انقلاب اسلامی به مثابه صخرهای كه ستبریش تازیانه امواج فتنهها را به ستوه آورده، مقاوم و استوار در برابر توفان سهمگین حوادث و توطئهها، همچنان پایداری میكند. پرچم در اهتزازی كه نماد آزادگی و ظلمستیزی شناخته شده، و به عنوان الگوی ملتهای آزادیخواه جهان، عرصه را بر قدرتهای سلطهگر و دست نشاندگان آنان تنگ كرده است. شیطان بزرگ که ازبراندازی نظام جمهوری اسلامی درکوتاه مدت ناامید شده است ،با هدف تسخیر افكار عمومی وتهیسازی عقبه انقلاب از حمایت ملتها،به جنگ رسانه ای روی آورده است ولذا بسیاری از رسانهها و هنرها و قلمها را به خدمت گرفت و با پیچیدهترین آرایش رسانهای، در هجومی نرم، چشم ها و گوشها و اندیشهها را هدف دروغ، تزویر و تحریف قرار داد تا باطل در لباس حق آید و بر یاران خود بیفزاید.
امروز رسانهها به مثابه قدرتمندترین
و موثرترین ابزار سلطه ابرقدرتها، نفوذ بیبدیل خود را در راهبری فكرها به نمایش
گذاشتهاند یعنی دیگران به رویدادها همانگونه نگاه كنند كه آمریكا نگاه میكند و
همانگونه مسائل را بفهمند كه او میپسندد!قدرتهای بزرگ، قبل از اشغال سرزمینها
ابتدا مغزها و اندیشهها را تصرف میكنند و سپس همین اندیشهها، راه را برای ورود
اشغالگر هموار می سازند تا بدون هرگونه زحمت و لشكركشی نظامی و خسارت جانی
مالی وارد شود و در این صورت نام آن تجاوز نیست!، همكاری برای پیشرفت! توصیف میشود.رویدادهای شگفتآور سالهای اخیر در
منطقه خاورمیانه همچون زلزله عظیمی، انبوهی از ریزشها و رویشها را به بار آورده
است. گروههایی فوج فوج از دین خدا خارج میشوند و به خیل سپاه شیطان در میآیند و
ملتهایی كه حقیقت را گم كرده بودند و اكنون آن سوی نقابهای
بر زمین افتاده را میبینند، فوج فوج به دین خدا در میآیند و بر گرد پرچم "اسلام ناب" جمع میشوند و گروههای متفرقی كه به ریسمان خدا چنگ میزنند و به سپاه قدس و معنویت میپیوندند تا در برابر هجوم شیطان و خانوادهاش مقاومت كنند.حوادث گوناگون و آزمونهای پی در پی، بر شدت و شتاب غربالگری مدعیان ایمان و صلاح و اصلاح افزوده است تا پس از فروكش كردن گرد و غبار فتنهها، جبهه صدق و اخلاص و جبهه جهل و نفاق یاران واقعی خود را یافته باشند و اندك اندک آرایش حقیقی لشكریان حق و باطل برای روز موعود، شكل گیرد.در این گذرگاه تاریخی حساس وجنگ رسانه ای گسترده برای راهبری افکارعمومی درجهان، فرماندهی "سپاه رسانهای انقلاب" به راستی مسئولیتی خطیر و تاریخی است. اگر رسانه ملی متناسب نقش مهم و قدرت بیبدیل خود راهبری و بهرهگیری شود، راه انقلاب اسلامی و تحقق آرمانهای فرهنگی و معنویش را در داخل و خارج كشور، هموار خواهد ساخت و اگر برخی غفلتهای گذشته تكرار شود ممكن است خود به مانعی در مسیر حركت انقلاب تبدیل شود.
بدون تردید درخشانترین كارنامه سازمان صدا و سیما در پیكار رسانهای سالهای گذشته به حوزه معاونت برون مرزی آن مربوط میشود و اگر نبود روشنگریها و مستندسازیهای شبكه العالم و پرس تی وی و چند شبكه دیگراین معاونت، آمریكا و رژیم صهیونیستی در طرحهای شوم خود برای تغییر جغرافیای سیاسی منطقه موفق میشدند و فجایعی سیاهتر از آنچه امروز شاهد آن هستیم، اتفاق میافتاد.این بار فرماندهی سپاه رسانهای انقلاب اسلامی به شخصیتی سپرده شد كه لیاقت و سلامت خود را در عرصه آزمونهای سخت رو دررویی رسانهای با جبهه مهاجم، نشان داده است.وظایف و تكالیفی كه در حكم انتصاب رئیس رسانه ملی تعریف شده، مسئولیتی سنگین است كه جز با توكل به خدای متعال وسیاستگذاری ومدیریت مبتنی بر "نگرش اسلام به كاربری رسانه"، به مقصد نمیرسد.
مسئولیت مهمی كه حسن انجام آن به نحوه انتخاب وچیدمان مدیران عالی ومیانی سازمان نیزگره خورده است ولذا در مرحله اول نیازمندحداکثردقت برای شناسایی و به كارگیری یاابقاءمدیرانی است که این آرمانها را باور داشته باشند و عملكردقبلی مدیریتی آنان، گواه صلاحیت وکارآمدی والتزام عملی شان نسبت به اصول ومبانی انقلاب باشد.نحوه نگرش مدیران به ماهیت وکارکردرسانه وآگاهی نسبت به حدودونحوه تعامل دین ورسانه پیش نیاز مبادرت به اجرااست.رادیو تلویزیون، صنعتی است كه پدیدآورندگانش آن را برای جهانبینی خود مهندسی كرده و در همان جهت به خدمت گرفتهاند، و امروز نیز بخش مهمی از سلطه فرهنگی، اقتصادی و سیاسی خود در جهان را مدیون آن هستند. صنعتی كه برای خدمت به جهانبینی اومانیستی ولیبرالیستی با محدودیتی مواجه نیست، اما به كارگیری صحیح آن برای خدمت به جهانبینی اسلام، با چهارچوبها و اصول و ضوابطی همراه است، و نیازمنداجتهادو نظریه ای متفاوت، كه باید تدوین گردد.
تعریف اصول و مبانی برنامهریزی خرد و كلان و نظام تولید، وتنظیم شاخصهای سنجش و ارزیابی ،و... درسازمان،باید مبتنی بر همان نظریه صورت گیرد تا در جنگ رسانهها، صدا و سیما سرگرم "توسعه انفعالی" نشود و از اقدام پیشگامانه و پیشگیرانه غافل نگردد.توسعهای كه بدون مطالعه و تدارك زیرساختهای سختافزاری و نرمافزاری وپخش مبتنی برتولیدوتعریف محتوای تخصصی وهمچنین تربیت نیروی انسانی واجدشرایط باشد، یك اقدام شكلی کم اثرباتاریخ مصرف محدود خواهد بود.رهنمودها و سیاستهایی كه براساس جایگاه مرجعیت وولایت امر وهمچنین بند 1 اصل 110 قانون اساسی، درطول سالهای گذشته اعلام وابلاغ شده است، به عنوان سرمایه ای ارزشمند و كتاب راهبری و هدایت، پیش روی رسانه ملی است، عدم تحقق بسیاری از آنها معلول كاستیهایی درنظام برنامه ریزی نظارت وارزشیابی وروش مدیریتی راس سازمان ومعیارهای روبه تنزل درانتخاب مدیران وغفلت ازتحول درنظام کادرسازی سازمان بود.
اکنون رسانه ملی ضمن اجرای رهنمودها و سیاستهای مربوط به خود، میبایست به عنوان موتور محرك و مشوق پیشرفت كشور، وظیفه پشتیبانی رسانهای همهجانبه و مبتكرانه در امر بسیج عمومی ملت و نیز كمك به مدیریتهای اجرایی در جهت تامین اهداف و اجرای سیاستهای كلان نظام و تحقق سند چشمانداز كشور را عملی سازد (1)، و همچون بازوی توانمندومورداعتماد رهبری معظم انقلاب، در تحقق بند 2 اصل 110 قانون اساسی و نظارت بر حسن اجرای سیاستهای كلی نظام نیز ایفای نقش نماید.اینک ضمن تبریك به جناب آقای سرافراز برای پذیرش این مسئولیت خطیر، و آرزوی موفقیت ایشان، چند پیشنهاد ارائه میگردد:
1- درقدم اول برای جلوگیری ازخسارت هنگفتی که انقلاب ومردم بابت تاخیردراجرای برخی رهنمودهاو مطالبات مقام معظم رهبری ازرسانه ملی پرداخته اندوفرصتهایی که ازدست رفته است چاره اندیشی کارآمدصورت گیرد.با وجوداراده جدی برای تحول اساسی در سازمان از طریق اجرای این رهنمودها، تعریف مرجعی مشخص و قدرتمند و پاسخگودرمعاونت به رئیس سازمان ضروری می نماید تا با سیاستگذاری عملیاتی براساس این رهنمودها و در جهت تحقق برنامه 10 ساله وباهدف توسعه كیفی سازمان، و برخورداری از ظرفیت نظارت در حین تولید (و قبل از پخش) و سنجش مستمر، نقش خود را ایفا نماید. این حوزه میبایست مورد حمایت كافی ریاست سازمان باشد تا هر جا كه تشخیص داد بتواند اصلاحی را انجام دهد یا مانعی را بردارد.
2- ترسیم چشمانداز تحول به معنای تحقق آن نخواهد بود همچنان كه برخی از اسناد فرهنگی مصوب كشور در مرحله اجرا و تنفیذ پیشرفتی نداشتهاند.مهمترین مسئله در عرصه اجرا كه به عنوان یك مسئله زیرساختی و استراتژیك باید مورد توجه قرار گیرد تحول در نظام كشف، انتخاب و تربیت نیروی انسانی واجدشرایط است. چه برای امر مدیریت و چه در حوزه برنامهسازی و تولید و امور فنی. بهترین برنامهها و چشماندازهای تهیه شده براساس اصول و مبانی، به دست انسانهایی می تواند اجرا شود كه برای همان منظور تربیت شده باشند. یكی از دلایل عملی نشدن مواردی از سیاستهای ابلاغی و رهنمودها، فقر سازمان در برخورداری از مدیران و برنامهسازان پرورش یافته خود به تعداد مورد نیاز بوده است.دررسانه ملی مدرسه عالی، دانشكده شد و دانشكده نیز دانشگاه نام گرفت اما تربیت نیروی انسانی مومن و معتقد و باورمند نسبت به نحوه نگرش اسلام به رسانه وکاربری های آن، هنوز محقق نشده است!
اگر تربیت نیروی انسانی فقط پمپاژ اطلاعات و معلومات از كتب ترجمهای و غیرترجمهای به دانشجو باشد و از ظرفیتسازی و فضاسازیهای فرهنگی وتربیتی غفلت شود و دانشجویان به اساتید مختلفی با بینشهای گوناگون سپرده شوند، رسانه ملی بهره مورد نظر خود را از فارغالتحصیلان چنین دانشگاهی نخواهد برد و وضع سازمان در آینده نیز همان خواهد بود، كه امروز است و اصولا اینگونه پرورش نیرو! نیازمند دانشگاه یا دانشكده مستقلی درسازمان نیست و قابل استحصال از سایر دانشگاههای كشور است، كافی است كه رشتههای تحصیلی مورد نظر رسانه ملی به آنها سفارش داده شود.
تربیت نیروی انسانی از آنجا كه امری دیربازده است و مشكل امروز مدیران عالی را حل نمیكندعلیرغم اهمیت فوق العاده، معمولا مورد توجه جدی واقع نمیشودومتاسفانه ازاین تغافل وفرصتهای هدررفته خسارات بسیاری برجای مانده است.و لذا جناب سرافراز صرف نظر از اینكه دگران برای او چه كاشتهاند، برای دوره دوم مدیریت خود یا مدیران بعد از خود می تواند بهترین كاشت را داشته باشد تابا محصولممتازآن،عالیترین كارآمدی برای رسانه ملی بهعنوان "مهمترین ابزارانقلاب اسلامی درمهندسی وارسال پیام"، امکان تحقق یابد.همین اهمیت در انتخاب مدیران دوره جدید ریاست سازمان از بین مدیران و كاركنان موجود، و تاثیر فوقالعادهای كه در اجرا شدن یا بر زمین ماندن تکالیف و سیاستهای ابلاغی دارد، باید مورد عنایت ویژه قرار گیردبرای انتخاب عالی ترین مدیر سازمان بیشترین دقت صورت گرفت و مناسبترین گزینه منصوب شد و اگر همین دقت در انتخاب افراد واجدشرایط برای سایر سطوح مدیریتی سازمان صورت پذیرد و افرادی مومن، مجرب، متخصص و ملتزم به اصول والبته "تمام وقت"، انتخاب شوند، امید به تحول جان میگیرد.
3- گره خوردن نظام تصویب و تخصیص بودجه
سازمان به میل و سلیقه دولت، مغایر با روح استقلال رسانه ملی است كه در اصل 175
قانون اساسی مورد تاكید واقع شده است.چه در دولت جناب روحانی و چه در دولت
آقای احمدینژاد و چه در دولت قبل از آن، چالشهای جدی دراین موضوع به وجود آمد تا
جایی كه تخصیص اعتبار مصوب سازمان هرچند گاه متوقف میگردید.این تضییقات و گروكشیها،
ضمن اعمال فشار برای نقض استقلال رسانه ملی ودرنتیجه صدور بحران برای سازمانی مهم
و حساس، پیامدهای نامناسبی در گسترش خارج از حد متعارف آگهیهای بازرگانی و پخش برنامههای
مشاركتی ضعیف و فاقداولویت وکیفیت گردید، ریزش و خسارت بزرگتری مثل از دست رفتن
بخشی از اعتماد و علاقه عمومی به رسانه ملی رادرپی داشت که ضررآن متوجه دولتهاهم میگردید،نمونه
آن بی تاثیرشدن آنهمه تبلیغ ودرخواست واستدعاوتمنا،برای انصراف داوطلبانه 10میلیون
متمکن از دریافت یارانه بودونتیجه ای که بهدست آمدو دولت را
شگفت زده کرد! ازجمله محصول بذر نامناسبی بودکه خودکاشته بود!اكنون برای پیشگیری از تكرار صدور این قبیل بحرانهای مصنوعی به رسانه ملی و زمینگیر کردن آن، با درخواست رئیس سازمان از مجلس شورای اسلامی و براساس اختیاری كه اصل 175 قانون اساسی به قانونگذار داده است، استقلال فرآیند تصویب و تخصیص بودجه صداوسیما، طی طرحی مورد چارهاندیشی وتصویب قرار گیرد،( همچنان كه برای قوه قضائیه راه حل مشابهی برای ارائه لوایح خارج از مسیر دولت به تصویب رسیده است).دراین صورت روح قانون اساسی درموردتوزیع عالمانه قدرت، وفلسفه استقلال رسانه ملی رعایت شده است وبرای اعتمادمردم به رسانه ملی، بهعنوان سرمایه ای ارزشمندوبی بدیل برای نظام،بهاداده شده است.
پینوشت:
1- برگرفته از متن ابلاغ رئیس جدید سازمان صدا و سیما
«انقلاب يمن و موانع راه»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله اش به قلم جلیل حسنی اختصاص داد:
حملات شدید گروههای تكفیری مورد حمایت برخی دولتهای منطقه به گروه
انصارالله، متعلق به شیعیان و همچنین رد دولت جدید از سوی حوثیها، دو رویداد تازه
در روند تحولات یمن هستند كه باعث شدهاند اوضاع پیچیده باقی بماند. پس از آنكه در
شهریور ماه گذشته میان جنبش انصارالله متعلق به حوثیها كه رهبری قیام سراسری چند
ماهه را به عهده داشت از یكسو و رژیم "عبدربه منصور هادی"، از سوی دیگر
توافق نامه تشكیل دولت ملی امضا شد این خوش بینی پدید آمد كه این تحول میتواند نقطه
عطفی در بحران چند سال اخیر یمن باشد ولی كارشكنیهایی كه از سوی رژیم صورت گرفت
به همراه تحركات گروههای تكفیری علیه حوثیها موجب شد این خوش بینی صورت واقعیت
به خود نگیرد. منصور هادی رئیس رژیم یمن كه معاون علی عبدالله صالح، دیكتاتور یمن
بود، با اعمال نفوذ در تشكیل دولت مورد توافق، عملاً مفاد توافق نامه را زیر پا
گذاشته است كه آخرین مورد آن، معرفی "خالد بحاج" به عنوان وزیر جدید و
تشكیل كابینه جدید بود كه بلافاصله توسط جنبش انصارالله رد شد.
جنبش
انصارالله كه رهبری آنرا شیعیان یمن برعهده دارند اعلام كردند كابینه جدید متشكل
از افراد فاسد و عناصر وابسته به رژیم گذشته است و آنرا نمیپذیرند. براساس
توافقی كه در شهریور ماه گذشته به امضا رسید مقرر شد شیعیان حوثی ابتكار عمل را در
تشكیل دولت جدید در اختیار داشته باشند ولی رژیم یمن در طول دو ماه گذشته تلاش كرد
با لطایف الحیل با دور زدن این توافق از اجرای مفاد آن سرباز بزند. جنبش
انصارالله در تابستان گذشته رهبری یك خیزش ملی در یمن را برعهده گرفت و موفق شد در
مدت كوتاهی، حمایت اكثر مردم یمن را به دست آورد. نكته قابل تأمل این بود كه در طیف
حامیان انصارالله، علاوه بر شیعهها، بخش اعظم سنیها و قبایل مختلف یمن قرار
داشتند و همین مسئله باعث شد رژیم به وحشت بیفتد و تن به امضای توافق برای تشكیل یك
دولت ملی منبعث از آرای اقشار مختلف مردم یمن رضایت بدهد. انصارالله هم اینك صنعا،
مركز حكومت یمن را كاملاً در اختیار دارد و عملاً، نیروی حاكم بر یمن به شمار میرود
ولی رژیم یمن تلاش میكند اوضاع را به شرایط گذشته باز گرداند.
در
چنین اوضاعی، گروههای تكفیری اقدام به حملات گسترده به انصارالله كردهاند كه بسیاری
معتقدند این حملات به طور غیرمستقیم توسط رژیم تحریك میشود و همچنین مورد حمایت
عربستان قرار دارد. عربستان
با مداخلات خود در یمن، خود را ضلع سوم مثلث بحران یمن قرار داده است. بدیهی است
كه ریاض از تشكیل یك دولت فراگیر كه در آن شیعیان حوثی دست بالا را داشته باشند
خشنود نیست. عربستان،
به عنوان بزرگترین همسایه یمن همواره تلاش كرده است بر روند تحولات این كشور تأثیر
بگذارد چرا كه قدرتیابی شیعیان در یمن برای ریاض پدیده نگران كنندهای است به
خصوص اینكه آنسوی مرزهای یمن نیز شیعیان عربستان قرار دارند كه عربستان سالهاست
برای سركوب و خاموش كردن صدای عدالتطلبانه آنها تلاش میكند.
البته
این تنها عربستان نیست كه نگران روند تحولات یمن به سود حوثی هاست بلكه طرفهای دیگری
همچون آمریكا و رژیم صهیونیستی نیز از حوادث یمن عصبانی هستند. شعارهای مرگ بر آمریكا
و مرگ بر اسرائیل، به عنوان اصلیترین شعارهای جنبش انصارالله مطرح است و رواج
دارد. با توجه به این واقعیات است كه میتوان به چرایی حملات وحشیانه گروههای تكفیری
به حوثیها كه تنها در یك ماه گذشته منجر به كشته شدن حدود 400 نفر گردیده است پی
برد. هدف
از این اقدامات ایذایی نیز آن است كه حوثیها را به درگیریهای داخلی مشغول كنند
تا اولاً انرژی نظامی آنها را تحلیل ببرند و در ثانی، اتحاد ضد رژیم را كه رهبری
آنرا حوثیها دردست دارند از هم بپاشند و در نهایت زمینه لغو توافق نامه اخیر را
فراهم سازند. جنبش
انصارالله تحت رهبری حوثیها، درحال حاضر قدرتمندترین گروه سیاسی یمن میباشد چه
رژیم یمن و حامیانش این واقعیت را بپذیرند یا نپذیرند.
اگرچه،
بدنه اولیه اصلی انصارالله از شیعیان حوثی تشكیل شده است ولی رهبران این جنبش با
تكیه بر نیازها و آرمانهای ملی مردم و با تاكید بر شعارهای عدالت طلبانه، آزادیخواهانه
و مبارزه با فساد توانستهاند اكثریت مردم یمن را زیر چتر خود قرار دهند. این جنبش
با اینكه توانایی به زیر كشیدن رژیم كنونی یمن را دارد ولی برای دور ماندن از خونریزی
و جنگ داخلی، پیشنهاد توافق ملی با رژیم را پذیرفته است.
رژیم
یمن، كه با وجود انقلاب سال 1390 عناصر رژیم گذشته در اركان آن همچنان فعال هستند،
مذبوحانه میكوشد رشتههای وابستگی به رژیم گذشته را حفظ كند و به همین دلیل در
مقابل خواستههای ملی مقاومت میكند. در این
میان، حوثیهای یمن كه از قشر شیعه میباشند و در طول سالهای حاكمیت رژیم دیكتاتوری
علی عبدالله صالح، بیشترین ظلم، تبعیض و بیعدالتی را متحمل شدند انتظار داشتند با
پیروزی انقلاب مردم یمن به حقوق خود دست یابند ولی پس از گذشت سه سال، دریافتند رژیم
هیچ ارادهای جهت اعاده حقوق آنها ندارد.
ادامه سیاست گذشته توسط رژیم "عبدربه منصور هادی" كه جانشین علی عبدالله صالح گردید، حوثیها را به این نتیجه رساند كه هیچ راهی به جز یك قیام عمومی ندارند و همین مسئله، جرقه انقلاب دوم یمن را در تابستان گذشته زد. حوثیها هفته گذشته ضمن رد كابینه معرفی شده توسط رژیم، تهدید كردند كه به منصور هادی فرصت زیادی برای عمل به وعدهاش نخواهند داد و درصورت ادامه كارشكنیهای رژیم، بار دیگر مردم یمن را به خیابانها خواهند كشاند. جنبش انصارالله تاكید كرده است با اعطای صدها شهید و با در نظر گرفتن قدرت سیاسی خود، هرگز از اهدافش دست نخواهد كشید و مسئولیت تشدید بحران برعهده منصور هادی، رئیسجمهور یمن خواهد بود.
مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله خود با عنوان«دو پيام در روندهاي پولي»و نوشته شده توسط علی فرحبخش به چاپ رسید به شرح زیر است:
گرچه همواره در تحليل سياستهاي پولي ميزان رشد نقدينگي و آثار و تبعات آن بر ساير شاخصهاي اقتصادي مورد توجه قرار ميگيرد، ولي بررسي عميقتر دلايل رشد نقدينگي در دوره كوتاه مدت شش ماهه (و حتي يك ساله) حاوي نكات جالبي است كه برخلاف روند حاكم در سالهاي گذشته بوده است. در بحثهاي تحليلي درخصوص اقتصاد ايران همواره پايه پولي بهعنوان موثرترين موتور محرك رشد نقدينگي معرفي شده است و اين امر آنچنان بديهي است كه حتي رسم يك نمودار همزمان از روند اين دو متغير همسويي در حركت پايه پولي و حجم نقدينگي در يك دوره بلندمدت را به آساني نشان ميدهد. اين امر از آنجا نشأت ميگيرد كه معمولا در دوران رونق درآمدهاي نفتي با افزايش خالص دارایيهاي خارجي بانك مركزي، این عامل مسووليت افزايش پايه پولي را بر عهده ميگيرد.
در حالی که در دوران كاهش درآمدها، اين مسووليت به خالص بدهيهاي دولت به بانك مركزي سپرده ميشود و در واقع در اين شرايط، استقراض دولت از بانك مركزي نقش خود را در افزايش پايه پولي ايفا ميكند و از اين حيث همواره يكي از اين دو عامل، نقش مهمي در افزايش تورم بازي ميكنند.
بررسي آمار رشد نقدينگي در شش ماهه منتهي به شهريورماه نشان ميدهد بانك مركزي عملكرد قابل قبولي در كنترل پايه پولي بهعنوان متهم رديف يك در ايجاد تورم ايفا كرده و در در نيمه اول امسال پايه پولي با كاهش 4/3 درصدي روبهرو بوده، درحاليكه در همين دوره رشد نقدينگي برخلاف جهت پايه پولي حركت كرده و رشدي معادل 8/9 درصدی را ثبت كرده است. تحليل آمار يك ساله منتهي به شهريورماه امسال نيز همين واقعيت را با شدت كمتري اثبات ميكند؛ بهطوريكه با وجود رشد 2/16 درصدي پايه پولي رشد نقدينگي تقريبا دو برابر اين مقدار و معادل 2/29 درصد بوده است.
آنچه بهعنوان اولين فرضيه درخصوص روندهاي معكوس پايه پولي و حجم نقدينگي در نيمه اول سال مطرح ميشود، كاهش نسبت سپرده قانوني است كه شايد بانك مركزي تلاش كرده است تا با كاهش نرخ ذخایر قانوني بر تنور سياستهاي انبساطي بدمد، ولي بررسي نرخ سپردههاي قانوني اين فرضيه را تقريبا منتفي ميسازد؛ زيرا تغييرات ناچيز نرخ سپردههاي قانوني از 5/11 به 3/11 درصد قادر نيست افزايش 6/13 درصدي ضريب فزاينده نقدينگي را توصيف کند. براي توصيف اين مساله بايد به متغيرهايي اشاره كرد كه در اختيار مقام سياستگذار پولي قرار ندارد و بيشتر از عوامل برونزا فرمان میگیرد. آمار بانك مركزي در 6 ماهه نخست امسال نشان ميدهد، تمايل مردم به استفاده از پول نقد کم شده و بهطور دقيق از نسبت اسكناس و مسكوك نزد اشخاص به كل سپردهها كاسته شده است.
براساس آمار بانك مركزي نسبت اسكناس و مسكوك نزد اشخاص به كل سپردهها در 6 ماهه نخست امسال 21 درصد كاهش يافته است كه بيش از همه نشانه كاهش انگيزه مردم براي نگهداري پول با انگيزههاي معاملاتي و احتياطي است. دلايل اين امر را مطابق مدل «توبين» ميتوان از دو زاويه مورد بررسي قرار داد؛ اولا با افزايش نرخ واقعي سپردههاي بانكي (نرخ اسمي سپردههاي بانكي منهاي نرخ تورم) انگيزه مردم براي نگهداري موجودي نقد خود در بانكها براي دريافت سود روزشمار افزایش یافته و مردم تلاش ميكنند در حداقل ممكن وجه نقد نزد خود نگه دارند. همچنين گسترش بانكداري الكترونيك در سالهاي اخير بازهم به كاهش شديد انگيزه مردم براي نگهداري اسكناس منجر شده است.
از سوي دیگر بهنظر ميرسد با ثبات نسبي نرخ سپردههاي قانوني و افزايش انگيزه بانكها به منظور ارائه تسهيلات، بانكهاي تجاري و تخصصي بخش مهمي از ذخایر اضافي نزد بانك مركزي را به تسهيلات اختصاص دادهاند و به اين ترتيب ميزان ذخایر اضافي بانكها نزد بانك مركزي به كل سپردهها از 9/2 درصد به 8/0 درصد كاهش يافته است.
تاثير افزايش نرخ واقعي سپردههاي بانكي در رفتار سپردهگذاران از زاويه ديگري هم قابل تایيد است. در دوره يكساله منتهي به شهريورماه امسال درحاليكه ميزان سپردههاي قرضالحسنه تقريبا ثابت مانده است، سپردههاي سرمايهگذاري مدتدار با رشد 1/13 درصدي روبهرو بوده بخش مهمي از اين رشد به سپردههاي بلندمدت مربوط ميشود. با افزايش نرخهاي سود بانكي ميزان سپردههاي ديداري (جاري) مردم نيز رشد بسيار ناچيزي حدود(6/5 درصد) داشته كه همانگونه كه گفته شده بخش مهمي از اين سپردهها و اسكناس و مسكوك نزد اشخاص به سپردههاي مدتدار بانكي منتقل شده است.
اين روندها در مجموع حاوي دو پيام كلي و مهم، يكي مثبت و ديگري منفي است. پيام مثبت آنكه با افزايش نرخ واقعي سپردههاي بانكي و ايجاد تعادل در بازارهاي ارز، مسكن وطلا بخش عمدهاي از پساندازهاي مردم به سپردههاي بانكي معطوف شده است كه هم قادر است به نحو مناسبي منابع لازم جهت سرمايهگذاري را تامين کند و هم از افزايش كاذب قيمتها در بازار دارایيهاي فيزيكي بكاهد. پيام منفي آنكه كنترل حجم نقدينگي تا حدي از اختيار مقام سياستگذار پولي خارج شده و با وجود آنكه سياستگذار توانسته با كنترل استقراض دولت از بانك مركزي پايه پولي را كاهش دهد، ولي بهواسطه عوامل برونزا كه ذكر آن رفت، حجم نقدينگي برخلاف روند كاهشي پايه پولي سير صعودي داشته است. به اين ترتيب اگر دولت هدف كنترل نقدينگي و نرخ تورم را مدنظر داشته باشد، حصول به اين هدف فقط از طريق كنترل پايه پولي و نسبت سپردههاي قانوني ميسر نيست و عوامل برونزاي ديگري نيز بايد مدنظر قرار بگيرند.
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«مخدوش شدن اعتماد»نوشته شده توسط احسان کیانی پرداخته است:
مساله وزارت علوم و فنّاوری همچنان لاینحل باقی ماند. گویا نه دولت منتخب و نه مجلس محترم قصد نداشتهاند که راهی به تعامل و توافق نهایی باز کنند و این وجهه خوبی در جامعه ایران به خصوص نخبگان و علیالخصوص دانشگاهیان نخواهد داشت. به راستی آیا مردم از فعّالان سیاسی و مسوولان اجرایی و تقنینی نخواهند پرسید شما که نمیتوانید میان خود به توافق برسید، چگونه به توافق با بیگانگان امید دارید؟در این نقد دوسویه باید با انصاف و واقعبینی نسبت به شرایط حسّاس کشور، به تحلیل این رخداد پرداخت. ابتدا باید متذکّر شد که سازشکاری یکی از مبانی و اصول اساسی عرصه سیاست به ویژه عرصه داخلی است. زیرا اگر پایبندی بر حقوق ملّت و ایستادگی در برابر بیگانگان در سیاست خارجی محلّی از اعتبار داشته باشد، در سیاست داخلی که همه نخبگان و جریانهای سیاسی در سایه قانون اساسی به مثابه میثاق ملّی به فعالیت میپردازند؛ تنشهای بیهوده و تلاشهای نابجا برای بیرون راندن یکدیگر از میدان سیاست کشور، هرگز پذیرفتنی نیست.
درباره کنش دولتمردان در زمینه وزارت علوم باید گفت که رییسجمهور بر وعدههای انتخاباتی یازدهمین انتخابات ریاستجمهوری به دنبال فرد مناسب خویش بوده است و با اینکه آقای میلیمنفرد از افراد نسبتاً بیحاشیه در مدیریت علمی کشور بود، نتوانست رأی لازم را کسب کند. تا اینکه آقای فرجیدانا توانست بر این کُرسی تکیه زند ولی با بهانهجوییهای مخالفان سرانجام استیضاح شد. ولی دولت در معرفی دو گزینه بعدی به مجلس ملاحظات سیاسی مبنی بر مشورت با افراد مؤثّر جریان میانهروی مجلس را رعایت نکرد تا گزینه مرضیالطرفینی انتخاب شود که اصولگرایان معتدل مجلس به رهبری آقای لاریجانی بتوانند از وی دفاع نمایند. این مسئله در نامه احمد توکّلی به رییسجمهوری نیز تبیین شد و در میزان آرای اعتماد مجلس نیز خود را نشان داد. در حالی که آقای میلیمنفرد با صدوپنج موافق؛ صدوشصتودو مخالف و پانزده ممتنع از ورود به وزارت علوم بازماند؛ این وضعیت درباره آقای فرجیدانا بسیار بهتر بود که با صدوچهلوپنج موافق؛ صدودَه مخالف و پانزده ممتنع استیضاح شد.
امّا آقای نیلیاحمدآبادی تنها هفتادونُه موافق و در مقابل صدوشصت مخالف و هفت ممتنع داشته و سرانجام آقای دانشآشتیانی فقط موفّق به کسب هفتاد موافق در برابر صدوهفتادویک مخالف و شانزده ممتنع شد. یک بررسی آماری ساده نشان میدهد که رفتار دولت در معرفی وزیر پیشنهادی علوم موجب کاهش حامیانش در میان نمایندگان مجلس شده است. از آنسو میتوان این گلایه را از اصلاحطلبانی همچون آقای عارف بیان داشت که پیشنهاد وزارت علوم را نپذیرفتند حال آنکه اگر ایشان این پیشنهاد را میپذیرفت به دلیل اینکه فردی با پیشینه مشخّص علمی و مورد اعتماد نظام هستند، میتوانست رأی اعتماد لازم را کسب کرده و در عین حال به پیشبرد سیاستهای دولت در این وزارتخانه نیز یاری رسانند. با این حال به نظر میرسد دولت با پایداری بر مواضع پیشین این پیام را به حامیانش در جریان اصلاحطلب رسانده که اگر درباره برخی مطالبات سیاسی مرتبط با حوادث پس از دهمین انتخابات ریاستجمهوری سکوت نموده ولی در اینباره بر اصول خویش ایستاده است.
از آنسو مخالفان دولت در مجلس نیز با عدم رأی اعتماد به همه گزینههای پیشنهادی دولت به بهانه حضور در فتنه توانسته این فضا را برای حامیان خود و همچنین در ساختار سیاسی کشور احیا کند که وابستگی به اصلاحطلبان همچنان هزینهزا خواهد بود و موقعیت را برای ورود آنان به انتخابات آتی مجلس دشوارتر از پیش کند. امّا واقعیت این است که تنشهای داخلی و موازنهای که اکنون میان دولت و مخالفانش در فضای سیاسی کشور وجود دارد وابستگی زیادی به نتیجه مذاکرات هستهای دارد که این موازنه را به شدّت دگرگون خواهد کرد. باید منتظر ماند و دید.