به گزارش
گروه استانهاي باشگاه خبرنگاران، خواهر و برادر کنار ساحل هر چه گشتند آن چنان که باید تمشکی پیدا نکردند و محمد میخواست شنا کند دریا موج داشت و خواهر اجازه نمیداد تا او دل به دریا بزند اما محمد در فرصتی مناسب وقتی خواهرش غرق تمشک چینی بود، خود را از تیر رس نگاه وی خارج کرد و مسیر دریا را در پیش گرفت.
محمد شناگر ماهری بود و از آنجا که میدانست آب دریای خزر شیرین و سنگین است ابتدا هشت بطری نوشابه از بین زبالهها پیدا کرد سپس با طنابی نازک آنها را به دور کمر خود به طرز ماهرانهای بست.
پس از آن وارد آب شد و با چند شیرجه پشت سرهم خود را با امواج دریا هم مسیر کرد. در چشم بر هم زدنی از ساحل فاصله گرفت.
شنا روی امواج برای محمد جذابیت خاصی داشت تا اینکه غروب شد و محمد در میان امواج خروشان دریا قادر به بازگشت به ساحل نبود.
هر چه به سمت ساحل شنا کرد، آبهایی که بر اثر امواج از سمت ساحل باز میگشتند، دوباره وی را به دریا باز میگرداندند.
محمد همه امیدش به ظرفهای نوشابه دور کمرش بود. با پیراهنش محکم آنها را به بدنش چفت کرد.
همه ترس و واهمه اش از این بود که مبادا ظرفهای نوشابه از دور کمرش باز شوند، از بس که از دستها و پاهایش برای بازگشت استفاده کرد، احساس خستگی عجیبی به وی دست داد.
در آن تلاطم امواج دریا هر از گاهی مقداری آب دریا وارد دهان و سپس ریه و ششهایش میشد.
خسته و خستهتر شد، دیگر نایی برای شناکردن نداشت. در چند صد متری ساحل تنها چراغهای روشن ساختمانها نور امید را در دلش روشن میکردند.
محمد همچنان با کمک ظرفهای نوشابه خود را روی آب نگه میداشت. خواهر محمد وقتی از وی در میان بوتهها اثری نیافت در اطراف ساحل و هر جایی که به ذهنش میرسید گشت اما با دیدن کفش برادرش در کنار ساحل فهمید که محمد در غفلت وی به آب زده است.
چیزی نگذشت که خانوادهاش، پلیس را باخبر کردند و امدادگران هلالاحمر نیز خود را به ساحل رساندند. همه این اطلاع دادنها در پیدا کردن محمد به خاطر وجود امواج خروشان و وحشتناک دریا هیچ تأثیری نداشت.
خانواده محمد در آن شب تا نزدیکیهای صبح کنار دریا نام وی را فریاد میزدند، اما فایدهای نداشت.
با روشن شدن هوا کسی به بازگشت محمد امیدی نداشت. همه منتظر بودند تا امواج دریا که دیگر آرام گرفته بود، پیکر بیجان محمد را به ساحل بازگرداند.
ساعت سه بعد از ظهر شده بود که تلفن خانه پدر محمد به صدا در آمد و تماسگیرنده خبر از پیداشدن محمد میداد.
پدر محمد که به بازگشت پسرش امیدی نداشت ابتدا فکر میکرد در آن شرایط کسی سر به سر وی میگذارد اما وقتی فهمید از سوی پلیس تماس گرفتهاند سریع به بیمارستان رفت و محمد را درازکش روی تخت دید، محمد در آن لحظه به هوش بود و با دیدن پدر روی تخت نشست.
مأموران پلیس محمد را در حالی که بیهوش روی ماسههای ساحل افتاده و چند ظرف یک و نیم لیتری نوشابه به دور کمرش بود، پیدا کرده بودند.
انتهاي پيام/ز
تا تو نخواسته باشی هیچ اتفاقی نمیفته
خدا جوئن شکرت