به گزارش
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، در نخستين سخنراني امام حسين عليه السلام در کربلا، امام(ع) به پا خاستند و بر شمشير خود تکيه کردند و با صداي بلند فرمودند: اي مردم! شما را به خدا سوگند دهم، آيا مرا مي شناسيد و عارف به حق من هستيد؟ در جواب گفتند: بلي تو را مي شناسيم. تو فرزند رسول(صلي ا... عليه و آله و سلم) و قرّة عين البتول هستي که دختر پيغمبر (ص) است.
پس تويي سبط آن جناب. امام حسين(ع) فرمودند: شما را به خدا سوگند آيا مي دانيد که جد بزرگوار من رسول پروردگار عالميان است؟ گفتند: خدا شاهد است که مي دانيم. امام(ع) فرمودند: شما را به خدا سوگند ، آيا مي دانيد که جده من خديجه بنت خويلد است و او اول زني بود در اين امت که اسلام را اختيار و احمد مختار (صلي ا... عليه و آله) را تصديق کرد؟ گفتند: خدايا تو گواهي که مي دانيم.
امام(ع) فرمودند: شما را به خدا سوگند، آيا مي دانيد که حمزه سيدالشهدا، عموي پدرم علي بن ابيطالب عليه السلام است؟ گفتند: خدايا شاهدي که اين را هم مي دانيم! امام(ع) فرمودند: شما را به خدا قسم مي دهم آيا مي دانيد که جعفر طيار در بهشت عنبر سرشت، عموي من است؟ گفتند: خداوندا ما مي دانيم چنين است! باز آن امام برگزيده خداوند بي نياز به اين گروه ستمکار ، فرمودند: شما را به خدا سوگند که مي دانيد اين شمشيري که در ميان بسته ام همان شمشير سيد ابرار است؟ گفتند: بلي ، به خدا اين را مي دانيم.
امام(ع) فرمودند: شما را به خدا قسم، اطلاع داريد که عمامه اي که بر سر من است همان عمامه احمد مختار(ص) و رسول پروردگار است؟گفتند: به خدا که اين را هم مي دانيم. اباعبدا...(ع) فرمودند: پس به چه دليل ريختن خون مرا حلال شمرديد و حال آن که پدرم در روز رستاخيز مردماني را از حوض کوثر دور خواهد کرد، چنان که شتران را از سر آب برانند و لواء حمد در آن روز به دست اوست. گفتند: همه اين فضايل که شمردي بر آنها علم و اقرار داريم و با وجود اين دست از تو برنمي داريم تا آنکه تشنه کام، شربت کشته شدن را بچشي!
چون آن سيدمظلوم و آن امام انس و جان خطبه خويش را تمام کرد، خواهران و دختران، سخنان امام (ع) را شنيدند و صدا به گريه و ندبه برآوردند. در اين هنگام امام(ع) برادر خود عباس(ع) و فرزندشان علي اکبر (عليهما السلام) را به سوي اهل حرم فرستادند و فرمودند: آنها را ساکت کنند چون آنها گريه هاي بسيار دارند. (سوگنامه کربلا، ترجمه لهوف، مسلک دوم)