بيايد بگويد؛ «در بحث مذاکرات، اصول و آرمان مطرح نيست»، چگونه مي خواهد به سوگند خود در وفاداري به قانون اساسي عمل کند؟ خطوط کلي که در بند 16 اصل سوم قانون اساسي مطرح شده و دولت را موظف به اجراي آن مي داند، چه مي شود؟ کجا در اسلام آمده است در مذاکره با دشمن، براي دفاع از عزت و شرف مسلمين، موضوع آرمان و اصول، منتفي است؟ اين سخن که؛ «اساس بحث در سياست خارجي، منافع است نه اصول و آرمان ها»، متکي بر چه منطقي است؟ اين «منافع» چيست که ربطي به اصول و آرمان ها ندارد؟!

ملت ما با منطق پيروزي خون بر شمشير، آمريکا را در ايران و منطقه شکست داد. مردم ما بر اساس قاعده فقهي «نفي سبيل» حاضر نشدند زير سلطه آمريکا قرار گيرند و زيست بدون آمريکا را عزتمندانه بيش از 35 سال است ،تجربه کرده اند. در سايه همين زيست الهي، منافع خود را هم تأمين کرده‌اند. ايران امروز در اوج اقتدار ملي است. اين اقتدار در سايه عمل به اصول و آرمان ها به دست آمده است. اکنون در آستانه مذاکرات جديد، چه نفعي در مورد تفکيک اصول و آرمان ها از منافع مي بريم؟ اين حرف، قيمتي جز اعلام صريح غير اصولي و غير آرماني بودن سياست خارجي دولت يازدهم ندارد. دولت بايد به مردم توضيح دهد که تأکيد قانون اساسي بر آرمانگرايي در سياست خارجي، در کجاي سياست خارجي دولت، تبلور پيدا مي کند؟ ديروز مقام معظم رهبري در جمع مردم قهرمان قم به مناسبت سالروز قيام تاريخي 19 دي فرمودند:«اگر شرط برداشتن تحريم را (دشمن) چيزي عنوان كند كه غيرتتان اجازه ندهد چه مي كنيد؟» پاسخ روشن است؛بايد بايستيم ومقاومت كنيم. لذا رئيس جمهور بايد به فكر چنين روزي باشد واز غيرت ملي دفاع كند.

«تحلیل سیاسی هفته»مطلبی است که روزنامه ی جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند:

ماه ربیع که از آن به بهار ماهها تعبیر می‌شود از نیمه گذشت و بشریت را به بزرگترین هدیه الهی و فضل بی‌انتهای رحمانی که در این ماه بر بشریت نازل شده، یعنی میلاد خجسته فخر کائنات، اشرف موجودات و عصاره خلقت حضرت محمد مصطفی(ص) و صادق آل محمد(ص) بشارت می‌دهد.

وجود مقدس پیامبر اکرم برای بشریت، سراسر رحمت است و خداوند به واسطه این «خلق عظیم» بر انسانها منت نهاده و مجموعه‌ای از صفات نیکوی الهی همچون متانت، مدارا، تواضع، محبت،‌ عفو و سعه صدر را در وجود ایشان متجلی نمود. هفدهم ربیع همچنین با ایام ولادت خجسته نگاهبان آئین نبوی، حضرت صادق آل محمد(ص) مصادف است که اسلام مدیون مجاهدت فرهنگی ایشان بوده که در اوج دوران جهالت و تحریف حقایق و عصر بی‌صداقتی، پرچم‌دار نشر احادیث و سرچشمه زلال معارف برای تشنگان رسالت محمدی بودند.

با وجود چنین الگوها و اسوه‌های بی‌بدیل برای ما مسلمانان که از الطاف الهی محسوب می‌شوند، هرگز شایسته نیست که امت اسلامی گرفتار چنین فتنه‌ها و انحرافات شدیدی باشد. از یکسو جهان اسلام در گیرودار تفرقه و جنایتی است که گروه‌های تکفیری و افراطی در میان مسلمانان و جوامع اسلامی برپا کرده و با برادرکشی، جنگ نیابتی دشمنان را به اجرا در آورده‌اند. از سوی دیگر در داخل کشور نیز گروه‌هایی که از جنس تندروهای افراطی بوده، با اقدامات تفرقه‌انگیز و اختلاف آفرین مانع ایجاد فضای همدلی و وفاق می‌باشند، از نشاط و کارآیی جامعه کاسته‌اند. قطعاً این چیزی نیست که با پیام رسالت نبوی که مبتنی بر تعمیم مکارم اخلاق بوده و مسلمانان را به «رحماء بینهم» دعوت کرده و موضعگیری شدید را مستحق کفار می‌دانستند، سازگاری داشته باشد. از این جهت باید توجه داشته باشیم عرصه سیاسی ایران تشنه «آشتی» است و دلسوزان نظام بر ضرورت حاکم شدن فضای آرامش و محبت در جامعه تاکید دارند و کوبیدن بر طبل اختلافات و سوءظن‌ها را خواست دشمن می‌دانند که به ایجاد شکاف و فاصله در جامعه دامن می‌زند.

در این هفته به مناسبت هفدهم ربیع الاول، تهران میزبان دهها نفر از اندیشمندان و صاحبنظران اسلامی بود که در بیست و هشتمین کنفرانس بین‌المللی وحدت اسلامی گردهم آمده بودند تا پیرامون علل رشد افراطی‌گری در جوامع اسلامی به بحث و تبادل نظر بپردازند.
روز گذشته در آستانه سالگرد قیام 19 دی سال 56 مردم قم، هزاران نفر از اقشار این شهر با رهبر معظم انقلاب دیدار کردند. ایشان با تاکید بر ضرورت هوشیاری در برابر توطئه‌های بیگانگان، افزودند: «دشمنی استکبار با ملت ایران، پایانی ندارد و مسئولان باید با تکیه بر نیروهای داخلی، حربه تحریم را از دست دشمن غیرقابل اعتماد خارج کنند و با دلبستن به نقطه‌های روشن حقیقی، وظایف خود را در تحقق آرمان‌های درخشان انقلاب و ملت انجام دهند.»

رهبر معظم انقلاب در زمینه دشمنی جبهه استکبار با ملت ایران پس از پیروزی انقلاب تاکید کردند: «هیچکس تصور نکند دشمن از خباثت و خصومت دست بر می‌دارد. وقتی در مقابل دشمن دچار غفلت شدید و به او اعتماد کردید، دشمن فرصت می‌کند مقاصد خود را در کشور پیگیری کند اما اگر قوی، آماده و دشمن شناس بودید استکبار، به ناچار از خصومت‌ورزی دست می‌کشد.»

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همچنین به تبیین اولویت‌های کشور و جامعه پرداختند و اتحاد و اتفاق ملی را مهم‌ترین نیاز امروز خوانده و ایجاد تفرقه و دودستگی در میان مردم، به هر عنوان و با هر توجیه را ضد منافع ملی و ضدآرمانها دانستند. رهبر انقلاب در زمینه مذاکرات هسته‌ای بار دیگر تاکید کردند: «با مذاکره مخالف نبوده، اما معتقدم باید دل را به نقطه‌های امیدبخش حقیقی سپرد نه به نقطه‌های خیالی.» ایشان خاطرنشان نمودند: «مسئولان، به لطف خدا مشغول کار هستند و همه باید به دولت کمک کنند اما دولتی‌ها هم مراقب باشند حاشیه‌سازی نکنند و ضمن خودداری از بیان حرف‌های غیرلازم، دو دستگی بوجود نیاورند و تلاش کنند وحدت و ایمان و همت ملت را مورد استفاده صحیح قرار دهند.»

همچنین این روزها با گذشت زمان، آمریکا و دیگر متحدان غربی که سازوکار غیرقانونی تحریم علیه ملت ایران را برپا کرده و در اجرای آن مشارکت داشتند، یکی پس از دیگری زبان به اعتراف گشوده و از ناکارآمدی ابزار تحریم برای تسلیم کردن ملت‌ها و باج‌خواهی سخن به میان می‌آورند. به گفته تحلیلگران، غربی‌ها دیگر نمی‌توانند با بکارگیری ابزار تحریم، کشورهایی را که در جهان از اعتبار، پایداری و مقاومت ملی برخوردار بوده و دولت آنها از حمایت وسیع مردم بهره‌مند می‌باشند، وادار به تسلیم و عقب‌نشینی کنند. بنابر این غربی‌ها چاره‌ای جز دست برداشتن از زیاده‌خواهی‌ها و احترام به حقوق ملت‌ها ندارند.

در این هفته اولین کنفرانس بررسی اقتصاد ایران برای یافتن راهکارهایی جهت دستیابی به رشد پایدار و اشتغال‌زا با سخنان رئیس‌جمهور آغاز به کار کرد. در این همایش که گروه کثیری از اندیشمندان اقتصادی نیز حضور داشتند دکتر حسن روحانی با بیان اینکه اقتصاد با انحصار پیشرفت نمی‌کند، گفت: «اقتصاد باید در صحنه رقابت حضور داشته و از رانت نجات یابد. متاسفانه در کشور ما نهادهایی کار اقتصادی می‌کنند که مالیات نمی‌دهند. از این رو اقتصاد ما سالهاست که به سیاست یارانه بدهد.»

در این هفته افکار عمومی همچنین شاهد چند خبر اقتصادی بود که حکایت از ظهور، رشد و افول برخی بنگاه‌ها و افراد ذی نفوذ داشت. متاسفانه وجود بستر ناسالم و غیرشفاف و پشت پرده‌های سیاسی در اقتصاد کشور از جمله پدیده‌هایی است که در کشور باعث شده جریاناتی بدون ورود به مکانیزم تولید، با استفاده از رانت‌ها و زدوبندهای سیاسی، ثروت‌های هنگفت و اموال باد آورده‌ای کسب کنند و مسیر اقتصاد کشور را روز به روز منحرف‌تر سازند.

این روزها توطئه ابرقدرت‌های اقتصادی جهان به همراه متحدین عرب آنها روزگار سیاهی را برای طلای سیاه رقم زده و باعث شده قیمت نفت طی پنج ماه گذشته به نصف تقلیل یابد. بنابر این اکنون که قیمت نفت از بشکه‌ای 100 دلار به زیر 50 دلار رسیده، اقتصاد کشورهای تولید کننده نفت به شدت دچار مشکل شده و دورنمایی رشد اقتصادی در این کشورها با مشکل مواجه گردیده است.

در موضوعات بین‌المللی، به چند رویداد با اهمیت، از جمله ادامه بازداشت شیخ سلمان، روحانی مبارز و شخصیت سیاسی برجسته بحرین، تداوم شکست‌ تروریست‌ها در سوریه و اظهارات نومیدانه وزیر خارجه رژیم صهیونیستی درباره انزوای بی‌سابقه این رژیم می‌پردازیم.

در بحرین، بازداشت شیخ علی سلمان درحالی برای دومین هفته ادامه یافت که مخالفت‌های داخلی و خارجی علیه این اقدام سرکوبگرانه رژیم آل خلیفه اوج گرفت و علاوه بر برگزاری اعتراضات گسترده در داخل، بسیاری از مجامع و شخصیت‌های بین‌المللی نیز به آن واکنش نشان داده و خواستار آزادی هرچه سریع‌ این روحانی مبارز شدند.

رژیم آل خلیفه که علیرغم برخورداری از حمایت‌های سیاسی و نظامی متحدین منطقه‌ای و بین‌المللی خود، در برابر پایداری مردم به پاخاسته بحرین عاجز مانده است، اقدام به بازداشت شیخ علی سلمان، دبیر کل جمعیت «الوفاق»، بزرگترین تشکل سیاسی این کشور کرد تا به گمان خود شعله‌های قیام آزادیخواهانه و عدالت طلبانه مردم را خاموش سازد.

رژیم منامه که نماینده بخش اقلیت از جامعه بحرین می‌باشد با توسل به روش‌های سرکوبگرانه، اصرار بر حفظ حکومت استبدادی حاکم بر این کشور را دارد. حاکمان مستبد بحرین از زمان آغاز قیام ملت در چهار سال قبل، به هر روش و ترفندی متوسل شده است تا این قیام را سرکوب کند ولی پایداری مردم و حضور آنها در صحنه به یک حماسه تبدیل شده و انقلاب را شکست ناپذیر کرده است. دولتمردان حاکم بر منامه به جای پاسخ دادن به ندای حق طلبانه ملت بحرین که خواسته خود را در قالب اعتراضات کاملاً مسالمت‌آمیز و مدنی ابراز کرده است، با وحشیانه‌ترین شکل وارد میدان شده و با خشن‌ترین و غیرانسانی‌ترین اقدامات درصدد برآمده است تا مردم را وادار به عقب نشینی و منصرف شدن از خواسته‌هایشان کند.

حاکمان منامه در جهت سرکوب قیام ملت بحرین، از کشتار، شکنجه، بازداشت و سایر روشهای ضدانسانی بهره جسته‌اند و بازداشت دبیرکل «الوفاق»، تازه‌ترین اقدام رژیم در این راستا می‌باشد. با این حال، مردم بحرین کماکان در صحنه هستند تا به حاکمان منامه این پیام را بدهند که برای به ثمر رساندن انقلاب خود، ذره‌ای تردید به خود راه نمی‌دهند و اقدامات مذبوحانه رژیم آل خلیفه از جمله، بازداشت رهبران قیام، نمی‌تواند رژیم منامه را از سرنوشت محتومش و سقوط نجات دهد.

این هفته، مخالفان رژیم سوریه درحالی در اسلامبول گرد آمدند تا سرکرده جدیدی برای این رژیم تعیین کنند که در داخل، همچنان متحمل شکست می‌شوند و پیشروی‌های ارتش سوریه همچنان ادامه دارد.

انتخاب پی در پی رئیس برای ائتلاف مخالفان بیانگر تشتت در جبهه مخالفان سوری و اختلافات شدید میان اعضای این ائتلاف ناشی از شکست در جبهه‌های داخلی است. در نشست اخیر اسلامبول، «خالد خوجه» به عنوان رئیس جدید ائتلاف مخالفان انتخاب شد. در معرفی «خالد خوجه» گفته شده است که وی، اگرچه رسماً یک شخصیت سوری است ولی یک اخوانی به تمام معنی است و آدم اردوغان می‌باشد. خالد خوجه، سالها در ترکیه اقامت داشته و چند مسئولیت نیز در این کشور داشته است.

اکنون روشن می‌شود که چرا آنکارا تا این حد اصرار داشته تا نشست مخالفان در این کشور برگزار شود. کاملاً مشخص است که با گزینش این فرد، سیاست‌های این ائتلاف در راستای دیکته‌های ترکیه خواهد بود و از آنجا که ترکیه در سوریه به دنبال پیاده کردن اهداف خاص، برپایه جهت‌گیری‌ها و منافع حزب «عدالت و توسعه» و خواسته‌های جاه‌طلبانه سردمداران این حزب استوار شده است، انتظار اینکه این ائتلاف بتواند گرهی از بحران سوریه را بگشاید بیهوده است، بلکه باید انتظار افزایش توطئه‌ها برای متشنج کردن اوضاع سوریه را داشت.

این هفته، وزیر خارجه رژیم صهیونیستی به واقعیتی اشاره کرد که قابل تامل است. لیبرمن، وزیرخارجه رژیم صهیونیستی با گلایه‌مندی از اروپایی‌ها، گفت که «اروپا پشت تل آویو را خالی کرده است.» اشاره وزیر خارجه رژیم صهیونیستی به اقدام مجالس چند کشور اروپایی بود که اخیراً تشکیل دولت فلسطین را به رسمیت شناخته‌اند.

این اظهارات، از انزوای مرگبار رژیم صهیونیستی حکایت دارد که اکنون به درون متحدین این رژیم نیز گسترش پیدا کرده است. اکنون کاملاً مشخص است که افکار عمومی در غرب نیز در جهت طرد رژیم صهیونیستی پیش می‌رود و دولت‌های اروپایی از جانب ملت‌های خود تحت فشار قرار دارند تا از حمایت‌های همه‌جانبه و بی‌چون چرا از رژیم صهیونیستی دست بردارند. واقعیت این است که ملت‌های اروپا اکنون می‌بینند که امکانات مالی و دیپلماتیک آنها هزینه رژیمی می‌شود که اقدامات ضدانسانی و جنایات آن، آبرویی برای اروپایی‌ها باقی نگذاشته است و آنها خواستار تجدیدنظر در این مناسبات پرهزینه و بیهوده می‌باشند.

مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله خود با عنوان«متولی بورس کیست؟»و به قلم  علی ابراهیم‌نژاد به چاپ رساند به شرح زیر است:

شاخص کل بورس در 15 دی‌ماه 92 بالاترین رکورد تاریخ خود یعنی رقم 89 هزار و 500 را به ثبت رساند و از آن زمان تاکنون، سهامداران سقوط حدودا 25 درصدی شاخص را شاهد بوده‌اند. در این میان، بسیاری از سرمایه‌گذاران خرد به دلایل مختلفی چون عدم تنوع کافی در سبد سهام خود، زیانی به مراتب شدیدتر را متحمل شده‌اند و انتظار دارند که نهادهای متولی بازار به کمک آنها آمده و مانع ذوب شدن سرمایه‌هایشان شوند. اما مساله‌ای که ضروری است به آن پرداخته شود این است که اصولا متولی بازار سرمایه کیست و به زبان دقیق‌تر، در شرایطی مانند وضعیت فعلی چه نهادی باید برای خروج بازار از رکود فعلی تدبیری بیندیشد؟

اکثر فعالان بورس تهران سازمان بورس را متولی اصلی بازار می‌دانند و معتقدند سازمان باید با استفاده از یکسری تمهیدات و اقدامات عملی، از سقوط بازار جلوگیری کند. اقدامات متعددی مانند تلاش برای بسیج کردن حقوقی‌ها به منظور حمایت از بازار، انتشار اوراق اختیار تبعی برای حمایت قیمتی از سهام و انواع و اقسام مصاحبه‌های دلگرم‌کننده نمونه‌‌هایی از اقدامات سازمان بورس در پاسخ به این انتظار بازار بوده‌اند.

اولا نگاهی به ماموریت تعریف شده برای سازمان بورس و اوراق بهادار ایران و نیز بررسی رفتار نهادهای مشابه در بازارهای توسعه یافته نشان می‌دهد انتظار اثرگذاری سازمان بورس بر روند صعودی یا نزولی بازار، انتظاری نابجا است. در همه بازارهای جهان، سازمان بورس نهادی است که وظیفه آن اطمینان حاصل کردن از شفافیت و صحت اطلاعات مخابره شده به بازار و جلوگیری از سوءاستفاده و معاملات مبتنی بر اطلاعات نهانی در بازار است. در ارزیابی عملکرد نهادهایی مانند سازمان بورس آمریکا (SEC)، به جای اعلام میزان بازدهی شاخص بورس، مواردی مانند تعداد پرونده‌های به جریان افتاده برای معاملات مبتنی بر اطلاعات نهانی و میزان جریمه‌های دریافتی از متخلفان مورد توجه قرار می‌گیرد [1].

متاسفانه در کشور ما وظیفه مدیریت رفتار شاخص توسط سازمان بورس، هم از سوی فعالان بازار و هم از سوی خود سازمان به صورت ضمنی پذیرفته شده است. مانورهای تبلیغاتی و مصاحبه‌های متعدد مسوولان سازمان راجع به رکوردشکنی‌های شاخص در دوران رونق بازار این ذهنیت را به سهامداران القا می‌کند که اگر سازمان خود را در رونق بازار دخیل می‌داند، در دوران رکود نیز باید مسوولیت افت بازار را بپذیرد. اگرچه این مصاحبه‌ها عمدتا با هدف تشویق و جذب سرمایه‌های خرد به بازار صورت گرفته، اما به نظر می‌رسد اثرات سوء اظهارنظر در حوزه‌ای خارج از حیطه ماموریت این سازمان بیش از منافع آن است.

دلیل دوم و شاید مهم‌تر اینکه اصولا بخش عمده‌ای از عوامل تاثیرگذار بر بازار خارج از حیطه کنترل سازمان بورس بوده و متاثر از عوامل اقتصاد کلان هستند. نوسانات ارزی سال‌های گذشته، شوک نفتی پاییز امسال و رکود حاکم بر اقتصاد کشور هیچ کدام در حوزه کاری سازمان بورس نبوده و نیستند. بنابراین، این سازمان حتی در صورت تمایل به بهبود وضعیت بازار، فاقد اختیارات و ابزارهای لازم برای این کار است. مناسب ترین نهاد برای تنظیم و مدیریت اقتصاد کلان در هر کشور، بانک مرکزی است که تلاش می‌کند با ابزارهای سیاست پولی، رشد متعادل و پایداری در اقتصاد کشور ایجاد کند. اتفاقا بازار سهام با تجمیع نظرات هزاران و بلکه میلیون‌ها تحلیلگر و سرمایه‌گذار در نقش یک مشاور خبره به بانک مرکزی کمک می‌کند تا سیاست‌های مناسب را اتخاذ کند و از سوی دیگر، بانک مرکزی نیز متقابلا در تلاش است تنظیمات اقتصاد کلان را به‌گونه‌ای انجام دهد که حتی الامکان لطمه‌ای به ثبات بازار سهام وارد نشود. نگاهی به اقدامات متعدد بانک‌های مرکزی از جمله فدرال رزرو آمریکا در بحران مالی 2008 و رکود پس از آن موید این نقش است. در حالی که در همین زمان، در رسانه‌های اقتصادی تقریبا هیچ صحبتی از لزوم دخالت سازمان بورس آمریکا یا SEC برای نجات بازار به میان نمی‌آمد. با این اوصاف، به نظر می‌رسد اگر به لزوم داشتن متولی برای بازار سهام قائل باشیم، بهترین کاندیدا برای ایفای چنین نقشی بانک مرکزی خواهد بود.

در مجموع، به نظر می‌رسد برای خروج بازار از وضعیت آشفته کنونی حداقل دو اقدام مهم باید صورت پذیرد: اولا لازم است سازمان بورس یکی از ماموریت‌های خود را در دوران ریاست جدید، اصلاح ذهنیت بازار درباره وظیفه سازمان برای مدیریت و کنترل شاخص تعریف کند. ثانیا، بانک مرکزی در تعیین سیاست‌های کلان اقتصادی، از یکسو به رفتار بازار به عنوان یک سیگنال جدی و مهم توجه کند و از سوی دیگر، پیامدهای تصمیمات خود بر بازار سرمایه را نیز به طور جدی مورد توجه قرار دهد.

و در آخر ستون سرمقاله مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«از مردم‌گرايی تا مردم‌سالاری»نوشته شده توسط احسان کيانی اختصاص یافت:

سخنان پُرکنايه رييس‌جمهور در همايش اقتصاد ايران مبني بر اراده وي نسبت به برگزاري همه‌پرسي براي امور کلان کشور، هم موافقان و هم مخالفانش را به واکنش واداشت. روزنامه‌نگار اصلاح‌طلبي با اشتياق از عوض شدن زمين بازي سخن گفت و در مقابل، روزنامه‌نگاري اصولگرا رييس‌جمهور حقوق‌دان را به بي‌اطلاعي از قانون اساسي متهم نمود. اما آيا آن اشتياق و اين عصبانيت محلي از اِعراب دارد؟

سطح تحليل خرد: رفراندوم يا همه‌پرسي يکي از راهکارهاي مهم دولتي دموکراتيک براي برون‌رفت از بحراني سراسري يا تصميم‌گيري‌هاي ملي است. در قانون اساسي جمهوري اسلامي نيز در راستاي اتکاي امور به آراي عمومي از اين راهکار ياد شده و برخلاف سخني که دکتر روحاني را به بي‌اطلاعي از انواع همه‌پرسي متهم نموده، رييس‌جمهور به خوبي مي‌داند که همه‌پرسي تقنيني نياز به رأي دوسوم نمايندگان مجلس دارد و اين نوع منظور نظرش نبوده. زيرا رييس‌جمهور بهتر از هر کسي مي‌داند به چنين مجلسي که اکثريت آن دست‌بسته اقليت بوده و نمونه آن را در جريان مسأله وزير علوم ديده شد، نبايد اميدي داشته باشد.

اما نوع ديگر همه‌پرسي که از اختيارات رهبري است، هرچند که بيشتر درباره رفراندوم قانون اساسي از آن ياد مي‌شود، ممکن است مد نظر دکتر روحاني بوده باشد. از فحواي کلام رييس‌جمهور برمي‌آيد که به خوبي مي‌داند تهديد مخالفان سياست‌هاي هسته‌اي دولت به برگزاري همه‌پرسي، تهديدي است که امکان عملي کردن آن را ندارد ولي خواسته با تبيين اين موضوع، حساب کار دست رقيب بيايد که دولت اگر ناچار شود عزم چنين کاري را خواهد داشت. اما اصلاً برگزاري همه‌پرسي راهي براي دولت خواهد گشود؟

سطح تحليل کلان: دکتر روحاني از ابتداي تبليغات رياست‌جمهوري يازدهم نشان داد تفاوت بارزي با ديگران دارد. او به خوبي از رمز و راز چگونگي جلب نظر مردم آگاه است. همان چيزي که از آن تحت عنوان مردم‌گرايي ياد مي‌شود.

نمونه اين رفتار مواجهه دکتر روحاني با دکتر قاليباف بود که با واژه گازانبر، رقيب را آچمز کرد. برخلاف روشنفکراني که پوپوليسم را مذموم و ناپسند مي‌شمارند، بايد تأکيد کرد که مردم‌گرايي از مهم‌ترين ابزارهاي هر سياست‌مداري در راستاي جلب اعتماد ملت براي کسب قدرت است. اين خصيصه‌اي است که رييس‌دولت سابق نيز به خوبي از آن بهره‌مند بود و ارتباط مستمر و چهره‌به‌چهره وي با مردمان کوچه و بازار ايران مهم‌ترين فضيلت وي در عرصه سياست بود. اما مردم‌گرايي مَرکب چموشي است که مي‌تواند سوارش را به سختي زمين زند که ازقضا باز هم بهترين نمودش، سرنوشت رييس دولت سابق است.

اگر دکتر روحاني و همکارانش تا پيش از اين گمان مي‌کردند که رأي‌شان به معناي نظر اکثريت ملت به همه برنامه‌هاي آنان است، مشاهده ميزان خودانصرافي‌هاي يارانه‌ها در سال گذشته، بايد آنان را هشيار کرده باشد. برگزاري همه‌پرسي در يک جامعه توده‌اي يک کنش مردم‌گرايانه است که معلوم نيست نتيجه‌اش همان چيزي باشد که در ذهن طراحانش مي‌گذرد. تفاوت مردم‌گرايي با مردم‌سالاري؛ تفاوت جامعه توده‌اي با جامعه مدني است. در جامعه مدني که نهادهاي مردم‌نهاد و مستقل امکان دست‌يابي به ابزار قدرت براي کسب منافع اعضاي‌شان را دارند، حتي نيازي به همه‌پرسي هم نيست، با يک نظرسنجي هم مي‌توان از نيت اکثريت جامعه آگاه شد. بهتر آن است که دکتر روحاني پيش از آن‌که به برگزاري همه‌پرسي بيانديشد، در انديشه تقويت و رشد نهادهاي مدني باشد که هم براي آينده او و هم آينده کشور بسي باارزش‌تر است. مردم‌سالاري از مردم‌گرايي مطمئن‌تر است.
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.