تا همین پیش پای شما بود، هفتههای قبل! برای ساعاتی که در دنیای سایبری گذر میکردی و از هر دری چند جملهای میشنیدی و میدیدی و کامنتی هم گهگاه میگذاشتی و آخر سر خسته و نالان گویی که سنگینی یک کار روزانه را پشت سر گذاشتهای برمیگشتی به دنیای خودت.
و سر شب بر بالین، با خود میگفتی، آخر مرا چه به اینهمه حدیث نفس! آری حدیث نفس! انگار همه تشنهی گفتناند؛ همه میخواهند بگویند. یک چیزی بگویند. غافل از آنکه نه این حرفها تمام شدنی ست و نه این دل بدین طریق سامان گرفتنی.
و تو میماندی و دلهرهی این دل و نوای غمگین اما دلنشین کجایند صاحبدلان. صاحبدل! چه واژهی غریبی ست میان اینهمه شلوغیها! کدام دل؟! دلی که سکوت میخواهد، دلی که نجوای یار میخواهد، دلی که طریق یگانه و یکتا و بیهمتا میخواهد! دلی که به توحید میخواند.
در سیر تاریخ تمدنها، نظر فلاسفه برآن است که تمدنها بعد از رسیدن به رفاه طلبی و لذت جویی، به یکباره متلاشی میشوند؛ رفاه بیشتر، کار بیشتر میطلبد؛ سالهاست که تمدن غرب در رفع نیازها و حوائج عمدتاً رفاه گونهی ملتهای خود هستند. حتی دولتهایی تشکیل شده به نام دولت رفاه!
اما این تمام قصه نیست! کسی دیگر ناگزیر از پذیرش این حقیقت نیست که این رفاه و آسودگی، و زندگی بورژوایی جوامع پیشرو در علم، هماهنگ با آرامش روح و جانشان نبوده است.
طریقی را برگزیدند به نام آزادی؛ یعنی بگذار هر چه میخواهند بکنند! و این آزادی نه آزادگی از قیود بهیمیت انسانی، که آزادی نفس بود؛ بگذار هرچه نفس میخواهد بکند. و نفس کرد، تمام آنچه را که میخواست و شد امروز دنیای کناریمان؛ ظاهری زیبا و باطنی درهم شکسته.
خانوادههای متلاشی! زنان بیسرپرست! مردان هرزه! کودکان بیپدر و بیمادر؛ و تنهایی و تنهایی و تنهایی... انسانی که در زندگی بورژوایی خود همه چیزش فراهم است جز دلی آسوده و آرام.
و باز این تمام ماجرا نیست. چراکه همسایه از گزند همسایهی خود ناگزیر نیست! حقیقتش، زندگانی ما نیز آنقدرها بهتر از همسایهی فرنگ مان نیست؛ ویروس مهلک مصرف زدگی، رفاه طلبی و تفرد چند صباحی ست بر مردمان این دیار رشید ما نیز سایه انداخته.
در هیاهویی که عدهای دلبند رفاه طلبی بودیم و عدهای دیگرمان در این سو و آن سو سعی در کنار زدن این سایه ی شوم بودیم، ناگاه عشق، اذن میدان طلبید! آری! عشق حسین، عقل میبخشد.
عشق و عقلی که از آدمهایی تنبل، تنپرور، بیحوصله، رفاه زده، مصرف زده و منفعل ما، سالکانی دلسوخته و پیاده و پا برهنه میسازد! نه فکر خوراکند؛ نه در فکر جای خوابند؛ نه در فکر کفشهای با قیمت گزافند، نه در فکر درس، زن، بچه، سرما و داعش، عشق حسین (ع) است، چهها می کند.
میلیونها انسان، در این دنیای امروز در تمدنهای رفاه زده، پابرهنه عزم طی این طریق میکنند! چه می توان نامیدش به جز معجزه عشق الله، ظهور کرده در جان حسین (ع)، خروشیده در دل میلیونها انسان.