مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛در ابتدا مطلبی را نوشته شده توسط محمد ایمانی با عنوان«جنگ و صلح مذاکره»چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان میخوانید:مذاکره را از جنس جنگ و جبهه بدانیم یا از نوع معامله و مصالحه، در هر دو صورت بیمایه فطیر است. درباره مذاکرات هستهای دو تلقی وجود داشته است. یک تلقی بر آن است که دوستان و دشمنان همیشگی در عالم دیپلماسی وجود ندارد و میتوان غرب را از موضع عداوت یا رقابت به موضع تنشزدایی و سپس شراکت رساند و با او مصالحه کرد. تلقی دوم به اعتبار رفتار رژیمهایی مانند آمریکا و انگلیس علیه ملت ایران در طول یکی دو قرن اخیر میگوید این رژیمها ایران را مستعمره میخواهند و بن مایه رفتار آنها دشمنی است؛ بنابراین اگر هم بنابر مصالح و مقتضیاتی با آنان مذاکره میکنیم، این عرصه را باید به چشم جبهه و آوردگاه دیپلماسی دید؛ همچنان که گفتهاند مذاکره ادامه جنگ در کریدورهای سیاسی است در حالی که طرفین برای «زورآزمایی» یا «چانهزنی» در دور جدید مذاکرات آماده میشوند، بازار نفت و ارز با دستکاریها و نوسانهایی مواجه شده است. اینک در شرایط تمدید مذاکرات فرصت مناسبی است که به ارزیابی صورت مسئله مذاکره و برخی ابعاد پیدا و پنهان آن بپردازیم.
1- مدتی است برخی عبارتها در تبلیغات رسانهای و سیاسی به شکل پربسامد عنوان میشود نظیر «هیچ دوستی و دشمنی در جهان دیپلماسی همیشگی نیست»، «آمریکا زمانی با شوروی و چین هم دشمن بود اما مذاکره و تنشزدایی کردند و به تفاهم رسیدند»، «زمانی گفته میشد جنگ جنگ تا پیروزی اما مذاکره و صلح را پذیرفتیم»، «مگر پیامبر(ص) در حدیبیه با کفار صلح نکرد پس چرا اکنون ما با آمریکا تعامل و صلح نکنیم؟» و قبیل این جملات. دایمی نبودن دشمنی در میان مردم عادی شدنی است اما جنس جباران و مستکبران خارج از این عرف و عادت است. رژیم آمریکا نه تنها دشمن شماره یک ملتها که دشمن بزرگ مردم خویش است. از طرف دیگر ایران نه شوروی است و نه چین. البته آمریکاییها به روسها- قبل و بعد از فروپاشی شوروی- رحم نکردند و هر وقت توانستند با همانها که قرار تنشزدایی و معامله گذاشته بودند از پشت خنجر زدند. ماجرای فروپاشی مخملی شوروی و تمهید تکرار آن در اوکراین و گرجستان شاهد این مدعاست. در قبال چینیها نیز یک بار در میدان تیان آنمن، ضربه خود را زدند و قطعا در آینده نیز همین کار را خواهند کرد چنانکه در هنگکنگ و جاهای دیگر میکنند.
اما ایران نه چین است و نه شوروی و روسیه. مسئله آمریکا با ایران مسئلهای خاص و منحصر به فرد است. بدین معنا که ملت- دولت ایران تنها کشوری است که رژیم آمریکا و برخی اقمارش را در طول 69 ساله بعد از جنگ جهانی دوم تحقیر کرده است شوروی و چین رقیب آمریکا و انگلیس بودند اما هرگز قادر نبودهاند ابرقدرتی آمریکا را چنان به چالش بکشند که در انظار افکار عمومی دنیا حمل بر حقارت و تحقیر کاخ سفید شود. ایران نه تنها مستعمره آمریکا و انگلیس که ژاندارم و پاسبان آنها برای سلطهبر کشورهای خاورمیانه بود. انقلاب منحصر به فرد اسلامی، گماشته آمریکا در ایران به عنوان نماد قدرت استکبار را به زیر کشید. ملت ایران وقتی معجزه انقلاب اسلامی را رقم زدند، حقارت و ناتوانی آمریکا را به رخ کشیدند. نمایش این حقارت در طول 35 سال گذشته ابعاد متعدد یافته است. نفس سرپا بودن و عزت ملت ایران، چالش ابرقدرتی آمریکاست و این غیر از تاثیرات الهامبخش کشورمان در به جنبش آوردن غرب آسیا میباشد. آنچه آمریکا میخواهد نبودن این استواری است؛ چه وقتی کودتا و جنگ و ترور را سازمان میدهد و چه آنگاه که پای میز مذاکره میآید. به تعبیر واشنگتن تایمز، ایران چالش شماره 1 و2 و 3 آمریکاست.
2- این استدلال روشن البته نافی کاربست تاکتیک و روش مذاکره نیست اما باید روشن باشد که اولا مذاکره یک ابزار است نه یک هدف و استراتژی مقدس(!) آنگونه که برخی از سر سادهلوحی و کسانی از سر ماموریت ابراز کردند. ثانیا نه پیامبر اعظم(ص) در صلح حدیبیه و نه حضرت امام(ره) در جریان جنگ تحمیلی، مذاکره و توافق صلح را به مفهوم پایان دشمنی دشمن و تبدیل او به دوست تلقی نکردند. دشمن اگر قراری عاقلانه و عادلانه را بپذیرد که ما هم میپذیریم اما حساب زورگویی و باجخواهی جداست. یک بار هست که از مفهوم «مذاکره برای مصالحه» پرسش میشود و پاسخ این است؛ «و ان جنحوا للسَّلم فاجنح لها. و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی» (آیه 61 سوره انفال). اما اگر پرسش شد که آیا اکنون به شکل مصداقی در شرایط مذاکره برای مصالحه هستیم و دشمن چنین گاردی به خود گرفته، پاسخ فرق خواهد کرد. در ادبیات مقامات آمریکایی همچنان که تهدید به گزینه نظامی به وضوح شنیده میشود، این تعبیر که ایران، متهم و تهدید علیه جامعه جهانی است مکرر شنیده میشود؛ همچنان که از دشمنی در حوزههایی نظیر تحریم اقتصادی و به هم ریختن بازار نفت- با خیانت گماشتگانی نظیر عربستان سعودی- کم نمیگذارند. آیا صحنه امروز صحنه دعوت به مصالحه و معامله برابر و صلح و آشتی است؟! اما حتی اگر اینچنین بود، نباید رهنمود امیر مومنان به مالک اشتر را از یاد میبردیم. «صلحی را که دشمن تو را بدان بخواند و رضای خدا در آن باشد رد نکن... ولکن الحذر کل الحذر من عدوک بعد صلحه فان العدو ربّما قارب لیتغفل. اما به تمام معنا از دشمنت بعد از صلح با او برحذر باش که بسیار باشد نزدیک شود تا شبیخون بزند و غافلگیر کند. بنابراین احتیاط پیشه کن و در این کار حسن ظن را متهم بشمار.»
فرآیند رسانهای- سیاسی خاصی که هم در مصداق صلحطلبی و مصالحهخواهی دشمن خلاف واقع حرف میزند و هم مفهوم را تحریف کرده و دعوت به حسن ظن و اعتماد و اتکا به دشمن میکند، بداند یا نداند به نقشه دشمن کمک میکند. در این میان بیان رهبر معظم انقلاب و اینکه فرمودند مخالف مذاکره و تمدید آن نیستیم، در حقیقت تدبیر حکیمانهای بود که بحث را به محل منطقی خود برگرداند و چهارچوب عاقلانه و عادلانه برای مذاکره ترسیم کرد تا جماعتی ادعا نکنند هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست! خیر! هر توافقی باید عادلانه و عاقلانه و به دور از زورگویی و زیادهطلبی باشد. به تعبیر معظمله «آنجایی که پای زورگویی و زیادهطلبی باشد، نه؛ جمهوری اسلامی از صدر تا ذیل، هم مردمش هم مسئولینش قبول نخواهند کرد.» بنابراین محل نزاع بحث، میان ملت ایران و اینکه نفس مذاکره و توافق خوب یا بد باشد نیست، بلکه صورت مسئله اصلی آن، میان ما و دشمن است و اینکه آیا دشمن در مسیر مذاکره میخواهد حقوق قانونی ما را محترم بشمارد و برخلاف گذشته به تعهداتش پایبند باشد یا خیر؟ این پرسش، کلید ارزیابی هر مذاکره و هر پیشنهاد معامله و توافقی است. رهبر حکیم انقلاب بدین ترتیب توپ را مجددا به زمین دشمن برگردانده و بهانهجویان را خلع سلاح کردهاند.
3- علم کردن داعش در همسایگی ایران آن هم 45 روز مانده به پایان مدت 6 ماهه توافق ژنو، یک تصادف نبود. و داعش آخرین نمونه از دشمنی رو به تزاید آمریکا با ایران است که در جوار مرزهای ایران و در شمال بغداد خودنمایی کرد تا پای میز مذاکرات علیه ایران هزینه شود. اگر کیسینجر گفته بود «جنگ سوریه جنگ جهانی سوم است» اکنون نیوزویک تایید میکند که داعش، مهره جنگ نیابتی آمریکاست آنجا که در صفحه اول خود و زیر تصویر سرلشگر سلیمانی تیتر میزند FIRST HE FOUGHT AMERICA NOW HE’S CRUSHING ISIS .او ابتدا با آمریکا جنگید و اکنون در حال کوبیدن و له کردن داعش است.» راز جادوی شیطان بزرگ، رعبافکنی و ایجاد انفعال است. به این معنا مستکبران بزرگترین تروریستها هستند. آنها با رعایت اصل غافلگیری، شوک وارد میکنند تا حریف نتواند از ظرفیتهای خود بهره بگیرد و مرعوب و مقهور شود. 4-5 ماه پیش داعش به کمک رسانههای جنگی غربی- عربی در حالی مشغول پیشروی از شمال به قلب عراق بود که رعب خود را پیشاپیش میفرستاد اما اکنون به بادکنکی میماند که بعد از باد شدن، بادش را خالی کرده باشند. اکنون آنها با لباس زنانه فرار میکنند. چرا؟ چون یک بسیجی موقعیتشناس و شجاع، به قلب ارعاب دشمن زد، سطوت تبلیغات او را شکست و در شمایل یک بسیجی فاقد اسکورت و زرهپوش- نظیر آنچه در سفرهای دزدکی مقامات آمریکایی به مناطق امن عراق و افغانستان پیش میآید- در میانه میدان جنگ ظاهر شد. او به هنگام باز پسگیری مناطق تحت اشغال تروریستها، از تمام نشانهای رزمندگی یک چفیه بر دوش داشت.
اکنون تیم مذاکرهکننده ایرانی اگر با اقتدار پای میز مذاکره مینشیند و به آمریکا نه میگوید- چه میز مذاکره را جبهه دیپلماسی بدانیم و چه میز چانهزنی و معامله تصور کنند- به اعتبار خمیرمایه عزت و قدرتی است که رویکرد جهادی به صحنه فراهم کرده است؛ چه قاسم سلیمانی و حسن تهرانیمقدم باشند در میدان دفاع نظامی و دیپلماسی منطقهای و چه مجید شهریاری باشد در میدان فناوری؛ اگرنه چنین چالش- مذاکرهای بیمایه فطیر است. آن فرهنگ «فضاشکن» که انقلاب اسلامی را تدارک کرد، دفاع مقدس را مایه اعتبار و شرافت ملت ایران قرار داد، و کمر کودتاها و ترورها و تحریمها را شکست، لاجرم باید در مصاف امروز با زورگویان عالم حاکم شود. اولویت همیشگی ریختن هیبت ارعاب دشمن است. قرآن کریم درباره ساحرانی که در خدمت فرعون بودند میفرماید «سحروا اعینالناس و استرهبوهم. مردم را چشمبندی کردند و در ترس فرو بردند» (اعراف- 116).
4- تحلیلگران و سیاستمدارانی که به آمریکا و انگلیس خوشگمانند و تصور میکنند با استکبار میشود بست و مسائل را حل کرد، عبرت دکتر مصدق را باید نصبالعین خود داشته باشند؛ سیاستمدار ناسیونالیست و کراواتی که میگفت من برای ملی کردن نفت آمدهام، نه برای اجرای احکام اسلامی در دولت. آمریکا و انگلیس فرش را از زیر پای او هم کشیدند. این خطای در فهم بود که کسانی گفتند با آمریکا میشد بست و تیم مذاکرهکننده قبلی نخواست یا نتوانست. اگر فشار تحریم اقتصادی و به هم ریختن بازار نفت و ارز دیروز متوجه دولت موسوم به عدالت و مهرورزی بود اما دشمنان امروز همان فشار یا بیشتر را متوجه دولت موسوم به اعتدال کردهاند تا صدق سخن رابرت گیتس را باور کنیم که ایرانی خوب ایرانی مرده است و ایرانی میانهرو وجود ندارد!
از یاد نبریم شبیخون اقتصادی را که دشمن به کمک تروریستها و زالوصفتان اقتصادی و رسانههای آلوده آذر و دی سال 1390 وارد کرد و حتی مایل بود بازار را به آشوب بکشاند. مذاکره با همه اهمیت تنها یک خط از خطوط دفاعی ماست که مسئولیت آن بر عهده فرزندان جبهه دیپلماسی است اما اشتباه است که همه تمرکز و توجه و ظرفیت جبهه خودی صرف این خط شود و دیگر خطها به ویژه در حوزه فرهنگ و رسانه و اقتصاد مغفول بماند. کاری که همین روزها در بازار نفت انجام گرفت و باعث کاهش40 دلاری قیمت نفت شد، یک هشدار است. این احتمال را باید داد که دشمن در حوزه مذاکره تنها مشغول عملیات ایذایی و تاخیری (عملیات فریب) برای سرگرمسازی و سپس غافلگیرکردن در خط اقتصادی است. برخی رسانهها و سیاسیون بدعمل در فتنههای 78 و 88 در این عملیات تاخیری و حاشیهسازی به نقشه دشمن کمک میکنند. اما آیادولت، مجلس و دیگر دستگاههای حاکمیتی وظیفه ندارند قرارگاه و ستاد مشترک اقتصادی برای اولویت بخشیدن به اقتصاد مقاومتی تاسیس کنند؟ البته تغییر ساختار اقتصاد و فرهنگ عادت کرده به نفت و یارانههای بیحسابش کار آسانی نیست اما بالاخره یکجا باید از این اعتیاد مهلک که بهرهوری و تولید و خلاقیت و همت و کار و تحرک را یکجا از اقتصاد و سپس سبک زندگی ما دریغ کرده، جدا شد و کدام موقعیت بهتر از موقعیت فعلی؟ دشمن من بمیرم و تو بمیری سرش نمیشود. به تعبیر رهبر معظم انقلاب اگر او را نشناسیم پشت پا خواهیم خورد. او فقط زبان قدرت و اقتدار را میفهمد و چنین قدرتی در کریدورهای مذاکره به دست نمیآید. دشمن اگر دشمنی کرد باید با رفتار متقارن و نامتقارن به او ضرب شست نشان داد. خبیثترین دشمنان تنها اینگونه سر عقل میآیند.
ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز به مطلبی با عنوانی«مذاکره و مغالطه!»نوشته شده توسط سیدهآزاده امامی اختصاص یافت که در ادامه میخوانید:در علم منطق و در مبحث مغالطات از مغالطهای بحث میشود تحت عنوان مغالطه «عدم تکرار حد وسط». از آنجا که معتبرترین شکل استدلال «قیاس» است و محور اصلی قیاس نیز «حد وسط»، منطقدانان بر این باورند که کوچکترین خللی در «حد وسط» موجب اخلال در کل قیاس و ساقط شدن آن از درجه اعتبار خواهد شد. این مغالطه دو شق اصلی دارد که یکی از آنها در حالتی است که «حد وسط» مشترک لفظی باشد و در صغری و کبرای قیاس به یک معنا به کار نرفته باشد که در این صورت نتیجهای دست خواهد داد گذشته از مخدوش و نامعتبر بودن، بعضاً مضحک و خندهآور! مثلاً این نمونه: «اوباما رئیسجمهور آمریکاست؛ رئیسجمهور آمریکا هر 4 سال یکبار انتخاب میشود؛ پس اوباما هر 4 سال یکبار انتخاب میشود»! از قضا این روزها صحنه سیاسی کشور شاهد وقایعی است از جنس مغالطه فوق اما متأسفانه هدفدار و به منظور از میدان به در کردن منتقدان دولت و خصوصاً بالا بردن هزینههای سیاسی نقد توافق ژنو! از همان آغازین روزهای اعلام این توافق و به موازات روشنگری مستدل و دلسوزانه منتقدان، جریان موافق که مشتی بهغایت تهی از استدلال در دفاع از توافق داشت و به درستی خود را در عرصه رقابت منطقی از پیش باخته میدید، بازی غیراخلاقیای را آغاز کرد که به موجب آن بهزعم خود با توسل به اتهامها و اهانتهای ناجوانمردانه درصدد حذف منتقدان برآمد؛ از جمله این اتهامها که به شوخی کودکانهای میماند اینکه این جریان با قیاس ناصواب انتقاد منتقدان و خیمهشببازی رسوای اسرائیل در مخالفت صوری با توافق، به چنین استنباط خندهآوری رسید که پس «منتقدان و اسرائیل همصدا هستند»! و از این قسم قیاسهای معالفارق که از آن، خنده آید خلق را!
فساد این نتیجه- گذشته از همه واقعیتهای بدیهی که حتی مدعیان آن نیز خود وجداناً به آن معترفند- به همان مغالطه یادشده بازمیگردد و عدم معنای واحد حد وسط- «عدم رضایت»- در دو سوی معادله. جماعت منتقد اگر نقدی به توافق دارد ناظر به «سطح مطلوب» فناوری هستهای برای کشور است، سطحی که به موجب آن صفر تا 100 این فناوری استراتژیک که به همت والای دانشمندان جهادگر و شهدای دانشمند ملت به دست آمده است، حفظ و تمام نیازهای آتی کشور از رهگذر این توان ملی و فناوری بومی تأمین شود و شرایطی رقم نخورد که سرمایهای را که به بهایی گزاف به چنگ آوردهایم به ثمن بخس واگذاریم و هنگام احتیاج خدایناکرده دست نیاز به سوی هر کس و ناکسی دراز کنیم و آنچه را خود به تمامه داشتیم، به لابه و التماس از بیگانه تمنا کنیم!
در واقع حرف منتقدان این است که «چرخه کامل سوخت» و «غنیسازی در مقیاس صنعتی» حق مسلم ما است، یعنی آن سطحی از فناوری که جوابگوی تأمین 190 هزار سو نیاز کشور برای تولید برق هستهای باشد و سطحی که قادر به تأمین سوخت 20 درصد برای تولید رادیوداروهای مورد نیاز حدود یک میلیون بیمار خاص و مصارف دیگر باشد.
با این حساب مسلم است که چرخش تعداد معدودی سانتریفیوژ در قیاس با نیازهای قطعی کشور رضایتبخش نباشد. چه اینکه آنچه از فحوای توافق برمیآید متأسفانه حکایت از قناعت دولت به مقیاسی مینیاتوری از فناوری هستهای دارد البته همین سطح محدود هم کفایت میکند برای آنکه قسم آقایان در مورد «چرخش سانتریفیوژها» راست باشد!
مضاف بر آنکه «لغو تحریمها» که مقصود اصلی مذاکرات بوده است، ضمن این توافق به هیچوجه محقق نشده و تحریمها در حالی همچنان به قوت خود باقی است که سطوح بسیاری از فناوری هستهای به سودای رفع تحریمها متوقف شده و تنها مبلغ ناچیزی از دارایی خودمان چونان صدقهای در ازای آن پرداخت شده است!
حکایت مخالفت صوری رژیم نامشروع صهیونیستی اما بالکل موضوع دیگری است، گذشته از آنکه در هر مذاکرهای بویژه در مذاکره بین دو طرفی که منافعی کاملاً متعارض دارند، تاکتیک منطقی قابل قبول ایجاب میکند هر یک از طرفین با اعلام نارضایتیهای مکرر و ترسیم انتظارات حداکثری، امتیازات بیشتری به چنگ آورده و تعهدات کمتری بپذیرند (راهبردی که متأسفانه در رویکرد تیم مذاکرهکننده ما جایگاه چندانی نداشته و به عوض آنکه از ظرفیت منتقدان در این راستا بهره گرفته شود، با برچسبزنیهای ناروا سعی در خاموش کردن صدای منتقدان شده است!) این موضوع هم اتفاقاً در همان پارادایم قیاس وضع موجود شده به سبب این توافق با «وضع مطلوب» صهیونیستها تعریف میشود و تمام نکته در همان «وضع مطلوب» نهفته است. برای رژیم صهیونیستی که سالهاست به هر دری میزند- از پروندهسازی و غوغاهای رسانهای گرفته، تا خرابکاری امنیتی و ترور دانشمندان هستهای و تهدید نظامی و...- تا فناوری راهبردی هستهای را در این سرزمین ریشهکن کند، چرخش حتی یک سانتریفیوژ هم گران میآید، آن اندازه که به تعبیر اوباما اگر میتوانست تمام پیچ و مهرههای صنعت هستهای ما را باز میکرد و اگر نکرده نه بدان دلیل که «نخواسته»، بل بدان سبب بوده که «نتوانسته» و نهتنها سانتریفیوژها و صنعت هستهای را که اگر به اراده آن رژیم نامشروع میبود یک روز حیات مبارک نظام مقدس اسلامی را نیز برنمیتابید، با این اوصاف و در قیاس با چنین غایتی بدیهی است که حتی یک سانتریفیوژ فعال هم قابل تحمل نباشد، چه رسد به ابعاد آزمایشگاهی مندرج در توافق ژنو که هر چه باشد بالاخره نام «فناوری هستهای» را دارد و مهمتر از آن پتانسیل توسعه تا مقیاس صنعتی!
بهطور خلاصه، منتقدان بهخاطر مقایسه این توافق با حالت ایدهآل (غنیسازی صنعتی) از آن رضایت ندارند، طرف اسرائیلی هم بهخاطر مقایسه با حالت ایدهآل مدنظر خودش (برچیده شدن کامل غنیسازی) از آن رضایت ندارد، چون ایدهآلهای ما متفاوتند، پس عدم رضایت 2 طرف معنای واحد ندارد. با این حساب وقتی «عدم رضایت» هر یک از طرفین این دعوا در نسبت با «وضع مطلوب» خود که فاصله بین آنها به بیکرانهای میماند که میان ۲ بینهایت مثبت و منفی گسترده است، تعریف میشود، یککاسه کردن «عدم رضایت» منتقدان دلسوز توافق ژنو در داخل کشور با «عدم رضایت» رژیم قصاب و غاصب صهیونیستی و اخیراً نیز ارتجاع بیمقدار عربی و تلقی «معنای واحد»ی از آن دو و سپس استنباط چنان نتیجهای، صرفاً یا از سر جهل و بیخبری تواند بود یا غرضورزی و بیانصافی! و این گذشته از آن است که همصدایان با اسرائیل را از آنان که نتانیاهو «سرمایههای اسرائیل در ایران» نامیدشان میتوان شناخت و از آنان که با فریادهای «نه غزه نه لبنان» به این سخن لبیک گفتند. آنگاه خود منصفانه به قضاوت نشست که این قبیله با «دلواپس»ها قرابت دارند یا «دلآرام»ها...؟!
محمد علیپور در مطلبی که با عنوان«داستان تلخ خودروسازان»در ستون یادداشت روزنامه حمایت به چاپ رساند اینطور نوشت: روز شنبه رئیس پلیس راهور ناجا، خبر ناخوشایند افزایش 58 درصدی شماره گذاری خودروهای خارجی را اعلام کرد و نسبت به عدم شماره گذاری خودروهای نیسان و پراید به علت رعایت نکردن استانداردها، هشدار داد. صرفنظر از این خبر، باید به بررسی ریشه های اقبال مردم به خودروهای خارجی و راهکارهای حل مشکل قدیمی خودرو پرداخت. قانونگذار برای حمایت از تولید داخلی، نسبت به واردات خودروهای خارجی، تعرفه هایی را تعیین کرده است که متاسفانه خودرو سازان داخلی به جای استفاده از این فرصت برای بهبود کیفیت استاندارد طراحی و تولید، افزایش خدمات پس از فروش و افزایش ایمنی، از وضعیت موجود سوء استفاده کرده اند. کنایه تلخی چند سالی است که در بین مردم شایع شده که می گویند «خودروی ایرانی مثل تخم مرغ شانسی است!» اگر بگوییم که خودروسازان ما فقط به فکر سود هستند و به کیفیت فکر نمی کنند، خودروهای معیوب را از کارخانه به مشتریان تحویل می دهند و پاسخگویی مناسب و در شأن یک شهروند ایرانی را هم ندارند، سخن به گزاف نگفتهایم. در کشورهایی پیشرفته و حتی کشورهایی که صنعت خودرو سازی آنها، همپا و همسال کشور ماست (مانند کره جنوبی)، کنترل کیفیت، ارائه خدمات پس از فروش، فراخوانی گسترده خودروهای معیوب از اصول اولیه صنعت خودرو سازی است اما در کشور ما که باید الگوی اقتصاد مقاومتی در آن نصب العین تولیدکنندگان کلان قرار بگیرد، آنقدر کیفیت خودروها پایین است که مردم یا به ناچار مجبور به خرید خودروهای ایرانی می شوند و یا اگر تمکن مالی مناسبی داشته باشند به خودروهای خارجی روی می آورند.جای تردید نیست چنانچه مشتری به کیفیت و استاندارد خودروی داخلی امیدوار باشد، کالای داخلی را به کالای خارجی حتماً ترجیح خواهد داد. به لطف رهنمودهای رهبر انقلاب مبنی بر حمایت از تولیدات داخلی، طی سال های گذشته، به مرحله ای رسیده ایم که در محاورات عمومی، لفظ «ایرانی»، هم معنی کیفیت خوب یک کالا برداشت می شود که نمونههای آن نیز فراوان است. اما با وجود اهمیت خودرو در سبد کالای خانوار، هنوز این معضل قدیمی حل نگردیده است. با اینکه وارادت خودروهای خارجی با حجم موتور بیش از 2500 سی سی ممنوع است، اما آمارها نشان می دهند همچنان بازار این خودروها و خودروهای پایین تر از این حجم، به علت کیفیت پایین تولیدات داخلی، گرم است. ولی خودروساز داخلی ما، قدر محدودیت واردات و حمایت از تولید داخلی را نمی داند و مدام در حال بهانه تراشی است.به نظر می رسد از دو جهت باید به این موضوع رسیدگی کرد: اول اینکه باید مشخص شود چرا روند واردات خودرو و خروج ارز از کشور ادامه دارد ؟ و دوم اینکه تخلفات خودرو سازان باید به شکل جدی و قاطعانه رسیدگی شود. اگر قرار باشد جلوی واردات خودروی خارجی حتی الامکان گرفته شود و یا سختی گیری ها افزایش یابد ولی در این طرف معادله، خودروسازان داخلی، اعتنایی به دغدغه های اقشار جامعه نداشته باشند، لاجرم فشار اقتصادی ناشی از بی تدبیری برخی به مردم وارد خواهد آمد. هر جا نظارت ضعیف باشد و یا کاهش یابد، همیشه بستر کم کاری ها و توجیهات نابجا فراهم می شود.
رها شدن خودروسازی کشور، متاسفانه محل سوء استفاده و رانتبازیهای کلان اقتصادی شده و گویا مسئولین این بخش بزرگ صنعتی فراموش کرده اند و یا خود را به فراموشی زده اند که خودروسازان خارجی حاضرند با قیمت پایین تر و کیفیت بالاتر محصولات خود را به بازار ارائه کنند و اصالتاً هدف از جلوگیری واردات خودروهای خارجی و یا افزایش تعرفهها، حمایت از تولید داخلی بوده است. نمی خواهیم یک طرفه به قاضی برویم و بگوییم هیچ مشکلی فرا روی خودروسازان از نظر هزینه تولید، تامین قطعات اولیه و انرژی مورد نیاز وجود ندارد اما همواره، دولت ها حامی و پشتیبان خودرو سازان بوده و پشتیبانی های فراوانی از این بخش کرده اند و در این میان سوال اینجاست که چرا با این همه حمایت، محصولات آنها رضایت بخش نیست؟ خودروسازان نه تنها قدر این حمایت ها را نمی دانند بلکه ادعا دارند هزینه تمام شده ساخت خودرو بالاست و به ناچار باید قیمت ها افزایش یابد. این توجیهات به هیچ عنوان برای مردم و افکار عمومی و کارشناسان قابل قبول نیست. حال که به بیان مشکلات پرداختیم راهکارهای زیر برای بهبود وضعیت خودرو نیز پیشنهاد می شود:
1-مقایسه صنعت خودروسازی کشور با سایر کشورهای صاحب فناوریهای پیشرفته و بررسی کارشناسانه علت عقب ماندگی از کشورهایی که همزمان با ما، اقدام به تولید خودرو کردند،2- استفاده از مدیریت صحیح و دانش فنی،3- کنترل نرخ بهره بانکی برای خودروسازان و سایر هزینه های سربار نظیر هزینه سوخت، دستمزد و حمل و نقل و ارائه آمار آن به رسانه ها تا اطلاع رسانی شفاف، مانع از بهانه تراشی خودرو سازان در مورد افزایش قیمت محصولاتشان گردد، 4-ایجاد بستر برای خصوصی سازی صنعت خودرو همراه با اهرم های نظارتی قوی و فراهم کردن فضای رقابتی بین خودرو سازان داخلی،5- ایجاد سامانه نظرخواهی رسمی از مشتریان خودروها توسط نهادهای نظارتی مانند کمیته کارشناسی شورای رقابت و شورای سیاست گذاری قیمت خودرو و گزارش نتایج آن به سازمان بازرسی کل کشور و در نهایت سختگیری پلیس راهور برای عدم شماره گذاری و به موقع خودروهای بی کیفیت، می تواند به تولید خودرو داخلی با کیفیت کمک کند.صنعت خودرو قطعاً و یقیناً به لحاظ فناوری و پیچیدگی به پای صنعت تولید موشک و پهپاد نمی رسد. اگر ما قادریم با برنامه ریزی، نظارت و همت جهادی به سطحی از تکنولوژی موشکی و پهپادی برسیم که جزء معدود کشورهای صاحب این فناوری های پیشرفته باشیم، قطعاً نیز می توانیم جایگاه خودروسازی را با مدیریت صحیح و استفاده از عناصری که امتحان خود را در آزمون های جهادی به اثبات رسانده اند، به کشور بازگردانیم و نظیر سایر فناوری های پیشرفته از جمله نانو و سلول های بنیادی، در صنعت خودروسازی هم حرف اول را در بازارهای منطقهای بزنیم.
روزنامه خراسان مطلبی را با عنوان«بازی دشمن با طرح خود در زمين ما»در ستون یادداشت روز خود به قلم محمد حق گو به چاپ رساند: اجلاس دوگانه و مرتبط وین با حرف و حدیث ها و گمانه زنی های بسیار به پایان رسید. دو اجلاسی که زمینه ها و نتایج هر دو کاملاً با شرایط اقتصادی کشور مرتبط بودند.
اجلاس هسته ای با نتیجه ای تقریباً نامعلوم در تعلیق و برچیده شدن تحریم های بین المللی و اجلاس اوپک نیز با نتیجه عدم توافق بر کاهش تولید و افزایش قیمت نفت به پایان رسید.
به عنوان یک جمع بندی از شرایط می توان چنین برآورد نمود که تا اطلاع ثانوی اولاً ما تحریم هستیم و ثانیاً همان مقدار محدودی که بنا بر استثنائات، نفت می فروشیم، می بایست به اقتضاء شرایط بازار با قیمت پایین بفروشیم.
با اندکی تامل، روند تغییر شرایط برای ما در چارچوب مواجهه با آمریکا در حوزه تحریم های بین المللی را می توان به دو مرحله متفاوت تقسیم نمود.
تا قبل از کاهش قابل توجه نفت به خصوص بعد از اجلاس اوپک، ما اگر چه تحریم بودیم و بخش قابل توجه بودجه کشور را از راه خام فروشی و عدم ایجاد ارزش افزوده جدی از آن تامین می کردیم اما به هر حال نفت را به قیمت مناسب می فروختیم. به عبارت دیگر به اصطلاح علمای استراتژیست، به هر دلیل اگر چه دشمن در زمین ما حضور داشت و برای ما مانع ایجاد کرده بود اما بالاخره به عنوان یک وارد کننده بزرگ، مجبور بود نفت را با قیمت بالا وارد کند. به عبارت دیگر طبق قاعده ما بازی می کرد و به همین خاطر منافع ما نیز تا حدودی از قبل قیمت بالای نفت تامین می شد.
اما بعد از اجلاس اوپک، شرایط به گونه ای دیگر رقم خورده است. علیرغم باقی ماندن تحریم ها و اینکه تفاوت و افزایش زیادی در میزان فروش نفت کشور به وجود نیامده، قیمت نفت به دلایلی سیاسی و غیر سیاسی در سراشیبی سقوط قرار گرفته است. این بدین معنی است که ما باید علیرغم خام فروشی و ادامه تحریم ها، از قِبَل کاهش قیمت نفت نیز دچار ضرر مضاعفی شویم.
از این به بعد افزایش تلاش ما برای عرضه نفت و حتی دور زدن تحریم ها، به معنی تامین ضرر بیشتر در قبال منفعت طرف های مقابل ما در پیکارهای دیپلماتیک خواهد بود. به عبارت دیگر دشمن این امکان را پیدا کرده است که در زمین ما با قواعد خودش بازی کند. این وضعیت به گفته استراتژیست ها، بدترین نوع مواجهه با طرف مقابل است. لذا شرایط فعلی بسیار قابل تامل است. از یک سو می بایست دشمن را از زمین خودی در بحث هسته ای و ندادن بهانه به او و لغو مسیر طی شده با فشار او، بیرون راند و از سوی دیگر می بایست مواظب بود تا رفتار اقتصادی کشور تحت فشارهای واقعی (ناشی از کاهش قیمت نفت و کاهش درآمدهای دولت) و یا روانی (رواج کم صبری در برابر تحولات بازارهای داخلی)، تغییر نیابد. یا به عبارت دیگر طرف مقابل قواعد خود را بر بازی مسلط نکند یا شرایط برای آن فراهم نگردد.
تمرکز بر ظرفیت های موجود راهکاری برای تثبیت قواعد خودی جمله مشهوری است که می گوید انسان همیشه از وابستگی هایش ضربه می خورد و بهترین وابستگی ها مطمئن ترین آن هاست.
در حوزه اقتصاد هم مطمئن ترین وابستگی، وابستگی به تولید و ظرفیت های داخلی است که می توان آن را مهم ترین راهکار برای تثبیت قواعد بازی خودی به خصوص در شرایط فعلی دانست. راهکاری که نمی توان آن را برای هر کشور دیگر در چنین شرایطی تجویز نمود. چرا که ایران از ظرفیت های استثنایی هم چون موارد زیر برخوردار است:
1. گستردگی سرزمینی و عمق استراتژیک؛
2. تنوع آب و هوایی و مواهب خدادادی؛
3. تنوع و تعدد معادن؛
4. ظرفیت های بالای نیروی انسانی تحصیل کرده و ماهر و نیمه ماهر در زمینه ملی؛
5. درآمد خدادادی نفت که هم رحمت است و هم زحمت. این موهبت الهی که به عنوان جریانی مستمر و پایدار برای حداقل نیم قرن آینده قابل اتکاست؛ هرچند ممکن است کارکردی برون زا داشته باشد و از سوی محیط بیرونی امکان تبدیل شدن به تهدید را داراست اما در شرایطی که در فشارها قرار بگیریم می تواند کارکردهای درون زا داشته باشد.
6. بازار بزرگ 78 میلیونی
کدام ظرفیت های بالقوه، ساده تر بالفعل می شوند؟ اما در میان ظرفیت های بالقوه استفاده نشده اقتصاد کشور، به نظر برخی حوزه ها از قابلیت بالفعل شدن سریع تری برخوردارند.
بازار بزرگ 75 میلیونی اقتصاد داخلی، ظرفیت های گردشگری و نیز اصلاحات حوزه مالی را می توان از دم دست ترین حوزه های بهره برداری کوتاه و میان مدت دانست.
ایران جمعیتی 75 میلیونی دارد که تحلیل گران اقتصاد کلان بین الملل، از بازار ایران با عنوان مزیتی به نام (Big market) یاد می کنند. بازار 75 میلیونی دارای ضرورت ها و نیازمندی های دائمی و پایدار است؛ خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت و... . این به معنای امکان برنامه ریزی مستمر و پویا برای تولید داخلی است. در اقتصاد جهانی یکی از دلایل کاهش نرخ رشد اقتصاد، کاهش تقاضای ناشی از کاهش رشد جمعیت است. به عنوان نمونه، یکی از دلایل رشد اقتصادی چین، وجود جمعیت بیش از یک میلیارد و چهارصد میلیونی است که حتی با کاهش تقاضای جهانی و بروز بحران مالی بین المللی، نرخ رشد اقتصادی آن کاهش نیافت. چرا که چرخه تولید کارخانه های چین کماکان پویا بود. یعنی اقتصاد چین سعی کرد نیازهای اجابت نشده مردم را پاسخ دهد. با اتخاذ چنین رویکردی است که در حالی که نرخ رشد اقتصادی آمریکا زیر یک درصد ارزیابی می شود، رشد اقتصادی چین حدود 8 درصد است. این نوعی اعجاز برای یک قدرت اقتصادی به شمار می آید. در حال حاضر در منطقه خاورمیانه کشورهایی همچون امارات، بحرین، قطر، کویت و... با وجود درآمدهای بالا جاذبه اصلی برای سرمایه گذاری خارجی ندارند. اما منتفع اصلی در این بازارها، طرف های خارجی هستند.
سهم نیم درصدی ایران از گردشگری جهانی علیرغم این که ایران در زمینه جاذبه های گردشگری یکی از 10 کشور برتر دنیا محسوب می شود، تنها سهمی حدود نیم درصد از اقتصاد گردشگری جهانی در سال های اخیر را به خود اختصاص داده است.
بنا به آمارهای موجود، در سال 92 با وجود همه تحریم ها و محدودیت ها، در کشور شاهد ورود 4.5 میلیون گردشگر از مرزهای زمینی، هوایی و دریایی بوده ایم که پنج میلیارد دلار معادل 150 هزار میلیارد ریال عاید کشور کرده است. این در حالی است که تاکنون تنها 31هزار و 100مورد معادل سه درصد از گنجینه بزرگ گردشگری کشور شناسایی شده است. هم چنین توجه به این نکته ضروری است که جمعیت شناسی گردشگران کشور نشان می دهد این گردشگران عمدتا از کشورهای مسلمان و شیعه هستند. در واقع 40 درصد توریست های ایران مذهبی هستند. ضمن این که هیچگونه تعرضی به مقدسات کشور از جانب گردشگران گزارش نشده است.
سهم ناچیز 7 درصدی مالیات از تولید ناخالص داخلی کشور حوزه مالیات نیز علیرغم حساسیت های آن، یکی از ظرفیت های عمده نظام اقتصادی کشور برای ایجاد آزادی عمل برای سیاستگذاران کشور در حوزه مواجهه با طرف های معارض اقتصاد ایران است. هم اکنون نسبت مالیات به تولید ناخالص داخلی کشور در حال حاضر کمتر از 7 درصد است در حالی که میانگین این نسبت در برخی از کشورهای توسعه یافته بالغ بر 22 درصد (بیش از سه برابر ایران) می باشد. از سوی دیگر براساس مطالعات سازمان امور مالیاتی کشور، اقتصاد ایران در شرایط فعلی ظرفیت دستیابی به نسبت مالیات بر تولید ناخالص داخلی بالاتر از 12 درصد را دارد.
موارد فوق، نمونه های کوچکی از ظرفیت های بالقوه اقتصاد ایران است که تاکید بر به فعلیت رساندن آن ها می تواند در ایجاد فرصت ها در حوزه های دیگر کمک شایانی نماید. تاریخ نشان داده که مدیریت صحیح منابع به همراه تاکید بر قواعد بومی و خودی به جای پذیرش انفعالی قواعد حریف، همواره نقش تعیین کننده در حل مسائل اقتصادی داشته است.
محمد کاظم انبارلویی ستون سرمقاله روزنامه رسالت را به مطلبی با عنوان«3 نكته عبرتآموز»اختصاص داد که در زیر مطالعه میکنید:1- هراز چندی آیتالله هاشمی رفسنجانی روی حقالناس بودن رای مردم تاكید میكنند. به تقلید از ایشان هم برخی اصلاحطلبان در سخنرانیهای خود ترجیع بند مطالبشان حقالناس بودن رای ملت است. این حرف درستی است، اما آیا حقالناس بودن رای ملت فقط در انتخابات سال 92 بود؟ قبل از آن انتخاباتی در كار نبود؟!
در فتنه سال 88 یك انتخابات 40 میلیونی برگزار شد. منتخب ملت با تفاوت چشمگیری نسبت به نفر دوم انتخاب شد. اما قبل از شمارش آرا، نفر دوم خود را پیروز انتخابات اعلام كرد. در كجای دنیا اعلام پیروزی انتخابات توسط یك طرف رقابت، آن هم بازنده آن، به عنوان برنده انتخابات اعلام میشود؟
بازندگان انتخابات هیچ قانونی را برنتابیدند و حریم هیچ نهاد داوری را رعایت نكردند و با زیر پا گذاشتن رای ملت، خود را پیروز انتخابات دانستند. آنها نتیجه انتخابات را حق «خود» میدانستند نه «حق» مردم!
آنها در مقدمات انتخابات، حین برگزاری و مراحل پس از آن فقط به فرمان بیبیسی عمل كردند و با زیر پا گذاشتن اخلاق، رقیب خود را دیكتاتور نامیدند و در اردوكشی خیابانی شعارهای ساختارشكنانه دادند.آنها به همین اكتفا نكردند. اقتدار ملی و امنیت ملی را هدف قرار دادند و با پا گذاشتن روی حقالناس، حقالله را هم هدف قرار دادند. باز به این هم اكتفا نكردند بلكه در تظاهرات خیابانی، امام، انقلاب، رهبری و ولایت فقیه را هدف قرار دادند. مردم هم با قیام تاریخی خود در 9 دی 88 پاسخ ساختارشكنیهای آنها را دادند. فتنه سال 88 در حقیقت یك كودتا علیه رای ملت و جمهوریت نظام بود، آن هم با دسیسه و كارگردانی آمریكا، انگلیس و رژیم صهیونیستی و با هدایت امپریالیسم خبری غرب. هر كس این حقیقت را انكار كند مثل آن است كه در روز روشن به انكار خورشید بپردازد.
چرا این بی مهری به نظام و انقلاب و مردم در ادبیات سیاسی آقای هاشمی رفسنجانی، در آنجا كه سخن از «حقالناس بودن رای ملت» است، سانسور و به فراموشی سپرده میشود؟
2- محمد فرهادی وزیر پیشنهادی علوم، تحقیقات و فناوری توسط مجلس با رای بالا انتخاب شد. معلوم شد كلید قفل این وزارتخانه در جیب خود وزیر است. آنجا كه صریحا اعلام كرد: «رهبری فصلالخطاب است و فتنه خط قرمز ماست.» چرا آقای رئیسجمهور از ابتدا این كلید را در قفل وزارت علوم قرار نداد و آن را به راحتی نگشود و 18 ماه كلیدیترین وزارتخانه را دچار مشكلات مدیریتی كرد؟ با این كلید میشد به شتاب پیشرفت علمی كشور افزود و اكنون به خاطر قفل فتنه از سرعت آن كاسته شده است. پنجشنبه گذشته روزنامههای دوم خردادی سخنان آقای فرهادی مبنی بر مرزبندی او با فتنه را سانسور كردند و با بزرگ كردن درشتگوییهای یك نماینده بر طبل تداوم فتنه كوبیدند. معلوم شد مشكل آنها حل بحران مدیریتی در وزارت علوم نبود.
واكنش برخی رسانههای زنجیرهای در داخل و خارج حتی به چفیه انداختن بر دوش فرهادی هم شنیدنی است.
آنها از چه نگران هستند؟ از این نگرانند كه وزیر علوم همانند وزیر بهداشت باری از دوش مردم بردارد؟ درد آنها چیست؟ درد آنها كارآمدی دولت است! نمیخواهند دولت با همگرایی مجلس مشكلات كشور را حل كند. یك باند تبهكار سیاسی با نادیده گرفتن حقالناس در پی آسیبرسانی به اقتدار و امنیت ملی است. آنها از دوگانهسازیهای سیاسی و اجتماعی نان میخورند. از حاكمیت دوگانه برای تامین منافع بیگانگان از طریق نادیده گرفتن حقالناس سود می برند. آنها نمیخواهند دانشگاه برای نظام كادر تربیت كند. آنها دانشگاه را حلقه واسط با رسانههای زنجیرهای وابسته به امپریالیسم خبری و احزاب سر در آخور سفارت انگلیس میخواهند.
كسانی كه به دنبال بازتولید فتنه هستند با كسی كه صریحا بگوید رهبری فصل الخطاب است و فتنه خط قرمز ماست، مرزبندی دارند. متاسفانه این مرزبندی در برخی مطبوعات كشور دیده میشود. مردم این جماعت را دارند رصد میكنند و به موقع پاسخ به آنها خواهند داد.
مردم اجازه نمیدهند دولت از مسیر اعتدال خارج شود. مجلس به نمایندگی از مردم این ماموریت را دارد كه با افراطیگری و بازتولید فتنه مقابله كند. رای مشروط مجلس به فرهادی نشان داد كه نمایندگان ملت در پاسداشت قیام تاریخی 9 دی هیچگاه از خط قرمز عبور نمیكنند.
3- دادگاه رژیم كودتا در مصر، حسنی مبارك را از كلیه جنایات و خیانتهایی كه به ملت مصر كرده بود تبرئه كرد. رژیم كودتا، رهبران انقلاب مصر را به زندان انداخت و در عوض، كسانی كه مردم را در میدان التحریر و خیابانهای مصر به خاك و خون كشیدند تبرئه كرد.
این در حالی است كه هفته گذشته دادستان مصر برای محمد مرسی رئیسجمهور بركنارشده مصر حكم اعدام درخواست كرد! حسنی مبارك در اولین روزهای انقلاب 25 ژوئیه 2011، 239 نفر را كشت و 1588 نفر را زخمی كرد.
فاجعه تبرئه مبارك محصول كدام غفلت رهبران انقلاب مصر است؟ مرسی چگونه از كاخ ریاستجمهوری به زندان رفت؟ سه دلیل عمده شكست انقلاب مردم مصر در جریان بیداری اسلامی اینها بود.
1- اختلاف رهبران سیاسی و نادیده گرفتن حقالناس
2- عدم درك موقعیت ارتش و ظرفیت نظامیان برای كودتا
3- عدم مجازات ضدانقلاب و تعلل در برخورد با نفوذیهای رژیم صهیونیستی در راس و بدنه حكومت مصر
اینكه رژیم كودتا در مصر تا چه زمانی بتواند با تكیه بر سرنیزه، انقلابیون را مهار و ضدانقلاب را تقویت كند، خدا میداند.
درود بر انقلابیون یمنی كه با بهرهگیری از تجربه مصر، از مصادره انقلاب توسط بازماندگان رژیم گذشته با هوشمندی جلوگیری كردند. انقلابیون یمن با نواختن طبل همگرایی گروههای سیاسی و مذهبی جلوی نفوذ ضدانقلاب و دشمنان اسلام را گرفتند.انقلابیون یمن با مدیریت ارتش و مهار آن جلوی كودتا علیه انقلاب را گرفتند. تصرف صنعا و شهرهای بزرگ و تسخیر نرم پادگانها هرگونه تحرك برای سلاخی رای ملت را سد كرد. الگوی یمن و تجربه این كشور در مهار ضدانقلاب میتواند برای كشورهایی كه نمیخواهند طبل بیداری اسلامی در ممالك خود از صدا بیفتد، بسیار گرانسنگ است.هنر و مهارت انقلابیگری خود را در دیدن دست نفوذ، دخالت و اخلال بیگانگان و بریدن آن رخ نشان میدهد. اگر این مهارت نباشد غلبه ضدانقلاب و بر باد رفتن دستاوردهای انقلاب، اجتنابناپذیر است.
« درس امروز شهيد مدرس»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله اش اختصاص داد:امروز، دهم آذر ماه سالروز شهادت آيتالله سيد حسن مدرس و "روز مجلس" است. به اين دو مناسبت، لازم است درباره نسبت مجلس و شهيد مدرس مطالبي مطرح شود.
امام خميني به نمايندگان مجلس توصيه ميكردند شهيد مدرس را الگوي خود قرار دهند و براي اينكه چگونگي الگو بودن شهيد مدرس را به نمايندگان يادآور شوند، از سادهزيستي، وارستگي و وابسته به هواي نفس نبودن او سخن ميگفتند. اين جمله از بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي است كه بعد از تمجيد از ايستادگي شهيد مدرس در برابر قدرتمندان و شجاعت كم نظير وي براي حراست از استقلال كشور و حمايت از مردم، درباره دليل اين ايستادگي و شجاعت فرمودند: "براي اينكه وارسته بود، وابسته به هواي نفس نبود" صحيفه امام جلد 16 صفحه 452با اين جمله كوتاه، امام خميني به نمايندگان مجلس گفتند وارسته باشيد و بر هواي نفس خود غلبه كنيد تا بتوانيد در برابر قدرتهاي فاسد و سلطهگر بايستيد، از استقلال كشور حراست كنيد و از مردم در برابر زورگويان و متجاوزان حمايت نمائيد.
اين درس بزرگ كه امام خميني از زندگي شهيد مدرس براي نمايندگان مجلس شوراي اسلامي تعريف كردهاند در زمان ما بايد باز تعريف شود تا نمايندگان به راهي نروند كه غير از راه شهيد مدرس است. پرداختن به مسائل جزئي و غافل شدن از مسائل اصلي و مهم، مشكلي است كه امروزه بسياري از فعالان سياسي از جمله عدهاي از نمايندگان مجلس با آن مواجه هستند. اين، يك انحراف است كه خطرهاي بزرگي را متوجه جامعه ميكند. براي جلوگيري از همين انحراف است كه بزرگان و پيشوايان ديني به ما توصيه كردهاند فرزند زمان خود باشيم، يعني زمان را بشناسيم و به اقتضاي زمان حركت كنيم.
اقتضاي زمان را عدهاي اقتضاي حفظ منافع خود معني ميكنند ولي معناي واقعي اين عبارت اينست كه با توجه به آنچه در هر زمان براي حفاظت از مصالح جامعه و منافع عموم لازم است سخن بگوئيم، عمل كنيم و عكسالعمل نشان دهيم. شناخت دوست و دشمن مصالح و منافع كشور و ملت، محورهاي مهمي هستند كه ميتوانند حركتها را در مسير صحيح قرار دهند و از انحرافها جلوگيري نمايند. اينكه عدهاي "شيطان بزرگ" را در رقباي سياسي خود جستجو ميكنند و خارج ساختن قدرت از دست آنها را مسأله اصلي خود ميدانند و براي رسيدن به اين هدف، از ارتكاب هيچ اقدام خلافي از بداخلاقي گرفته تا تهمت و دروغ و توسل به ابزارهاي نامشروع خودداري نميكنند، چنين روشي علاوه بر اينكه از عدم شناخت دوست و دشمن و مصالح و منافع ناشي ميشود، نشانه عدم وارستگي اين افراد و وابسته بودن آنها به هواي نفس ميباشد.
از زبان خود شهيد مدرس بشنويم كه مبارزات خود را بر چه محوري استوار ساخته بود و در اين زمينه چگونه فكر ميكرد. آن عالم وارسته و مجاهد ميگفت: "اختلاف من با رضاخان بر سر كلاه و عمامه و اين قبيل مسائل جزئي مثل نظام اجباري نيست. من در حقيقت با سياست انگلستان كه رضاخان را عامل اجراي مقاصد استعماري خود در ايران قرار داده، مخالفم. من با سياستهائي كه آزادي و استقلال ملت ايران و جهان اسلام را تهديد ميكند، مبارزه ميكنم. راه و هدف خود را ميشناسم. در اين مبارزه هم پشت سر خود را نگاه نميكنم كه شما يا كسان ديگر همراهي ميكنيد يا نه. لازمه مبارزه در اين راه، از خودگذشتگي و فداكاري است."
در اين فراز از سخنان شهيد مدرس، آنچه داراي برجستگي است و بايد به عنوان يك درس براي امروز نمايندگان مجلس و تمام فعالان سياسي مورد توجه و عمل قرار گيرد، اصلي و فرعي كردن مسائل و پرهيز از مشغول شدن به امور فرعي و جزئي و غفلت از امور اصلي و مهم است. در روزگار مدرس، استعمار انگليس و استبداد رضاخاني، عمدهترين موانع راه پيشرفت كشور و حتي جهان اسلام بودند و شهيد مدرس نيز دقيقاً در برابر اين هر دو مانع ايستاد و به همين جرم نيز به خواف و كاشمر تبعيد شد و با زبان روزه به دستور رضاخان به شهادت رسيد. كساني كه امروز ميخواهند راه شهيد مدرس را ادامه دهند بايد مانند او زمان شناس باشند و به جاي آنكه "شيطان بزرگ" زمان خود را در وجود رقباي سياسي خود جستجو كنند و براي در اختيار گرفتن مقام و منصب مرتكب هر اقدام نامشروعي شوند، دست اتحاد به همديگر بدهند و براي مبارزه با دشمنان ملت و كشور و دشمنان اسلام كه اين روزها با ماسك دينداري به جنگ دين آمدهاند يكصدا و يكپارچه عمل كنند.
براي رسيدن به اين نقطه، فعالان سياسي ما بايد مقامات معنوي خاصي را كسب كنند، همان مقاماتي كه امام خميني در توصيف شهيد مدرس گفتند؛ وارستگي و وابسته به هواي نفس نبودن.
مطالعه در زندگي شهيد مدرس و تمركز بر روي اموري از قبيل سادهزيستي، استغنا، بياعتنائي به قدرت و مقام و منصب، توكل به خدا و از خودگذشتگي و فداكاري، ميتواند كمك بزرگي به فعالان سياسي به ويژه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي براي مدرس گونه شدن نمايد. اينكه روز شهادت شهيد مدرس را گرامي بداريم و آن را "روز مجلس" بناميم بسيار خوب است به اين شرط كه فقط يك نامگذاري نباشد بلكه هر روز مرام شهيد مدرس در مجلس گوشزد و به آن عمل شود. مديريت مجلس شوراي اسلامي اگر فرازهائي از زندگي شهيد مدرس را در قالبهاي نوشتاري، صدا، تصوير و به هر شكل ديگري كه امكان دارد بطور مستمر در اختيار نمايندگان قرار دهد و آنها را با سيره اين اسوه ديانت و سياست مأنوس نمايد، شايد بتواند مجلس شوراي اسلامي را به "خانه مدرس" تبديل كند و مانع فاصله گرفتن نمايندگان از روش و منش اين مجاهد مخلص و شجاع گردد.
مطلبی که حمید زمانزاده در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان«دخالت در بازار ارز؛ آری یا نه؟»به چاپ رساند به شرخ زیر است:طی یک هفته اخیر بازار ارز با نوسانات رو به بالا مواجه شده و ارزش هر دلار از 3250 تومان به مرز 3500 تومان نیز نزدیک شد. در واقع، ریال بیش از هفت درصد از ارزش خود در برابر ارزهای عمده را طی چند روز از دست داد. این نوسان رو به بالا در حالی رخ داده است که نرخ دلار طی دو ماه گذشته در محدوده 3250 تومان با ثبات و آرامش نسبی همراه بود. اکنون سوال این است که عوامل این افزایش نرخ ارز در شرایط فعلی چه بوده است؟ آیا افزایش نرخ ارز در کوتاهمدت ادامه خواهد یافت؟ و در نهایت واکنش سیاستگذار ارزی به این نوسانات چه باید باشد؟ احتمالا بسیاری از نگاهها در بازار ارز، به سوی تمدید مذاکرات هستهای است و بسیاری از فعالان بازار آن را عامل اصلی نوسانات رو به بالای اخیر نرخ ارز میدانند.
سوال این است که تمدید مذاکرات هستهای، چه پیامی برای بازار ارز داشت؟ با تمدید توافق موقت ژنو، محدودیتهای طرف عرضه بازار ارز اعم از تحریم صادرات نفت، تحریم بانکی و تحریم مبادلات مالی، به مانند یک سال گذشته، طی هفت ماه آتی ادامه خواهد یافت و البته با افزایش مواجه نخواهد شد. تمدید مذاکرات هستهای البته در شرایطی روی داد که اگرچه دوره 7 ماهه تمدید مذاکرات تا حدی بر خلاف انتظارات بود، اما اصل تمدید مذاکرات چندان دور از انتظار نبود. تمدید توافق ژنو در چنین شرایطی اگرچه سناریوی کاهش نرخ ارز را منتفی ساخت، اما افزایش قابل توجه نرخ ارز در کوتاهمدت را نیز منتفی کرد. واکنش بازار ارز طی چند روز پس از تمدید مذاکرات نیز به خوبی گویای این موضوع بود که تمدید توافق موقت ژنو، رویدادی نبود که بتواند اثر کوتاهمدت قابل ملاحظهای در بازار ارز بر جای گذارد؛ بنابراین اثر بسیار کوتاهمدت تمدید مذاکرات، افزایش محدود نرخ ارز در حدود دو درصد بود که البته اتفاق افتاد و در عین حال آرامش بازار ارز حفظ شد.
اما آنچه موجب شد نوسانات و افزایش نرخها در بازار ارز پررنگتر شود، نه مذاکرات هستهای؛ بلکه آثار روانی ناشی از مذاکرات اوپک بود. اجلاس اوپک در شرایطی برگزار شد که طی دو ماه گذشته، بازار جهانی نفت، کاهش حدود 25 درصدی قیمت را تجربه کرده بود و این احتمال وجود داشت که اوپک با کاهش سقف تولید، از کاهش بیشتر قیمت نفت جلوگیری کند، اما عدم دستیابی به هدف کاهش سقف تولید اوپک در سایه کارشکنیهای عربستان، پیام مهمی را به بازار جهانی نفت فرستاد و آن اینکه اوپک در شرایط فعلی نقش خود را در رهبری بازار نفت از دست داده است. در نتیجه واکنش بازار نفت، سقوط حدود 10 درصدی قیمت نفت تنها در دو روز بود. به این ترتیب اگرچه ظرفیت فعلی صادرات نفت ایران در سایه تمدید توافق ژنو حفظ میشود، اما سقوط 10 درصدی قیمت نفت طی دو روز که با محاسبه نزول 25 درصدی آن در ماههای گذشته، کاهش 35 درصدی قیمت نفت را رقم زد، به معنای کاهش شدید درآمدهای ارزی حاصل از نفت خواهد بود. بنابراین تحولات بازار نفت، پیام روشنی برای بازار ارز داشت و اثر روانی خود را برجا گذاشت. همانطور که در سایه سقوط قیمت نفت، روبل روسیه حدود 4 درصد از ارزش خود را در برابر ارزهای عمده از دست داد، بازار ارز ایران نیز از پیام بازار جهانی نفت در امان نماند و در روزهای شنبه و یکشنبه ریال حدود 5 درصد تضعیف شد.
اما اکنون سوال این است که آیا افزایش نرخ ارز در کوتاهمدت ادامه خواهد یافت؟ تمدید توافق ژنو اگرچه انتظارات بازار ارز را رو به بالا تعدیل کرد، اما در مجموع در کوتاهمدت لطمهای به ثبات شرایط بنیادی بازار ارز نخواهد زد. کاهش قیمت نفت نیز اگرچه اثر واقعی قابل ملاحظهای بر درآمدهای ارزی اقتصاد ایران دارد، اما اثر واقعی قابل ملاحظهای بر شرایط بنیادی عرضه بازار ارز ایران ندارد؛ چراکه در شرایط فعلی مساله اصلی، میزان دسترسی ایران به منابع ارزی حاصل از نفت است و نه میزان درآمد حاصل از فروش نفت. با وجود تحریمها، ذخایر ارزی ایران همچنان در حال انباشت بوده و اقتصاد ایران از ذخایر ارزی پر و پیمانی برخوردار است. در این میان کاهش قیمت نفت، تنها سرعت انباشت ذخایر را کند میکند و عملا اثری بر عرضه بازار ارز نخواهد داشت، مگر آنکه قیمتهای نفت در میانمدت در سطوح پایین باقی بماند؛ در این صورت، کاهش درآمد نفت به مرور اثر منفی خود را بر عرضه بازار ارز خواهد گذاشت؛ بنابراین به نظر میرسد افزایش اخیر نرخ ارز عمدتا ناشی از اثرات روانی سقوط قیمت نفت بوده است و شرایط بنیادی بازار ارز این نوسانات را پشتیبانی نخواهد کرد. در مجموع بهنظر میرسد در صورت تداوم شرایط فعلی و عدم بروز تحولات مهم دیگر، نوسانات رو به بالای بازار ارز در همین سطوح متوقف شده و حتی با تعدیل رو به پایین نیز مواجه شود.
اما واکنش سیاستگذار ارزی به این نوسانات چه باید باشد؟ اگر تغییر نرخ ارز ناشی از تغییر شرایط بنیادی بازار ارز باشد، قاعدتا سیاستگذار ارزی باید از مقابله با آن خودداری کند، اما با توجه به اینکه در حال حاضر شرایط بنیادی بازار ارز از ثبات برخوردار بوده و نوسانات اخیر بازار ارز عمدتا ناشی از انتظارات و عوامل روانی کوتاهمدت است، بهنظر میرسد افزایش مداخلات کوتاهمدت سیاستگذار ارزی در راستای کاهش نوسانات بازار ارز مفید باشد. البته این موضوع نافی این امر نیست که نرخ ارز در عین حفظ ثبات و آرامش بازار ارز، در مسیر افزایش محدود و هموار طی دوره 7 ماهه تمدید مذاکرات مطابق با شرایط بنیادی بازار قرار گیرد.
و درآخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«کليدي براي قفل نفت»نوشته شده توسط سينا خسروی اختصاص یافت:اوپک در روزهای گذشته در حالی شاهد تلاشِ گسترده برخی اعضا برای ارتقاء قیمت نفت در بازار جهانی بود که با ناهماهنگی برخی دیگر، تلاشهای صورت گرفته را رنگ باخته دید و عملا به سازمانی کم اثردر معادلات اقتصاد نفت بینالملل تبدیل شد.
اگر کشورهای عضو اوپک را به دو گروه کم جمعیت (با درآمد سرانه بالا) و پرجمعیت (با درآمد سرانه پایین) تقسیم کنیم قطعا دسته دوم در نشست اخیر اوپک چانهزنی بالایی برای پایین آوردن سقف تولید اوپک به نمایش گذاشتند که البته این تلاش در سایه بیتفاوتی گروه اول، نتوانست گام موثری برداشته و درنتیجه سقف تولید روزانه 30 میلیون بشکه ای برای سازمان کشورهای صادر کننده نفت (اوپک) دست نخورده باقی ماند.
اما در این بین کشوری هم بود که نه در طیف چانه زنان واقع شده بود و نه - بی تفاوت- مشی هرچه پیش آید خوش آید را دنبال میکرد. اعراب سرزمین حجاز در یکصد و شصت و ششمین جلسه اوپک، با تاکتیکهای خاصی به بازی آمدند و با کاهش عرضه مخالفت کردند و با تکیه بر جایگاه در خور اعتنایی که در این سازمان دارند، به بهانه عدم دخالت در سازوکار بازار نفت، حصول به هرگونه تعادل و پایداری را به آینده وا گذاشتند. این اما در حالی است که عربستان سعودی با در اختیار داشتن سهم بالایی از تولید اوپک بیشترین ضرر را از پایین بودن قیمت نفت متحمل میشود و اینکه چرا این کشور در این شرایط با کاهش عرضه مخالفت ورزیده بحثی است که بایستی بیشتر به آن پرداخت. بالطبع سعودیان با ذخایر ارزی بالا به هیچ عنوان نگران نقصان بودجه در کشورشان نیستند و این در حالیست که این کشور طی چند سال اخیر در کنار امارات و حتی عراق از تحریمهای بین المللی علیه ایران بیشترین بهره برداری را نموده و با تولیدِ حداکثری، به تعبیری سهمی از بازار ایران را به خود اختصاص داده است.
از تقابلهای تاریخی-سیاسی بین دو کشور که بگذریم، میتوان بخشی از دخالتهای غیر مستقیم عربستان در جریان مذاکرات وین را نیز در راستای نگرانی خاص این کشور از رفع تحریمها و بازگشت ایران به جایگاه قبلی اش دانست. از این رو بدبینانه نیست اگر بخواهیم گوشه ای از ریخت و پاشهای عربستان در پایین نگه داشتن قیمت نفت را در ادامه اهداف این کشور برای تسویه حساب سیاسی با ایران و انتفاع هرچه بیشتر اقتصادی در بلندمدت دانست.
عامل مهم دیگری که عربستان را در اتخاذ چنین تصمیمی مصمم تر نمود، موضع روسیه است که به عنوان بزرگترین تولیدکننده انرژی جهان اگرچه عضو اوپک به شمار نمیرود اما نفوذ شایان توجهی بر بازار نفت دنیا دارد. اینکه روسها قبلا اعلام کرده بودند که هیچ برنامه ای برای کاهش تولید نفت در راستای افزایش قیمتها ندارند، هراس عربستان را از اینکه روسیه، با تصاحب سهمِ کاهش یافته از تولیدات اوپک، معادلات بازار را به نفع خودش رقم بزند، بیشتر و بیشتر نمود.
از ایران و روسیه که بگذریم مهمترین تهدید اما جای دیگری بود: متحد قدیمی عربستان. ایالات متحده آمریکا با اتخاذ شیوههای غیر متداول در استخراج، فقط تولید نفت خود از پالمه سنگهای شیل را طی 6 سال اخیر با رشد خیره کننده 500 درصدی به 5/3 میلیون بشکه در روز رسانده و پیش بینیها نشان میدهد که بالا بودن قیمت نفت، ظرف 6 سال آینده آمریکا را جانشین عربستان در صدر فهرست تولیدکنندگان نفت دنیا قرار دهد و این موضوع به هیچ عنوان برای عربستان قابل هضم نیست. پاشنه آشیل تولید نفت در آمریکا بالا بودن قیمت تمام شده است که عربستان از این نقطه ضعف استفاده نموده و سعی دارد با ثابت نگه داشتن میزان عرضه در اوپک و کاهش قیمتها، به تدریج این رقیب بزرگ را از میدان به در کند. با ادامه روند فعلی شاهد خروج آمریکا از بازار عرضه نفت خواهیم بود و از آنسو تحریمها علیه روسیه نیز یک تحریک جدی برای قیمت این منبع مهم انرژی در سطح بینالملل به شمار میرود و این در حالیست که انرژی ارزان در شرایط فعلی، موجب افزایش رونق تولید در غرب شده و تقاضا برای انرژی را روز به روز افزایش خواهد داد.
همه اینها ابزارهای تاکتیکی عربستان برای حضور قدرتمندتر در این بازی خواهد بود که البته تن دادن به این روشها برای همه اعضای اوپک هم چندان بی دردسر نیست. پایین بودن قیمت نفت در میان مدت، رکود حاکم بر کشورهای صنعتی را به کشورهای صاحب نفت منتقل میکند و در این بین ایران که شرایط رکودی منحصر بفردی را پشت سر میگذارد، متحمل زیان فزاینده ای از پایین بودن قیمت خواهد شد. بنابراین اگرچه میتوان به آینده نفت خوش بین بود اما برای اینکه بتوان در تدوین استراتژیهای پیشِ رو نقش پررنگتری ایفا کرد، بایستی درکوتاه مدت برای تحکیم پل ارتباطی با عربستان تلاش نمود تا مانع تک رویهای تاکتیکی سعودیها در عرصه اقتصاد و سیاست شد و در قوام بخشی به این ایده چه فاکتوری موثرتر از حضور سیاستمدار بزرگ کشورکه عربها حساب خاصی رویش باز میکنند.
این قبول که محمدجوادظریف به عنوان یک دیپلمات کاربلد و برجسته و البته به عنوان وزیرامور خارجه جمهوری اسلامی ایران میتواند باب دیپلماسی با هرکشوری را بر مبنای عزّت و مصلحت کشور بگشاید اما در این مورد خاص، کاریزمای هاشمی رفسنجانی در میان اعراب، پتانسیل متفاوتی برای سرعت بخشی به مذاکره خواهد داشت. سایه انداختن عربستان بر مذاکرات وین نشان میدهد دولت حسن روحانی برای دستیابی به موفقیت کامل در عرصه بینالملل بایستی رویکرد متفاوتی به مناسبات بین دو کشور داشته باشد و در این بین قطعا باید روی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام حساب ویژهای باز کند.
حساسیت رسانههای دنیا به رفتار نمایندگان ایران و عربستان در اوپکِ یکصد و شصت و ششم نشان میدهد گشودن قفل رابطه میان ایران و عربستان میتواند آینده متفاوتی در بازار نفت رقم بزند و بررسی تاریخ معاصرِ روابط میان این دو کشور بیانگر این است که بیشک «آیت الله»، همواره کلیدی از این قفل در جیب دارد.