سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

بررسی پرونده سران گروهک تروریستی منافقین

وقتی کسی از اطرافیان نامی از مسعود می برد مادر مسعود می گفت اسم او را نبرید ،دندانی کخی بود ،کشید م وانداختم بیرون .آوارگی بچه هایم و ندیدن بچه هایم و تنهائیم همه اش تقصیر مسعود خیر ندیده است.

به گزارش خبرنگار وبگردی باشگاه خبرنگاران،«مسعود رجوی در سال ۱۳۲۷ در طبس از شهرهای استان خراسان در خانواده ای از طبقه متوسط مرفه متولد شد. پدرش دفتر اسناد رسمی داشت. این شغل در خانواده شان به طور سنتی می چرخید.

البته پدر ایشان چندان هم انسان درستکاری نبود و برای بسیاری از پرونده ها رشوه می گرفت تا کار آنها را راه بیندازد،حسین رجوی به یکی از دوستان و آشنایان خود می گوید:

چون می خواهم حق به حق دار برسد و حقوق مردم احیاء شود از آنان رشوه می گیرم تا کارشان را درست کنم !! و از طرفی خودم نیز به این پول نیاز دارم و پس از این که وضع مالی ام بهبود یافت رشوه های گرفته شده را در راه خدا صدقه می دهم و با این توجیه شدیدآ به رشوه خواری آلوده شده بود!!

 سالها بعد فرزند وی نیزبا چنین استدلالهایی ، بارها و بارها در زمینه های مختلف سیاسی و تشکیلاتی دست به جنایت زد.

 رجوی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مشهد گذراند و سپس برای تحصیل در رشته حقوق به دانشگاه تهران رفت. در آن جا بود که با محمد حنیف نژاد، بنیانگذار سازمان مجاهدین، آشنا شد. وی، در سال ۱۳۴۶ هنگامی که تنها ۱۹ سال داشت به عضویت سازمان درآمد و به عنوان جوان ترین عضو مرکزیت و گروه ایدئولوژی سازمان برگزیده شد! در مرداد سال ۵۰، یک ماه قبل از اولین موج دستگیری ها توسط ساواک دستگیر و به اعدام محکوم شد! ولی بنا بر دلایلی حکم او تخفیف یافت، دلایل تخفیف حکم او را که به گونه ای به شخصیت واقعی اش راه می برد، خود سازمان این گونه توجیه می کند:

 «در آن زمان برادر بزرگتر او، دکتر کاظم رجوی، یک بسیج گسترده بین المللی برای جلوگیری از اعدام وی سازمان داد. عفو بین الملل، صلیب سرخ جهانی و هم چنین شخصیت های برجسته اروپایی نظیر فرانسوا میتران، بارها برای نجات جان او دخالت کردند… ساواک که به دلیل فشار بین المللی نمی توانست او را اعدام کند، تا آخرین سالها مسعود را تحت فشار و شکنجه قرار می داد. بهخصوص در سالهای ۵۴ ـ ۵۳، شدت شکنجه های دژخیمان ساواک به حدی رسید که توان فیزیکی وی را به صفر رسانده بود اما او با پایداری و صلابتش ساواک را تحقیر و منکوب می کرد…»

 این گونه توجیهات در خطابه ها و نوشته ها و تبلیغات سازمان با اصراری هیستریک و در ابعاد هزاران بار حجیم تر روزانه به خورد اعضا داده می شود، که همین اصرار بیش از اندازه و گوبلزی خود به خود گویای روایت دیگری است. اتفاقاً یکی از اعضایی که می بایست در تلویزیون به همین مناسبت کراراً ظاهر شود و چنین توجیهاتی را با آب و تاب برای اذهان ساده سر هم کند، عباس داوری است که گویا در زندان هم بند مسعود رجوی بود. او در سال ۱۳۶۰وقتی که در دفتر سیاسی سازمان در فرانسه عضویت داشت به یکی از دوستان شورایی اش در خلوت و با واژه های چارواداری معترف شد، این مردک که امروز این طور هارت و پورت می کند، بس که موذی است در زندان حتی یک چوب هم نخورد. آن قدر مرتاض بازی در می آورد و غذا نمی خورد و رنگ و رویش زرد بود که هر وقت ساواک سراغش می آمد غش می کرد و از حال می رفت و هر جا که سمبه را پر زور می دید، پیش قدم می شد تا اطلاعاتی را که ساواک می خواهد به آنها بدهد و به نوعی تعامل با آنها رسیده بود.

 نمونه بارز آن در بازجویی های اولیه در ساواک بود که کروکی خانه حنیف نژاد و دیگران را به ساواک داد تا آنان زیاد او را اذیت نکنند و دست از سر او بردارند.

 اصولآ رجوی اهل جار و جنجالهای بیهوده است وبا هیاهو کارهای خود را پیش می برد و با مغلطه نمودن خواسته های خود را دنبال می کند.

 یکی از همسایه های دوران نوجوانی رجوی در جایی می گوید:پدرم به خاطر پوست تیره مسعود به او سیاه خان می گفت و گاهی همین سیاه خان (رجوی) به پشت بام خانه شان می رفت و با داد و فریاد مردم را جمع می کرد و می گفت : آی مردم ،مادرم به ما غذای گندیده می دهد و برایمان با مرغ مرده غذا می پزد و مادرش با سرو صدا او را از پشت بام پایین می کشید ،مسعود در آن زمان ۱۷ ساله بود و با این کارها مردم محله را به دور خودش جمع می کرد ،در حالی که وضع مالی آنها خوب بود و مادرش نیاز به این کارها نداشت.

 مسعود یک بار در قضیه لو دادن محمد حنیف نژاد شدیدآ تحت فشار افکار عمومی بچه های زندان قرار گرفت که آن بار هم با راه انداختن جارو جنجال واقدام به خودکشی توانست از زیر ضرب خارج شود.

 رجوی در ماجرای ورود به فاز نظامی و ازدواج با مریم قجر نیز از همین حربه بهره برد و توانست با هیاهو های بیهوده حرف خودش را پیش ببرد ، و خود ش را در برابر کلیت سازمان قرار بدهد.

 رجوی مبتکر و بانی کلیه موضع گیریهای ریاکارانه از زمان ضربه ایدئولوژیک در زندان بود و با اقداماتش نگذاشت ماهیت اصلی تحول سال ۱۳۵۴ روشن شود.در همان زمان موسی خیابانی به مسعود می گفت ما هم تا دیر نشده اعلام تغییر ایدئولوژی از اسلام به مارکسیسم کنیم ، ولی مسعود می گفت حالا صبر کنیم ببینیم که چه می شود و شرایط چه چیزی ایجاب می کند.

یکی از اشخاصی که به جرم حمل مواد مخدر بازداشت می شود و به سلول مسعود رجوی برده می شود می گوید:

وقتی وارد سلول شدم دیدم یک نفر دستمالی به سرش بسته و دو تا پتو رویش کشیده و مقداری کتاب نیز در سلول است ، از من پرسید که مرا می شناسی؟

گفتم : نه

با اصرار می گفت مرا نمی شناسی ؟ من مسعود رجوی هستم و چطور راجع به من هیچ چیزی نشنیده ای؟!!

در جوابش گفتم مگر تو قاچاق بزرگی انجام داده ای و یا قاتل مشهوری هستی که من باید تو را بشناسم.

 مسعود رفت زیر پتو و گفت بعدآ مرا خواهی شناخت!

 رجوی طراح و عامل اصلی کشتار ،بمب گذاری ها و ترور بی گناهان از سی خرداد تا به امروز است .خطوط ترور ،نحوه انتخاب اشخاص و معیارهایی که فردی مستحق کشته شدن می شد را او به رده های پایین ابلاغ می کرد و در رابطه با اشخاصی که از درون زندان نسبت به آنها کینه داشت و متنفر بود ،به طور مشخص دستور ترور می داد.

 

رجوی و خانواده اش؛

برادران وی ،کاظم،هوشنگ ، صالح و احمد رجوی همه ساکن خارج کشور بوده و در کشورهای مختلف اروپایی سکونت داشتند.

کاظم رجوی قبل از انقلاب با نوشتن مقالات شاه پسندانه در خارج از کشور و در جهت جلب رضایت شاه قدم بر می داشت و این موضوع که سازمان از وی یک چهره انقلابی ساخته است دروغ محض می باشد ، چرا که کاظم با ماموران رژیم شاهنشاهی ارتباط تنگاتنگ داشت و کلآ شاه دوست بود.

کاظم رجوی در تاریخ ۲۶/۱/۵۸ از طرف وزیر امور خارجه وقت ،دکتر کریم سنجابی به سمت سفیر جمهوری اسلامی ایران و نماینده دائم ایران در دفتر سازمان ملل متحد در ژنو منصوب شده بود.

 هوشنگ و صالح رجوی که هم اکنون عضو شورای ملی مقاومت می باشند از سر سپردگان رژیم شاه بودند ،لذا با بورسیه دولت جهت ادامه تحصیل به پاریس فرستاده شدند و به علت همکاری بی شائبه در جهت اهداف ساواک مورد عنایات شاهانه قرار گرفتند.

 صالح رجوی به علت موفقیت هایش در امور محوله از سفیر کبیرو بازرس مخصوص شاه کمک نقدی دریافت داشته است.

صالح شدیدآ زن باره و مشروبخوار است با این که زن خارجی داشت به عراق که آمده بود از مسعود از دختران سازمان طلب کرده بود .

وی در مصاحبه رادیویی در لس آنجلس گفته بود که در ایران تحت حاکمیت مجاهدین نوشیدنی ،کشیدنی و پوشیدنی آزاد خواهد بود.

 هوشنگ رجوی به علت سکونت طولانی مدتش در اروپا از قبل از انقلاب به تمام راههای غیر قانونی برای اقامت و زندگی آشنا بود که این پتانسیل را بعد ازانقلاب برای کمک به گروه تروریستی مجاهدین بکار گرفت.

 احمد رجوی نیز فردی ناشایست و فاسد می باشد که همانند صالح وقتی به عراق آمده بود از مسعود درخواست زن مجاهد کرده بود! جالب این که هواداران مجاهدین در انجمن آمریکا نماز عید فطر را به امامت احمد رجوی اقامه کردند!!

 مادر رجوی زن ساده و تنهایی بود و همیشه می گفت بر پدر حنیف نژاد لعنت که مسعود را کشید به این راه و ما پدر ومادرها را بدبخت کرد.من شب و روز به حنیف نژاد لعنت می کنم .من بچه ندارم ،چند تا پسر دارم انگار که ندارم ،اگر مسعود راست می گوید و مسلمان است رضایت پدر و مادر شرط است ، من که از او هیچ راضی نیستم و همیشه نفرینش می کنم راه او راه اسلام و خدا نیست و اسم او را جلوی من نیاورید.

 مادرش می گفت : مسعود پیش خدا مسئول است ،اگر مسلمان است و این حرفها را می فهمد (حالا من بی سواد ) او که سواد دارد ،کوچکی و بزرگی را نمی فهمد ، دلش برای من نمی سوزد ، صبر و تحملم تمام شده است ، این خر طبسی(مسعود)زندگی من را تباه کرد ، من از او راضی نیستم ،دل من شکسته است ، او مسلمان نیست ، هر کس من را می بیند مسعود را نفرین می کند به پدرش لعنت می فرستد ،پدر ومادرهای سازمان نیز او را لعنت می کنند ،او باید بیاید توبه کند ،او که یک خر طبسی بیشتر نیست ، او را به این کارها چی؟ می خواهد بزرگی کند.

 او زندگی مان را از هم پاشید و برادرانش را نیز آواره و بدبخت کرد ، من او را عاق کردم و شیرم حرامش باشد .

 وقتی کسی از اطرافیان نامی از مسعود می برد مادر مسعود می گفت اسم او را نبرید ،دندانی کخی بود ،کشید م وانداختم بیرون .آوارگی بچه هایم و ندیدن بچه هایم و تنهائیم همه اش تقصیر مسعود خیر ندیده است.

 مسعود رجوی به پدر و مادر خودش هم رحم نکرد و آنها را بازیچه اهداف قدرت طلبانه خود نمود و در حالی که پدر و مادرش در خانه خود زندگی بدون دردسری داشتند و کسی هم به آنها کاری نداشت به دروغ به آنها گفته بود رژیم قصد دستگیری شما را دارد و برنامه ای مشکوک ترتیب دادند که آنها از خانه فراری شوند و بعد هم شرایطی پیش آوردند که آنها دستگیر شوند تا مسعود به این وسیله به نفع خودش تبلیغ کند که رژیم به پدر و مادر پیر رهبر مجاهدین هم رحم نکرد و آنها را دستگیر نمود.

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.