سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

تحصیل؛ جایی پایین‌تر از خوراک، پوشاک و مسکن

بازماندگی از تحصیل، مشکلی است که همیشه درباره آن گفته می‌شود، همیشه هم آموزش و پرورشی‌ها به انسداد مبادی بی‌سوادی تاکید کرده‌اند و عملکردها را مثبت دانسته‌اند، ولی این جمعیت 500 هزار نفری که صد هزار نفرش متعلق به دوره ابتدایی هستند، رشته همه خوش‌بینی‌ها را پنبه می‌کند.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، جمعیت کودکان و نوجوانانی که امسال به مدارس نیامده‌اند، واقعا بزرگ است؛ 500 هزار نفر. این عدد چهار بار ورزشگاه 120 هزار نفری آزادی را پر می‌کند و خودش یک سیل خروشان جمعیت است؛ حتی در داربی فوتبال این همه آدم جمع نمی‌شود.

500 هزار کودک و نوجوان لازم‌التعلیم امسال دغدغه درس خواندن نداشته‌اند، چه آنهایی که خودشان ترک تحصیل را انتخاب کرده‌اند و چه کسانی که وادار به ترک تحصیل شده‌اند. تکلیف آنهایی که ترک تحصیل خودخواسته داشته‌اند، روشن است. این عده به تحصیل شوق ندارند، به دلایل مختلف، به بهانه‌های واهی یا به دلایل موجه.

اینها یا توان یادگیری ضعیفی دارند یا محیط زندگی‌شان پرتلاطم است و تمرکز درس خواندن را از آنها می‌گیرد یا حتی تسلیم شور جوانی می‌شوند و رفتن دنبال رفقا را به نشستن پای درس و مدرسه ترجیح می‌دهند. عده‌ای از اینها هم پس‌خورده‌های نظام پرایراد آموزشی هستند که قدرت انطباقش با دانش‌آموزان ناآرام و جسور کم است و طرد کردن را راهی آسان‌تر از حل مشکلات دانش‌آموزان مشکل‌دار می‌داند. اما آن عده که وادار به ترک تحصیل شده‌اند، داستانشان غیر از اینهاست.

کودکان و نوجوانانی که به زور خانه‌نشین شده‌اند، معمولا عضوی از خانواده‌های کم‌درآمدند که دغدغه اصلی خانه، چرخاندن چرخ اقتصاد خانواده است. پس فرزند لازم‌التعلیم این خانواده‌ها به یک بازوی اقتصادی تبدیل می‌شود و ماهیت اصلی‌اش را که انسانی است که باید برای پیشرفت خود تلاش کند، از دست می‌دهد. فرزند این خانواده می‌شود یکی از چرخ‌دنده‌های اقتصاد بی‌جان خانه.

به جز اقتصاد، فرهنگ هم در خانه‌نشینی این کودکان نقش دارد، فرهنگی که هنوز می‌گوید دختر را چه به درس خواندن، باسواد که شود طلبکار می‌شود و تعصباتی مثل این‌که دختر با جثه درشت نباید در ملاعام دیده شود یا به مدرسه‌ای برود که معلمش مرد است.

اینها همه دست به دست هم می‌دهد تا جمعیت 500 هزار نفری دانش‌آموزان بازمانده از تحصیل ایرانی در سال 93 را بسازد. آخرین آمارهای آموزش و پرورش که مربوط به اواخر آبان است، نشان می‌دهد تا این تاریخ هفت میلیون و 178 هزار و 77 دانش‌آموز در مقطع ابتدایی ثبت‌نام کرده‌اند که گرچه نسبت به سال گذشته 250 هزار نفر بیشتر شده، اما هنوز گویای جاماندگی صد هزار کودک از تحصیل در این مقطع است. همچنین به اذعان آمارها تا این تاریخ دو میلیون دانش‌آموز در دوره متوسطه اول ثبت‌نام کرده‌اند، ولی با این حال هنوز 300 هزار نفربرای نام‌نویسی در این مقطع اقدام نکرده‌اند و بازمانده از تحصیل هستند. در دوره متوسطه دوم هم صدهزار نفر به تحصیل پشت کرده‌اند که روی هم عددی بزرگ یعنی 500 هزار نفر را تشکیل می‌دهند.

بازماندگی از تحصیل، مشکلی است که همیشه درباره آن گفته می‌شود، همیشه هم آموزش و پرورشی‌ها به انسداد مبادی بی‌سوادی تاکید کرده‌اند و عملکردها را مثبت دانسته‌اند، ولی این جمعیت 500 هزار نفری که صد هزار نفرش متعلق به دوره ابتدایی هستند، رشته همه خوش‌بینی‌ها را پنبه می‌کند.

افرادی که تحصیل را در دوره دبیرستان یا راهنمایی کنار می‌گذارند، کسانی هستند که در آمارهای آینده جزو افراد کم‌سواد شمرده می‌شوند و می‌ایستند کنار جمعیت تقریبا ده میلیون نفری کم‌سوادان امروز. اما کودکانی که در دوره ابتدایی بویژه در سه ساله اول، درس را رها می‌کنند به احتمال زیاد جزو بی‌سوادان خواهند بود، چون اگر قاعده بازگشت به بی‌سوادی یعنی فراموش کردن دانسته‌ها به مرور زمان را بپذیریم، کودک اندک آموخته‌های یکی دو ساله‌اش در مدرسه را به مرور فراموش می‌کند و می‌شود یکی از جمعیت تقریبا ده میلیون نفری بی‌سواد امروز.

به این ترتیب تولید افراد بی‌سواد و کم‌سواد در کشور تا وضع به این شکل است، هیچ‌گاه متوقف نمی‌شود و جشن ریشه‌کنی بی‌سوادی را دست‌کم تا آینده‌ای نزدیک نمی‌توان برگزار کرد. نفوذ بی‌سوادی در جامعه اما مانعی جدی برای رشد و توسعه است، چون تا نیروی انسانی کارآمد و ماهر و آگاه نباشد تحولی اتفاق نمی‌افتد. ولی این‌که با گذشت بیش از 30 سال از زمانی که نهضت سوادآموزی در کشور راه افتاد و حذف بی‌سوادی را نشانه گرفت تا امروز هنوز موانع اقتصادی و فرهنگی مانع سوادآموزی افراد لازم‌التعلیم است، می‌شود دلیل آن را با کمک هرم نیازهای مازلو تبیین کرد.

آبراهام مازلو، نظریه‌پرداز مدیریت است که نیازهای انسان را (البته در هر سازمان) به پنج دسته تقسیم و آن را در یک هرم طبقه‌بندی می‌کند، که این نیازها را می‌توان برای هر انسان در شرایطی بجز سازمان نیز در نظر گرفت.

نخستین نیاز انسان از نظر مازلو نیازهای زیستی یا فیزیولوژیک است مثل خواب و خوراک. دومین نیاز، امنیت است مثل امنیت شغلی، خانوادگی و سلامت. سومین دسته از نیازها نیز نیازهای اجتماعی است مثل احساس تعلق و محبت و چهارمین دسته از نیازها، نیاز به احترام است، اما پنجمین دسته که متعالی‌ترین نیاز انسان است خودشکوفایی است که در آن انسان به بالاترین مرحله رشد خود می‌رسد و به قول مازلو، همانی می‌شود که باید می‌شد.

در مورد هرم مازلو نکته این است که هر انسان فقط وقتی می‌تواند به نیازهای مرحله بعد فکر کند که نیازهای مرتبه قبل از آن برایش برآورده شده باشد، به این معنا که فقط وقتی می‌تواند مطالبه‌گر امنیت باشد که نیازهای زیستی‌اش برآورده شده باشد یا این که زمانی می‌تواند به خودشکوفایی برسد که نیاز زیستی، امنیت، نیاز اجتماعی و نیازش به احترام برآورده شده باشد. طبق این نظریه می‌توان توضیح داد اگر در خانواده‌های کم‌درآمد، تحصیل فرزندان امری لازم تلقی نمی‌شود به این علت است که نیازهای این خانواده در مرحله اول یعنی نیازهای زیستی متوقف شده یا اگر در خانواده‌ای نگاه‌های فرهنگی مانع ادامه تحصیل کودکان است، می‌شود این‌گونه تحلیل کرد که هنوز در این خانواده‌ها نیاز به احترام (به معنی داشتن جایگاهی رفیع در جامعه) و خودشکوفایی ایجاد نشده است.

پس اگر قرار است بی‌سوادی در کشور ریشه‌کن شود یا خانواده‌ها اتمام تحصیلات تا پایان دبیرستان را برای فرزندان خود (فارغ از جنسیت آنها) ضروری بدانند، لازم است موانع اقتصادی و فرهنگی که سدی است برای ایجاد نیازی مهم همچون رشد و ترقی فکری و اجتماعی از سر راه برداشته شود که این هم همت دولت برای بالا بردن سطح زندگی مردم را می‌طلبد و هم عزم قانونگذاران برای ایجاد سازوکارهای قانونی تا هیچ کودکی بااستعدادی زیر فشار خانواده از تحصیل بازنماند./جام جم

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.